September 25, 2003

بر در ارباب بي‌مروت دنيا…

يكهفته با خبر

سه‌شنبه 16 تا جمعه 19 سپتامبر

پيشدرآمد: پيش از اين يكي دوبار به معرفت ارباب بي‌مروت جمهوري ولي فقيه ــ آنهم از نوع علي بن جواد حسيني‌اش ــ اشاره كردم و حكايت ناجوانمردي‌هاي نوكيسه‌هاي قدرت را با آنها كه كمر خدمت برايشان بسته‌اند يادآور شده‌ام.
هفته گذشته وقتي اظهارات مهدي هاشمي آقازاده وسطي علي اكبر بهرماني نوقي را در رابطه با كميسيون 10 درصدي كه از شركت Stat Oil نروژ گرفته بود مي‌خواندم، بار ديگر قصة انسانهائي به يادم آمد كه در راه تأمين خواسته‌هاي ارباب قدرت در رژيم اسلامي، شرف و جوانمردي و آزادگي را يكجا تقديم كردند ...

و حتي در مواردي سر بريدند و سينه دريدند، و جان و جهان آزادگان خانة پدري را به سياهي مرگ آغشتند اما روزي كه رهبر مربوطه و پدرخوانده‌هاي مافياي قدرت حس كردند حضور آنها اسباب بدنامي است هم چون كهنه‌اي آلوده به زباله‌داني پرتاب شدند و حتي آنقدر انصاف و مروت در حقشان مرعي نداشتند كه همسر و فرزند و اهل و طايفه‌شان را، در پرتو حمايت خود گيرند. مهدي هاشمي گفته بود من هيچ نوع آشنائي با عباس يزدي (يزدان پناه) ندارم. اصلاً اين آقا را نديده‌ام؟! انسان فقط بايد بر سر سفرة علي اكبر بهرماني نوقي نان خورده باشد تا اينگونه ساده و راحت بتواند زير همه چيز بزند. رفيق دوست هم چنين عملي را در حق فاضل خداداد انجام داد. آن بيچاره فريب خورد و به ايران رفت و به اين گمان كه محسن و مرتضي برادران حاج جواد ميوه‌فروش هستند و مردانگي و لوطي‌گري بچه‌هاي ميدان امين‌سلطان و ري و مولوي در وجودشان ريشه دارد، حرف و وعدة آنها را پذيرفت و بابت اين ساده دلي، ناجوانمردانه هم پولش را گرفتند و هم جانش را. عباس آقا بخت بلند داشت كه توصيه‌هاي همسرش را به گوش گرفت و علي‌رغم اصرار و تمناي آقامهدي همكلاسي سابق به ايران نرفت.
من يكبار ديگر به نمونه‌هائي از ناجوانمردي حضرات قدرتمدار در رابطه با كساني كه كمر قدمت به آنها بسته بودند اشاره مي‌كنم با اين اميد كه عباس يزدي زبان بگشايد و واقعيتها را بيان كند. و اين را بداند كه اين رژيم سرتاپا فاسد و آلوده دوامي چندان نخواهد داشت چه بهتر امروز كه فرصتي پيش آمده امثال او رو به ملت كنند و پرده از دزديها و پشت هم اندازيهاي آقازاده‌هاي لوس و ننر سران مافيا، بردارند.
سعيد امامي همانطور كه بارها گفته‌ام، از مجتبي به آقاي خامنه‌اي نزديكتر بود. رهبر جمهوري اسلامي خيلي از حرفها را در برابر پسرش عنوان نمي‌كرد در حاليكه با ديدن سعيد جان گل از گلش مي‌شكفت.
دوستي نقل ميكرد كه وقتي سعيد به بيت مي‌آمد حتي اگر آقا مشغول مهمترين مذاكرات با اركان رژيم بود و يا فرزندانش گرد او حلقه زده بودند، بلافاصله به كتابخانه مي‌رفت و سعيد را كنار خود مي‌نشاند و مدتها با او گفتگو مي‌كرد. در همة سفرها سعيد در كنار او بود و زماني كه خانواده خود را به سفر مي‌فرستاد، سعيدجان و فهميه خانم همسرش حتماً با خانم رهبر همراه بودند. در سفر خانم خامنه‌اي به خارج جهت معاينات طبي، سعيدجان دو هفته در دبي در ركاب بود تا ويزاها رسيد.
همين سعيدجان در زندان به دري نجف‌آبادي پيغام داده بود، لطفا به «آقا» بگوئيد با من هرچه مي‌كنند مانعي ندارد من هرچه كردم براي ايشان و اسلام و انقلاب بود، اما مواظب همسر و بچه‌هاي من باشند كه خودشان اسم آنها را انتخاب فرموده و در گوششان خواندند. آقاي خامنه‌اي نيز حقاً پدري كرد و زني متدين ــ كه حقاً خبر نداشت شوهرش چه مي‌كرده است ــ را به دست حيواناتي چون جواد آزاده و احمد شيخا و آملي سپرد كه حتماً بخشي از فيلم شكنجه او را ديده‌ايد. اين فيلم را براي آقاي خامنه‌اي هم نمايش دادند. اگر خاتمي به داد فهيمه دري در بيمارستان نرسيده بود، او را نيز نزد شوهرش به زير خاك مي‌فرستادند.
به همسر اكبر خوشكوشك كه با خانم خامنه‌اي و همسر رفسنجاني و دخترانش آمد و شد داشت و بر سر سفره‌هاي عفت خانم مرعشي زيارت عاشورا مي‌خواند در برابر بيت رهبر دو سه تا از بچه پاسدارهاي ذوب شده در ولايت جهل و جور و فساد گفته بودند اگر يكبار ديگر پايت به اينجا بيفتد پشت باغشاه با تو چنان مي‌كنيم كه پري بلنده پيش تو مريم مقدس شود.
عباس عبدي كسي بود كه با اشغال سفارت آمريكا انقلاب و تداوم رژيم را در آن روزهاي بحراني، بيمه كرد. بعدها نيز او علي‌رغم همة دلزدگي‌ها و زندان ده ماهه، همه گاه خطوط قرمز را رعايت مي‌كرد. در عين حال به عنوان موتور محركة نيروي چپ اسلامي، نظام را در چند سراشيبي ياري رساند و در كنار سعيد حجاريان و بهزاد نبوي و مصطفي تاج‌زاده، جنبش اصلاح‌طلبي را از ايستگاه دوم خرداد به حركت درآورد. روز چهارم بازداشتش، سعيد مرتضوي همانطور كه پيش از اين نوشتم به عبدي گفته بود خيلي‌ها در حفاظت اطلاعات قوه قضائيه سر و دست مي‌شكنند كه عروس خانم را به دستشان بدهيم. اشاره مرتضوي به مريم دختر عبدي بود كه قرار بود به زودي به خانه بخت برود. بعد هم با كمال وقاحت گفته بود البته خانمت را مي‌دهيم به جواد آزاده كه متخصص اقرار گرفتن از زنان ضدانقلاب است و براي اينكه محكم‌كاري هم بكنيم، جعفر نعمتي را نيز به همراه او به زيرزمين مي‌فرستيم. همان زيرزميني كه زن سعيد امامي پس از سه روز شكنجه شدن، در آنجا اقرار كرد هم با اسرائيل رابطه داشته و هم با نه تن از همكاران شوهرش!! عبدي به مرتضوي گفته بود هرچه بخواهي مي‌نويسم به همسر و دخترم كاري نداشته باش.
ماجراي سردار عقبائي را هم كه قبلاً گفته‌ام و به اين حكايت‌ها، مي‌توان قصه مهدي هاشمي، اميد نجف‌آبادي، سيدعبدالرضا حجازي مرحوم مشكور و… را اضافه كرد. تازه خيلي‌ها را ما به عنوان قربانيان درگيري رژيم با مخالفانش و يا جنگ با عراق مي‌دانيم در حاليكه اين افراد به دست عوامل خودي و به دستور سران مافيا به قتل رسيدند. شما گمان مي‌كنيد مرحوم دكتر چمران را عراقي‌ها كشتند؟ ابداً چنين نيست، پس از عزل بني‌صدر آقاي خميني از چمران خواسته بود از جبهه بازگردد و در انتخابات رياست جمهوري شركت كند. اما به دستور مردي كه خود بعداً قرباني انفجار حزب جمهوري اسلامي شد و البته با تأييد و موافقت هاشمي رفسنجاني، چمران را كه براي خداحافظي با جنگجويانش در واحدهاي غيرمنظم به جبهه رفته بود از پشت گلوله باران كردند و مدعي شدند عراقي‌ها او را زده‌اند. و كسي نپرسيد چطور چمران رو به عراقي‌ها بوده اما گلوله‌ها از پشت به او خورده است.
مرحوم مطهري را چه كسي كشت؟ فرقاني‌ها كه بودند كه با سر دو سه تن را زير آب كردن، حكايت آنها پايان گرفت؟
چه كسي مرحوم سرلشگر قره‌ني را به قتل رساند؟ انفجار نخست وزيري كه رئيس جمهوري رجائي و نخست وزير باهنر را به لقاءالله فرستاد توسط چه كساني تدارك ديده شد؟ راستي كشميري چه شد و كجا رفت؟ چرا رفسنجاني آن روز در جلسة شورايعالي امنيت ملي حاضر نشد و پيش از آن خروج او از جلسه حزب جمهوري اسلامي ده دقيقه قبل از انفجار ساختمان چرا سئوالي برنينگيخت؟!
شما در ايران با رژيمي روبرو نيستيد كه در روابط رهبرانش با كارگزاران و پايوران رژيم از دو نوع رسمي و غيررسمي آن، ضوابطي وجود داشته باشد. همة انسانها در نگاه مافيا، ارزشي فراتر از دستمال ندارند. يكروز مصلحت و منافعشان ايجاب مي‌كند اين دستمال را در جيب مي‌گذارند و عرقشان را با آن خشك مي‌كنند. روزي در آن ميوه و آجيل مي‌ريزند، روز ديگر از دستمال براي تميز كردن صندلي خارجيها استفاده مي‌كنند،‌ و زماني كه تنگشان گرفت، دستمال استفاده‌اي بيشتر از همان سه سنگي ندارد كه اسباب استنجاي آقايان در كوه و كمر است. ابوالقاسم مصباحي تا روزي كه دست در كمر هاشمي رفسنجاني داشت و در سفرهاي فرنگ، مشير و مشاورش بود، ابول جان خطاب مي‌شد، اما وقتي سر از دادگاه برلين درآورد و عليه سران مافيا شهادت داد، نوكر اسرائيل و استكبار شد و دودمانش را در ايران به باد دادند. البته در جمع پايوران نظام انسانهاي آزاده و در عين حال هوشياري بوده‌اند كه هم چون آقاي عادل اسدي‌نيا نماينده دو دوره مجلس و سفير سابق در پرتغال و سركنسول ايران در دبي تا يكسال پيش، پرده گشوده‌اند و سياهكاريهاي مافيا را بيرون ريخته‌اند. اما با اين كار خود و خانواده‌شان را در معرض سخت‌ترين امتحانات قرار داده‌اند و مي‌توانم با قاطعيت بگويم اسدي‌نيا از اين امتحان سربلند بيرون آمده است.
اميرفرشاد ابراهيمي را در نظر آوريد، جواني كه جان و جهانش اسلام و انقلاب بود و در سيزده چهارده سالگي سر از جبهه‌هاي جنگ درآورده بود. او به عنوان دبير سياسي انصار حزب‌الله زماني حاضر بود در راه رضايت رهبر، جان شيرين خود را نثار كند، اما زماني كه به فساد و جنايت و تزوير اهل ولايت فقيه پي برد و دست به افشاگري زد و نزد شيرين عبادي مطالبي تكان دهنده در رابطه با انصار حزب‌الله و پدرخوانده‌هائي مثل شيخ علي اكبر نوقي بهرماني و احمد جنتي و مصباح يزدي و اصغر حجازي و… در يك نوار ويديوئي بازگو كرد، هجده ماه به زندانش انداختند. شكنجه‌اش دادند و اگر من متن نوار را در الشرق‌الاوسط و كيهان لندن چاپ نكرده بودم به گفته خودش سرش را در زندان بريده بودند. عذابي كه خانواده اميرفرشاد در اين سالها تحمل كرده‌اند ناگفتني است و خود او امروز به جاي آنكه دوره كارشناسي ارشد را در دانشگاه آغاز كند ناچار به ترك وطن و آوارگي غربت شده است.
اينها را نوشتم تا عباس آقا بداند اگر دست مهدي هاشمي به او مي‌رسيد چنان بلائي به سرش مي‌آورد كه خانه مجلل خود را در پشت قباله آبجي فائزه كند و با روياي بازگشت به لندن تا ظهور حضرت در اوين آب خنك بخورد. خدا را شكر كه امروز او دور از دسترس مافياي بهرماني است. و به شكرانة سلامتش به اعتقاد من در برابر ملت ايران مسئول است كه همة اسرار را فاش كند. از جريان قرارداد پالايشگاه تا داستان بوذري و ايتاليائي‌ها و حكايت توتال و حق‌البوق 150 ميليون دلاري آقا مهدي و عموزاده‌اش علي‌آقا، پرده بردارد و با وجدان راحت هر شب سر به بالين گذارد. بسياري هم چون او بوده‌اند كه با ناجوانمردي آقازاده‌ها روبرو شده و دم نزده‌اند، و با اينكار پذيرفته‌اند كه در فساد و جنايت اهل ولايت فقيه سهيم بوده‌اند. امروز وقت سكوت و مدارا نيست، عصر تقيه نيز به سر آمده است كه گاه پرده‌دري است و عباس آقا تنها با پرده‌دري مي‌تواند اعتبار و نام خود را تطهير كند.

شنبه 20 تا دوشنبه 22 سپتامبر

1 ــ گزارشي به دستم رسيده است كه به منبع آن اعتماد كامل دارم. هم او بود كه جريان سفر قصي پسردوم صدام حسين به تهران را دو سه ماه پيش از شروع جنگ برايم بازگفت، و باز هم او، حضور پسر بن لادن و سيف العدل و سليمان ابوغيث و ابومصعب الزرقاوي از سران القاعده را در ايران،‌ برايم فاش ساخت و وقتي ما خبر را منتشر كرديم خيلي زود تأييديه آن را از منابع آمريكائي و غربي دريافت كرديم.
اين بار خبر در قالب يك گزارش شگفتي‌آور به دستم رسيده است كه با حذف چند اسم، مهمترين بخشهاي آن را نقل مي‌كنم: «اوائل مردادماه رفسنجاني چند روزي غيب شد، البته از اين غيبتهاي بدون توجيه فراوان رخ داده است. نزديكان او معمولاً مي‌گويند آقاي هاشمي خسته بودند و به ييلاق رفته‌اند. ييلاق مي‌تواند ويلاي اخوي در شمشك باشد، و يا مركز پرورش اسب آقازاده ياسرخان، باغ آقاي مرعشي و قصر خورنق آقاي هاشميان عموزاده در رفسنجان نيز گاهگاهي محل درنگ چند روزه حضرتشان مي‌باشد. البته خودشان نيز يك باغچه كوچك 5 هزار متري خريده‌اند كه سه ربع بيشتر با تهران فاصله ندارد و زماني كه ايشان همسردومشان را اختيار كردند مدتي خانم جديد را در باغ نگهداري مي‌كردند ولي بعدها ايشان را به خانه‌اي در جماران منتقل كردند. اين بار غيبت آقاي هاشمي ايجاد شبهه و سئوال كرد چون قرار بود ايشان در يك جلسه مهم در خدمت رهبر با سران سه قوه حاضر شود. و رسم هاشمي نيست كه در چنين جلساتي حاضر نشود. باري پس از چهار پنج روز آقاي هاشمي به مقر اقامتش بازگشت. و آنها كه مراقب رفت و آمد مسئولان به مقر ايشان هستند متوجه نشدند كه آمد و شد بعضي از افراد سپاه و امنيتي‌هاي اخراجي از وزارت اطلاعات كه اغلب جذب دستگاه حفاظت اطلاعات قوه قضائيه يعني امنيت خانة خصوصي الياس محمودي شده‌اند، به شكل غيرعادي افزايش يافته است. سردار ذوالقدر مي‌رفت پشت سرش سردار كوثري به دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام وارد مي‌شد. هنوز ده دقيقه نمي‌شد كه سردار سرلشگر غلامعلي رشيد مقر هاشمي را ترك گفته كه خود الياس محمودي سر مي‌رسيد. از شنود دفتر و اتاق كار و اتاق خواب هاشمي نيز چيزي دستگير نشد تا اينكه يكي از بچه‌هاي اطلاعات ارتش كه خيلي به آقاي خاتمي دلبسته است رمز غيبت هاشمي و ديدارهايش را كشف كرد و پس از چند روز تحقيق گزارشي روي ميز رئيس جمهوري گذاشت كه دود از سر او و نزديكانش بلند كرد و هنوز كه هنوز است بعد از چند هفته براي بعضي‌ها سخت است كه باور كنند هاشمي چنين طرح شومي را در سر مي‌پرورانده است.
در واقع طرح او خيلي پيچيده و دقيق بود. ظرف چند دقيقه با طرحي كه او ريخته بود رهبر و رئيس جمهوري و رئيس مجلس و تني ديگر از بلندپايگان نظام دود مي‌شدند و به هوا مي‌رفتند. و بعد آقاي مهدوي كني عصازنان و با چشم گريان در تلويزيون ظاهر مي‌شد و در حاليكه چند تن از سران سپاه پشت سر او اشك مي‌ريختند و بر سر مي‌كوفتند به ملت هميشه در صحنه مي‌گفت: فاجعه‌اي تكان دهنده به دست دشمنان اسلام و نظام به وقوع پيوسته است و امت يتيم شده و خلاصه سيدين سندين علي‌بن الجواد و محمدبن روح‌الله و حاج شيخ مهدي خرم‌آبادي سوختند و خاكستر شدند، اما خداوند نظر لطف به اين ملت شهيدپرور و مظلوم داشت چون جناب آيت‌الله العظمي علي اكبر هاشمي به علت كسالت در جلسه مهم شورايعالي امنيت ملي كه استثنائاً با حضور رهبر معظم راحل تشكيل شده بود شركت نفرمودند. خداوند با ملت مسلمان ما بود و هاشمي را از گزند مصون داشت تا زمين بي‌حجت نماند… سناريوئي تقريباً با اين مضمون طرح كرده بودند و مي‌دانيد كه يكبار ديگر نيز موادي را در دستگاه تهوية بيت ــ مقر خامنه‌اي ــ وارد كرده بودند كه اگر چند روز ماجرا دوام داشت خيلي وقت بود كه آقاي فعلي در كنار آقاي قبلي آرميده بود و به جاي سيد حسن خميني، امروز سيد مجتبي خامنه‌اي مقام توليت مزار قائدين اول و دوم انقلاب را بر عهده داشت…
به هر حال با فاش شدن توطئه آقاي خاتمي به دلايلي كه بر ما پوشيده است به جاي رفتن نزد رهبر و فاش كردن ماجرا به سراغ توطئه‌گر يعني هاشمي رفت. هنوز كسي نمي‌داند بين سيد محمد و شيخ علي اكبر چه گذشت اما اين نكته بر آدمهاي حاشية رئيس جمهوري و رئيس مجمع تشخيص مصلحت پوشيده نيست كه رفسنجاني تازگيها خيلي به خاتمي احترام مي‌گذارد تقريباً‌ دو سه روز يكبار با او در تماس است و دو سه نوبت نيز برايش تحفه‌هائي از محصولات باغهاي كرمان فرستاده است». با پوزش بعضي از مطالب گزارش را حذف كردم، باشد براي وقتي ديگر كه…
2 ــ روز جمعه قاضي دادگاه «بواستريت» لندن پس از شنيدن سخنان وكيل آقاي سليمانپور سفير اسبق ولي فقيه در آرژانتين و توضيحات وكيل دولت آرژانتين موافقت كرد كه آقاي سليمانپور 5 هفته ديگر با وثيقه 730 هزار پاوندي كه به دادگاه سپرده، در حوزة محل اقامت خود شهر «دورهام» آزاد باشد با اين شرط كه هر روز عصر حضور خود را در شهر به پليس خبر دهد. بنا به تقاضاي وكيل متهم رديف اول پرونده انفجار مقر يهوديان بوئنس آيرس، هفته‌اي چهار نوبت سليمانپور جهت مطالعه پرونده 2600 صفحه‌اي كه قاضي گاليانو به دولت انگليس تسليم كرده است و دادن پاسخ و توضيحات به وكيلش به لندن بيايد اما عصر هر روز بايد به شهر «دورهام» بازگشته و به اداره پليس سر بزند.
آنچه به نظر من در دادگاه قابل توجه بود تغيير ظاهر آقاي سليمانپور از يك ذوب شده در ولايت يقه چركين، به يك مرد خوش‌لباس مرتب با سر و روي صفا داده شده بود. ظاهراً وكيل گرانقيمت ايشان توصيه كرده بود كه حتماً خط اطوي شلوارش بايد خربزه قاچ كند و پوست صورتش با تيغ سه لبه از هر نوع موي مزاحم تطهير شود. نگاه سليمانپور اما پر از درد و استرحام بود. گوئي مي‌خواست فرياد زند مرا از چنگ اهل ولايت فقيه نجات دهيد، تا هم چون بلبل برايتان افشاگري كنم.
بيرون دادگاه يكي از ذوب شدگان در ولايت ظل‌الله ورشكسته مقيم بازداشتگاه اشرف در عراق، كوشيد سليمانپور را كتك بزند. كه اينكار به نظر من آنقدر زشت بود كه اعمال مأموران جمهوري اسلامي را با زندانيان به يادم آورد. آنكه عليه جمهوري اسلامي مبارزه مي‌كند هرگز راه و روش و سلوك مأموران رژيم را تقليد نمي‌كند. چوب زدن و مشت كوبيدن بر سر انسان دربند حتي اگر اين انسان دشمن ما و متهم به دست داشتن در جنايت آرژانتين باشد زيبنده كساني نيست كه مدعي آزادي هستند.
3 ــ من بر اين باورم كه پروتكل الحاقي به پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته‌اي، «خازوق» جمهوري اسلامي است. عثماني‌ها زندانيان سياسي و مذهبي را روي مخروط آهني به نام خازوق مي‌نشاندند كه ذره ذره وارد امعاء و احشاء آنها مي‌شد و حتي اگر زنداني حاضر به همكاري و اعتراف مي‌شد و او را از روي خازوق بلند مي‌كردند، اسير بيچاره پس از چندي به علت عفونت و پارگي روده از بين مي‌رفت. اگر جمهوري اسلامي پروتكل را امضا نكند كه كار به شوراي امنيت و برقراري مجازاتهاي اقتصادي و سياسي و… كشيده خواهد شد و اگر امضا كند، فردا بازرسان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي ره به تونلهائي خواهند كشيد كه مطابق گفته رهبر فرزندان نابغة اسلام و انقلاب مشغول آزمايش و ساخت تكنولوژي اتمي هستند. سه ماه پيش دكتر البرادعي پروتكل را در ظرف طلا تقديم آقايان كرد، اطوار ريختند و امضا نكردند. امروز اما با خازوق اولتيماتوم روبرو هستند و…

September 25, 2003 08:07 PM






advertise at nourizadeh . com