April 29, 2004

... با دوستان مروت با دشمنان مدارا

يكهفته با خبر
سه شنبه 20 تا پنجشنبه 22 آوريل
پيشدرآمد: اين هفته اطلاعيه هائي با امضاي هيأت اجرائي جبهه ملي ايران در داخل كشور، تعدادي از اعضاي شوراي جبهه ملي در زمان انقلاب و نيز سازمان برونمرز جبهه ملي انتشار يافته بود كه به جز اطلاعيه جبهه ملي داخل كشور كه بسيار متين و منطقي نگاشته شده و به هيچ روي قصد اهانت و تخريب فرد و يا مجموعه اي را نداشت كه اخيراً براي احياي جبهه ملي در خارج به صورت يك تشكل فعال و سازنده دست به تلاش زده اند، دو ديگر بيانيه، بسيار تلخ و نيش آلود بود.

. از آنجا كه در ميان امضاكنندگان متني كه «رهروان و وفاداران هميشگي نهضت ملي ايران» آن را نگاشته اند، دكتر عبدالكريم انواري را به عنوان يك دوست عزيز و آزاده و حقوقداني برجسته از ديرباز ميشناسم و البته براي ديگر امضا كنندگان يعني دكتر علي راسخ افشار، دكتر داورپناه و فرهنگ قاسمي حرمت و احترام بسيار قائلم هرگز نميپذيرم كه مثلاً جمعي از دوستان و همسفران سياسي آنها در نهضت ملي، با واژگاني چون «جيره خوار سازمان سيا» و «تحركاتي ناشايسته و بيمعنا از سوي افرادي كه هيچگونه ارتباط آرماني و سازماني با جبهه ملي ايران ندارند» از آنها ياد كنند. به همين اندازه تعبيرهاي به كار رفته از سوي اين عزيزان را نيز كه نسبت به دكتر احمد مدني و دوستان ديگري كه در هفته هاي اخير در سوئد و لندن و پاريس و... گرد هم آمدند و ميدانم كه هدف و نيت آنها به جز رسيدن به جامعه اي آزاد با نظامي مردمسالار و سكولار نيست، نمي پذيرم و آنها را دور از خطاب سياسي معاصر و زبان متداول در صحنه سياسي داخل كشور (البته در جمع آزاديخواهان) ميدانم.
واژگاني مركب چون «جيره خوار» بار گراني دارد. من خود از نزديك شاهد زندگي هم امضا كنندگان متن و هم مخاطبين آن بوده ام. هيچكدام از اينها جيره خوار نيستند. زماني كه چهار حقوقدان و طبيب و كارشناس و... دوست قديمي خود را كه مثل سه تن از آنها عضو شوراي جبهه ملي در ايران بوده «جيره خوار سيا» ميخوانند چه انتظاري ميتوان از اهل ولايت فقيه داشت كه دكتر مصدق را مرتد و جبهه ملي را آمريكائي ميخوانند؟ ايكاش اين دوستان حداقل به متن سنجيده و دور از توهين هيأت اجرائي جبهه ملي ايران در داخل كشور توجه كرده بودند كه در آن آمده بود «جبهه ملي با افراد و سازمانهائي كه در خارج كشور زير نام پرافتخار جبهه ملي ايران فعاليت دارند هيچگونه ارتباط تشكيلاتي نداشته و ندارد» و بلافاصله ميافزايد «ما ضمن گراميداشت باورها و ديدگاههاي تك تك ملت ايران، به ويژه كساني كه در خارج از كشور زير نام جبهه ملي و در راه مصالح و حفظ منافع ملي فعاليت دارند، اعلام ميداريم كه ديدگاهها و مواضع و حركات آنها از آنجا كه به علت نبود ارتباط تشكيلاتي پيشتر مورد هماهنگي و بررسي و تصويب شوراي مركزي درون كشور قرار نگرفته، لزوماً مورد پذيرش شوراي مركزي جبهه ملي ايران نميباشد...».
به اطلاعيه شوراي عالي جبهه ملي برونمرز كاري ندارم چون اعضاي اين شورا امضاي خود را زير اطلاعيه نگذاشتهاند و نميدانم چه كساني نوشته اند: «افرادي كه از سازمان CIA كه خود حكومت دكتر مصدق را سرنگون كرده است كمك مالي گرفته اند و در كنار افراد حزب توده و سلطنت طلب و ديگراني كه هيچگونه سازگاري با راه و روش مصدق و شيوه و سنت جبهه ملي ايران ندارند و...» اما در عين حال به علت آنكه ميبينم در اين ميان حقايقي دارد قلب ميشود و نيز به اين سبب كه مدني و تني چند از كساني را كه در جريان نشستهاي اخير صادقانه پا به ميدان گذاشته بودند از نزديك ميشناسم، لازم ميدانم چند نكته مهم را در رابطه با اين اطلاعيه ها و فعاليتهائي كه زير نام جبهه ملي دنبال ميشود يادآور شوم.
1 ــ به اعتقاد من جبهه ملي از آن لحظه كه به يكي از وفادارترين ياران زنده ياد دكتر محمد مصدق يعني دكتر شاپور بختيار پشت كرد و او را در مصاف با فقيهان تزويرگر دشمن آزادي و حاكميت ملي تنها گذاشت،و پيش از آن در برخورد با آزادمردي چون زنده ياد دكتر غلامحسين خان صديقي، با روشي كه ريشه در دماگوژي و خودپرستي داشت مانع از تشكيل دولتي ملي شد، هم به ميراث دكتر مصدق بيوفائي كرد و هم از اصول و آرمانهاي اوليه جبهه ملي سر برتافت. اعضاي وقت شوراي جبهه ملي منهاي دو سه تن، اگر وارد دولت انقلابي هم نشدند، حداقل تا زمان انتخابات مجلس اول رژيم اميدوار بودند تا در زير پرچم ولايت فقيه به آزادي و دمكراسي برسند. اين خميني بود كه با بي حرمتي نسبت به پيراحمد آبادي، پيروانش را با شمشير ارتداد و تكفير از دايره قدرت بيرون راند و كار را به جائي رساند كه سنجابي پير با كمر شكسته از پس كوه خود را به خارج كشور رساند.
2 ــ تنها چند ماه پس از به تخت نشستن حضرت ولي اعظم، بسياري از اعضاي شوراي جبهه ملي با افسوس از موضع گيريهاي شورا نسبت به دكتر بختيار ياد ميكردند. و من خود ميدانم دكتر عبدالكريم انواري حرمت بسياري براي دكتر بختيار و دكتر عبدالرحمن برومند قائل بود و ذره اي در صداقت و شهامت آنها در مبارزه با اهل ولايت فقيه، ترديد نميكرد.
3 ــ در داخل كشور جبهه ملي پس از درگذشت آيت الله خميني برپايه آرمانهاي ديرين جبهه و ميثاق نانوشته راه مصدق، بار ديگر، شبه فعاليتي را از سر گرفت. با اينهمه جبهه در غياب كادرهاي جوان و كمرنگ شدن حضور حزب ملت ايران و سوسياليستهاي نيروي سوم، عملاً به جمعي از مردان سالخورده پاكدل و آزادانديش تبديل شد كه گاه به گاه اطلاعيه اي به مناسبت درگذشت يكي از يارانشان و يا مناسبتهاي تاريخي منتشر ميكردند. اين اشاره به منزله كاستن از قدر و اعتبار اين مردان از تيره فرزانه شاعر اديب برومند، دكتر ورجاوند، و يار به جبهه پيوستة نهضت ملي يعني عباس اميرانتظام نيست، و همانطور كه در آغاز اين نوشته آمد، برخورد هيأت اجرائي جبهه ملي در ايران با تلاشهاي اخير دكتر مدني و دوستانش، گواه اين حقيقت است كه راهيان راه مصدق در داخل كشور، به هيچ روي خود را متوليان منحصر به فرد امامزاده اي با نام جبهه ملي نميدانند بلكه عليرغم عدم ارتباط تشكيلاتي، براي فعاليتهاي جبهه هاي ملي در خارج كشور حرمت قائلند. گفتم جبهه هاي ملي چون هنوز يك تشكيلات منسجم و همبسته به نام جبهه ملي ايران در خارج كشور، به وجود نيامده است. در آمريكا دو گروه زير نام جبهه ملي فعاليت ميكنند، در اروپا چندين گروه و در عين حال شماري از اعضاي آخرين شوراي جبهه ملي در زمان انقلاب، خود را كليددار امامزاده اي ميدانند كه در سايه تفرقه و كينه ورزي موجود (نگاه كنيد به خطاب برون مرزيها) هرگز معجزي از آن برنخواهد خاست.
به هر حال فارغ از لقب بخشيدن ما به يكديگر و شمشيركشيدنهامان به روي هم، در وطن ما رژيمي بر سر كار است كه اگر دستش ميرسيد، بر سرمدني و نزيه و انواري و داورپناه و راسخ افشار و... همان ميآورد كه بر سر بختيار و برومند آورد. اين رژيم با هرچه عنوان ملي دارد، با هر انديشه اي كه از چشمه آزادگي و عدالت سيراب شده است چه تفكر مشروطه و چه راه و روش جمهوريخواهاني كه زنجيري بايدها و نبايدهاي صد در صدي نيستند و يكديگر را جيره خوار سيا نميخوانند، دشمن خوني است.
بچه هاي ايران، از اينكه ميبينند پدرانشان هنوز گرفتار دعواي 28 مرداد و نقش سازمان سيا و انتلجنس سرويس هستند، علاوه بر آزردگي، از ذكر ملامت نيز خودداري نميكنند. زماني كه من سخنان و نوشته هاي كساني را چون عمادالدين باقي، دكتر نعمت احمدي، قاسم شعله سعدي، و البته اكبر گنجي و عباس اميرانتظام و حسن يوسفي اشكوري و «محسن سازگارا» در زمينه اولويتهاي مبارزه با استبداد سياه حوزوي و مباني و اساس يك پيوند گسترده بين نيروهاي آزاديخواه، مورد بررسي قرار ميدهم از يكسو شاد ميشوم كه در داخل كشور، به رغم اهل ولايت فقيه كه همچنان در حصار عقل كوچك خود جهان و انسانها را مرزبندي ميكنند، ديگران و خاصه آزاديخواهان، با خطابي نوين با يكديگر سخن ميگويند، و از سوي ديگر دلم ميگيرد وقتي به ياد ميآورم هنوز در خارج كشور، دوستاني كه يكديگر را خوب ميشناسند و از جزئيات زندگي هم باخبرند با واژگاني از تيره مزدور و خائن و جيره خوار يكديگر را خطاب ميكنند.

شنبه 24 تا دوشنبه 26 آوريل

1 ــ سخنان بهزاد نبوي در مجلس به قول ايرج جمشيدي در روزنامه شرق وصيت چريك پير بود البته با اين توضيح كه طرف حالا حالا خيال رفتن ندارد و من بر اين باورم تا زماني كه جان مقام عظماي ولايت را به لب نرساند، گريبان او را رها نخواهد كرد. تفاوت بهزاد نبوي با ديگر رفقايش در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و جبهه مشاركت در اين است كه بعد از 25 سال حضور در دايره قدرت، بهزاد نبوي همان بهزادي است كه سي سال پيش در اوين با مسعود رجوي سرشاخ شد و به قيمت دوري و بريدن از پدر و مادري كه از همان آغاز فريب انقلاب را درك كرده بودند و دل به «دارا» داشتند و حاضر به بيعت با «سكندر فقيه» نبودند، به صف اصحاب خاصه آقاي خميني پيوست و هنوز نيز زير پرچم «امام» سينه ميزند و وقتي با خامنه اي سرشاخ ميشود او را به عدم التزام به آرمانهاي انقلاب و امام متهم ميكند.
طي بيست و چهار سال گذشته بهزاد نبوي در همه صحنه ها حضور داشته است اما هنوز در خانه استيجاري مينشيند و ماشين قراضه اش 20 سال است رنگ آب به خود نديده است. من نه افكار او را قبول دارم و نه راه و روش او را چه در عرصه سياست و چه در زندگي خصوصي و اجتماعي، ميپسندم. از شلوار چروك زانو انداخته بدم ميآيد و يقه چرك و كاپشن رنگ و رو رفته را دليل بر صادق بودن طرف نميدانم، اما به بهزاد نبوي احترام ميگذارم. آدمي به انواع و اقسام اتهامات از نخستين ماههاي انقلاب زير ذره بين باشد هم به جرم مشاركت در قتل رجائي و باهنر، بازجوئي شود، هم در رابطه با قرارداد الجزيره زير سئوال برود، عملكردش را در مديريت پتروپارس از چهار طرف مورد بررسي قرار دهند و البته هدفشان يافتن يك نقطه ضعف كوچك براي درهم شكستن او و سازمانش باشد، ولي فقيه، او را به توطئه گري عليه اسلام و انقلاب متهم كند و سربازجوي امنيت خانه مقام ولايت عظما، يعني حسين خان شريعتمداري منافق و معاندش بخواند و... در نهايت هيچكدام از مخالفان و دشمنانش نتوانند اندك وصله اي به او بچسبانند. نه پولي دزديده كه وحشت از بازخواست داشته باشد، و نه آبي پشت پرده با كسي گرم كرده است كه نگران از پرده برون شدن راز پشت پرده باشد. هنوز هم پاشنه دهان را هم چون پاشنه كفش ور ميكشد و چريك وار قصد ميدان مبارزه ميكند. به سخنانش در پيام استعفا با دقت نگاه كنيد. جا به جا حضرت ولايت عظما را چوب ميزند كه حضرت! دشمن آزادي و اصلاحات از ابتدا خود تو بودي! وگرنه حسين شريعتمداري و سعيد مرتضوي و علي لاريجاني و امثالهم در شأن ما نيستند.
بهزاد شيشه را به زمين زد. شيشه ولايت را ميگويم. نامه انجمن دفاع از آزادي مطبوعات در واقع انعكاس فريادي است كه بهزاد نبوي در مجلس سر داد. و اگر بهزاد در عين ملامت گوئي به حضرت ولايت عظما، رفاقت دير و ديروز را به ياد داشت و چوب را با درنگ بر عمامه ولايت فرود آورد، كديور و شمس الواعظين و باقي، ملاحظات را كنار گذاشتند و با صراحت بيشتري خطاب به آقاي خامنه اي يادآور شدند دشمن اصلي آزادي طي پانزده سال گذشته كسي به جز جنابعالي نبوده است.
بيانيه انجمن دفاع از آزادي مطبوعات به اعتقاد من مهمترين سندي است كه در ماههاي اخير در محكوميت ولي فقيه، انتشار يافته است. و از اين بابت بايد به نويسندگان آن درود فرستاد و شهامت و صراحت آنها را ستود.
2 ــ قتل خليل نعيمي از اعضاي كليدي سازمان اطلاعات سپاه و نماينده وزارت اطلاعات در بلژيك و هلند در سالهاي پيش و مسئول اطلاعات سپاه و سپاه قدس و دفتر رهبري در عراق (البته زير پوشش وابسته فرهنگي) ضربه بزرگي براي تشكيلاتي بود كه به امر رهبر براي ايجاد آشوب و تحريك و توطئه در عراق از حدود يك سال پيش برپا شده است. در اين تشكيلات كساني مثل سرتيپ سيف اللهي، علي آغامحمدي، محمدباقر ذوالقدر، سرتيپ پاسدار محمدرضا نقدي ــ شمس ــ و سردار سرتيپ قاسم سليماني طراحان و مجريان توطئه هاي رنگارنگ در عراق هستند و مانع برقراري آرامش د راين سرزمين بلاديده. به قول يكي از فرماندهان نظامي آمريكا در گفتگو با تلويزيون العربيه، سوريه و جمهوري اسلامي با همه توان ميكوشند روياي برپائي يك عراق دمكرات با مردماني اميدوار به فردا و آزاد و خوشبخت را به كابوسي خونين بدل كنند.
نعيمي به همراه حسن كاظمي قمي عضو ديگر اطلاعات سپاه كه پيش از عراق در هرات مشغول توطئه عليه دولت حامد كرزاي بود راهي بغداد شد. او مأموريتهاي متعددي داشت كه عمدهترين آن، تقويت مقتدا صدر و رساندن كمكهاي مالي به او در جهت تشكيل ارتش مهدي و خريدن وجدانهاي قابل فروش اهل ولايت حوزه در نجف و كربلا بود. او مأموريت ديگري داشت كه همانا راه يابي به نقاطي بود كه سران مجاهدين خلق از جمله مسعود رجوي در آن بيتوته كرده اند. قتل او نيز توسط كساني انجام گرفت كه تا ديروز حاميان رجوي و گروهش بودند. جمعي متشكل از فدائيان صدام و بعثيهاي سابق.
در اين ميان حسين صادقي كه در رأس هيأتي به عراق رفته بود تا به درخواست نماينده بريتانيا در عراق، مقتدا صدر را به دست كشيدن از اطوارهايش وا دارد، دست از پا درازتر به ايران بازگشت كه ارباب مقتدا، علي اكبر هاشمي بهرماني است و نه سيدمحمد خاتمي اردكاني.
پول و مزايا براي مقتدا از بيت مبارك رهبري و توسط سپاه قدس حواله ميشود و نه از دفتر رياست جمهوري و به وسيله سيد كمال وزير خارجه و ابوابجمعي اش. در اين ميان آيت الله العظمي سيدعلي سيستاني با فتواي اخيرش يكبار ديگر نشان داد از طايفه اهل ولايت فقيه نيست و دين را وسيله اي براي تحميق توده ها و رسيدن به قدرت نكرده است. سيستاني در اين فتوا يادآور شد كساني كه در مقابله با نيروهاي ائتلاف به قتل ميرسند شهيد نيستند... و به اين ترتيب روضه هاي تلويزيونهاي سحر و العالم و المنار باد هوا شد كه از شهداي اسلام در مقابله با كفر و استكبار سخن ميگفتند.
اشاره: تصاويري كه كيهان در هفته گذشته از علي شمخاني وزير دفاع به چاپ رسانده بود ده ماه قبل از سوي يكي از فرماندهان سپاه به دست من رسيد و عيناً آن را روي جلد «روزگارنو» به چاپ رساندم.

April 29, 2004 01:23 PM






advertise at nourizadeh . com