September 05, 2003

ناموس عشق و رونق عشاق مي‌برند...


سه‌شنبه 26 تا جمعه 29 اوت

پيشدرآمد: چه مي‌توانم گفت جز آنكه آتش به جان شمع فتد كاين بلا نهاد... نسل ما چريكها را از هر نوع و طايفه‌اي عاشقانه دوست داشتيم. نخستين لحظات عاشقانه در انديشة من و همنسلانم، در چهرة ليلا خالد فلسطيني و جميله بوپاشا تجلي يافت. لابد براي دختران نسل من جورج حبش و چه‌گوارا، نماي شاهزاده روياها و اسب سپيد را جلوه مي‌دادند. با اينهمه حد اعلاي قهرماني چريكهاي نسل ما، ربودن يك هواپيما به اردن و بيرون كردن مسافران و سپس منفجر ساختن هواپيماي بي‌سرنشين در فرودگاه نظامي «رزقا»ي اردن و يا مقابله با يك فوج آمريكائي در كنار رودخانة «مكونگ» در ويتنام بود.

چريكهاي نسل ما زيبا بودند، چارقد به سر نمي‌كردند و ريش و پشم از چهره و هيأتشان بيرون نمي‌زد. اگر پسر بودند كاپشن آمريكائي مي‌پوشيدند و شعار ضدآمريكائي مي‌دادند و اگر دختر بودند منهاي يكي‌شان كه خيلي زشت بود و بعدها فهميديم خاطراتش كه ما را پر از نفرت نسبت به رژيم شاه مي‌كرد، منهاي دو فصل بقيه همه ساختگي بوده است، نوعي عصمت و ملاحت در چهره و رفتار داشتند كه نمي‌توانستي دوستشان نداشته باشي.
تا پيش از انقلاب جهانشمول و برقراري نظام اسلاب ناب انقلابي محمدي ولايتي، در محدودة وطن خودمان اگر روزنامه‌ها تصاويري از انقلابيون و چريكها در دادگاهها منتشر مي‌كردند و يا شماري از آنها را در شوهاي امنيتي مي‌ديديم، سرو ظاهر آراسته و چهره‌هاي پر از مهر آنها، آنقدر جذابيت داشت كه روز بعد از پخش فيلم دادگاه رفيق خاكسترشده‌مان،‌ خسرو گلسرخي، دختران نوجوان مدرسه شاهدخت و انوشيروان دادگر با گل سرخي بر سينه در خيابانها ظاهر شوند.
آقاي خميني فقط دين و ايمان و عشقهاي ما را به باد نداد بلكه، همة مظاهر زيبائي را مصادره كرد. پس از او همة چريكها و مبارزان زشت شدند. اوّل از اهل ولايت فقيه بگويم كه آثار و نماد جهنمي بودن در وجه پيدا و ضمير پنهانشان، تجلي دارد.
در طول ربع قرن گذشته به جز تعدادي انگشت‌شمار كدام انقلابي و مسئول بلند و كوتاه پايه جمهوري اسلامي را ديده‌ايد كه بتوان دقيقه‌اي در هيأت ظاهريش تأمل كرد. باطنشان كه ديرگاهي است براي ما آشكار شده است،‌ امّا ظاهرشان نيز كم از باطنشان ندارد. اگر وزير و معاون و سفير و سردارند، حتماً بايد يقه‌شان چرك باشد و ريش نامرتب و شلوار بي‌اطو از ويژگيهاي آنها باشد.
مثال مي‌خواهيد؟ به لاريجاني‌ها، جنتي‌ها، لاجوردي‌ها، مشكيني‌ها، رفسنجاني‌ها ــ به ويژه محمد آقا ــ ، بينديشيد، و يا يكبار دندان روي جگر بگذاريد و ساعتي برنامه‌هاي تلويزيون جام جم علي لاريجاني را تماشا كنيد...
مفهوم چريكي و انقلابي و كارهاي انقلابي نيز با ظهور ولي فقيه دگرگون شد. چريكهاي نسل ما آدمكش نبودند و اگر كسي از آنها دست به مسلسل مي‌برد، حداكثر يكي دو تا آدم را به قتل مي‌رساند (البته همين كار نيز ناپسند و ترور به حساب مي‌آيد) «آقا» اما همانطور كه ايران را به بهشت زهرا تبديل كرد، بركات وجود و انديشه خود را به جهان اسلام نيز صادر كرد. ماشينهاي پر از بمب و انتحاري‌ها در بستر انقلاب جهانشمول متولد شد.
حزب جمهوري اسلامي، دفتر رياست جمهوري در ايران،‌مقر تفنگداران آمريكائي و سفارت آمريكا در بيروت، پايگاه سربازان فرانسوي در بعلبك و بعد انفجارهاي الخبر و رياض و بحرين و كويت و حرم امام رضا و ميدان راه آهن تهران تا جنايات القاعده در نايروبي و دارالسلام و انتحاري‌هاي فلسطين و فاجعه 11 سپتامبر و آنچه امروز در عراق مي‌گذرد (سه انفجار مقر سازمان ملل و سفارت اردن در بغداد و انفجار فجيع در برابر حرم حضرت علي كه تا امروز به قتل نفر130 و مجروح شدن 600 تن منجر شده است كه سرشناس‌ترين قربانيانش آيت‌الله سيد محمد باقر حكيم مي‌باشد) همه و همه از بركات حضور مردي در صحنه سياست است كه «مرگ» را هدف و غايت فرض كرده بود. البته خود حضرت و اصحابش حاضر نشده‌اند از خود و اهل بيت خويش مايه گذارند. اما هزاران جوان و نوجوان را با فريبي به نام «شهادت» به كام مرگ فرستادند. طبيعي است در طول اين سالها رقبائي براي او نيز پيدا شدند كه يكي در بغداد نسل فدا را به پيوستن به لشكر شهدا تشويق مي‌كرد تا كتابچه‌اش از نام شهدا قطورتر شود و بيشتر بتواند از ارباب عراقي، جيره و مواجب دريافت كند و از غربيها امتياز بگيرد. درست فهميديد منظورم ظل‌الله ولي فقيه مسعود رجوي است. و آن دگري كه شيادي بزرگ است يعني «اسامه بن لادن» نيز با همين فلسفة شهادت بساط شعبدة خود را نخست در سودان و پاكستان و بعد افغانستان پهن كرد و تا امروز هزاران انسان را به دست جواناني كه عقل و هوش به او باخته‌اند، به قتل رسانده است. آن 19 تني كه روز 11 سپتامبر در چهار هواپيما خود و هزاران انسان را خاكستر كردند نيز خود قرباني بودند. رجوي با تكه تكه كردن آيت‌الله دستغيب و قاضي و... همراه با تكه تكه شدن عاملان قتل آنها چه چيزي را كسب كرد؟ انفجار مقر تفنگداران دريائي آمريكا در بيروت براي آقاي خميني و محتشمي‌پور و سردار مصلح و كنعاني چه حاصلي داشت؟ بن لادن از منظرة شعله‌ور شدن و ويران شدن و نابودي هزاران انسان و خانواده‌هاي آنها، چه دستاوردي كسب كرد كه بتواند به آن ببالد؟!
گفتم كه سرمنشأ همة‌ اين ويرانگريها و كشتارهاي جمعي را بايد از يكجا سراغ كرد. از آن دروغ بزرگ كه در هيأت مردان خدا، مرگ و ويراني را نه فقط براي ما بلكه براي جهان به همراه آورد. او بود كه فتواي قتل اهل انديشه و قلم را صادر كرد. به فرمان او ذوب شدگان در ولايت جهل و جور و فريب، سينه‌ها دريدند و جانها ربودند و زندگي‌ها را به نابودي كشاندند.
سيد محمد باقر حكيم در زمان اقامت آقاي خميني در نجف اعتنائي به او نمي‌كرد و چون پرورش يافته مكتب پدر بزرگوارش مرحوم آيت‌الله سيد محسن حكيم بود كه وقتي فهميد دو پسرش مهدي و محمد باقر به حزب‌الدعوه پيوسته‌اند آنها را توبيخ كرده بود، لذا علي‌رغم آنكه از نوجواني عليه رژيمهاي سركوبگر عراق به ويژه بعثي‌ها در كار مبارزه بود اما تا سال 1980 كه مجبور به ترك كشورش شد، روابطي نزديك با اهل ولايت فقيه در ايران نداشت. وقتي در سال 1982 او و دوستانش بر آن شدند تا مجلس اعلا را بر پا كنند، آقاي خميني به توصيه محمد كاظم حائري (پدرخوانده مقتدا صدر) سيد محمود الهاشمي روضه‌خوان نيمه عراقي را براي رياست مجلس اعلا انتخاب كرد و حكيم به سخنگوئي مجلس گمارده شد. اما پس از مدتي بي‌حالي الهاشمي (همين آقاي شاهرودي خودمان) و شكايت عراقيهاي مخالف از او باعث شد،‌حكيم به رياست مجلس اعلا و الهاشمي به سخنگوئي آن منصوب شود. اين منصب را نيز پس از چندي به توصية شاگردش يعني سيدعلي خامنه‌اي رئيس جمهوري وقت رها كرد تا اوقات خود را به درس و حوزه اختصاص دهد. ظاهراً از همان زمان آقاي خامنه‌اي در وجود استادش الهاشمي، صحابه‌اي مورد اعتماد يافته بود.
باري محمد باقر حكيم در ايران در كنار كار مبارزه و تشكيل سپاه بدر (كه رژه شماري از نفراتش در كردستان عراق، آشكار ساخت سپاهي نمايشي است كه با اولين گلوله‌ها از ميدان به در مي‌رود) به تجارت نيز مشغول بود. واردات سيگار خارجي از مدتها پيش در اختيار مجلس اعلا بود. با اينهمه آنها كه او را از نزديك مي‌شناختند همگي گوشزد مي‌كنند كه حكيم شخصيتي مستقل داشت و به هيچ روي تبعيت مطلق از آقاي خامنه‌اي و تشكيلات امنيتي او كه امور عراق زير نظر آنهاست، نمي‌كرد.
آيت‌الله حكيم كه در سال 1939 در نجف متولد شده بود نهمين فرزند مرجع متوفاي شيعه آيت‌الله سيد محسن حكيم بود. مادر او و تني چند از برادرانش لبناني بود و آقاي حكيم در جواني در زمان اقامت كوتاهش در لبنان با وي ازدواج كرده بود. در عراق و سپس دوران تبعيد در ايران، 7 بار در معرض خطر مرگ قرار گرفته بود كه يكبار عوامل صدام حسين موفق شده بودند تا مقر او بروند. يكبار نيز عوامل مسعود رجوي مأمور كشتن او شدند. و سرانجام سه ماه و نيم پس از بازگشت به عراق، در سوءقصدي كه ابعاد آن گسترده‌تر از حادثه انفجار دفتر سازمان ملل در بغداد بود بعد از نماز جمعه در برابر حرم حضرت علي به قتل رسيد.

شنبه 30 اوت تا دوشنبه اول سپتامبر

1 ــ چه كساني از غيبت حكيم سود مي‌برند؟ اين سئوال را من طي دو روز گذشته با خيلي‌ها مطرح كردم و خود نيز در چند مصاحبه به آن پاسخ داده‌ام. بدون اينكه قصد قضاوت كردن و يا نشانه رفتن انگشت اتهام به سوي كسي و يا گروهي را داشته باشم احتمالات مختلف را بررسي مي‌كنم و حكم قطعي را به زماني وا مي‌گذارم كه بازجوئي از 19 متهم دستگير شده كه در جمعشان چند ايراني نيز وجود دارند، به نتيجه رسيده باشد. اما احتمالات و فرضيه‌هائي كه هم اكنون در عراق و در ديگر كشورها مطرح است.
الف: نفرت صدام حسين و رژيمش از آيت‌الله سيد محمد باقر حكيم و خانواده او بر هيچكس پوشيده نيست. صدام بيش از 50 تن از خانواده حكيم از جمله برادران آيت‌الله حكيم، محمد يوسف و محمد مهدي را به قتل رساند و بارها براي كشتن رئيس مجلس اعلا نقشه ريخت و مزدور به ايران فرستاد. عوامل او برادر بزرگ آيت‌الله حكيم يعني مرحوم مهدي حكيم را كه با رژيم گذشته ايران ارتباط نزديك داشت مدتي كوتاه پس از خاتمه جنگ ايران و عراق در هتل هيلتون خرطوم پايتخت سودان به قتل رساندند... طبيعي است قتل مهمترين مخالف رژيم بعث، آنهم مدتي كوتاه پس از كشته شدن عدي و قصي فرزندان صدام حسين، مي‌تواند تسلاي خاطري براي ديكتاتور سرنگون شده باشد و دل او را خنك كند.
اما در درجه دوم بايد ديد آيا عوامل صدام حسين يعني بعثي‌ها و فدائيان صدام،‌ اين امكان را داشته‌اند كه دو اتومبيل مملو مواد منفجره كه به گفته استاندار نجف «حيدرمهدي» بيش از 700 كيلو وزن داشته به همراه دهها گلوله خمپاره و بمب به هم پيچيده و با كنترل از راه دور منفجر شده است را در برابر حرم حضرت علي و پشت اتومبيل آقاي حكيم پارك كنند. در نجف مردم يكديگر را مي‌شناسند. غريبه‌ها نيز خيلي زود مورد شناسائي قرار مي‌گيرند. بنابراين كساني قادر به انجام اين عمليات بوده‌اند كه با نجف آشنايي داشته و در رفت و آمد با آقاي حكيم و يا اقوام و نزديكان او بوده‌اند. عوامل رژيم سرنگون شده حداكثر مي‌توانند خمپاره و يا گلوله‌اي به سوي سربازان آمريكائي پرتاب كنند. انفجار روز جمعه نجف نياز به تدارك و برنامه‌ريزي دقيق داشت و عده‌اي آدم شكست خورده كه خود تحت تعقيب و برجان خويش بيمناكند، توان انجام چنين مأموريتي را ندارند.
ب: گروه ديگري كه در مظان اتهام قرار دارد، وابستگان القاعده از جمله انصار‌الاسلام و جندالاسلام است كه آمريكائيها و كردها در آغاز جنگ با حمله به پايگاههاي آنها نزديك به دويست تن از آنها را كشته و تعدادي را دستگير كردند. حدود يكصد و پنجاه تن از اعضاي اين دو گروه كه سلفي‌هاي بسيار متعصبي هستند و شيعه را رافضي مي‌دانند به ايران گريختند و برادران غيور سپاه كه زير پرچم مرتضي علي سينه مي‌زنند، اين افراد را روي تخم چشم جا دادند و همه گونه امكانات از جمله سلاح و مواد منفجره و بمب و دلار در اختيارشان گذاشتند. و بعد هم كمكشان كردند كه به عراق بازگردند و با عمليات ايذائي عليه ارتش آمريكا، تا مي‌توانند به شيطان بزرگ ضربه وارد سازند.
اين امكان وجود دارد كه در حال حاضر نوعي پيوندو همكاري بين بقاياي رژيم صدام حسين و وابستگاه به القاعده به وجود آمده باشد. به خصوص كه گفته مي‌شود مرد مقتدر القاعده «ابومصعب الزرقاوي» كه در ايران بود و اخيراً‌ وارد عراق شده، انفجار عليه سفارت اردن و مقر سازمان ملل را تدارك ديده است.
ج: احتمال سوم، دست داشتن عوامل مقتدا صدر در اين جنايت است. سيد مقتدا كه از بركت تلويزيون الجزيره كه او را آيت‌الله مي‌خواند و عبدالباري عطوان سردبير صدام پرست روزنامه القدس العربي، لقب امام مقتدا صدر را براي او به كار مي‌برد (چون به ظاهر ضدآمريكاست و دربارة رژيم صدام نيز حرف زيادي نمي‌زند)، در سن 22 سالگي احساس زعامت مي‌كند و به خصوص پس از سفرش به ايران و ديدارش با رفسنجاني و اصغر حجازي و علي‌آقا محمدي و سردار سيف‌اللهي و دريافت 5 ميليون دلار نقد، به عنوان دستمزد براي كشتن زنده‌ياد عبدالمجيد خوئي، ديگر خدا را بنده نيست،‌ كم و بيش چيزي است شبيه هادي غفاري و حسين‌الله كرم و سعيد عسگر خودمان... افرادش به قمه وچاقو و حداكثر چهارتا مسلسل مجهزند. گذاشتن 700 كيلو بمب در برابر حرم نه از او بر مي‌آيد و نه آدم متعصبي مثل او حاضر مي‌شود در و ديوار حرم را ويران كند.
د: و اما احتمال چهارم كه در بين روحانيون مخالف جمهوري اسلامي در نجف بسيار روي آن بحث مي‌شود دست داشتن عوامل سپاه قدس و اطلاعات سپاه در اين ماجراست. اينكار از دست آنها بر مي‌آيد. پيش از اين نيز ردشان را در انفجارهاي لبنان و الخبر و كردستان عراق پيدا كرده‌ايم. به گفته رهبر اتحاديه انقلابيون كردستان در اربيل به روزنامه الحيات، «حكيم حساب خود را از رژيم جمهوري اسلامي جدا كرده بود و با پذيرش طرح برپائي يك نظام فدرال سكولار، با آمريكائيها روابط نزديكي برقرار كرده بود. به همين دليل خامنه‌اي به شدت از او عصباني بود...» به اين گفته چند مطلب را اضافه مي‌كنم و نتيجه‌گيري را به خود شما وا مي‌گذارم.
ــ ساعتي پس از سوءقصد ناموفق به جان آيت‌الله محمد سعيد طباطبائي حكيم داماد خاندان حكيم، آيت‌الله محمد باقر حكيم، در جمعي گفته بود همه نشانه‌ها حاكي از مداخلة سپاه قدس در اين جنايت است.
ــ در همين روز يك تيم 12 و يا 15 نفره كه در جمعشان چند تن از محافظان آقاي حكيم در زمان اقامتش در ايران و چند چهره ناشناس حضور داشتند با معرفي‌نامه سردار سيف‌اللهي به ديدار آقاي حكيم رفته بودند كه بله ما را فرستاده‌اند تا جان شما را حفاظت كنيم. آقاي حكيم زير بار نرفته بود و با تأكيد به اينكه محافظان لايقي دارد كه از مردم نجف هستند و بهتر مي‌توانند از جان او حفاظت كنند از پذيرش اين افراد سر باز زده بود اما آنها را در يكي از خانه‌هاي نزديك به خانه خود جا داده بود تا پس از زيارت چند روز بعد به ايران باز گردند.
ــ آقاي حكيم دو سه هفته قبل از حادثه نامه‌اي از ... يكي از معاونان وزارت اطلاعات دريافت كرده بود با اين مضمون كه بهتر است شما چند هفته‌اي به نماز جمعه نرويد و كسي را به جاي خود بفرستيد چون طرح سوئي تدارك ديده شده كه هدفش نابودي مراجع نجف و شخص شما است.
ــ روز حادثه بعد از صبحانه، پاسداران اعزامي از ايران براي خداحافظي به ديدن آقاي حكيم رفته بودند و به گفته يكي از برادرزادگان آقاي حكيم، ايشان براي پاسداران دعاي سفر خواندند و التماس دعائي گفتند و... بلافاصله پس از پايان نماز جمعه يكي از همراهان آقاي حكيم چند تن از پاسدارهاي مورد اشاره را در نزديكي محل خطبه ديده بود. آقاي حكيم در پايان نماز در ميان محافظان و جمعيتي انبوه از نمازگزاران به سوي دروازه اصلي حرم رهسپار شده بود. محسن آقا پسر آقاي عبدالعزيز حكيم كه همراه عمويش بود مي‌گويد: اتومبيلي درست شبيه به اتومبيل آقاي حكيم در پشت اتومبيل ايشان پارك كرده بود و ما حتي فكر مي‌كرديم اين اتومبيل محافظان ايشان است.
ــ از زمان انفجار تا حالا پاسداران اعزامي از تهران، آب شده و به زمين رفته‌اند. عده‌اي مي‌گويند ممكن است اجساد آنها در ميان تكه‌پاره‌هاي جسدهائي باشد كه اينجا و آنجا همچنان پراكنده‌اند. و شماري ديگر بر اين باورند كه برادران پاسدار بعد از انجام مأموريت به سرعت به ايران برگشته و يا در يكي از دهها پايگاه مخفي خود در عراق پنهان شده‌اند.
بر اين مطلب نكته‌اي را مي‌افزايم... حسين خميني نواده آيت‌الله خميني كه در عراق رايت معارضه با ولي فقيه و حكومتش را برافراشته و سرنگوني بني‌اميه معاصر را يك واجب عيني مي‌داند روابط بسيار دوستانه‌اي با بيت حكيم و به ويژه آقا رياض فرزند مرحوم آيت‌الله سيد محمد باقر حكيم دارد. گفته مي‌شود عوامل رژيم به حكيم نسبت به دوستي صميمانه فرزندش با حسين آقا، هشدار داده بودند. حسين خميني كه خود در معرض خطر سوءقصد قرار دارد و دستگيري چند ايراني از جمله ابوطالب و كريمي خبرنگاران صدا و سيما توسط نيروهاي آمريكائي بي‌ارتباط با توطئه به قتل رساندن او نبوده است، از جمله كساني است كه از شدت خشم و غضب ولي فقيه و اصحابش از عملكرد و سياست نزديكي آقاي حكيم با پل بريمر حاكم غيرنظامي عراق و حمايت او از شوراي موقت 25 نفره ادارة كشور، كاملاً باخبر است. و همو به دوستش رياض‌الحكيم گفته بود پدرت بايد خيلي مراقب باشد چون علاوه بر صدام حسين و عوامل القاعده، كسان ديگري در تهران و قم نيز خواستار نابودي او هستند.
جاي حكيم را فقط سيد محمودالهاشمي مي‌توانست پر كند اما او به لطف ولي فقيه ايراني شده و بر كرسي قاضي‌القضات ولي فقيه نشسته است. قتل حكيم، آشوب را به خانة شيعيان آورده است. و مرجعيت نجف نيز اينك سخت احساس خطر مي‌كند... حال بايد ديد چه كسي از به وحشت افتادن و تزلزل مرجعيت نجف سود مي‌برد...

September 5, 2003 03:29 AM






advertise at nourizadeh . com