January 15, 2004

چون نيك بنگري همه تزوير ميكنند...

سه شنبه 6 تا جمعه 9 ژانويه
پيشدرآمد: نخستين باري كه به همراه پدر و جده اي كه هميشه آرزو داشت مزار نياي بزرگش حضرت ميرعلا را در جوار ضريح مولاي آزادگان زيارت كند، به عراق رفتيم، جان و جهان من چنان در حماسه هاي فلسطين و شعارهاي توخالي احمد سعيد در راديوي صوت العرب، و هزار و يكشب محسن فريد كه يادش به خير باد در راديوي نيروي هوائي، محو و مجذوب بود كه گمان ميكردم به بهشت موعود رسيده ام. شب عيد در نجف بر فراز گلدسته هاي حرم نقاره زدند و در صحن، زنان كولي با خلخالهاي پرصدا پا بر زمين كوبيدند و آواز خواندند، همه به هم تبريك ميگفتند انگار در حرم امام رضا در مشهد هستيم.

جناب پيراسته آنوقت سفير ما در عراق بود كه در جوار ضريح ايشان را ديدم و چون پدر از سالها پيش از او گفته بود و دفتر روزنامه عبدالقدر آزاد و انتخابات سالهاي داغ و پرشور... سلامي گفتم و اشاره اي به پدر كه در آن لحظه در نماز بود. پيراسته عزيز كه خدا سلامتش بدارد، ما را به سفارت دعوت كرد كه روز بعد جشن نوروزي داشت. به عراق آمده بودم كه روزنامه هاي مصري را دزدكي تماشا كنم و دل به صداي عبدالحليم و فيروز بدهم اما هرچه دور و برم ميديدم فارسي بود. صاحب كفاشي «باتا» زير «فندق الامير» روز عيد نقل پخش ميكرد و آقاي آل رسول كه از طايفه كليدداران حضرت بود در لحظه تحويل سال يا مقلب القلوب را زمزمه ميكرد. عراق عرب زير موج صدا و فرهنگ فارسي و ايراني، هويتي مخلوط داشت كه عامل ايراني در آن بر عامل عرب مي چربيد.
خاندانهاي سرشناس ايراني كه بعضاً عرب شده بودند و كردها كه هميشه افتخار داشتند نخستين امپراطوري پارسي را در هگمتانه برپا كرده اند حتي در زماني كه شوونيستهاي قومي و بعثي بر عراق مسلط بودند دل و جانشان از عشق به ايران انباشته بود. خبر سوءقصد به شاه را از آقاي آل رسول شنيديم كه تا صبح در حرم حضرت حسين قرآن بر سر گرفت و همچون صدها تن از ايرانيان مقيم عراق و يا عجمهاي عرب نما، و فينه قرمزي هائي كه شال سبز دور فينه ميپيچيدند و در آن ضريح شاه نجف و امامين كاظمين و... دست توسل به سوي خدا برداشته بودند براي سلامت يگانه شاه شيعه دعا كردند. روزنامه هاي عراق خبري را به گونه اي نوشته بودند كه انگار شاه دچار حادثه اي شده و لابد الان در بيمارستان بيهوش است.
روز بعد هادي حسين يكي از اقوام دور مادربزرگ كه مجاور شده بود خبر آورد كه نطق شاه را از راديو شنيده است و از ته دل شاد بود و ميخنديد. در ميان آنهمه ايراني شايد تنها عده معدودي از آخوندها و نيز كمونيستهاي قديمي كه به عراق پناه آورده بودند با شادماني خبر سوءقصد به شاه را دنبال ميكردند.
جز اين آنچه را ديدم و شنيدم نوعي دلبستگي به ايران بود كه ذره اي در آن فريب و تظاهر مشاهده نمي شد. اصلاً در نگاه ايرانيهاي مجاور و مهاجر كه شماري از آنها ايران را نديده بودند و در مواردي چندين نسل پيش در عراق مستقر شده بودند، هيچ چيز در ايران بد نبود. نه شاهش، نه آخوندش نه آب و هوايش و نه كوچه و خيابانش. ايران بهشت برين بود و آرزوي تك تك آنها زيارت خانه پدري.
بعضي كه مثل «ناجي طالب» به نخست وزيري عراق هم رسيدند اگرچه پيوند خود را با نيا خاك پنهان ميكردند اما در خلوت، اسم ايران كه ميآمد گل از گلشان ميشكفت. بعدها در دانشگاه تهران، در زماني كه رژيم عراق دسته دسته ايرانيان و آنها كه ريشه ايراني داشتند و بعضي حتي همسر عراقي گرفته بودند را با شكلي اهانت بار و درنهايت ناجوانمردي و شقاوت اخراج كرد، بسياري از جوانان معاود بدون كنكور وارد دانشگاه شدند و در كنار ما كه براي ورود به دانشگاه واقعاً از جان و دل مايه گذاشته بوديم به روي نيمكت كلاسها نشستند. در ميان اين جمع حتي من يك نفر را نديدم كه با وجود از دست دادن زندگي و اخراج به سرزميني كه با آن آشنا نبودند ــ اگر چه در دلشان والاترين جايگاه را داشت ــ لب به شكوه گشايد. حتي قوام الدين كاظم نوه آيت الله شهرستاني كه به زحمت فارسي سخن ميگفت به ايراني بودن خود ميباليد. همه دانشجويان معاود طرفدار رژيم پيشين بودند. و ما هنوز با كساني از قبيل محمدرضا شمس موسوم به نقدي پسر شمع فروش دور حرم حضرت عباس آشنا نشده بوديم كه از كشتن حتي پسرعموي خود ابا نداشت. ايرانيان عراقي به ايراني بودن خود مي باليدند و مثل سيدمحمود هاشمي و عبدالنبي نمازي و برادران لاريجاني نبودند كه از ايراني بودن فقط اسم و امتيازش را دارا هستند. خاندان آزرمي يكي از بزرگترين خاندانهاي ايراني در عراق بود كه مردان و زنان برجسته اي به ميدان فرهنگ و سياست و ورزش و ديپلماسي عرضه كرد.
جعفر سلماسي قهرمان وزنه برداري در جهان و المپيك از اين خاندان بود و عليرغم آنكه دولت عراق همه نوع امكان به او ميداد تا به اسم عراق در مسابقات جهاني شركت كند او با تحمل رنج و انواع فشارها در رأس مسابقات جهاني هميشه در اردوي ايران حاضر ميشد. مرحوم كاظم آزرمي از ديپلماتهاي برجستهاي بود كه دكتر قاسم غني در خاطرات او از او بسيار ياد كرده است. در جريان خواستگاري از فوزيه و سپس طلاق او آزرمي در هيأت ايراني در كناردكتر غني حاضر بود. اين هفته سوگوار يكي ديگر از آزرمي ها هستم. عباس نازنين كه افتخار همكاري و آموختن از او را در سالهاي تبعيدي داشتم. عباس آزرمي كه كار خود را با آموزش فرزندان خانواده هاي ايراني در عراق و در مدارسي كه هر بامداد پرچم شير و خورشيد نشان در آن بالا ميرفت آغاز كرد. بعدها ره به عرصه ديپلماسي و مترجمي پادشاه و بزرگان كشور پيدا كرد و ديرسالي در خليج فارس و عراق، و در چند ساله پاياني رژيم پيشين در قطر، مصدر خدمات ارزنده اي به سرزمينش ايران بود. آزرمي گنجينه اي از اسرار مهم بود كه گاه به گاه اگر فرصتي دست ميداد قفل از آن ميگشود و مطالبي ميگفت كه اغلب خود با يادآوري آن ميگريست.
شبي درباره زنده ياد محمود جعفريان ميگفت كه چگونه با كمترين امكانات بزرگترين شبكه اطلاع گيري را در حاشيه خليج فارس برپا كرد به گونه اي كه ما حتي از نوع شام شب فلان حاكم و شيخ و مشكلات خانوادگيش باخبر بوديم.
آن سالها دوران اوج ناصريسم و قوميت گرائي در منطقه بود و آزرمي نيز هم چون جعفريان، با همه وجود براي دور ساختن خطراتي كه ايران را تهديد ميكرد، در تلاش و كوشش بود. عشق به ايران و ايمان و اعتقاداتي كه ريشه در ذات و عواطف پاك او داشت، از اين ايراني آزاده، معلمي ساخته بود كه من و بسياري از همكاران و دوستانم در محضرش بسيار آموختيم.
چه تلخ است كه تقريباً همه هفته بخشي از نوشته من به ياد عزيزاني كه از دست ميدهم تحرير ميشود اما فكر ميكنم بايد از كساني مثل آزرمي نوشت، و از ايرانيان مقيم عراق گفت كه هيچكدام از تيرة بيوطناني نبودند كه در حوض ولايت جهل و جور و فساد غسل تعميد يافته اند. سيد محمود هاشمي عرب كجا و عباس آزرمي كجا... من در دانشكده حقوق دوستاني داشتم از معاودين كه هر يك مظهري افتخارآفرين از مظاهر ايراني عاشق بودن، به شمار ميرفتند. اين بچه پاسدارهاي از ره رسيده كه بعضي هم چون محمدرضا شمس (نقدي) مظهر جهل و شقاوت هستند و شماري نيز چون آقازادگان مرحوم هاشم آملي يعني محمد جواد و علي و صادق و فاضل و... لاريجاني، نماد واقعي فريبكاري و تزوير و جعل و كذب ميباشند و طايفه اي نيز هم چون عبدالنبي نمازي با ريش تا پرشال آمده جنايت ميكنند و تزوير روا ميدارند، با آن ايرانيان ساكن بين النهرين كه ما ميشناختيم و از نمونه هاي بارزشان يكي همين دوست فقيدمان عباس آزرمي است تفاوت بسيار دارند. وطن نقدي ها پول و قدرت است. وطن آزرمي ها اما آن خاك غم گرفته تنهاست كه اينك در پنجه اهل ولايت تزوير و جور و فساد گرفتار است. پيكر آزرمي را به امانت در غربت به خاك ميسپاريم به اميد آن روز كه عباس در خانه پدري آرام گيرد.

صندوقهاي فريب

دو سه هفته اي است كه با كمك تني چند از جوانان دانشجوي مبارز در اصفهان و تهران پيگير كار صندوقهاي قرض الحسنه شده ام. درواقع توجه من به كار اين صندوقها زماني جلب شد كه حسن روحاني اعلام كرد شورايعالي امنيت ملي مسأله تغيير پايتخت را به طور جدي مورد بررسي قرار داده است. و بعد اينجاو آنجا شنيدم مافياي حاج حبيب مؤتلفه و البته مافياي آل بهرماني نوقي، در كنار باند سده اي هاي همدست الياس محمودي (برادر آنتوني كيكو و زمينخوار سرجوق و دلال محبت چالوس و فرزند ناخلف كجور) با پخش شايعه تغيير پايتخت به سرعت مشغول بلعيدن زمينهاي اصفهان به ويژه در حاشيه زاينده رود هستند. در همين گير و دار دريافتم كه مافياي زمينخوار در عين حال با تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه محمد رسولالله ــ در خيابان جي اصفهان ــ و كريم آل طه و اهل بيت دست به كار خطرناك ديگري زده است كه سرو صداي رئيس بانك مركزي را هم درآورده و همين روزهاست كه او ناچار شود گزارشي را كه به دولت ارائه كرده، منتشر سازد.
رئيس كل بانك مركزي در گزارش خود يادآور شده در صورتي كه صندوقهاي قرض الحسنه به ويژه سه صندوق اصفهان ورشكست ــ به تقصير ــ شود، بانك مركزي هيچ مسئوليتي در قبال صاحبان حساب در اين صندوقها به عهده نخواهد گرفت و دولت با يك بحران عظيم روبرو خواهد شد كه ابعادش كمتر از بحراني نخواهد بود كه در آلباني باعث سقوط دولت و آشوب و جنگ داخلي براي چند هفته شد.
باندهاي مافيائي حاكميت كه ذكرشان رفت در چند ماهه اخير جهت تأمين هزينه هاي تبليغاتي انتخاباتي، با انتشار آگهي هاي عجيب و غريب به اهالي محترم دارالخلافه هاي تهران و قم و اصفهان و شيراز مژده داده اند كه هر مقدار پول به صندوقهاي مورد اشاره واريز كنند، شش ماه بعد دوبرابر اين پول با بهره دو درصد به آنها وام داده خواهد شد. در عين حال هر دانشجويي كه ده هزار تومان به صندوقها بريزد، بلافاصله يك صد و پنجاه هزار تومان وام دريافت خواهد كرد كه آن را در اقساط ماهيانه بدون بهره پرداخت ميكند. براي خريد فيش تلفن موبايل و اتومبيل نيز اين صندوقها اظهار آمادگي براي دادن وام كردند. وامي كه با بهره كم ماهيانه بازپرداخت ميشود. پيش از شرح اهداف مافيائي كه پشت اين صندوقها است لازم است اشاره كنم كه حدود چهار هزار صندوق قرض الحسنه كه 180 تاي آن صندوقهاي اصلي به شمار ميروند. بعضي از اين صندوقها هم چون كوثر ميلياردها تومان از پس اندازهاي انسانهاي گرفتاري كه هستي خود را به اين صندوق سپردند، در يك شبانه روز بالا كشيدند و مدتهاست مردم با مراجعه به بانك مركزي و وزارت دارائي با ضجه و زاري خواستار رسيدگي به وضع خود هستند.
معمولاً تأسيس صندوقهاي قرض الحسنه با هدف پولشوئي، ورود و خروج پولهاي غيرقانوني، معاملات تجارتي مشكوك با استفاده از بنادر غيرقانوني و غيرمجاز صورت ميگيرد. سه صندوق مورد بحث در اصفهان در حال حاضر، محل مراجعه كساني است كه پولهاي خود را به اميد دريافت وام سريع از بانكها بيرون ميكشند، خانه و اتومبيل و طلا و جواهرات و فرش خود را ميفروشند و در مواردي با قرض كردن، ميكوشند مبلغي كلان تر به صندوقها بسپارند، تا پس از مدتي وام بيشتري بگيرند و از آن براي خريد خانه و يا شروع به كسب و كار استفاده كنند. خطري كه به قول يك كارشناس نظام اقتصادي كشور و زندگي هزاران ايراني را تهديد ميكند همانا وضعي است كه با پايان يافتن انتخابات و شكست احتمالي مافياي مؤتلفه در انتظار اين صندوقها است.
يك فرد مطلع در بانك مركزي به من خبر داده است كه حاج حبيب مؤتلفه و شركا و ديگر سران مافياي اقتصادي، آماده ميشوند كه بعد از انتخابات اعلام ورشكستگي كنند.
معناي ورشكستگي صندوقها روشن است. به خاك سياه نشستن صدها هزار انسان كه دستشان به هيچ جائي بند نخواهد بود. در اين ميان در عرصة اقتصادي كشور اتفاق ديگري هم افتاده است كه دود آن به چشم مردم و از سوئي ديگر به چشم كارخانجات توليد اتومبيل داخلي ميرود. اين اتفاق همانا ارزان شدن اتومبيل وطني در بازار آزاد است به گونه اي كه بهاي فروش اتومبيل در كارخانه بيشتر از بهاي آن در بازار است در نتيجه هزاران انساني كه با خريد فيش اتومبيلها از يك تا دو سال پيش ازتحويل گرفتن اتومبيل، اين اميد را داشتند كه در زمان تحويل گرفتن اتومبيلشان سودي نصيب آنها خواهد شد، به فروش فيشها با قيمت كمتر رو آوردهاند و از تعداد خريداران فيشهاي جديد به شكل چشمگيري كاسته شده است. در صورتي كه اين وضع ادامه پيدا كند، هزاران اتومبيل جديد روي دست كارخانه هاي توليد اتومبيل خواهد ماند. هم اكنون 18 هزار اتومبيل توليد داخلي بي خريدار در پاركينگها و انبارهاي نزديك به محل توليد خاك ميخورد.
و در نهايت به اين نكته اشاره كنم كه سپاه و بسيج و نيروهاي انتظامي نيز در كار صندوق قرض الحسنه، وارد شده است و با ايجاد صندوقي به نام «قوّامين» هر متقاضي گذرنامه را مجبور ميكند مبلغ 2500 تومان قبل از تحويل مداركش، به اين صندوقها واريز كند. پولهاي حاصل از اين باجگيري در بازار جهت معاملات نامشروع، پولشوئي، قاچاق كالا و مواد مخدر مورد استفاده تعدادي محدود از سران سپاه و بسيج و نيروهاي انتظامي است.

شنبه 10 تا دوشنبه 12 ژانويه

روزي كه درباره سهيل كريمي و سعيد ابوطالب نوشتم، دوست خوش طينتي انتقاد كرد كه بالاخره اين دو ايراني هستند و تو نمي بايست دربارة گذشته آنها و ارتباطشان با سپاه و امنيت خانة ولي فقيه مينوشتي. كريمي و ابوطالب در عراق توسط نيروهاي آمريكائي دستگير شدند. رژيم مدعي بود كه آنها خبرنگاراني زبده اند كه جهت تهيه يك فيلم مستند به عراق اعزام شده اند. صدا و سيماي علي لاريجاني و علي آغامحمدي شب و روز اشك و لابه براه انداخت و همسر و فرزندان و اهل و طايفه دو به اصطلاح خبرنگار را جلوي دوربين كشيد كه با چشمان اشكبار خواستار آزادي عزيزان دربند خود شوند. من همان زمان نوشتم كه اين دو با مأموريت نزديك شدن به حسين خميني و آيت الله محمد باقر حكيم و علامه اياد جمالالدين و نيز جاسوسي به عراق اعزام شدهاند. كار آنها كسب اطلاعات جهت ياري رساندن به شبكه هاي ترور و تخريب سپاه قدس و اطلاعات سپاه بود كه در عراق فعاليت داشت. با دستگيري اين دو ناگهان رژيم از حقوق روزنامه نگاران سخن گفت و آمريكا را متهم به شكستن قلمها و بستن دهان روزنامه نگاران كرد. خلاصه آنقدر گفتند و پيام فرستادند كه آمريكائيها پس از تخليه كامل اطلاعاتي كريمي و ابوطالب آنها را به انگليسيها سپردند تا در بده بستانهاي خود با رژيم مورد استفاده قرار دهند. دو خبرنگار قلابي كه مهمترين كار توليديشان سرهم بندي كردن شوي مضحك كارناوال عاشورا در جريان انتخابات دوم خرداد سال 76 بود، در جريان يك معامله سياسي امنيتي به ايران بازگردانده شدند. چند هفته اي آنها را در تلويزيونهاي لاريجاني نمايش دادند و روزنامه هاي ذوب در ولايت از قهرماني و مقاومت آنها ياد كرد. بعد هم به سر كسب و كار واقعي خود در اطلاعات سپاه بازگشتند و مأموريتهاي ويژه اي را مثل سابق بر عهده گرفتند. روز جمعه گذشته كه سهيل كريمي جمعي از عوامل سپاه و بسيج را زير چتر انصار حزب الله به بهشت زهرا برد و در آنجا با بالابردن تصاوير خالد اسلامبولي قاتل پرزيدنت انورالسادات رئيس جمهوري سابق مصر، سخنراني مبسوطي عليه خاتمي و خرازي و تصميم شوراي شهر تهران به برداشتن نام يك قاتل از خيابان وزراي تهران ــ كه سفارت مصر در آن واقع است ــ ايراد كرد و با ذكر اينكه خرازي خائن است و خاتمي به اسلام و انقلاب خيانت كرده است، به همپالكي هاي خود مژده داد كه به زودي برادران خالداسلامبولي و ذوب شدگان در ولايت سيدعلي، حسني مبارك خائن ملعون را نزد سادات خواهند فرستاد. خبرنگاري به كريمي گفت آقاجان تصميم به برداشتن اسم قاتل سادات مورد تأييد مقام ولايت عظما بوده است و گرنه شش سال است خاتمي قصد اين كار را داشت و نتوانست. سهيل خان در پاسخ فرمود: «اين گونه نيست كه ما خودسرانه عمل كرده باشيم» يعني اينكه حضرت ولي فقيه دودوزه بازي ميكند. از يكسو به خرازي ميگويد با مصر تجديد رابطه كن چون از وحشت در انزوا قرار گرفتن خاصه بعد از اقدامات اخير قذافي و بشارالاسد، ناچار است پا روي توصيه ديگري از حضرت امام بگذارد همانگونه كه پا روي سخنان او در باب حسين ولگرد اردني و آل سعود و آل صباح و حسن مغربي و... گذاشت (ملكه اردن رانيا براي بازديد از مناطق زلزله زده به همراه خانم خاتمي در همين زمان در بم بود) و از سوي ديگر ناچار بود جواب اوباشي را بدهد كه از چشمه ولايت شير انقلاب نوشيده اند. اما در كار ديپلماسي آنهم در عصر ساتلايت و اينترنت نميشود دوسره بار كرد به همين دليل پس از آنكه مصريها از مضمون مقاله حسين شريعتمداري بازجوي ويژه و نماينده آقا در كيهان و اطوار و اقارير سهيل كريمي مأمور امنيت خانه مباركه باخبر شدند اعلام كردند ما چندان براي برقراري روابط با جمهوري اسلامي سر و دست نمي شكنيم آنها روابط را قطع كردند حالا هم خودشان بايد با قبول شروط مصر، اعلام تجديد رابطه كنند.

January 15, 2004 12:31 PM






advertise at nourizadeh . com