February 12, 2004

نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند...

سه شنبه 3 تا جمعه 6 فوريه
پيشدرآمد: تحصن نمايندگان اصلاح طلب رد صلاحيت شده، برخلاف نظر كساني كه جهان را سياه و سپيد ميبينند و فضاي خاكستري هرگز نزد آنها اعتباري ندارد، يكي از مهمترين و پرثمرترين رويدادهاي «سالهاي خاتمي» بود. آغاز اين تحصن البته بر پايه اين تفكر تكيه داشت كه نظام در شرايطي نيست كه بتواند فشارهاي داخلي و بين المللي ناشي از تحصن سرشناسترين نمايندگان مجلس را تحمل كند و در نهايت امر ناچارخواهد شد، حداقل 83 نماينده اصلاح طلب دوره فعلي مجلس را كه رد صلاحيت شده اند، به نبرد انتخابات دعوت كند.

يعني اينكه ما اعلام تحصن ميكنيم، مردم و به ويژه دانشجويان به حمايت از ما بر ميخيزند و رهبر معظم!! گزيري نخواهد داشت جز اينكه به شوراي نگهبان دستور دهد «تصميم اوليه ما با توجه به شرايط روز تغيير كرده و ما خواستار تأييد صلاحيت سرشناسان مجلس هستيم».
به عبارت ديگر، تحصن در بدو امر، يك اعتراض درون گروهي از جانب جناح اصلاح طلب براي وارد كردن فشار بر رهبري و مجموعه زير فرمانش بود اما به مرور دو عامل، جهت اين نافرماني را تغيير داد و از قالب اعتراض به «رد صلاحيت اصلاح طلبان و دگرانديشان» به يك تمرد تمام عيار عليه رأس نظام و مافياي قدرت، تبديل كرد. نخستين عامل ورود خامنه اي به صورت تمام عيار و در هيأت محمدعلي شاهي به ميدان روياروئي بود. اما عامل دوم به اعتقاد من اهميت بيشتري داشت و آن، ادامه بي اعتنائي مردم به حركتي بود كه از ابتدا با اميد به همدلي و همراهي مردم آغاز شده بود.
اين نكته يك راز سر به مهر نيست كه مردم ايران در پي تجربه دوم خرداد، از يك سو به قدرت خود در جهت دادن به روند و شتاب رويدادهاي سياسي پي بردند و از سوي ديگر، با درايتي كه حتي در جوامع كاملاً دمكراتيك كمتر ديده شده، چگونگي استفاده از «قدرت اثرگذار» خويش را به صورت ايجابي (مشاركت) و سلبي (تحريم) را به صورت عملي ظاهر ساختند.
از اين دو مهمتر در حاليكه در دوم خرداد، صد در صد ايجابي با مسأله انتخابات و گزينش خاتمي به عنوان نامزدي كه مورد عنايت رهبر و مافياي قدرت نيست، برخورد كردند، در انتخابات انجمن هاي شهر و سپس مجلس ششم ايجاب را با گزينة هرچه كمتر «اسلامي ــ به مفهوم مافيائي كلمه» ــ آميختند و سپس در دومين دور رياست جمهوري خاتمي، رأي ايجابي خود را همراه با شروطي به صندوقها ريختند. در واقع در اين انتخابات ضمن اينكه خاتمي را از ميان ده تني كه نه تن از آنان آمده بودند تا آرا را بشكنند و خاتمي را ناپلئوني به كاخ رياست جمهوري بفرستند تا ساده تر بتوان او را مهار كرد، برگزيدند به او هشدار دادند كه زمان همدليشان با او كوتاه خواهد بود و همه چيز بستگي به آن دارد كه اين بار خاتمي چه نوع همكاراني را براي اداره امور انتخاب خواهد كرد و ميزان مقاومت او در برابر «آقا» و مافيا تا چه حد خواهد بود.
خاتمي در زماني كوتاهتر از آنچه تصور ميشد، در امتحاني كه ملت براي او مقرر كرده بود نمره ردي گرفت. كابينه دوم او چند سر و گردن كوتاهتر از كابينه اول، و گزينه هاي او در كابينه، بيش از آنچه گمان ميرفت، سرسپردگي به ولي فقيه نشان دادند. به عبارت ديگر مردم خاتمي را براي دومين بار برگزيدند اما اين بار به او كارت سفيد ندادند. و به محض آنكه مشاهده كردند خاتمي حفظ نظام را در درجه اول اولويتهاي خود قرار داده است، بدون آنكه در تعامل با او، همان خطابي را به كار گيرند كه در برابر ولي فقيه و مافيا، ديرگاهي است مورد استفاده قرار ميدهند، از خاتمي بريدند. در طول چند تظاهرات كه طي سه سال گذشته شاهد آن بوديم تندترين شعاري كه عليه خاتمي داده شد، «خاتمي استعفا» بود. حتي در اين مورد نيز مردم با هوشياري عمل كردند. به عبارت ديگر آن كسي را كه با عزت و اعتبار برگزيدند، از دل بيرون كردند اما ناسزايش نگفتند. تف سربالا نينداختند اما بارها نشان دادند كه تا چه حد از سيد اردكاني آزرده اند.
در برابر مجلس اما مردم به گونه اي ديگر عمل كردند. در رياست جمهوري عملكرد يك تن تعيين كننده نگرش مردم به نهاد رياست جمهوري بود، در مجلس اما در فهرست 221 نماينده اي كه با كارت دوم خرداد وارد پارلمان شدند، امكان انتخاب وجود داشت. مافيا شماري از اين جمع را در همان آغاز با پرونده سازي به فلج و سكوت واداشت. (نماينده اي از اهل هنر، با اين تمهيد وادار به سكوت شد كه فرزندش گفته بود چرا ما هم مثل ميليونها ايراني ديگر از كشور خارج نميشويم و به آمريكا نميرويم. به فرزند او اتهام وابستگي به آمريكا بستند و با اين كار، دهان پدرش را نيز قفل زدند. در مورد نماينده اي ديگر دختركي را به سراغ او فرستادند كه زير چادر عريان بود. به محض ورود به دفتر اين نماينده چادر از سر انداخت و خود را به روي نماينده بيچاره پرت كرد... به او گفتند لحظات خلوت او با آن دختر بر نوار ويديو ضبط و ثبت شده است، و سرانجام سومي را به مجلس عاشورا دعوت كردند. در پايان سينه زني و روضه خواني، حضرتش براي صرف غذا به اتاق بيروني صاحبخانه دعوت شد. در اين اتاق بساط منقل و افيون برپا بود... روز بعد عباسعلي عليزاده كه خود عصاره فساد اخلاقي و مالي است نماينده بيچاره را فراخواند و به او يادآور شد نسخه هاي متعددي از فيلم مجلس انس او را قوه قضائيه ولي فقيه تهيه كرده تا در صورت لزوم در اختيار امت هميشه در صحنه قرار دهد...) با اينهمه مردم حساب الهه كولائي، فاطمه حقيقت جو، خانم راكعي و افرادي هم چون محسن آرمين، رجبعلي مزروعي، حسين لقمانيان و يك دوجين ديگر از نمايندگاني را كه مثل انصاري راد،كميسيون اصل 90 را به دادگاه محاكمه اركان مافيا تبديل كردند از حساب آنها كه باديدن كرسي مخملين وكالت و موبايل و وام مسكن، عهد خود را با مردم از ياد بردند، جدا كردند. در جريان تحصن نمايندگان اصلاح طلب، مردم به اين حادثه بزرگ بي اعتنايي نكردند بلكه در عين بذل توجه و اهتمام، خود را وارد درگيري بين جناحين نكردند.
حالا اما خط قرمزها شكسته است. زماني كه بهزاد نبوي به مقام ولايت عظما ميگويد «قلدر كسي است كه ميخواهد بساط استبداد صغير را در كشور برقرار كند» و اين گفته اش پاسخي به خامنه اي است كه نمايندگان معترض را قلدر خوانده بود، ديگر خط قرمزي باقي نماند. سيد علي تحصن و استعفا را مخالف شرع ميخواند و روز بعد محمدرضا خاتمي و انصاريراد و بهزاد نبوي اعلام ميكنند از استعفاي خود باز نميگردند و حتي اگر همه رد صلاحيت شده ها، تأييد شوند، آنها كار خود را ادامه ميدهند، ديگر نميتوان ادامه بي اعتنائي را به مردم توصيه كرد. آنچه خاتمي و كروبي در نامه خود به رهبر عنوان ميكنند، (ما اين وضع را قبول نداريم ــ انتخابات به صورتي كه شما اراده به برگذاريش فرموده ايد ــ غيرقانوني است اما با حكم حكومتي شما، ما انتخابات را برگذار ميكنيم) مردي با 24 ميليون رأي در جيب و داشتن مشروعيت مردمي، همه سرمايه و اعتبار خود را در سيني طلا ميگذارد و تقديم مردي ميكند كه حتي جمعي به ظاهر ذوب شده در او نيز از ته دل، باورش ندارند.
در همين لندن با فردي بسيار نزديك با ولايت عظما درباره گذشته و حال آقاي خامنه اي صحبت ميكردم. از آنجا كه اين فرد از حوزه ره به دانشگاه كشيده، سخن گفتن و رفتارش نيز تفاوت بسيار با دايناسورها و بچه دايناسورهاي حوزه و دفتر مقام معظم رهبري دارد. او ميگفت، اين درست كه نعلينهاي آقا را ناطق نوري جفت ميكند و ولايتي آفتابه مبارك را آب ميكند و دكتر غلام علي حداد عادل استاد مبرّز و رئيس فرهنگستان پس از آستانبوسي، پرتقال براي آقا پوست ميكند، و حسين شريعتمداري با خوردن تفاله چاي ايشان يادآور ميشود كه اگر در كودكي تفاله چاي آقاي خميني را براي تبرك ميخورد حالا در سنين پيري به تفاله چاي سيدعلي دخيل ميبندد، اما در ميان همه صحابه خاصه حتي يك نفر نيست كه از صميم دل و با صداقت، دل به حضرتش بسته باشد. خامنه اي بين جمعي مداح كه دين و شرف و اعتبار انساني خود را براي جلب رضايت ولي فقيه، واگذار كرده اند. محاصره شده است. آقا مجتبي پسرش كه رهبري گروههاي فشار و لباس شخصيها را برعهده دارد، گاه با چنان لحن تحكم آميز و اهانت باري با كساني مثل ناطق نوري و ولايتي و ميرسليم و محمدحسن اختري صحبت ميكند كه انگار اين آقايان با سالها كار و تجربه و داشتن مقامات و مسئوليتهاي مهم، نوكران دست به سينه او هستند. يكبار ميرسليم به همين فردي كه از ابواب جمعي دفتر رهبري است گفته بود هيچ ننگي در جهان بالاتر از در خدمت ارباب سفله بودن نيست. به هر رو خواست و نظر 65 ميليون ايراني، در برابر رأي سيد علي آقاي پائين خياباني ارزش و اعتباري ندارد. و رئيس جمهوري كه 24 ميليون رأي در جيب دارد، به حكم حكومتي او، تن به برگذاري انتخاباتي ميدهد كه به گفته خود او نادرست و غيرشرعي است.

شنبه 7 تا دوشنبه 9 فوريه

روحاني كيست و به دنبال چيست؟
1 ــ از آغاز بحران پروتكل الحاقي به پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته اي، بازيگري سرشناس در صحنه سياسي ايران اما كم سرو صدا، مسئوليت حل مشكل و رفع بحران را عهده دار شد. خيليها با ديدن شيخ حسن روحاني كه عنوان دكترايش را مديون مصوبه اي است كه دكتر بهشتي در آغاز انقلاب به تصويب شوراي انقلاب رساند و به موجب آن درجات حوزوي با دانشگاهي انطباق پيدا كرد (پيش از انقلاب تبديل رتبه هاي حوزوي به درجات دانشگاهي با شرايطي بسيار سخت و به ندرت صورت ميگرفت اما بعد از انقلاب كار چنان راحت شد كه هر كس يك درجه قلابي اجتهاد داشت صاحب ليسانس و فوق ليسانس ميشد و شروع درس خارج نيز آقايان را به دريافت درجه دكترا نائل ميكرد.)
به اين نكته اشاره ميشد كه مسئوليت پرونده پروتكل را به روحاني سپردن به معناي آن است كه طرف را براي انتخابات رياست جمهوري آماده ميكنند و از آنجا كه او نشان از دو كس يعني خامنه اي و رفسنجاني با هم دارد بنابراين خارجيها با اعتماد بيشتري با او سخن ميگويند چون اطمينان دارند كه هر قول و تعهد او از جانب ولي فقيه و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام مورد تأييد قرار دارد.
البته سپردن مسئوليت حل مشكل پروتكل به روحاني، از يك نظر به معناي بي اعتمادي مقام ولايت عظما به خاتمي و دولتش بود و از سوي ديگر نشان ميداد كه روحاني در سلسله مراتب قدرت اعتبار منزلتي به مراتب بيشتر از علي اكبر ولايتي و علي لاريجاني نزد پدرخوانده هاي مافيا دارد. براي آنكه دلايل اعتبار اضافي دادن به روحاني را بدانيد، اجازه بدهيد نخست كمي از سوابق و عملكرد «حسن فريدون روحاني» را بازگويم و بعد درباب اعتبار و دانش و آگاهي او بنويسم.
حسن فريدون روحاني، نه در صحنه مبارزه نام آشنائي بود، نه مثل بعضي از روحانيون كه عكسهاي دوران زندانشان را وسيله كسب اعتبار قرار ميداند، تصويري از دوران محبس در جيب داشت. آخوند جوان خوبروئي بود كه كيف مرحوم سيد محمد بهشتي را نخست در آلمان و بعد در ايران حمل ميكرد. گو اينكه سفرهاي روحاني پيش از انقلاب به اروپا و به خصوص آلمان، به ظاهر براي ترويج اسلام ناب محمدي بود اما حسن آقا كه وقتي لباس روحانيت از تن به در ميكرد و شلوار جين و بلوز صورتي به تن مي كرد، نام مياني خود فريدون را در شكل مصغرش «فري» در معرفي خود به كار ميبرد ابائي نداشت كه اينجا و آنجا با خوبرويان فرنگي نشست و برخاست كند و حتي در مجالس انس دوستان حاضر شود. در عين حال حسن آقا آنقدر هوشمند بود كه براي تأمين آتيه خود و يافتن يك نيروي خارجي كه حاضر به حمايتش باشد، به سراغ آمريكا نرفت تا بعدها مثل سعيد رجائي خراساني و محمود كاشاني، و دكتر محمد جواد ظريف مورد ملامت قرار گيرد، بلكه دولتهايي را انتخاب كرد كه حتي اگر روزي اسناد سرسپردگياش به آنها فاش شد، تبعات سنگيني به همراه نداشته باشد.
برخلاف بسياري از اهل ولايت فقيه، حسن فريدون روحاني براي ديدار كعبه به واشنگتن نرفت بلكه در طواف گرد اليزه و كاخ صدارت عظماي ولايت آلمان، حاجي شد. روحاني با آنكه هيچ نوع تجربه اي در كار نظام و ارتش نداشت و حتي به اندازه رفيقش حجت الاسلام الهي كه به علت گذراندن دوران سربازي در نيروي دريائي، به نمايندگي ولي فقيه در اين نيرو انتخاب شد، از امور مربوط به جنگ و سلاح اطلاعي نداشت، خيلي زود به نمايندگي از سوي ولي فقيه به ارتش و وزارت دفاع و سپس شورايعالي دفاع رفت و زماني كه كار اداره جنگ به علي اكبر هاشمي نوقي ملقب به رفسنجاني سپرده شد، بلافاصله به دستياري او انتخاب شد. نگاهي به پرونده خريدهاي نظامي نشان ميدهد كه حضرت فريدون خان در كنار محسن رفيق دوست و يك دوجين دلال ايراني و خارجي اسلحه طي دوران جنگ مسئوليت خريدهاي كلان نظامي را عهده دار بود.
روحاني در عين حال نظير همه اركان ولايت فقيه، شبكهاي از اقوام و نزديكان خود به وجود آورد كه در هر گوشه اي از دايره قدرت نشان آن ديده ميشد. (در جريان تماسهاي پنهان رژيم با مالزي چه براي خريدن تجهيزات صنعتي و الكتروني پيشرفته براي صنايع نظامي و چه معاملات غيرمشروعي كه شماري از مقامات مالزيائي در كنار عوامل جمهوري اسلامي طي آن به صدها ميليون دلار دست يافتند، اخوي حسن آقا، به عنوان سفير مادام العمر و غيرقابل تغيير قاطبه اهالي مافيا، در كوالالامپور مشغول خدمت بود.)
حضور روحاني در شورايعالي امنيت ملي به عنوان نماينده ولي فقيه در طول 8 سال رياست جمهوري رفسنجاني و شش سال و نيم گذشته در رياست جمهوري خاتمي، يك جايگاه ثابت براي قدرت نمائي وحضور سنگين سياسي ــ امنيتي به او داده، كه كمتر مسئول بلندپايه اي در نظام از آن برخوردار بوده است.
وقتي در فرداي 18 تيرماه، از ميان همه آدمخواران آستان مقدسه ولي فقيه، لباس سرخ غضب را تن حسن فريدون كردند و آدمي را كه به ظاهر معقول و مؤدب مينمود به دانشگاه فرستاند تا براي دانشجويان خط و نشان كشد و فرياد زند هركه جرأت كند از اين پس به حضرت آقا ناروائي را نسبت دهد يا شعاري عليه ايشان عنوان كند، با مشت آهنين مغزش را خرد خواهند كرد، كمتر كسي از خود پرسيد چرا بايد اين مأموريت به آقاي دكتر روحاني واگذار شود؟ فقط كمي تأمل و هوشمندي لازم بود تا دريابيم اين آقاي خوش بر و رو كه عمامه اش را جورج ارمني طراح لباس خانم هاي محترمه بزرگان دستگاه خلافت، ميپيچد و كاكل نقرهاي از زير عمامه بيرون مينهد و شلوار پير كاردن و پيراهن حرير و كفش دالي ميپوشد در حوزه قدرت جائي به مراتب بالاتر از وزير خارجه و اطلاعات و دفاع دارد. و چون پيوندهايش با خارجيها نيز مستحكم است بنابراين سي سالي بايد صبر كرد تا مثلاً اسناد وزارت خارجه آلمان و فرانسه و يا بريتانيا منتشر شود تا همگان بدانند راز حضور سنگين و هميشگي حسن فريدون روحاني در صحنه قدرت چه بوده است.
همه اينها را نوشتم و با آنكه هرگز نميخواهم پدري را كه در سوگ فرزند نشسته ملامت كنم، چون به چشم ديدم كه مرگ برادرم چه بر سر پدرم آورد، اما ناچارم در اين يك مورد يادآور شوم كه جناب دبير شورايعالي امنيت ملي، با همة موفقيتها و قدرت و شوكت و مكنتش در برابر يك فرد كه همانا فرزند بزرگش بود آنچنان ضعيف و متزلزل مينمود كه همه آشنايان و دوستانش ميدانستند وقتي آقازاده غضبناك به پدر نفرين ميكند كه دستهايش آلوده به خون و جنايت است و بارها در برابر جمع فرياد زده من ننگ دارم كه فرزند پدري هستم كه دست در دست ولي فقيه و علي فلاحيان و اكبرهاشمي دارد، دكتر حجت الاسلام حسن فريدون روحاني موش ميشود و دم نميزند.... تا آن روز تلخ كه فرزند پس از نوشتن نامه اي طولاني كه در آن شرح مفصلي از جنايات پدر و اعمال خلاف شرع و اخلاق و فساد مالي و معاملات پنهاني او، آمده بود به زندگي خود خاتمه داد. روحاني چند ماهي سوگوار بود، همسرش اما هنوز هم سوگوار است، اما خيلي زود، بار ديگر در برابر نيم لبخند قدرت خانم و عشوه هاي پنهان او، حجت الاسلام «فري» ديده از سرشك غم شست و پا در ركاب كرد و دست بر سينه گذاشت به نشانه اظهار بندگي كردن، و شيوه پيشين از سر گرفت.
امروز بساط بازاريابي براي او از همه سو برپاست، اما نكته اي را كه خليفه ولايت و شمس وزير او هاشمي نوقي از ياد برده اند اين است كه: مردم ايران در حركتي كه حتي هيچكدام از ما نيز قادر نيستيم، شتاب، سهمگيني و زمان آن را پيشبيني كنيم اما ميدانيم كه دور نخواهد بود، اجازه نخواهند داد بار ديگر ديوي را در هيأت فرشته، از پس پرده تزوير و فريب ظاهر كنند و با نام دكتر حسن فريدون روحاني به تخت بنشانند...

February 12, 2004 03:40 PM






advertise at nourizadeh . com