November 13, 2003

دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند...

سه شنبه 4 تا جمعه 7 نوامبر

پيشدرآمد: تصاويري كه خبرگزاري ايسنا از ديدار شريعتمداري و اكبر گنجي در زندان اوين، مخابره كرده است، دو سه روزي مرا مشغول كرده است.
اين شريعتمداري كه عصاي وزارت بازرگاني را در دست دارد، با حسين شريعتمداري چماقدار ولايت فقيه در يك امر اشتراك و در چندين امر افتراق دارند. وجه مشترك آنها اين است كه هر دو در امنيت خانة ولي فقيه خدمت كردهاند. با اين توضيح كه حسين شريعتمداري در دستگاههاي امنيتي ولي فقيه نيز چماقدار بود و امروز نيز به شغل شريف چماقداري در دو وجه فيزيكي و فرهنگي آن هم در ارگانهاي امنيتي موازي و هم در مؤسسه كيهان اشتغال دارد. محمد شريعتمداري وزير بازرگاني جزئي از مجموعة چپهاي اسلامي بود كه هنگام تأسيس وزارت اطلاعات پي ريزي وزارت و جذب نيرو و ايجاد ارگانهاي اطلاعاتي زير مجموعة وزارت را عهده دار شد.

در اين مجموعه كسي هم چون سعيد حجاريان طراح قانون تأسيس وزارت سمت سرپرستي را داشت. او و شاهچراغي كه بعدها سرپرست كيهان و بعد هواپيمائي شد و در يك سانحة هوائي مشكوك به قتل رسيد، احمد پورنجاتي و اصغر حجازي (قمر وزير ولي فقيه و مسئول اطلاعات ويژه) محمدي گلپايگاني رئيس دفتر سيدعلي آقا رهبر، مديران ارشد وزارت اطلاعات بودند. در كودتاي راستها و رفسنجاني عليه چپ اسلامي، با آنكه دامنة كودتا به علت استمرار خط ريشهري در وزارت اطلاعات با وزير شدن قائم مقام او علي فلاحيان، گسترش نيافته بود، اما حجاريان فرمان بيرون آمدن را صادر كرد و چپها يكي بعد از ديگري و قبل از آنكه حكم اخراجشان صادر شود، از وزارت بيرون زدند و زير بال خوئينيها رفتند كه رياست مركز تحقيقات استراتژيك را عهده دار شده بود. و اين همان مركز بود كه در سال 1374 دو سال پيش از ماجراي دوم خرداد، در يك گزارش تحقيقي مفصل به سران رژيم هشدار داد كه جامعه به سوي انفجار ميرود و اگر رژيم در سياستهايش تجديدنظر اساسي نكند، شورشهاي كور در چند شهر بزرگ به راه خواهد افتاد.
به هر حال وزير بازرگاني با سابقة امنيتي طولاني، زماني كه از خاتمي فرمان وزارت گرفت، پا به وزارتخانهاي گذاشت كه از ابتداي انقلاب محل بند و بست و فساد مالي در ابعاد گسترده بود و كليه دوائرش در خدمت دو باند مافيائي يعني باند حاج حبيب مؤتلفه و اتاق بازرگاني، و باند سردار مربوطة بهرماني، قرار داشت. دزديها چنان آشكار بود كه به قول يكي از كاركنان كشتيراني، كار وزارت بازرگاني فقط دادن تسهيلات به كارگزاران دو مافياي اصلي و مافياچه هاي جنبي بود. مديركل بازرگاني استان ساحلي كاري به وزارت نداشت، حقوقش را شركت پستة رفسنجان پرداخت ميكرد، بورس تحصيلي آقازاده اش را كه در دانشگاه آمريكائي شارجه درس ميخواند، علي هاشمي برادرزاده سردار مربوطه از محل بورسهاي شركت نفت تامين ميكرد، خانة تهرانش از آپارتمانهاي كوه نور بود كه يك سرش به الياس محمودي رئيس حفاظت اطلاعات قوه قضائيه وصل ميشد و سر ديگرش وصل به آقازاده وسطي سردار مربوطه بهرهماني بود.
شريعتمداري در وزارت بازرگاني در آغاز انقلابي به راه انداخت و به گفتة دوست و دشمن توانست نظم و ترتيبي به كارها بدهد اما ولي فقيه كه همه جا در باب پاكدامني مالي و عدم آلودگي اش به پول و فساد، بسيار ميگويند و مينويسند، با دادن جواز فعاليتهاي اقتصادي به ارگانهاي اطلاعات موازي و شركتهاي اقتصادي سپاه مثل رزمجو و رزمندگان، و دستور چشم بستن به روي بنادر غيرقانوني، عملاً وزارت بازرگاني را به چرخ پنجم درشكه تبديل كرد.
باري از ديدار محمد شريعتمداري از زندان اوين ميگفتم. خاتمي زير فشار مشاركتي ها و افكار عمومي ــ و شايد براي ترميم چهرة درهم شكسته خود نزد مردمي كه با صداقت، اعتماد و محبت خود را نثار او كردند ــ شريعتمداري را مأمور كرد به وضع زندانيان سياسي و مطبوعاتي رسيدگي كند. به احتمال زياد گزينش شريعتمداري به اين دليل بوده است كه او با داشتن سوابق امنيتي و آشنائي به زواياي اوين ميتوانسته بهتر از ديگر همكارانش زواياي اوين را شناسائي كند و با ديد بصيرت، احوال ساكنان اوين را مورد بررسي قرار دهد
... سخن از تصاوير ايسنا بود. شريعتمداري چهارزانو بر زمين پشت به دوربين نشسته بود و در برابرش اكبر گنجي دو زانو با لبخندي پرمعنا بر لب قرار داشت. تصاويري هم از ديگر زندانيان نيز در پشت سر گنجي به چشم ميخورد. اما تصويري كه از همه بيشتر توجه برانگيز بود به سعيد مرتضوي تعلق داشت كه به ديوار تكيه داده و يك پا را حايل آرنج قرار داده بود. چهره اش تا آنجا كه ميشد از تصويرش دريافت، در نيم لبخندي شيطاني و نوعي نخوت و غرور نفرت برانگيز، تجلي پيدا كرده بود. راستي او در آنجا چه ميكرد؟ مگر نه آنكه قرار بود نماينده رئيس جمهوري به تنهائي با زندانيان سياسي و مطبوعاتي گفتگو كند؟ در عين حال جلادي كه با قتل عام مطبوعات و به زنجير كشيدن اهل ولايت قلم، به فرمان ارباب فقيهش، سياهترين نام را در تاريخ مطبوعات ايران از آن خود كرده بود و با شركت در شكنجه و قتل دكتر زهرا كاظمي، ولا و سرسپردگي خود را به ولايت جهل و جور و فساد ثابت كرده بود با چه مجوزي در خلوت سرداران اهل قلم حضور پيدا كرده بود؟ من همه گاه اكبر گنجي را ستوده ام و او را يكي از سربلندترين نويسندگان و روزنامه نگاران وطنم در پيشگاه ملت دانسته ام. اما اگر جاي او بودم حاضر نميشدم كه با بودن سعيد مرتضوي در سلولم، با نماينده رئيس جمهوري ديدار و گفتگو كنم. مرتضوي در آن چند تصويري كه ايسنا منتشر كرده بود به زمين و زمان فخر ميفروخت كه اين منم بچه پاپتي بيسواد يزدي كه ولي فقيه دوستم دارد و تا دولت حضرتش پايدار است من نيز بر خر مراد سوارم و ميتازم. آزادگان را به زنجير ميكشم، تحقير ميكنم. وادارشان ميسازم كه در برابر دوربين تلويزيون لاريجاني ــ آغامحمدي به جاسوسي و خيانت اعتراف كنند. و روزي هم كه خاتمي وزيرش را ميفرستد تا دربارة جنايات من نسبت به اهل انديشه و قلم تحقيق كند، خودم در مجلس ديدار او با قربانيان جنايات من، حاضر ميشوم و با نگاه و اشاره به گنجي و عبدي و افشاري و اشكوري و... حالي ميكنم اگر بيشتر از اندازه شان حرف بزنند، فردا دو سه سال ديگر بر زندانشان ميافزايم كه اينجا مملكت قانون نيست، اينجا ولايت حضرت «آقا»ست.
به گمان من سعيد مرتضوي در عين آنكه هم چون حسين شريعتمداري، و ديگر ذوب شدگان در ولايت جهل و جور و فساد، براي حفظ مقام و موقعيت خود ــ كه در نگاه اهل نظر به پشيزي نمي ارزد ــ حاضرند سر فرزند خود را هم چون سر يحيي ببرند و در سيني طلا به حضرت فقيه الفقها تقديم كنند، بيمار رواني نيز هست. آنهم از نوع خطرناكش، يعني از آنها كه بايد زنجيرشان كرد. مرتضوي در توجيه جناياتش و در پاسخ به گزارش كميسيون اصل 90 مجلس، از راديوهاي خارج مينالد، ميدانم دردش كجاست. ديرگاهي است كه گريبانش را گرفتهام در راديو «ياران» و رهايش نميكنم، تا آن روز كه محاكمة اين جلاد را در پيشگاه ملت ايران شاهد شوم. هفته پيش اين بچه پاپتي بيسواد يزدي، در گفتگو با محسني اژه اي خواسته بود تا ترتيبي داده شود كه براي انصاري راد رئيس كميسيون اصل 90 پروندهاي در دادگاه ويژه تنظيم شود. تا او نيز مثل محسن آرمين با يك حكم محكوميت نتواند در انتخابات دوره هفتم مجلس نامزد شود. خبر به گوش انصاري راد رسيده بود و او شكايت به كروبي برده بود كه حضرت رئيس، اين چه معنا دارد هر كه سخني دربارة جنايات مرتضوي بر زبان بياورد، بلافاصله برايش پرونده بسازند. كروبي موضوع را از سيد محمودالهاشمي رئيس قوه قضائيه پرسيده بود. الهاشمي كه خود در وحشت و ترس از الياس محمودي رئيس حفاظت اطلاعات قوه قضائيه و حامي مرتضوي حتي در خانه با همسر و فرزندانش زيرلبي حرف ميزند تا مبادا از طريق شنود خانه اش، برگهاي به دست محمودي بدهد، در پاسخ اظهار بي اطلاعي كرده بود اما اژه اي مقدمات كار را تهيه كرده است و در رابطه با يك شكايت ساختگي از انصاري راد توسط بيوة جواني كه جزو ابواب جمعي الياس محمودي است، به زودي انصاري راد به دادگاه ويژه احضار خواهد شد.

خون ناحق زهرا و وحشت در اوين

اين هفته دو حادثه در اوين رخ داد كه براي اهل ايمان، معنائي خاص دارد. درواقع خون ناحق زهرا كاظمي و نفرين و لعنتي كه مادر دلشكسته و پسر دردمند او نثار اهل ولايت فقيه كردهاند، نخواهد گذاشت سعيد مرتضوي و دار و دستهاش كه دست به شكنجه و قتل او زدند آرام گيرند و به آساني دست و دهان بشويند انگار كه اصلا زهرا كاظمي در جهان نبوده است.
مرتضوي معاوني دارد به نام«شيخ خلفي» كه سالهاست در دستگاه قضاي ولي فقيه مشغول به كار است و همه گاه دست به سينه اوامر رؤسايش را امتثال كرده است. از چندي پيش خلفي اينجا و آنجا زبان به شكايت گشوده كه شبها خواب آن زن مظلوم (زهرا كاظمي) را ميبينم كه از من شكايت به فاطمه زهرا ميبرد و ميگويد تو كه همه چيز را ميداني چرا در برابر دروغهاي مرتضوي سكوت كرده اي. روز سه شنبه خلفي به دفتر مرتضوي مراجعه ميكند و ميگويد من ديگر حاضر نيستم دروغهاي ترا تحمل كنم، به همين دليل يا خودت نامه ات به مجلس را اصلاح ميكني و يا آنكه من نامهاي به كروبي مينويسم و توضيح ميدهم بر زهرا كاظمي چه گذشت.
مرتضوي و رئيس دفترش به خلفي حمله ميكنند و مرتضوي كشيده اي به او ميزند. بعد هم رئيس دفترش همه نامه هائي را كه به امضاي خلفي بوده، پاره كرده و به سطل آشغال مياندازد. خلفي اينك با تنظيم شكايتي نزد دادگاه عالي قضات، خواستار محاكمه مرتضوي براي ايراد ضرب و اهانت به يك مقام قضائي شده است.
حادثه دوم مربوط به تصادفي است كه محمد الله بخشي را به جنون كشانده است. الله بخشي به همراه جعفر نعمتي و ميثم به همراه مرتضوي نيمه شبان به سلول دكتر زهرا كاظمي رفته واو را شكنجه كرده بود.
در نزديكي اوين چهارشنبه پيش، يك موتور سوار، به عمد الله بخشي را كه عازم اوين بود به سوئي پرتاب كرده و از محل گريخته بود. الله بخشي وحشتزده خود را به اوين رسانده و به مرتضوي گفته بود، وزارت اطلاعات قصد كشتن مرا دارد. در محل حراست اطلاعات اوين زيرزميني است كه از سالها پيش شيخ صالح يكي از بچه هاي قديمي حراست در آن زندگي ميكند.
شيخ صالح از ترمز بريده هائي است كه به علت تندروي در كشتار سال 67 دوبار در معرض سوءقصد قرار گرفت به همين دليل نيز چون زن و بچه ندارد به اوين نقل مكان كرده و در زيرزمين حراست زندگي ميكند. از شام چهارشنبه الله بخشي نيز هم اتاقي او شده و حاضر به ترك اتاق نيست چون به باور او، موتوري كه قصد جانش را داشت از مأموران وزارت اطلاعات بوده است.
جنايتكاران اينك به جان هم افتاده اند. ايكاش ديدة بصيرتي بود و سيدعلي رهبر را متوجه ميكرد در نظامي كه وزارت اطلاعات و دادگستري اش چشم ديدن هم را ندارند و اينگونه به جان هم افتاده اند، سرنوشتي به جز واژگوني در انتظار اين نظام نخواهد بود.

شنبه 8 تا دوشنبه 10 نوامبر

حكايت استيضاح آقاي وزير

خيليها هنوز متوجه نشده اند چرا معتمدي وزير پست و تلگراف و تلفن استيضاح شد، و از اين مهمتر چرا استيضاح با همه مقدمه چينيها و حمايت اغلب نمايندگان فراكسيون دوم خرداد رأي لازم را نياورد. مبناي استيضاح معتمدي سه مسأله بود، نخست فيلترگزاري سايت هاي اينترنتي و فرستادن پارازيتهاي مضر براي سلامت عمومي روي برنامه هاي ماهواره اي، دوم مسأله شنود تلفنهاي شهروندان ــ و به ويژه دگرانديشان و حتي خوديهاي مشاركتي و نيمه خوديهاي ملي مذهبي ــ و سومين مورد قراردادهاي خارج از مناقصة دولتي با شركتهاي وابسته به آقا و آقازاده ها...
در روز استيضاح محمدعلي ابطحي معاون پارلماني حقوقي خاتمي و سعيد فائقي از دوستان بهزاد نبوي و معاون سابق شهردار، در يكي از اتاق هاي هيأت رئيسه، نمايندگاني را كه براي سوال از معتمدي ثبت نام كرده بودند و مواضع حاد داشتند، دعوت به گفتگو ميكردند. به گفتة يكي از اين نمايندگان ابطحي و فائقي به طراحان استيضاح معتمدي يادآور ميشدند،
ــ فيلترگذاري و ارسال پارازيت به دستور مستقيم آقاي خامنه اي و توسط سپاه پاسداران و صدا و سيماي علي لاريجاني ــ علي آغامحمدي صورت ميگيرد و معتمدي و وزارت هيچ نقشي در آن ندارند. بنابراين انصاف نيست كه شما گريبان معتمدي را براي عملي كه ارگانهاي تابع ولي فقيه انجام ميدهند بگيريد.
ــ شنود تلفني دربارة افرادي كه منظور شماست توسط سپاه، صدا و سيما، حفاظت اطلاعات قوه قضائيه انجام ميشود. در مواردي نيز دستگاههاي حراست ارگانهاي تابع رهبري به حراست شركت تلفن دستور برقراري شنود بر تلفن خاصي را ميدهند كه در اين مورد نيز وزير نميتواند ناقض اين دستور باشد.
ــ و بالاخره در رابطه با قراردادها، هر بار شركت مخابرات يا ادارات ديگر وزارت مناقصه اي را اعلام كرد و شركتي به علت دادن پيشنهاد بهتر و به صرفه تر برنده شد، حفاظت اطلاعات قوه قضائيه دستور داد به جاي اين شركت نام شركتي وابسته به آقاها و آقازاده ها به عنوان برنده اعلام شود.
با اين حساب چگونه شما آقاي معتمدي را در اين قانون شكني مسئول ميشناسيد. نمونه اش قرارداد تلفنهاي همراه است كه نصيب پسته رفسنجان آقاي هاشمي رفسنجاني شد.
به دنبال توضيحات ابطحي و سعيد فائقي، اغلب نمايندگان از سخن گفتن پرهيز كرده بودند و به اين ترتيب آقاي وزير به سلامت معركة استيضاح را به پايان برده بود. سئوالي كه اينجا مورد توجه وكلا قرار نگرفت اين بود: در زماني كه قانون اساسي رئيس جمهوري و هيأت وزيران را در مورد كارهاي اجرائي مسئول ميداند و دستور رهبر بر انجام يا منع كاري به هيچ روي از مسئوليت وزرا نمي كاهد، آيا صرف بي اطلاعي و يا عدم قابليت و توان آقاي وزير در برخورد با توصيه ها و اوامر بالا، ميتواند معاف كننده او از مسئوليتي باشد كه در برابر قانون و شهروندان دارد؟

2 ــ انطباق مصالح بعد از 11 سپتامبر

سخنان اخير پرزيدنت جورج بوش رئيس جمهوري امريكا را در همين شماره ميخوانيد و من قصد تكرار آنها را ندارم، اما نكاتي به نظرم ميآيد كه به اشاره يكي دوبار به آنها پرداخته ام و اينك رئيس جمهوري آمريكا با بيان صريح اهداف استراتژي ايالات متحده در دهه اول قرن بيست و يكم، اشاره دوباره به اين نكات را ضروري ميسازد. به ياد داريد كه من بعد از 11 سپتامبر چندين بار نوشتم زلزله اي كه آمريكا را لرزاند، پس از فرونشستن پس لرزه هايش، باعث تجديدنظر كلي در سياستهاي آمريكا به ويژه نسبت به منطقه خاورميانه و جهان اسلام خواهد شد. در واقع جستجو براي يافتن پاسخي براي دلايل نفرت و دشمني شهروندان مسلمان خاورميانه نسبت به آمريكا، كساني مثل كونداليزا رايس و كالين پاول را به واقعيتي رساند كه امروز استراتژي ايالات متحده روي آن تكيه كرده است. در دوران جنگ سرد براي آمريكا آشكار بود كه تبليغات گسترده شوروي و اقمارش عليه آمريكا و امپرياليزم و سياستهاي گاه از سر ناچاري و گاه در مقابله با اردوگاه شرق آمريكا، عوامل اصلي موجهاي ضدآمريكائي است كه در گوشه و كنار جهان از جمله خاورميانه از فرداي جنگ جهاني دوم شاهد آن بوده ايم اما پس از فروپاشيدن اتحاد شوروي و اقمارش، و به راه افتادن موج قدرداني و محبت نسبت به آمريكا و غرب در اروپاي شرقي و آمريكاي لاتين، چرا ده سال بعد بار ديگر آمريكا به كشوري منفور در خاورميانه و جهان اسلام تبديل ميشود؟ دو سه ماه بعد از 11 سپتامبر در سفري به شيكاگو به استوديوي پابليك راديو دعوت شدم و در آنجا ميزبان برنامه سئوالاتي را در همين زمينه مطرح كرد. به او گفتم، سياست يكجانبه ايالات متحده در حمايت از اسرائيل و چشم بستن به روي عملكرد خشونت بار دولت شارون از يكسو و بي اعتنائي واشنگتن به جنبشهاي آزاديخواه در كشورهاي مسلمان و عرب و حمايت از رژيمهاي سركوبگر در خاورميانه عوامل اصلي بالاگرفتن موج نفرت از آمريكاست. خوشبختانه دولت بوش اين دو واقعيت را درك كرد. نقشه راهها براي كمك به حل مشكل خاورميانه و تاكيدهاي مكرر بوش در حمايت از برپايي يك دولت مستقل فلسطيني به همراه پيامهاي حمايت آميز بوش و مقامات دولت آمريكا به آزاديخواهان ايران و نيروهاي مترقيت جهان عرب، و سپس حمله به عراق و براندازي رژيم سركوبگر صدام حسين، و تشديد فشار بر رژيمهاي مستبد و سركوبگر از جمله رژيمهايي كه دوستان سنتي آمريكا در منطقه به حساب ميآمدند، از جمله نمادهاي آشكار تغيير سياست آمريكا در خاورميانه و شروع به اعمال يك سياست تازه بود.
نطق اخير جورج بوش آشكار ساخت كه در مرحله كنوني، مصالح و اهداف جنبشهاي آزاديخواه در كشور ما و بسياري از سرزمينهاي خاورميانه با مصالح آمريكا نه تنها در تعارض نيست بلكه تطابق كامل هم دارد. بوش با قرار دادن رژيمهائي چون رژيم سوريه در كنار عراق صدام حسين، عملاً خط بطلان بر رژيم بعثي اين كشور كشيد. در رابطه با ايران اما او ضمن ستايش از ملت ايران و مبارزه اش، با ظرافت به رژيمي كه بعد از دوم خرداد از يكسو مدعي است رژيمي مردمسالار و مشروع است و از سوي ديگر نهادهاي منبعث از مردم را به شديدترين وجهي سركوب ميكند و بي اعتبار و به قولي فلج، هشدار ميدهد، برگ توت مشروعيت شما نيز در حال فروريختن است و اگر بخواهيد جلوي تحقق خواستهاي مردم را بگيريد، شما نيز در جائي قرار خواهيد داشت، كه سوريه و رژيم سرنگون شده عراق قرار داشتند.

November 13, 2003 05:58 PM






advertise at nourizadeh . com