December 18, 2003

ناگهش سيل فنا نقش امل باطل كرد...


سه شنبه 10 تا جمعه 12 دسامبر

پيشدرآمد: سيد ح... از همان زمان كه پدرش از سبزوار به مشهد آمد تا زير ساية عشق ضامن آهو، درد يتيمي از يادش برود ــ در همان لحظهاي كه مادر جان ميداد، پدر به او گفته بود ميبرمت خدمت ضامن آهو، و ميسپارمت به دست آنكه شاه شهان است و غريبان هيچگاه از درگاهش دست خالي نرفته اند ــ با سيدعلي آشنا شده بود. مرحوم رسا كه پسرش دكتر رسا بعدها ملكالشعراي آستان قدس رضوي شد، در عين شوخ طبعي و قلندري، اگر دستش ميرسيد به ياري درماندگان خاصه اگر مُهر سيادت بر پيشاني داشتند، ميشتافت. سيد ح... و پدرش با توصيه اي از يك دوست به خانه مرحوم رسا رفتند.


آنطور كه خود سيد بعدها اگر حال و هواي عشق به سرش ميزد اغلب در محضر مرحوم ستايشگر (پدر مهدي شاعر و موسيقيدان عاشق خانة پدري) بازگو ميكرد؛ «لخت و پاپتي با يك عمامة سبزواري سبز رفتيم پائين خيابان، مرحوم رسا يك نامه داده بود كه ببريم ميهمانخانه حضرت، روزي يك كاسه غذا بگيريم. پدرم به سراغ يكي از همشهريها رفت كه طلبه بود و اتاقي نزديك حرم داشت. در آن اتاق سيدي باريك و شكسته بود يعني جوان بود اما انگار سالها گرسنگي كشيده بود. همشهري پدر او را معرفي كرد كه اين آقاي آسيد جواد تبريزي است... وقتي فهميد غريبهايم و عزادار، با دو دانگ صدا، شعري خواند كه پدر به هق هق افتاد و من با آنكه معناي شعر را نميفهميدم اما چون واژه مادر چندين بار در آن تكرار ميشد، به ياد مادرم اشك ميريختم.»
چندي بعد به خواست سيدجواد، پدر جهت تعمير ديوارهاي كاهگلي خانه قفس گونه او، آستين بالا زد، من كاه گل درست ميكردم و پدر ديوار ميساخت. همانجا بود كه با علي آقا آشنا شدم. پسر بزرگ آسيدجواد كه همه ميرزا صدايش ميكردند. علي آقا وقتي ما توي حياط عملگي ميكرديم، با صداي بلند درسهائي را كه نزد پدرش ياد ميگرفت، مرور ميكرد، من از آهنگ صداي او خوشم ميآمد و هرچه را او ميگفت، تكرار ميكردم. يك روز ميرزا جواد از پنجره شاهد بود كه من چگونه در پي پسرش تكرار ميكنم «حرف علّه سه بود اي طلبه ــ واو و يا و الف منقلبه»، مرا صدا زد و از فردا منهم شدم همدرس علي آقا.
سيد ح... حالا خود شكسته و بيمار به ياد رفيق همدرسش، سر به كوچة خاطرات زده است. در بيمارستان به ديدنش رفتهام. و او از «نمرود»ي حرف ميزند كه به انگشت اشاره حكم قتل و مصادره و نابود كردن خانوادهها را ميدهد. سالي دو ميليارد دلار بودجه اختصاصي دارد و در بيت مباركش پيرمردهاي ريشوي قم با هشتاد سال سن، سر به پايش ميگذارند تا پاكت مرحمتي چاقتر شود.
سيدح... رفيق همدرسش سيدعلي آقا پسر ميرزا جواد تبريزي را از هفت هشت سالگي تا امروز دنبال كرده است. روزهاي سخت و تلخ فلاكت بار او را به ياد دارد. آن لحظاتي كه براي دردهاي استخوان و خميازه هاي كشدار، به سراغ آقاحامد توي بازارچه عباسعلي ميرفتند و آن شبهاي پرستاره در تبعيدگاه بلوچي كه نان را در آب خيس ميكردند و جهانشان زيباترين جهان ميشد اگر مولوي عبدالعزيز مرحمتي ميفرستاد وعبدالملك سرباز زهي، نان و گوشتي همراه ميكرد.
در بيمارستان با سيدح... هستم كه خبر دستگيري صدام حسين ميرسد. تصوير صدام وقتي پزشك آمريكائي معاينهاش ميكند، با آن ريش و هيبت فروشكسته انساني كه روزگاري خود را «بخت النصر» و «هارون الرشيد» خوانده بود و بر اسب قدرت چنان ميتاخت كه تو گوئي هرگز فروشدني در كار نيست، سيد ح... را به گريه مياندازد لابد به ياد فرزندش و برادرزادگان جوانش كه در جنگ تكريتي خونخوار با همتاي ايرانياش به قتل رسيدند. من نيز ميگريم، نه فقط براي هزاراني كه به دست تكريتي خونخوار به قتل رسيدند، براي سوختگان حلبچه، براي هفتاددرصديهاي شيميائي و... بلكه براي آن برادر ساده دل كه آرزو داشت روزنامه نگار بزرگي شود اما جنازه اش را وقتي در لندن تحويل گرفتيم، گردن بلندش را به دستور صدام با سيمي كه به دورش انداختند، شكسته بودند.
به ياد آن لحظه اي هستم كه با خواهر و برادر «فرزاد بازوفت» به دنبال واژگاني بوديم كه بدنبال پدر و مادرش وقتي از راه ميرسند، به تسلايشان بازگوئيم. به ياد لحظه اي بودم كه پيكر فرزاد را به مسجد ريجنت پارك لندن برديم، و در آنجا اسلامي هاي عاشق صدام، با سر دادن شعار جاسوس جاسوس، ميخواستند جلوي نماز خواندن بر جنازه برادر جوان روزنامه نگارمان را بگيرند.
سيد ح ... در حال ديگري است. ميگويد «با همة جلور و ظلم و فسادي كه از بركت حضور سيدعلي بر اريكه قدرت در ايران داير است، آرزو ميكنم اين همدرس دوران كودكي و جوانيم به خود آيد تا سرنوشت صدام حسين نصيبتش نشود.»
پيش از آمدن به لندن براي معالجه، يكي از اقوام سيد ح... بدون اطلاع او به آقاي خامنه اي خبر داده بود كه دوست قديمي شما بيمار است و نياز به معالجه در خارج از كشور را دارد، آقاي خامنه اي دستوري داده بود و يك روز صبح يكي از ثقت الاسلامهاي دفتر مقام ولايت عظما به سراغ سيدح... رفته بود كه لازم است عريضه اي عاجزانه خدمت مقام معظم ولي امر مسلمانان جهان بنويسيد. از كرده هاي خود اظهار پشيماني كنيد تا حضرت آقا ترحم فرموده و از ثلث سهم مباركة امام خرج سفر و علاج شما را مرحمت فرمايند. (سيد ح... از روزي كه آقاي خامنه اي بر كرسي فرعوني نشست، نه تنها به ديدار دوست كودكي و جواني خود نرفت بلكه هر بار فرصتي دست داد توسط دوستان مشترك و اخوي هاي آقا :سيدهادي و سيد محمد پيغام فرستاد كه حضرت يادت نرود كه بودي و در كجا زندگي ميكردي، از اسب فرعوني پياده شو پيش از آنكه مركوب و راكب بر زمين غلطند).
سيد ح... محو چهرة صدام حسين است. ميگويد: اين يكي بيريش بود ريش گذاشت شناخته نشود اما سرانجام به دامش انداختند. آنهم در سوراخي كه لانه عنكبوتها بود. در ميان كثافت و خاشاك، و با آنهمه تحقير و خفت، آقاي ما ناچار خواهد شد ريشش را بتراشد، تازه اگر پنهان شود در زمان كوتاهتري به دام خواهد افتاد، چون صدام گرفتاريهاي آقا را نداشت. تعلق ولي امر ما به گل كوكنار چنان است كه به روز سوم حضرتش، ناچار ميشود از نهانگاه بيرون آيد.
سيد ح... را با تصاوير صدام و واكنش مردم عراق تنها ميگذارم كه بايد به زندگي تكريتي خونخوار بپردازم. سيد ح... به بدرقه ام ميگويد جائي بنويس و از قول من بگو؛ آن روزي كه ملت ايران، چهره مفلوك و وحشتزده و درهم شكسته اهل ولايت فقيه را در اسارت مشاهده كند، دور نيست. ايكاش اين آقايان از آنچه بر سر صدام آمد، درس عبرت گيرند و خود صحنه را ترك گويند. من دلم نميخواهد رفيق كودكي و جوانيم را عليرغم همه آنچه كرده، در حالي ببينم كه امروز صدام حسين را در آن حال مشاهده كردم. ايكاش علي بن جواد تبريزي به خود آيد، دست تضرع به پيشگاه ملت دراز كند و از صميم دل از مردم ايران پوزش خواهد. ايكاش...

شنبه 13 تا دوشنبه 15 دسامبر

صدام در دام

1 ــ چون خبر را نخستين بار خبرگزاري جمهوري اسلامي پخش كرده بود، از صبح شايعات مختلفي بر سر زبانها فتاد كه ممكن است عوامل جمهوري اسلامي در عراق پي به مخفيگاه صدام حسين برده و امريكائيان را خبر كرده باشند. من اين مسأله را از ابتدا باور نداشتم چون ميدانستم كه خيليها در تهران از دستگيري صدام حسين نه تنها شادمان نيستند بلكه وحشتزده به اين ميانديشند كه مبادا سرنوشت آنها نيز هم چون سرنوشت تكريتي خونخوار رقم زده شده باشد. پرس و جو كردم معلوم شد «مام جلال طالباني» رهبر اتحاديه ميهني كردستان عراق و عضو شوراي اداره موقت كشور با شماري از سران جمهوري اسلامي روابط دوستانهاي دارد. در جريان تماسهاي خود با تهران، ساعاتي پس از دستگيري صدام حسين و پيش از آنكه خبر به طور رسمي از سوي آمريكائيها اعلام شود، خبر دستگيري را به يكي از مسئولان ايراني ابلاغ ميكند. ساعتي بعد در تهران جلسه اي با حضور مقامات عاليه برپا ميشود و پس از گفتگوهاي طولاني، به خبرگزاري دستور داده ميشود خبر را پخش كند.
در خبر نيز به طالباني اشاره ميشود. با اينهمه شايعه پردازان همچنان به دنبال رابطه اي بين دستگيري صدام حسين و رژيم ولايت فقيه هستند كه مثل تلويزيون الجزيره به قول هوشيار زيباري وزير خارجه عراق بايد به مديرانش به خاطر دستگيري ديكتاتور ترسوي عراق، تسليت گفت. سرانجام «پل برمر» فرماندار آمريكائي عراق، در برابر خبرنگاراني كه شمار زيادي از آنها عراقياند در يك جمله كوتاه خبر دستگيري صدام حسين را اعلام ميكند: We got him
خبرنگاران عراقي از شادي فرياد ميكشند و شعار «الموت لصدام» سالن را ميلرزاند. آقاي عدنان الپاچه چي وزير خارجه اسبق وعضو شوراي اداره عراق در كنار ژنرال سانچز فرمانده نيروهاي آمريكائي در كنار برمر در سالن حضور دارند. تصاويري از صدام پس از دستگيري اش پخش ميشود، بچة شرور تكريت كه به نيمه خدا تبديل شده بود مفلوك با چشمهاي پر از اشك در دست پزشك نظامي آمريكائي مثل جوجه اي ميلرزد. دهانش را ميگشايند، سرش را ميجورند...
حتي در آخرين هفته هاي حكومتش به او راه نشان دادند كه محترمانه به همراه خانواده و ياران و همكاران نزديكش (همة معاونان، وزراء، مشاوران و ژنرالها و مسئولان امنيتي) عراق را ترك كند و در هر نقطهاي از جهان كه ميخواهد بقيه عمرش را با آرامش سر كند. شيخ زايد حاكم امارات براي او پيغام فرستاده بود كه همه امكانات راحتي را براي او و خانوادهاش فراهم ميكند، و بهتر است براي جلوگيري از خونريزي و ويراني عراق، حال كه آمريكا مصر در بركناري اوست خود تخت قدرت را ترك كند و در ابوظبي مورد استقبال رسمي قرار گيرد. بعدها محمد سعيد الصحاف وزير اطلاعات عراق در گفتگو با تلويزيون ابوظبي فاش كرد صدام وزير خارجه قطر و نيز فرستاده شيخ زايد را كه محترمانه پيامهائي براي او در رابطه با كنار رفتن از قدرت آورده بودند، با بياعتنائي و توهين در اتاق ملاقات تنها گذاشت و خارج شد.
صدام حسين حتي شهامت آن را نداشت كه مثل يك رهبر سرافراز شكست خورده گلوله اي در مغز خود خالي كند واين روزهاي نكبت بار را نبيند. دو پسرش را كشتند و جنازه آنها را به تماشا گذاشتند. همسر و دختران و نوادگانش، به اردن پناه بردند و مورد مرحمت ملك عبدالله قرار گرفتند. زن دومش خانم سميره شاهبندر و پسرش علي در پناه آمريكائيها قرار گرفتند و برادران و پسرعموهايش به اسارت درآمدند. قصرهايش مقر سربازان آمريكائي شد و آنهمه ثروت و دولت و قدرتش به شبي دود شد و به هوا رفت. تكريتي خونخوار از آن روزي كه به همراه عدنان خيرالله طلفاح پسر دائي و برادر همسر اولش ساجده، در تكريت يك گروه بزن بهادر راه انداخت تا روزي كه كوشيد عبدالكريم قاسم را به قتل رساند و بعد زنداني شدن و سفرش به دمشق و قاهره پس از فرار از زندان، دوران درس خواندن در دانشكده حقوق قاهره، بازگشت به عراق، كودتاي بعثيها و هم عهدي با حسن البكر، همه گاه چهرهاي پر از نفرت و خشونت را به نمايش گذاشته بود، اما وحشيگري او زماني آشكار شد كه تصميم گرفت حسن البكر را بركنار كند. سه چهار ماه از انقلاب ايران گذشته بود، جلسه اي در كاخ رياست جمهوري با حضور اعضاي شوراي انقلاب و كميته مركزي حزب بعث تشكيل شد. در اين جلسه صدام در سخناني از خيانتكاران سخن گفت، از آنها كه با دشمن ساخته اند و سپس رو به گاردهايش گفت اين خائنين را بيرون ببريد. آنها كه ميدانستند منظور صدام چه كساني است، چهارده تن را بيرون بردند. من فيلم اين جلسه را ديده ام. كساني مثل المشهداني كه از نزديكترين ياران صدام حسين بودند هرگز باورشان نميشد كه صدام قصد جانشان را كند. بيرون سالن اجتماع بزرگان دولت و حزب، آنها را تيرباران كردند. چند ماه بعد صدام آيت الله محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدي و بيش از يكصد تن از وابستگان و طرفدارانش را اعدام كرد. خود او با مسلسل صدر و خواهرش را به قتل رساند... تكريتي خونخوار از آن پس اگر به كسي كمترين ظني ميبرد دودمانش را به باد ميداد. حتي محله او را ويران ميكرد.
جنگ با ايران و پس از آن اشغال كويت در كنار بمباران شيميائي حلبچه و عمليات «انفال» براي نابودي كردها و انتقام از شيعيان بعد از انتفاضه جنوب عراق از جمله جناياتي بود كه تكريتي خونخوار به آن دست زد. هزاران خانواده را به سوگ عزيزانشان نشاند با اين گمان كه پتياره قدرت را تا ابد در نكاح خواهد داشت. و هرگز گمان نداشت كه اين عروس هزار داماد پيش از او در همان سرزمين نفريني بين النهرين به عقد بخت النصرها و حمورابيها و هارون و المستنصر و نوري سعيد و عبدالكريم قاسمها و... درآمده است.
تصوير صدام حسين هنگام دستگيري در كنار تصاوير او در روزهاي قدرت را تلويزيونهاي بين المللي در اين ساعات مرتب پخش ميكنند و من پيش از آنكه به سرنوشت صدام بينديشم به صدامهاي ديگري فكر ميكنم كه هنوز بر اسب قدرت سوارند.
آقاي خامنه اي كه در مقدمة اين مطلب از زبان رفيق عهد كودكي و جواني اش، گوشه اي از زندگي ديروز و امروز او را نقل كردم، واقعاً با ديدن چهره مفلوك و درهم شكسته صدام حسين به چه ميانديشد؟ آيا هم چون او گمان ميكند چون عنوان نايب امام زمان بر خود گذاشته، قدرت خانم تا ابد به او وفادار خواهد بود؟ آيا ميپندارد فرمانش را جن و انس تا روز قيامت بر گوش جان مينهند. آنسو شيخ علي اكبر نوقي بهرماني واقعاً از نفرت رو به گسترش مردم ايران نسبت به خود بيخبر است؟ آيا نميداند اين نفرت روزي به گلوله اي آتش تبديل خواهد شد و خشك و تر جمهوري ولايت فقيه را خواهد سوزاند. جنتي با يك متر و نيم قد و هشتاد سال سن آيا هيچ فكر نكرده است اگر فردا رژيم فرو ريخت مردمي كه از جنايات او و مكر و كيدش به جان آمده اند با او چه خواهند كرد؟
فلاحيانها، محمدي گيلانيها، سيد محمود الهاشمي ها، علي لاريجاني و علي آقا محمديها، رحيم صفويها و ذوالقدرها آيا گمان ميبرند سرنوشتي بهتر از سرنوشت مافياي تكريت و اعوان و انصار صدام حسين خواهند داشت؟ چه ميشد اگر سيدعلي رهبر نصايح چند سال پيش دوست قديمي اش سيد ح... را گوش ميكرد، در يك بيانية بالابلند، ضمن پوزشخواهي از ملت ايران، اعلام ميكرد چون ميخواهد با نامي خوش و گردني افراشته از قدرت كنار رود، با برگذاري يك رفراندوم جهت تعيين نوع رژيم مورد خواست ملت و يك انتخابات آزاد زير نظر ناظران بين المللي جهت انتخاب نمايندگان واقعي ملت، دين خود را به ملت ايران ادا خواهد كرد. راستي چرا ديكتاتورها نميخواهند بانام و يادي نيكو و سري افراشته از قدرت كنار بروند؟ سرنوشت صدام حسين آيا درس عبرتي براي آنها نيست؟ آقاي خامنه اي ميتواند يكي دو سال ديگر به عنوان رهبر مورد ستايش و مدح دلقكاني قرار گيرد كه يك سرشان به صدا و سيما و كيهان و رسالت وصل است و سر ديگرشان به مافياي موتلفه و حوزه، اما در پايان اين مدت بايد به ملتي پاسخ گويد كه هر روز نفرت و غضبشان نسبت به ولايت فقيه و دستگاه فرعوني قدرت بيشتر ميشود. صدام ميتوانست دو هفته پيش از جنگ محترمانه كنار رود. ماند و حال با فلاكت در سوراخي او را پيدا ميكنند و با آن ذلت به اسارتش ميبرند.
2 ــ در لندن كنفرانسي بر پا شد كه سفراي دولتهاي غربي و شماري از كشورهاي اسلامي در آن شركت داشتند. بعضي از كارشناسان مسائل تروريسم و خاورميانه نيز حاضر بودند. معمولاً كنفرانسهايي كه در انستيتوي سلطنتي روابط بين الملل و يا انستيتوي سلطنتي مطالعات دفاعي برگذار ميشود در بسته است و مطالب آن قابل پخش نيست،اما به گزارش چند ديپلمات عرب و يكي دو روزنامه عربي كه شرط رازداري را رعايت نكردند، غير از يك چهره مطبوعاتي ايراني كه به دفاع از رژيم سخن گفت، اغلب سخنرانان و بحث كنندگان رژيمهاي ايران و سوريه را در رابطه با گسترش ويروس تروريسم در خاورميانه و جهان مقصر دانستند. كنفرانس در رابطه با تروريسم بزرگترين تهديد براي بشريت، توصيه هائي داشت كه مهمترينش، سختگيري و فشار آوردن بر حكومتهائي چون رژيمهاي ايران و سوريه بود. دو روز بعد از كنفرانس كه سفارت آمريكا اعتبار بسيار براي آن قائل شده بود، پرزيدنت بوش لايحه مربوط به برقراري مجازاتهاي سياسي و اقتصادي عليه سوريه را امضا كرد.
نوبت رژيم ولايت فقيه نيز چندان دور نخواهد بود.

December 18, 2003 12:22 PM






advertise at nourizadeh . com