December 04, 2003

... خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل

سه شنبه 25 تا جمعه 28 نوامبر

پيشدرآمد: پشت در زندان قصر در آن سرماي تلخ كه بوي خون در سوزش به مشام ميرسيد، جمع شده بوديم. ساعتي پيش شيخ صادق همه ما را بيرون كرده بود. تقريباً يكهفته بود كه هر روز به زندان ميآمديم. صدراعظم عصائي (لقبي كه توفيق به هويدا داده بود) با همة آرامش و وقار و دل به تقدير سپردنش، توسط شيخ صادق محاكمه ميشد. از آن روزي كه به همراه احمد خميني، هويدا را در بازداشتگاه موقتش در مدرسه رفاه ديده بودم و پيغامش را كه حاوي گلايهاي پر از درد بود، به دو تن در روزنامه اطلاعات رسانده بودم كه بيش از هركس از محبتهاي او برخوردار شده بودند و حالا عليه او قلمفرسائي ميكردند بيش از يك ماه و نيم گذشته بود.

در اين مدت هم مهندس بازرگان، هم آقايان احمد صدرحاج سيد جوادي و اسدالله مبشري و هم آقاي هادوي دادستان كل تلاش بسيار كرده بودند كه هويدا را از چنگ صادق گيوي مجنون به در برند، بازرگان هم به هويدا دين اخلاقي داشت كه در دوران زندانش، هويدا تلاش بسيار كرده بود تا خانواده اش از بودن او در زندان آسيبي نبينند. حتي احمد خميني هم به هويدا مديون بود. به همين دليل در آن روز ديدار (25 بهمن 57) كه شرحش را در اطلاعات نوشتم، وقتي هويدا احوال دائي احمد سرهنگ ثقفي را پرسيد احمد بلافاصله جواب داد ما محبتهاي شما را فراموش نكردهايم و اين جمله برق اميدي را در چشمهاي پر از درد هويدا روشن كرد. با اينهمه موضوع در جائي گير داشت كه يكماه رفت و آمد بين قم و تهران هنوز نتوانسته بود اين گير را برطرف كند.
اما در آن روز سرد سرآغاز بهار، همه ميدانستند كه بازرگان كار را به تهديد كشانده است كه اگر هويدا تحويل دولت نشود او كنار خواهد كشيد. و آقاي خميني نيز پذيرفته بود هويدا حامل اسرار زيادي است و بايد هيأتي آگاه از حقوقدانان و كارشناسان مالي و اقتصادي كار بازجوئي از او را عهده دار شود.
مرحوم هويدا در آخرين جلسة محاكمه اش بار ديگر آن عبارت معروفش را بر زبان راند كه ما همه پيچ و مهره هاي يك سيستم بوديم و حال كه شماها آمده ايد اميدوارم سيستم را اصلاح كنيد وگرنه جابجائي افراد بدون تحول در نظامي كه اين افراد مسئوليتهايش را عهده دار هستند، اوضاع را به نفع مردم تغيير نخواهد داد. خلخالي خيلي با تمسخر و زباني پر از نيش و طعن و اهانت با هويدا سخن ميگفت. اما مردي كه 13 سال بر سرير صدارت عظماي آريامهر تكيه زده بود، بي اعتنا به بي ادبيهاي قاضي شرع آقاي خميني، با آرامش نيشهاي خلخالي را با نوش پاسخ ميداد. صبح همان روز خلخالي در حاليكه چهارزانو روي تشكچه اي در مسجد زندان قصر نشسته بود و صبحانه ميخورد با لحني نفرتآور به روزنامه نگاراني كه دورش جمع شده بودند، گفت، زندانبانان گفته اند هويدا شبها لخت ميخوابد... لخت خوابيدن در فرهنگ خلخالي نشانة فساد اخلاق و انحراف بود. از كسي مثل او البته انتظاري جز اين نميرفت. محيطي كه خلخالي در آن بزرگ شده بود خاستگاه عقده هاي جنسي و انحرافاتي بود كه حالا خلخالي آن را به اسير خود نسبت ميداد.
جلسه بعد از ظهر بيش از آنكه جلسه محاكمه باشد به صحنه نمايشي نفرتبرانگيز تبديل شده بود كه در آن جانوري زشت با شكمي برآمده و گردني كوتاه، اطوار غريب خود را به نمايش گذاشته بود و در برابر او مردي نشسته بود كه حتي در چنگال اين جانور نيز متانت و آرامش خود را از دست نميداد. هويدا در زندان چندين بار خواستار تلفن زدن به احمد خميني و يا دائي او شده بود اما خلخالي دستور داده به هيچ روي به وي اجازه برقراركردن ارتباط تلفني داده نشود.
حدود ساعت پنج بود كه خلخالي ختم جلسه را اعلام كرد و گفت انشاءالله صدايتان ميكنيم و بعد همه ما را خيلي ساده از زندان قصر بيرون كردند. هويدا با نگاهي پر از سئوال با ما خداحافظي كرد. چند دستفروش جلوي زندان بساط لبو و سيرابي و باقلا برپا كرده بودند و كسب و كارشان پررونق بود. هوا تقريباً به سياهي ميزد كه دوتا اتومبيل جلوي زندان متوقف شد. دو نفر بيرون پريدند و به شدت با مشت در بزرگ زندان را كوبيدند. از درون خبري نشد. در زدنها با شتاب بيشتري ادامه يافت. اما انگار هيچ كس در زندان نبود. مهندس ابوالفضل را شناختم، جلو رفتم و با هم دست داديم. جريان جلسه عصر را گفتم و اينكه خلخالي ما را بيرون كرده است. بلافاصله از طريق بيسيم نظامي كه در يكي از اتومبيلها بود با نخست وزيري تماس گرفته شد. معلوم بود همه نگرانند. فرستاده مهندس بازرگان آمده بود ترتيب انتقال هويدا را به زندان دادگستري بدهد. تمام روز را بازرگان در قم كوشيده بود از آقاي خميني حكمي براي اين انتقال بگيرد. و سرانجام ساعت سه عصر با حكم و به وسيلة هليكوپتر به تهران بازگشته بود و بلافاصله حكم را به زندان قصر فرستاده بود كه هويدا را نجات دهد. همه با دلهره و اضطراب در برابر زندان صف زده بوديم ناگهان صداي تك تيري به گوش رسيد و بعد از آن رگبار چند گلوله. هيچكس حرف نميزد، تكان هم نميخورد. و درست در ميان وحشت و حيرت همه ما در باز شد و خلخالي با دو پاسدار و يك ستوان جوان پشت در ظاهر شدند. خلخالي يك كاپشن سبز روي پيراهنش پوشيده بود. تا چشمش به ابوالفضل افتاد سلام وعليكي كرد و گفت مطلبي بود؟ ابوالفضل نامه را به دستش داد، خلخالي نگاهي سريع به آن انداخت و گفت: متأسفانه ديرآمدي من او را به جهنم تحويل دادم.
شيار خون هويدا از وسط حياط تا كنار باغچه اي كه خالي از گل و سبزه بود، ادامه داشت. هويدا به روي صورت بر زمين افتاده بود و هادي غفاري با هفت تيرش بالاي سر او، با چند تن از اوباش همدستش شوخي و مسخره بازي در ميآورد. همه بهت زده بودند. كسي باور نميكرد مردي با پيپ و عصا و گل اركيده اش و لبخندي كه هيچگاه از او دور نميشد اينگونه بر خاك افتاده است. همان روز فهميديم وقتي خلخالي حكم اعدام مرحوم هويدا را اعلام كرده بود، بدون آنكه به او مجال دهند وصيت نامه اش را بنويسد، با مشت و لگد او را به حياط اورده بودند و هادي غفاري بلافاصله با هفت تيرش گلوله اي در گردن مرحوم هويدا خالي كرده بود و بعد برادران گروه اعدام با شليك چندين گلوله كار غفاري را كامل كرده بودند. تصاويري كه آنروز از هويدا گرفته شد و دو تصوير در پزشكي قانوني روز بعد در روزنامه ها به چاپ رسيد و من مقاله اي در اميد ايران نوشتم كه سرو صداي بعضي از آقايان را درآورد. پيش از اين آدم كشي هاي صادق خلخالي را ديده بودم. و پس از آن نيز شاهد جناياتش بودم چه عزيزاني كه به گلولة نفرت و جنون او در خون نشستند. از چهار ژنرال بر بام مدرسه علوي تا برادران ناهيد كه يكي به روي برانكار و ديگري با دست و پاي شكسته در فرودگاه سنندج تيرباران شدند. تصوير اين اعدام را فرهاد رشيديان كه روانش شاد باد، از اعدام برادرانش به دست آورده بود و آن را به من داد. راهي پاريس بودم و به محض رسيدن به فيگارو رفتم و تصوير را به سردبيرش دادم. و اين نخستين تصوير از ايران انقلابي بود كه دنيا را تكان داد. روزي به اتفاق همكارم ايرج... به ديدن خلخالي رفتم. در آن زمان دعواي زعامت بر فدائيان اسلام بين خلخالي و مرحوم حجتالاسلام گلسرخي بالا گرفته بود. خلخالي براي اثبات اينكه شايستگي بيشتري از گلسرخي براي رياست بر مافياي فدائيان اسلام دارد، به من گفت، «من در جواني هم انقلابي بودم و پا به پاي نواب صفوي مبارزه ميكردم. روز تشييع جنازه رضاشاه بنزين خريدم تا جنازه را آتش بزنم متأسفانه پليسها جلويم را گرفتند...»
خلخالي البته بعد از انقلاب با بولدوزر به سراغ آرامگاه رضاشاه رفت و آن را با خاك يكسان كرد. در همان ديدار نيز گفت آرامگاه را تبديل به آبريزگاه عمومي خواهد كرد. شگفتا كه برخلاف خواست خلخالي، آرامگاه تبديل به پارك و دانشكده الهيات شد.
سرنوشت خلخالي از همان آغاز مورد توجه من بود. ترديدي نداشتم كه اين انسان بيترحم و پر ازعقده و كينه روزهاي تلخي را در پيش خواهد داشت. تا زماني كه آقاي خميني زنده بود خلخالي در مقام نماينده مجلس ميتاخت. يكبار با نعلين به سوي مهندس معين‏فر حمله برد و مشت ولگدي نثار او كرد. (كروبي نيز به رابطه ويژه خلخالي با خميني اشاره كرده است. البته شيخ مهدي با ستايشي كه از شيخ صادق كرد نشان داد كه از همان مرداب عفني كه خلخالي را سيراب ميكرده، جام قهر و كينه سر كشيده است).
بعد ازمرگ آقاي خميني، هنگامي كه زوج جديد قدرت يعني شيخ علي اكبر نوقي ملقب به رفسنجاني و سيدعلي ابن جوادالحسيني ملقب به خامنه اي تصميم گرفتند رقباي چپ و انقلابي را كنار بزنند، شوراي نگهبان صلاحيت خلخالي را در انتخابات رد كرد و با اعلام اينكه او با كشتن تعدادي افراد بيگناه در كنار گناهكاران، شايستگي نمايندگي مردم را ندارد. خلخالي به قم رفت، رساله نوشت و خود را مرجع خواند. البته حقوق و مقرري اش ميرسيد. با اينهمه هر از چندگاه نيشي حواله صاحبان قدرت در تهران ميكرد. ابتلا به سرطان در كنار بيماري قلبي و بعد آرتوروز و الزايمر به مرور شيخ خونخوار را در وضعيتي قرار داد كه به گفته يكي از آيت الله زاده ها كه اخيراً به ديدن او رفته بود، به يك موجود مفلوك متعفن قابل ترحم تبديل شده بود.
روزانه دو بار شلوار لاستيكي و لباس زيرين او را عوض ميكردند. اتاقش از رايحه متعفن بول و غايط انباشته شده بود. پسرش مرتب با گلابپاش ميكوشيد فضا را قابل تحمل كند اما... اما از همه چيز شگفتيآورتر رفتار و برخورد ولي فقيه و دوستان قديم شيخ صادق با او بود. از مدتها پيش فرزندان او خواستار انتقال پدرشان به خارج براي معالجه شده بودند. با اين خواست هرگز موافقت نشد. پس از مرگش آيت الله خامنه اي كه در مرگ اسدالله لاجوردي مرثيه صادر كرد و بارها در رابطه با مرگ آخوندهاي ناشناخته در ايران و خارج بيانيه ها و پيامهاي تسليت براي امت اسلام و خانواده هاي آنها فرستاد، حتي چند خطي به خانواده او ننوشت و در نماز جمعه بعد از مرگ او نيز جنتي و ديگر خطبا اشارهاي به مرگ شيخ صادق نكردند. اينگونه بود كه شيخ صادق گيوي، مردي كه روزگاري نه چندان دور به آساني آب خوردن، حكم اعدام صادر ميكرد و يكبار در زندان عادل آباد شيراز براي اينكه به نام هريك از 12 امام فردي را اعدام كند، يك بانوي آرايشگر بيگناه را كه حامله هم بود به جمع اعدام شدگان اضافه كرده بود، سرانجام پس از تحمل سالها درد و خفت و نفرتي كه همه جا نثار او ميشد، براي هميشه خاموش شد... شايد زندگي و مرگ او درس عبرتي باشد براي آنها كه وقتي بر اسب قدرت سوارند چنان ميتازند كه گوئي در پس اين تاخت، فرداي فروافتادن نيست.
در كودكي گربه ميكشت، در نوجواني قصد آتش زدن جسد رضاشاه را داشت، در ميانسالي دسته دسته انسانها را اعدام ميكرد و در پيري چنان شكسته و مفلوك بود كه حتي اعضاي خانواده اش از ديدن او اعراض ميكردند.

شنبه 29 تا دوشنبه 1 دسامبر

آتشي كه در راه است

1 ــ سازمانهاي اطلاعات موازي و وزارت اطلاعات به جان هم افتاده اند. اين هفته با فردي ديدار داشتم كه جزئيات اين درگيري گسترده را برايم بازگو كرد. با توجه به مطالب دقيقي كه پيش از اين از اين منبع نقل كرده ام، سخنان جديدش را نيز بازگو ميكنم ضمن آنكه اينجا و آنجا نيز سخناني در تأييد اين مطالب شنيده ام.
الف: بعد از جريان قتل دكتر زهرا كاظمي توسط سعيد مرتضوي و دستيارانش جعفر نعمتي ــ كه هفته پيش از زنداني شدنش به علت سوءاستفاده چند ميلياردي در صندوق ارز قاچاق سپاه باخبر شديم ــ و ميثم و الله بخشي، وزارت اطلاعات در برابر تلاشهاي مرتضوي براي متهم ساختن عوامل وزارت اطلاعات به عنوان عاملان قتل كاظمي، در واكنش متقابل موفق شد از يكي از قضات ديوان عالي كشور اجازه شنود تلفنهاي مسئولان بلندپايه قوه قضائيه را بگيرد. سعيد مرتضوي، عباسعلي عليزاده، الياس محمودي و... از جمله كساني بودند كه تلفنهايشان زير شنود قرار گرفت. خود سيد محمود الهاشمي رئيس قوه قضائيه نيز زير شنود بود و از همين طريق وزارت اطلاعات با بيش از 700 ساعت شنود از مسائل بسياري مطلع شد. به رابطه الياس محمودي و مرتضوي و محمود كيخسروي ــ يك شهرام جزايري ديگر با ميليونها دلار ثروت و ارتباطات ويژه با دستگاه هاي اطلاعاتي و مافياي اقتصادي ــ و بعضي از سران سپاه، پي برد. از زن چهارم گرفتن سيد محمود الهاشمي باخبر شد و در يك مكالمه بين سعيد مرتضوي و اصغر حجازي امنيت چي ولي فقيه، وزارت اطلاعات آنچه را ميخواست پيدا كرد كه همانا اعتراف صريح مرتضوي به دست داشتن در قتل دكتر زهرا كاظمي بود.
ب: طرفهاي مقابل يعني حفاظت اطلاعات قوه قضائيه، حفاظت اطلاعات سپاه و نيروهاي انتظامي و معاونت اطلاعات در دفتر رهبري، در برابر اقدامات وزارت اطلاعات ساكت نماندند. از يكسو محسني اژه اي دست به كار شد و پرونده هاي تعدادي از روحانيون مخالف از جمله محسن كديور، احمد قابل، آيت الله منتظري و... را به جريان انداخت تا در صورت لزوم با يك ضدحمله فضاي كشور را آن گونه كه ميخواهد در آستانة انتخابات، با ارعاب و ارهاب بيشتر به سوي تسليم و سكوت بكشاند.
همزمان كميته غيررسمي بحران كه با نظارت اصغر حجازي و بودن كساني هم چون علي لاريجاني، علي اكبر ولايتي، علي آغامحمدي، حسين شريعتمداري، محمد باقر ذوالقدر، احمد وحيدي، رمضاني و... دست اندركار به اجرا درآوردن حذف كامل اصلاح طلبان از دايره قدرت بود، يكبار ديگر مسأله قتلهاي زنجيره اي حسابشده را مورد بررسي قرار داد كه در صورت لزوم تعدادي سر از تن جدا شود.
وضعيت فعلي از اين قرار است كه وزارت اطلاعات با ارائه گزارش خود به خامنه اي اميدوار است رهبر با درك اين اخطار كه در صورت ادامه حمايتش از مافياي قوه فضائيه و اطلاعات موازي هزينه اي گزاف را متحمل خواهد شد، اجازه دهد وزارت با استناد به شنودها و مداركي كه جمع كرده، دست به كار شود و تعدادي از عوامل نارضائي و خشم مردم و بي آبروئي نظام در خارج كشور را هم چون سعيد مرتضوي و الياس محمودي و عباسعلي عليزاده بازداشت و زمينه محاكمه آنها را فراهم سازد. (الياس محمودي را در پي يك بازداشت كوتاه با پادرمياني سيد محمود الهاشمي، فعلاً آزاد كرده اند اين نكته گفتني است كه رئيس قوه قضائيه از مدتها پيش در فكر بود جعفر نعمتي را به جاي الياس محمودي به رياست حفاظت اطلاعات قوه قضائيه منصوب كند به همين دليل ترتيبي داد كه او را به سپاه بفرستند تا در رياست صندوق ارز قاچاق تجربه كسب كند. اما در اين منصب جعفرخان چنان دست تطاول به بيت المال گشود كه عليرغم پادرمياني هاي الهاشمي، سرانجام به زندان افتاد. به همان زنداني كه در سلولهايش زندانيان بسياري از جمله زنان زنداني را مورد شكنجه و آزار قرار داده بودند) در صورت موافقت آقاي خامنه اي با درخواست علي يونسي، توازن قوا به سود اصلاح طلبان به هم خواهد خورد. اما در صورت بي عتنائي خامنه اي به پيشنهادات وزير اطلاعات، مافيا دست به كار خواهد شد و برنامه هائي را كه پيش از اين به آن اشاره شد به اجرا درخواهد آورد.

2 ــ آنچه سيستاني ميگويد

1 ــ براي نمايندگان حضرت سيستاني كه شيخ المراجع است و احترامش تا آنجاست كه جرج بوش هنگام ديدار كوتاهش از عراق پيامي براي وي ميفرستد و به گفته آقاي جلال طالباني رئيس شوراي موقت اداره عراق، نقطه نظرهاي او در ايجاد مكانيسم انتقال قدرت از نيروهاي ائتلاف به عراقيها، مورد توجه قرار خواهد گرفت، توضيح ميدهم كه اگر خطائي در چاپ تصويري در روزنامه ما رخ داده، از سر سهو بوده است و گرنه كساني كه از مواضع اين مرجع عالي شأن در روزنامه خود دفاع ميكنند خاصه آنجا كه ميگويد اهل ولايت حوزه نبايد در امور اجرائي دخالت كنند و دامان مقدس دين را آلوده بازيهاي سياسي كنند، جايگاه و منزلت ايشان را رعايت ميكنند. براي شناخت سيستاني كافي است به اصحاب و نمايندگان او بنگريم كه هر كدام شأن و شخصيتي متفاوت از اهل ولايت فقيه دارند كه دو دستي به قدرت چسبيده اند. جورج بوش در بغداد تاكيد كرد هم چون سيستاني معتقد به ضرورت مشاركت مستقيم مردم عراق در تعيين سرنوشت خويش ميباشد.
براي آگاهي از توصيه هاي آقاي سيستاني به شوراي حكومتي، ضروري است به چند نكته اشاره كنم. نخست اينكه عبدالعزيز حكيم نماينده آقاي سيستاني نيست منتها چون مگس وزن است ميكوشد با آويزان شدن به مرجع اعلاي تشيع براي خود اعتبار كسب كند. به همين دليل نيز عليرغم آنكه امضايش را زير طرح اوليه انتقال قدرت گذاشته، حالا مدعي است كه از ابتدا موافق فكر آقاي سيستاني بوده است. آقاي سيستاني ميگويد گزينش اعضاي مجلس مؤسسان عراق كه قرار است قانون اساسي اين كشور را تدوين كند، ميبايست در يك انتخابات آزاد انجام گيرد. آمريكا مخالف اين فكر نيست منتها امكان برگذاري انتخابات در شرايط موجود فراهم نيست.
موضوع دوم به هويت اسلامي عراق بر ميگردد. علي محمد تسخيري ابو المشاغل جمهوري ولايت فقيه كه به عراق سفر كرده خواستار برپائي جمهوري اسلامي در عراق شده است. آقاي سيستاني به شدت با حكومت شبيه به ايران مخالف است. دكتر حامدالبياتي از اعضاي رهبري مجلس اعلا نيز روز يكشنبه در شبكه الجزيره تاكيد كرد آنها خواستار برپائي يك حكومت دمكراتيك غيرمذهبي هستند. داشتن هويت اسلامي و اشاره به آن در قانون اساسي به معناي برپائي حكومت ولايت فقيه نيست.
سومين موردي كه آقاي سيستاني خواستار شفافيت در آن است مساله فدراليسم در عراق است. طبيعي است كه نظام آينده عراق يك نظام مردمسالار فدرال خواهد بود. آقاي سيستاني خواستار آن است كه حدود خودمختاري كاملاً مشخص شود.
به اعتقاد من اعزام تسخيري ها به عراق براي منحرف ساختن شيعيان عراق از خط و مسيري است كه پايانش به مردمسالاري واقعي خواهد رسيد.

December 4, 2003 06:43 PM






advertise at nourizadeh . com