… عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد؟
يكهفته با خبر
سهشنبه 29 تا جمعه 31 اكتبر
پيشدرآمد: هر بار به ماه مبارك ميرسيم، دوباره خاطرهها، جان ميگيرد و لحظههاي خوب و معطر از عطر و طعم عشق و جواني در چشمهاي سرد به غربت نشسته جاري ميشود. رمضان «طاغوت» چه پرشكوه ميآمد، بر بال شعرها و مناجاتي كه هر سحر و عصر، در خانههاي ما طنين ميافكند. سحرگاهان بانگ مناجات خواجة انصاري را، «سيد ذبيحي» كه به فرمان قاضيالقضات ولي فقيه گلوي عاشقش را بريدند و شال سبزش را به خون شستند در جان ما ميريخت «الهي، يكتاي بيهمتائي، قيّوم و توانائي، بر همه چيز دانائي، در همه حال بينائي، به تو زيبد ملك خدائي، الهي هر كه ترا شناخت دل از مهر غير تو برداشت…»
ذبيحي آنگاه به دعاي سحر چنگ ميزد «اللهم اني اسئلك…» پدر دست دعا بر آسمان داشت كه بلا از وطن دور كند، پيراحمد آبادي را كه مهرش به دل همه ما بود از بلايا حفظ كند، هيچ مردي را در برابر همسر و فرزندانش خجالتزده نكند و… و ما نيز چنگ به ريسمان عشق الهي ميزديم. هنوز با خداي قاصم جبار آشنا نشده بوديم، خداي ما بخشنده و مهربان بود و ستارالعيوب. خداي ما عاشق بود و كرامتش حد و مرز نداشت. بوي عطر گل محمدي و ياس در خانه و كوچهها، عبور خدا را در سحرگاهان بشارت ميداد.
ذبيحي اذان صبح را ميخواند و توپ سحر صدا ميكرد و روزهداران فرصتي مييافتند تا با خلوص و عشق با حضرت حق خلوت كنند. عصر كه ميشد، مادر سفر ميگسترد، از يكساعت مانده به افطار، بوي نان داغ تازه، نان قنديهاي سيادت كه در چهار راه سيدعلي مغازه داشت، در خانه ميپيچيد. نخست آقاي فاطمي شروع ميكرد، با آن صداي موزون كه انگار ترا به سماع و پاي كوفتن ميخواند. و بعد دعاي افطار بود و شعري كه ايرج گرگين ميخواند و آنگاه بانگ دل انگيز ذبيحي بود و سپس، دعاي صحيفه سجاديه كه از زبان سيد بزرگوار دكتر محسن بهبهاني جاري ميشد. (خلخالي بعد از انقلاب چون هيچ بهانهاي براي به زنجير كشيدن و خوار كردن اين روحاني آزاده و هنرمند و متفكر پيدا نكرده بود عدهاي از اوباش خود را به نام گروه شاهين كه قبلاً ذبيحي را ربوده و تكه تكه كرده بودند و تيرشان براي آسيب رساندن به استاد دكتر عباس مهاجراني نيز به سنگ خورده بود، بامدادي در آغاز سال 58 به خانه دكتر بهبهاني مراجعه كردند و او را كه براي باز كردن در از سر سجاده نماز سحرگاهان برخاسته بود، با شليك چند گلوله به قتل رساندند.)
مرحوم مهدي سهيلي بعد از افطار برنامهاي به نام كاروان شعر و موسيقي داشت كه بعدها مطالب خود را در اين برنامه كه شامل گفتارهاي نغز و اشعار پراحساس و شور و تغزلهاي شاعران عاشق سرزمينمان بود، به صورت يك سلسله كتاب منتشر كرد. در تمام روزهاي ماه مبارك، خدا را در هر سو حس ميكردي. فريب و تظاهري در كار نبود و زاهدان ريائي در برابر ميليونها انساني كه عاشقانه رو به خدا ميكردند، دكان كسادي داشتند. تازه آن روزها دستشان به خون آلوده نشده بود و غارت بيتالمال روحشان را اين چنين كه اين روزها شاهديم سياه و شيطاني نكرده بود.
حالا چهار كانال فارسي صدا و سيماي لاريجاني و كانالهاي عربي و راديوهايش را كه مينگرم و گوش ميكنم، به جز ريا و دغلبازي نميبينم و حس نميكنم كه واقعاً در ماه رمضان هستيم. چهارتا آخوند كه فريب از چهره و گفتارشان پيداست در شبهاي ماه مبارك، به حديث و بحث و پاسخ به سئوالات و هم از بينندگان خيالي و ياحداكثر ذوب شده در ولايت جهل و جور و فساد، مشغولند. در كلام و نگاه هيچكدام معنويتي نمييابي كه دل به آن سپاري. قوم فريبكار خدا را هم مصادره كردهاند. به قول شاملو «خداي را در پستوي خانه نهان بايد كرد.»
سفرة افطار سال گذشته ولي فقيه امسال هم گسترده است. آقا روي صندلي مينشيند و ميزي پر از اطعمه و اشربه در برابرش ميگذارند. سران نظام از پير 80 سالهاي مثل احمد جنتي تا جاهل جواني مثل سعيد مرتضوي و غلامحسين الهام چهارزانو در برابر ولي فقيه زبان به افطار ميگشايند.
خاتمي در كنار فلاحيان مينشيند و محمدرضا مهدوي كني سر به شانة كروبي دارد. در آن سالهاي طاغوتي تصاوير سفرة افطار بزرگان قوم را كسي نميديد اما جامعه به رسيدن ماه مبارك استخوان سبك ميكرد، دست بخشنده داشت، به عنايت از حال فقيران سراغ ميگرفت و دستگير آنها بود كه سفرهشان خالي بود، حالا امّا جوادي آملي در فضائل شهادت در ماه رمضان ميگويد و احمد جنتي كشتن دشمنان اسلام و انقلاب را در ماه رمضان داراي ثواب مضاعف ميداند.
در سالهاي طاغوتي يك روز يا بيشتر به استقبال رمضان ميرفتيم حالا ما در شب نخستين روز ماه عطوفت و مهر و بخشايش، منوچهر محمدي را به فرمان قاضيالقضات ولايت سيد محمودالهاشمي النجفي، سي ضربه شلاق ميزنند…
دفتر يادها را گشودهام، سحر است و ذبيحي مناجات نيمه شبانش را آغاز كرده است. هنوز خداي ما را مصادره نكردهاند. و قاصم و جبار از اسامي او نيست.
رسوائي قاتلي به نام مرتضوي
1 ــ از خلوت رمضاني به جلوت روزهاي فريب و جنايت ميرسيم. مجلسيها سرانجام با همه تهديدها از سوي دفتر مقام معظم رهبري و فشارهاي كروبي كه چهار سال رياست مجلس، حسابي به مزاجش ساخته و اميدوار است اين مقام را در دوره هفتم مجلس نيز حفظ كند، گزارش جنايت سعيد مرتضوي را ميخوانند.
راديوي مجلس گزارش را به سمع شنوندگانش ميرساند و سايتهاي اينترنتي آن را منتشر ميكنند. سعيد مرتضوي جنونزده ميغرد و سردبيران روزنامهها را تهديد ميكند كه اگر به چاپ گزارش اقدام كنند، روزنامههاي آنها را توقيف خواهد كرد. روزنامه «ايران» زير بار نميرود و سردبيرش به مرتضوي ميگويد صفحات داخلي چاپ شده و نميتوانيم 250 هزار روزنامه را دور بريزيم. بلافاصله از دفتر رهبر، اصغر حجازي زنگ ميزند كه آقاي سردبير حضرت آقا فرمودهاند گزارش چاپ نشود. نيمه شبان صفحات روزنامه «ايران» عوض ميشود. نعيميپور و همكارانش در روزنامه «ياس نو» كه از تهديدها باخبر شدهاند تلفنها را از شاخه ميكشند و گزارش را چاپ ميكنند. مرتضوي حالا آنقدر براي ولي فقيه پرهزينه شده كه در فاصله چند هفته، خط قرمزهاي رهبر يك به يك فرو ميريزد.
حالا حجاريان به صراحت خامنهاي را ديكتاتوري كه مسئول بنبست كنوني است ميخواند. محمدرضا خاتمي و دكتر محسن كديور و محسن آرمين حمايت رهبر را از يك جاني دروغزن جاهل به نام سعيد مرتضوي دليلي بر فاسد شدن نهاد ولايت ميدانند. آقا ظاهراً پس از فدا كردن سعيد جان امامي، اين بار نميخواهد به نداي عقل و نصايح خاتمي و يارانش توجهي مبذول دارد. سفت و سخت سعيد جان مرتضوي را كه به گفته خودش شغال آستان مقدس نايب امام زمان است و به فرمان آقا ميدرد و ميشكند گلوها را و قلمها را، چسبيده است كه اين يكي به حضرت ما وصل است و به هيچ قيمت او را از دست نميدهيم.
گزارش كميسيون اصل 90 مجلس نشان ميدهد آنچه را من در همين ستون چند روز پس از قتل دكتر زهرا كاظمي نوشتم، عين حقيقت بوده است. مرتضوي ميخواست از خبرنگار عكاس كانادائيالاصل جاسوس بسازد. به محمد حسين خوشوقت برادر عروس ولي فقيه و مديركل مطبوعات خارجي وزارت ارشاد گفته بود، كاظمي قرار بوده 300 ميليون دلار مرحمتي سازمان سيا را بين اصلاحطلبان و دگرانديشان قسمت كند. در همان لحظات نخست دستگيري و زماني كه كاظمي از دادن كولهپشتياش به مرتضوي خودداري ميكند چنان سيلي به گوش او ميزند كه كاظمي نقش بر زمين ميشود و بينياش به خونريزي شديد ميافتد. نيمه شبان نيز به اتفاق معاونش ارجمندي و جلادان الياس محمودي رئيس حفاظت اطلاعات قوه قضائيه به سراغ دكتر زهرا كاظمي ميرود و در سلول كوچكش او را تحت شديدترين شكنجهها قرار ميدهد.
جلادان الياس محمودي هم اكنون دكتر داريوش زاهدي استاد دانشگاه بركلي را تحت شكنجه قرار دادهاند تا از او اقرار كاذب بگيرند كه براي سازمان اطلاعات مركزي امريكا يعني CIA كار ميكرده است و براي جاسوسي به ايران سفر كرده و با دگرانديشان و اصلاحطلبان و جنبش دانشجوئي ايران در ارتباط بوده است. وزارت اطلاعات همانطور كه كاظمي را جاسوس نميدانست در رابطه با دكتر زاهدي نيز رسماً اعلام كرده است پس از بازجوئي از او، وزارت اطلاعات او را آزاد كرده است ولي سازمان اطلاعات موازي (حفاظت اطلاعات قوه قضائيه) مجدداً او را بازداشت كرده و اين استاد ايراني هم اكنون در اختيار الياس محمودي است.
تا پيش از آن كه من در اين ستون از اين افسر خودفروخته و جنايتكار ژاندارم بنويسم كمتر كسي الياس محمودي را ميشناخت و با آنكه در رابطه با اعمال او و ارتباطاتش با بيگانگان از طريق شريك تجارياش «كيكو» كه الياس را در سفر به زوريخ و مسكو با رذائل و پدرخواندههاي مافياي جاسوسي و جنايت و فساد مالي آشنا كرده بود، قضات و مسئولان شريفي كه روح خود را به شيطان نفروخته بودند به تحقيقات رسمي دست زدند و هم اكنون نيز «كيكو» يعني كيخسرووي شريك او تحت مراقبت ويژه است و رفت و آمد و مكالمات او كنترل ميشود، اما به اعتراف يكي از اين قضات پدرخوانده مافياي قوه قضائيه يعني الياس محمودي چنان فضائي در دارالقضاي ولي فقيه ايجاد كرده كه سيد محمود الهاشمي هم از او وحشت دارد. الياس محمودي حامي مرتضوي و همدست اوست. و در جريان قتل دكتر زهرا كاظمي، اين محمودي بود كه با يك تلفن مرتضوي، آدمكشاني را به سراغ خبرنگار دربند فرستاد.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 نوامبر
نظرسنجي ولي فقيه
خبر خيلي دست اولي دارم كه در كنار معناي ظاهرش، معاني بسيار در دل دارد.
به گزارش يك منبع بسيار قابل اعتماد كه بارها خبرها و اطلاعاتش را در همين ستون به اطلاع شما رساندم، رهبر رژيم آقاي خامنهاي اخيراً از طريق محمدحسن اختري معاون امور بينالمللي دفترش و علي اكبر ولايتي سرمشاورش، با يك شركت مالزيائي قراردادي بسته كه به موجب آن، شركت مذكور در مقابل يك ميليون دلار، دست به يك نظرسنجي وسيع در ايران خواهد زد.
در اين نظرسنجي، پرسشهائي در رابطه با موضع مردم دربارة انتخابات مجلس، گروههاي سياسي چپ و راست و اصلاحطلب و محافظهكار و همچنين جايگاه رهبر نزد مردم با گروه ده هزار نفره در چهار گوشه ايران در ميان گذاشته خواهد شد. تشكيلات عباس ملكي معاون پيشين ولايتي در مركز مطالعات درياي مازندران در اين زمينه با شركت مالزيائي همكاري خواهد كرد.
ظاهراً آقاي خامنهاي حال كه دريافته به منفورترين چهره نظام تبديل شده در عين آنكه حاضر نيست دست از اجامر و جنايت پيشهگاني كه گردش جمع شدهاند، بردارد براي حفظ ظاهر و اينكه به نوعي خود را بيطرف در منازعه بين مافيا و اصلاحطلبان نشان دهد، تصميم گرفته با يك نظرسنجي اولاً مطمئن شود كه در صورت جانبداري از اين يا آن گروه لطمه به اووارد نخواهد شد و در عين حال اگر لازم شد او با فريبكاري در لحظة مناسب موضعي اتخاذ كند كه نشانة حمايت او از دگرانديشان و اصلاحطلبان به حساب آيد. در زمينه نظرسنجي باز هم خواهم نوشت.
يادبود عليرضا نوري و قهر حجاريان
هفته گذشته در نخستين سالروز به قتل رسيدن دكتر عليرضا نوري نماينده تهران در مجلس و برادر عبدالله نوري نخستين دولتمردي كه ولايت فقيه را در دادگاه و روزنامهاش «خرداد» عريان كرد و فريبكاريها و نفاق اهل ولايت فقيه را آشكار ساخت، مراسمي در تهران برگذار شد از هر حيث قابل توجه شود.
محمد خاتمي كه پس از بازداشت و دوران زندان رفيق راه و ستون اصلي جنبش دوم خرداد، به جاي دفاع از وزير و مهاون خود، سكوت اختيار كرد و حتي واژهاي در ستايش او بر زبان نراند، از جمله كساني بود كه به مجلس يادبود دكتر عليرضا نوري آمدند. يك سال پس از فاجعه قتل اين پزشك جوان و آزاده، كمتر كسي است كه در به قتل رساندن او به دستور محمد باقر ذوالقدر ترديدي به خود راه دهد.
به همين دليل نيز مجلس يادبود او باحضور چهرههاي سرشناس دگرانديش و مخالفان ولايت فقيه، جلوهاي خاص يافته بود. نوري خاتمي را تحويل نگرفت، دستي با او داد و تشكري خشك بر زبان راند. به قول يكي از حاضران، خاتمي وقتي مشاهده كرد چگونه نوري مهندس سحابي را در آغوش گرفت و يا به چسان از سعيد حجاريان و عليرضا علويتبار استقبال كرد، سرپائين انداخت و خجالتزده با تسبيحش به بازي مشغول شد. حجاريان با ورود خاتمي به زحمت از جايش برخاست و سالن را ترك گفت و ترجيح داد با رئيس جمهوري كه به مدد طرح او و برنامهريزيش به كرسي رياست جمهوري دست پيدا كرد زير يك سقف نباشد. در مقابل كروبي با همان بازيهاي هميشگياش كوشيد هم از اصلاحطلبان دلجوئي كند و هم تعدادي از خبرچينهاي دستگاه خفيه خليفه را كه در مجلس يادبود حاضر بودند راضي نگاه دارد تا مبادا نزد ارباب فقيه از او بدگوئي كنند.
دكتر محسن كديور نيز از چهرههائي بود كه در مجلس يادبود دكتر عليرضا نوري، توجه زيادي را برانگيخت. هر كه به او ميرسيد ضمن تحسين و ستايش از شهامتش در سخنان اخيرش در مراسم افطار سياسي جبهه مشاركت پيرامون خامنهاي و تبديل شدن او به يك ديكتاتور ضدآزادي، آرزو ميكرد كه خداوند از گزند حفظش كند و سرنوشت دكتر عليرضا نوري در انتظارش نباشد.
عبدالله نوري استوار و راست قامت، همانگونه كه در هنگام اعلام رأي دادگاه گفته بود حسرت يك آخ را به دل خامنهاي ميگذارم و در طول دو سال و نيم زندان نيز به درخواستهاي خاتمي و كروبي و رفسنجاني و بسياري ديگر از دوستان و همكارانش براي نوشتن نامهاي به خامنهاي و تقاضاي عفو كردن حتي پس از درگذشت مادر و سپس قتل برادرش، اعتنائي نكرد و رهائياش نيز مرهون هيچ كسي نبود بلكه هر زنداني كه نيمي از دوران محكوميتش را گذرانده باشد، مشمول عفو مشروط ميشود.
نوري اخيراً به اتفاق شماري از دگرانديشان و با تشويق سعيد حجاريان و علويتبار و يارانش در روزنامههاي خردادو فتح، ديدارها و گفتگوهائي با چهرههاي شاخص گروههاي ملي مذهبي، مليون، رهبران جنبش دانشجوئي، و اساتيد دانشگاه و وكلاي مبارز دادگستري داشته است.
ميگويند كرباسچي كه به صورت مشهودي نسبت به رهبر و هاشمي رفسنجاني ابراز انزجار و نفرت ميكند، با نوري در صدد برپائي يك تشكل سياسي مستقل است كه هدف خود را رهائي كشور از ولايت فقيه و جدائي حكومت از دين و مذهب است.
نوري در جريان محاكمهاش نيز به طور ضمني حكومت آخوندي را نفي كرد و با اعلام اينكه بدترين رژيم ممكن در جهان حكومت كساني است كه از دين وسيلهاي براي آزاديكشي و سركوب مردم و ايجاد خفقان، ساخته است. در مراسم سالروز قتل برادرش، عبدالله نوري در پاسخ سئوال يكي از روزنامهنگاران اصلاحطلب كه پرسيده بود آيا در انتخابات مجلس شركت خواهد كرد، گفته بود: مجلس اصلاحات چه تاج گلي به سر ملت زده است كه حالا خود را آلوده بازي رسواي شوراي نگهبان و دستگاه رهبري كنيم.
November 7, 2003 10:05 AM