December 25, 2003

اهل نظر دو عالم. در يك نظر ببازند...

يكهفته با خبر

سه شنبه 16 تا جمعه 19 دسامبر

پيشدرآمد: در پايان سال ميلادي در سوگ دو عزيز نشسته ام. نخست داغدار استاد و يار و پدر مهربانم غلامحسين صالحيار شدم و بعد بانگي برآمد كه خواجه اهل نظر، خطيب و استاد جليل و فاضل خراسان حضرت محمدرضا مهدوي دامغاني نيز جهان بيمقدار را براي آنها گذاشته اند كه اگر چه روزگاري در جواني سر بر آستان رضوي ميگذاشتند اما امروز خود رايت خلافت برافراشته اند و كوس لمن الملكي سر داده اند.

صالحيار بر گردن من حق بسيار دارد، اگر عباس پهلوان ؛دانشجوي هجده ساله سر به بيابان شعر و هنر و سياست زده را به ساحت مجله «فردوسي» راه داد و دستش گرفت و بيدريغش ميدان داد تا خود را پيدا كند، صالحيار چند سال بعد وقتي اين جوان پخته تر شده بود وتازه بعد از سالهاي تلمذ در وطن و فرنگ به خانه پدري بازگشته بود و همه شور بود و اميد، درهاي «اطلاعات» را به روي او باز كرد و وقتي مشاهده كرد اين جوان خرده استعدادي دارد و جاني خستگي ناپذير، به پنج شش ماه ميز دبيري سياسي قديميترين روزنامه ايران را به او داد. يادم نميرود آن روزي كه زنده ياد غلامحسين صالحيار در ميان حيرت اعضاي شوراي دبيران و معاونان سردبير روزنامه اطلاعات مرا صدا زد ــ در آن تاريخ دبير صفحات داخلي بودم اما مطالب سياسي و سرمقاله درباره مسائل بين المللي نيز مينوشتم ــ و ميزي را كنار ميز خودش نشانم داد و گفت از امروز شما دبير سياسي روزنامه اطلاعات هستيد و ميز شما اينجاست. در آن فضا عليرغم كارشكنيهاي بعضي و مخالف خوانيهاي دبيران صاحب سرقفلي، با لطف صالحيار و حمايت بزرگان روزنامه يعني فرهاد خان مسعودي، استاد بزرگوارم احمد شهيدي، و فرزانة آل قلم احمد احرار كه دورادور كار مرا ميپائيد، خيلي زود توانستم انتظارات صالحيار را برآورده كنم چنانكه او خود سالها بعد در خاطرات خود پيرامون روزهاي انقلاب در همان اطلاعاتي كه بعد از انقلاب خيلي زود با ورود نماينده آقاي خميني به روزنامه، يعني مرحوم دكتر مفتح، صالحيار ناچار به جدائي از آن شد ؛شرح همكاريش را با من نوشت و اينكه چرا عليرغم بسياري از مخالفتها، كاري به اهميت دبيري سياسي روزنامه اطلاعات را به من جوان محول كرد.
در روزهائي كه اشاره به نام امثال من باعث گرفتاري ميشد صالحيار نه تنها مرا قرين مرحمت و سعة صدر خود كرد بلكه در مصاحبه اي نيز با ابراهيم نبوي بار ديگر صاحب اين قلم را در ميان ده روزنامه نگار شاخص ايران نام برد. از اينكه به سخنان او اشاره ميكنم به هيچ روي قصد خودستائي از زبان غير ندارم بلكه ميخواهم بزرگ منشي و آزادگي و شهامت صالحيار را يادآور شوم كه هرگز ترس در فرهنگ او معنا پيدا نكرد و آنچه را در دل داشت بدون تظاهر و تقيه بر زبان ميآورد. صالحيار پسري داشت كه جوانمرگ شد و داغ او كمر استاد مرا شكست. در سالهاي دانشجوئي كه ساعاتي در مدرسه يكتا و دبيرستان مرجان تدريس ميكردم، فرزند استاد شاگرد من بود. و وقتي در رثاي او نامه اي براي صالحيار فرستادم، او چنان پاسخي داد كه جانم را تكان داد. نوشته بود ترا نيز هم چون او دوست ميداشتم. خداوند هر دوي شما را از من گرفت كه تو به سفر رفتي و... اما خوشحالم كه گاه گاه صدايت را از راديوهاي خارج ميشنوم و بعضي مطالبت را ميخوانم. با راه افتادن اينترنت و سايتهاي خبري ارتباطم با صالحيار بيشتر شد كه او مرتب مطالب مرا ميخواند و گاهي پيغامي به مرحمت و لطف ميفرستاد. دريغا كه بي ديدن روي پر از مهر و آن چشمان كه هم چون نگاه پدرم همواره نگران من بود، اينك بايد ديدارمان را به قيامت گذارم كه به لطف حضرت ولايت عظما و امنيت خانه هاي مباركه ا ش، ديرگاهي است خاموشي ابدي عزيزانم را از تبعيدگاه لندني شاهدم.
از زنده ياد محمدرضا مهدوي دامغاني چه بگويم كه اهل خراسان به خاندان او مفتخرند. پدرش فقيه و عارف جليل مرحوم آيت الله دامغاني نياز به تعريف ندارند و اخوان عزيزش، پدر و استاد فرزانه ا م حضرت دكتر احمد مهدوي دامغاني كه خداوند بر عمر باعزتش بيفزايد و فروغ دانشش را ديرگاهي براي شاگردانش پرتوافشان ؛حفظ فرمايد و دكتر محمود مهدوي دامغاني استاد عاليقدر دوره دكتراي دانشگاه مشهد، معروف اهل نظر و ادب هستند. مرگ مرحوم حاج شيخ محمدرضا مهدوي دامغاني نيز هم چون زندگيش، قناعت وار و كوتاه بود. بر منبر در باب تولا و تبرا ميگفت كه د رحكومت اهل ولايت فقيه جزو احكام منسوخه است كه ناگهان نفس برنيامد و به آهي، آن خواجه ديگر در جهان نبود. هم چون مادر والامقام و پاكدامنش كه شيخ عباس واعظ طبسي آبدارباشي سابق بيت آيت الله طباطبائي قمي، اجازه دفن پيكر شريفش را در حرم حضرت رضا نداد و به ناچار به توصيه فرزندانش، مادر را در باغچه خانه اش دفن كردند، مرحوم محمدرضا مهدوي دامغاني را نيز در باغچه اش به خاك سپردند. ولي فقيه و نماينده اش گورستانها را نيز مصادره و پشت قباله پتياره قدرت كرده اند. ياد و نامش مستدام و روح آزاده اش سبكبار و در علو اعلا باد.
1 ــ من از تصميم سرهنگ معمر القذافي در پايان بخشيدن به كليه برنامه هاي تسليحاتي سري اش از جمله توليد سلاحهاي شيميائي و ميكروبي و سلاح هسته اي كه به گفته نخست وزير ليبي ميلياردها دلار تا كنون هزينه به بار آورده است، تعجب نكردم.
در گذشته كارهاي عجيب و غريب قذافي را نشانه اي از جنون و اختلال روحي او ميدانستيم. آنها كه شعارهاي او را باور داشتند و يا از كيسه جودش، برخوردار شده بودند به جاي واژه جنون و يا ماليخوليا از واژه صداقت استفاده ميكردند. وقتي در كنفرانس سران عرب در رباط قذافي براي ملك حسين هفت تير كشيد و يا در قاهره توي گوش وزير خارجه اش زد خيليها از جمع ذوب شدگان در تصوير كاذب قهرمانان امت عرب، قذافي را ستودند كه اهل مجامله نيست و دلاورانه آماده پذيرفتن هر نوع خطري هست. زماني كه امام موسي صدر را ناجوانمردانه به دام كشيد و بعد بنا به روايت وزير خارجه سابقش منصور كيخيا كه توسط مأموران اطلاعات ليبي در قاهره ربوده شد و تا كنون اثري از او يافت نشده است، او و دو همراهش شيخ محمد يعقوب و عباس بدرالدين را به حوض تيزاب انداخت تا اثري از آنها به جا نماند، اهل ولايت فقيه كه بسياري شان دين بسيار به امام موسي داشتند و بعضي نيز هم چون احمد خميني بستگي سببي با رهبر شيعيان لبنان برقراركرده بودند، حاضر به پيگيري ماجرا نشدند و اين فرضيه را كه امام موسي با توافق عوامل نزديك به آيت الله خميني سر به نيست شده، در عمل ثابت كردند. قذافي اما پس از حمله هواپيماهاي آمريكائي به خليج سرت و اقامتگاهش و به قتل رسيدن يكي از فرزند خوانده هايش، شال و كلاه انقلابيگري را به قلاب در پستوي دفترش آويخت و اگر جريان لاكربي پيش نيامده بود، مطمئن باشيد تا امروز سرهنگ قذافي را در صف دوستان نزديك آمريكا و بريتانيا مشاهده ميكرديد. لاكربي كه در واقع طرحش در تهران و دمشق ريخته شد و به دست عوامل اطلاعاتي ليبي به اجرا درآمد و طي آن جان و جهان بيش از 250 انسان در آسمان اسكاتلند سوخت و خاكستر شد، قذافي را زمينگير كرد.
همه راهها را به روي او بستند در حاليكه او انتظار داشت برادران عربي كه اينهمه سنگشان را به سينه ميزند و ميلياردها دلار به صور گوناگون به جيبشان ريخته است در روزهاي محاصره و محنت به ياريش بشتابند و وقتي حتي مصر حاضر نشد به هواپيماهاي او اجازه فرود در قاهره را بدهد نگاه قذافي از جهان عرب متوجه افريقا شد. و به مرور با پولي كه داشت توانست نزد سرهنگان و گروهبانهاي يكشبه به قدرت رسيده در شماري از كشورهاي آفريقائي اعتبار و منزلتي پيدا كند. به ويژه آنكه نلسون ماندلا پدر بزرگ آفريقا و نماد آزادگي و آزادانديشي در اين قاره به پاس كمكهاي بيدريغ قذافي به حزب او ANC در دوران مبارزه بر ضد رژيم نژادپرست افريقاي جنوبي، حرمت بسياري براي رهبر ليبي قائل شد و تلاش براي رفع محاصره اقتصادي ليبي و حل مشكل پرداخت غرامت به بازماندگان قربانيان هواپيماي پانام آمريكائي و يوتاي فرانسوي، در واقع توسط او آغاز شد و به نتيجه رسيد. قذافي با تهديد به خروج از اتحاديه عرب و اخراج هزاران كارگر فلسطيني و عرب، عملاً به برادران عرب پشت كرد و مردي كه در فرداي درگذشت عبدالناصر، به عنوان وارث شعارهاي وحدت آزادي و سوسياليسم پرچم وحدت عربي را در دست گرفت، در كنفرانس اخير سران عرب در بيروت. پس از درگيري لفظي شديد با اميرعبدالله وليعهد عربستان سعودي، اعلام كرد كه ديگر در كنفرانس سران عرب شركت نخواهد كرد.
در طول ماههاي اخير بريتانيا كه پس از حل مشكل پرداخت غرامت به بازماندگان قربانيان حادثه لاكربي، روابط كامل ديپلماتيك خود را با ليبي از سر گرفت و با اين كشور سفير مبادله كرد با اطلاع ايالات متحده، سرگرم گفتگو با قذافي و دستيارانش بود و حالا فاش شده است كه قذافي به تشويق وزير خارجه بريتانيا جك استراو حاضر شد دست از برنامه هاي كلان تسليحاتي خود بردارد و بازرسان و كارشناسان آمريكائي و بريتانيائي را به ليبي راه دهد تا آنچه را او طي سالها در زير زمينهاي صحراي ليبي ساخته است بازرسي كنند و راههاي تفكيك ماشين آلات و تجهيزات گرانقيمت كارخانجات توليد سلاحهاي شيميائي و ميكربي و غني كردن اورانيوم و ساختن آب سنگين و پلوتونيوم را مورد بررسي قرار دهند. در حال حاضر نيز پس از گفتگوهاي نمايندگان ليبي با دكتر محمد البرداعي رئيس سازمان بين المللي انرژي اتمي و وعدة امضاي پروتكل الحاقي، به نظر ميرسد تصميم قذافي براي دست شستن از برنامه هاي توليد سلاح هسته اي قطعي است و مرحله جرائي آن در آغاز سال تازه ميلادي به جريان خواهد افتاد.
در اين ميان چيزي كه كمتر مورد توجه كارشناسان و مفسران آشنا به امور ليبي و خاورميانه قرار گرفته ابعاد همكاريهاي گسترده بين ايران و ليبي در زمينه صنايع نظامي و به ويژه پروژه هاي توليد موشكهاي زمين به زمين و مراكز تحقيقات و آزمايشهاي اتمي است. در اين زمينه با فردي آگاه در ايران گفتگوئي داشتم كه روز دوشنبه در الشرق الاوسط به چاپ رسيد. اين شخص برايم روايت كرد كه پس از حملات موشكي گسترده صدام حسين به شهرهاي ايران از جمله تهران، محسن رفيقدوست كه در آن تاريخ مسئوليت خريدهاي نظامي را عهده دار بود و با قذافي و مسئولان كشورش آشنائي نزديك داشت، در رأس هيأتي به طرابلس رفت. رفيقدوست در ديداري با قذافي به او گفته بود صدام حسين ناجوانمردانه شهرهاي ما را با موشك ميكوبد و باعث قتل هزاران شهروند بيگناه شده است او همچنين با حمله موشكي به بناهاي تاريخي و مساجد در صدد محو تمدن اسلامي ايران است. رفيقدوست كه ميدانست قذافي دهها موشك زمين به زمين از نوع اسكادبي و فروغ دارد كه صدام با همانها شهرهاي ايران را مي كوبيد از وي خواست تعدادي موشك به ايران بفروشد و در مقابل ايران براي هميشه پرونده اختفاي امام موسي صدر را خواهد بست. رهبر ليبي دو روز بعد نخستين محموله موشكي را كه شامل 30 موشك اسكاد بود به ايران فرستاد و بابت آن نيز هرگز پول مطالبه نكرد. از اين تاريخ (اواسط دهه هشتاد قرن گذشته) تا اواخر دهه نود روابط تهران و طرابلس در همه زمينه ها از جمله زمينه هاي امنيتي و نظامي بسيار عميق و نزديك بود. صدها تن از متخصصان و كارشناسان نظامي و صنعتي ايران در تاسيسات نظامي و صنعتي ليبي مشغول به كار بودند و پروژه هاي نظامي مشترك دو كشور، به خوبي پيش ميرفت. آنچه در واقع باعث سردي ناگهاني و آشكار در روابط شد، پيروز شدن محمد خاتمي در انتخابات رياست جمهوري در سال 1376 (1997 ميلادي) بود. خاتمي كه همسرش خواهرزاده امام موسي صدر است، از همان آغاز نشان داد كه نظر لطفي به قذافي ندارد. و در حالي كه براي همه رهبران كشورهاي اسلامي دعوت نامه مجدد براي شركت در كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در تهران فرستاد، حاضر به تجديد دعوتي نشد كه پيش از او رفسنجاني براي قذافي فرستاده بود. دومين شبكه جاسوسي ليبي در ايران در همين زمان (شبكه اول پنج سال پيش از اين به دام افتاد كه از جمله اعضايش ميتوان به حسين پناه نويسنده نزديك به حزب الله و عضو تحريريه روزنامه صبح مهدي نصيري و يا لثارات انصار حزب الله، اشاره كرد) لو رفت و اعضايش كه از بلندپايگان سپاه بودند دستگير شدند.
از سوي ديگر براي نخستين بار از زمان برپائي رژيم، كنفرانسي جهاني در رابطه با امام موسي صدر در ايران تشكيل شد كه در آن بسياري از شخصيتهاي مذهبي و فرهنگي كشورهاي خاورميانه شركت داشتند. پيام خاتمي به كنفرانس نيز خالي از طعن و لعن به كساني نبود كه ايران و لبنان و جهان اسلام را از وجود شخصيت ارزشمندي هم چون امام موسي صدر محروم كرده بودند. قذافي اين مواضع را نشان آشكار عهدشكني رژيم اسلامي دانست و به مرور كاركنان و متخصصان ايراني مقيم ليبي را پس فرستاد.
سفر خرازي وزير خارجه خاتمي نيز نتوانست حرارت سابق را به روابط دو كشور بازگرداند. به خصوص آنكه وقتي جمهوري اسلامي براي دومين بار موشك شهاب 3 را آزمايش كرد و در مقابل درخواست قذافي جهت تحويل چند موشك از اين نوع به ليبي به اين بهانه توسل جست كه هنوز پروژه كامل نيست، قذافي به كلي روي از تهران برگرداند و روز به روز بيشتر به سوي غرب و خاصه لندن و واشنگتن اشتياق وحرارت نشان داد. آنچه رژيم را سخت نگران كرده است ابعاد همكاري قذافي و رژيمش با غرب در زمينه برچيدن پروژه هاي تسليحاتي كلان و مبارزه با تروريسم كه ميتواند با گشودن پرونده هاي كهن همكاري رژيم با ليبي همراه باشد، و به شدت اهل ولايت فقيه را با دلهره و اضطراب روبرو ساخته است. همان منبعي كه ذكرش رفت ميگفت، طي دو سه روز اخير، بعضي از مراكز نظامي و تسليحاتي زيرزميني در ايران كه ليبي از چند و چون آنها باخبر است، تخليه شده و احتمال انتقال تجهيزات از اين مراكز به نقاط ديگر وجود دارد.
پس ازدستگيري صدام حسين، اين دومين پيروزي بزرگي است كه در خاورميانه، با مباشرت بريتانيا نصيب آمريكا ميشود.
روي مباشرت بريتانيا تأكيد ميكنم تا آنها كه خيلي معتقد به مهر و لطف آقاي جك استراو به اهل ولايت فقيه هستند اين را در نظر آورند كه لطف خواجه انگليسي با ارباب عمائم بي سبب نيست و دور نخواهد بود روزي كه همين آقاي استراو درباب ضرورت كنار فتن آقاي خامنه اي پيش از آنكه هم چون صدام حسين كنار زده شود. سخن گويد.

شنبه 20 تا دوشنبه 22 دسامبر

كلام الفقيه، فقيه الكلام

1 ــ در زمان آن پدر و پسر گاهي از زبان معمرين ميشنيديم كه كلام الملوك ملوك الكلام، يعني سخن پادشاهان، پادشاه سخنهاست. كه اگر در روز ميفرمودند شب است اين، بنده وظيفه خوار ميگفت به به همه ماه و پروين... در عصر سلطان فقيه اما كلام حضرتش فقيه الكلام است. يعني سر و ته ندارد، پر از تناقض و نفاق و فريبكاري است. همين چند روز پيش ايشان در قزوين، نخست فرمودند ولايتشان را از حضرت باريتعالي كسب كرده اند. در حاليكه قرآن صراحت دارد كه فقط پيامبران ولايت الهي دارند. همزمان با دعوت مردم به مشاركت در انتخابات، و اينكه نظام ولايت فقيه، گل نظامهاي جهان است، مدعي شدند مشروعيت اگرچه از خداوند كسب شده اما حضور مردم نشانة مقبوليت حاكم است. بنده نفهميدم تفاوت مقبوليت با مشروعيت در يك نظام مردمسالار كه ايشان مدعي برقرار ساختن آن در ايران هستند چيست؟ اگر حاكمي مورد تأييد مردم بود و شهروندان در فضائي آزاد او را انتخاب كرده بودند طبيعي است كه مشروعيت تالي مقبوليت و بالعكس خواهد بود. مقام ولايت عظما كه اخيراً به علت شدت گرفتن درد مفاصل و طولاني شدن خميازه در جلسات درس ناچارند، مقدار بيشتري عصاره گل كوكنار تناول فرمايند به همين دليل نيز زنگ صدا بالا رفته و چرتهاي نابجا افزايش يافته است، درجاي ديگر تقوا و عدالت را دو شرط اساسي براي احراز مقام رهبري دانستند. در تقواي ايشان شك نميكنم اما توجهشان را جلب ميكنم كه چه بي تقوايان سياهكاري را از قبيل اصغر حجازي و احمد وحيدي و علي فلاحيان و مصطفي پورمحمدي و شيخ علي اكبر ناطق نوري و... گرد خود جمع كرده و به آنها مباهي و مفتخر است. درباب عدالت حضرتش نيز كافي است نظري به قوه قضائيه ايشان انداخت و قضات و دادستان هاي عاليقدري هم چون قاضي حداد و قاضي مرتضوي و قاضي دهنوي و دادستان نمازي (از حزب الدعوه) را پيش نظر آورد. آقاي خامنه اي با دادن حكم تصفيه كامل آزادانديشان و اصلاح طلبان به شوراي نگهبان (در هيچ نقطه از جهان مجالس جاي مخالفان نيست!!) تكليف را يكسره كردند و من ترديدي ندارم كه مردم ما نيز در اول اسفندماه آينده تكليف خود را با اهل ولايت فقيه و سلطان فقيه يكسره خواهند كرد كه اين بار «نه» ملت بازتابي فراتر از مرزهاي ايران خواهد داشت.
2 ــ صدام حسين به نوشته روزنامه هاي عراقي در ديدار با چهار عضو شوراي حكومتي عراق از جمله احمد چلبي و دكتر عدنان الپاچه چي و دكتر موفق الربيعي، و در حضور يكي از معاونان ژنرال سانچز، گفته بود بگذاريد منهم به مثل شاه سابق ايران، با خانواده ام در گوشه اي آرام گيرم و گاهي نيز به اينجا و آنجا سفر كنم. به جاي اعضاي شوراي حكومتي عراق، ژنرال آمريكائي به او گفته بود به شما اين فرصت داده شد كه با احترام كشورتان را ترك كنيد، حالا براي انجام تقاضاي شما خيلي دير است.

December 25, 2003 03:49 AM






advertise at nourizadeh . com