January 02, 2004

ديوار خانه ي پدري...

ديوار خانه پدري

اينك هزار قصه به لب دارد


تصوير هاي خناسان
- آنها كه عشق را مصادره كردند ـ

يك يك فرو شكسته مي افتد

و يك جهان فريب

آوار مي شود

+‌+‌+‌‌+‌+‌+‌+‌+

ديروز بود وقتي ؛

سيد به روي موج اميدي كه تا سپيده سفر مي كرد

از كوچه باغ فلسفه آمد

يك شهر در حضورش ؛

آواز عشق خواند

او در حضور عشق ولي

تسبيح خوان حضرت ٬آقا٬ شد

ديروز بود وقتي

حجاريان و گنجي و باقي

در دفتر قديمي مولانا

زيباترين ترانه ي آزادي را

ـ تا از زبان سيد ؛

جاري شود ـ

از شاخه ي غزل مي چيدند.


ديروز بود آري ديروز بود

وقتي كه سينه هاي پر از عشق

از واژه هاي آزادي؛فردا ؛ آبادي

سرشار بود.

آقاي ابطحي

ـ مردي كه مي تواند؛

با شاعران عاشق همراه و همسفر باشد

باقي باشد ؛ گنجي باشد

اما زبان عاشق او را

چندي است

در پاي مصلحت

زنجير كرده اند

در ٬وب نوشت خود٬

تحرير مي كند:

گويا كه گفته اند كه سوپاپ است...

يعني كه خاتمي هم ؟!


+‌+‌+‌+‌+‌+‌+‌+‌+
ديوار خانه ي پدري

فرياد مي زند:

جائي براي خناسان

بر سينه ي شكسته ي من نيست.


لندن ۲/۱/۲۰۰۴

*ساعتي پس از مشاهده تصوير ٬ آقا ٬ بر ويرانه فرمانداري بم

January 2, 2004 08:24 PM






advertise at nourizadeh . com