June 09, 2004

دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند…

يكهفته با خبر
سه شنبه 1 تا جمعه 4 ژوئن
پيشدرآمد: عراق نجات خواهد يافت، اين را با قاطعيعت ميگويم. سخنم را به حساب پيشگوئي نگذاريد، بلكه موي سپيد را فلكم رايگان نداده است و طي بيش از سي سال سر و كار داشتن با خاورميانه و جهان اسلام و از نزديك انسانهاي اين زاويه از عالم را زير نظر داشتن و حال و هواي منطقه را با پوست و روح حس كردن، حداقل اين ادعا را دارم كه تا حدودي ميتوانم رويدادهاي امروز را در چشم انداز فردا تفسير كنم. ضمن اينكه عراق ديرگاهي است به دومين نقطة تأمل بعد از خانة پدري، براي من، تبديل شده است.همينجا اشاره كنم كه متأسفانه عملكرد پرخطاي ايالات متحده در عراق، و حمايت بي منطق و گاه مغاير با ابتدائي ترين اصول اخلاقي و انساني ايالات متحده از اسرائيل و آريل شارون (كه در نگاه من متحد بالقوة علي آقا رهبر در ايران و اسامه بن لادن و ابومصعب الزرقاوي است) باعث شده ورشكستگان به تقصير مكاتب اسلام ناب محمدي و ماركسيسم انقلابي، با خرده ريزهايشان در فرانسه و آلمان يكبار ديگر پرچم مرگ بر آمريكا و امپرياليسم را بالا ببرند.

به قول حازم صاغيه نويسنده و مفسر آزادانديش لبناني كار به جائي رسيده كه حالا دمكراسي غربي نيز زير سئوال ميرود و چون چند تا سرباز آمريكائي و انگليسي در زندان ابوغريب و چندتا زندان ديگر با اسراي عراقي بدرفتاري كرده اند، بنابراين همه چيز آمريكا و غرب بد است. تصاويري كه از عراق ميبينيم و گزارشهائي كه ميخوانيم فقط از مرگ و ويراني خبر ميدهد. در حالي كه در عراق زندگي و حكايات ديگري نيز در جريان است كه جزء جزء آن بشارت از روزهاي روشن فردا و سازندگي و شادماني ملتي دارد كه با ارادهاي استوار عليرغم تلاشهاي تروريستهاي اسلامي و وابستگان رژيم پيشين عراق، و البته نمازگزاران رو به قبلة دفتر مقام ولايت عظما، براي به آشوب كشيدن و ويراني عراق، به فرداي روشن آزادي و آبادي و مردمسالاري چشم دوخته اند.
چند روز پيش با «نوري بدران» وزير كشور سابق عراق و دوست نزديك و باجناق «اياد علاوي» نخست وزير جديد گفتگو ميكردم. (در شماره گذشته اشاره اي به اين گفتگو داشتم) نوري بدران آماري از طرحهاي سازندگي و تحولات مثبت عراق در دست داشت كه هر انسان منصفي با شنيدن آن نميتوانست با آنها كه مثل گزارشگر شبكه العالم حسرت دوران صدام حسين را ميخورند همصدا شود. ازجمله نشانه هاي بسيار مثبت تحولات عراق كه در عين حال دلايل غضب بيش از اندازه حضرت ولايت عظما را از رويدادهاي اخير عراق و روي كار آمدن دولت تازه آشكار ميكند تغيير موضع حداقل بخش عمدهاي از مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق و شبه نظاميان سپاه بدر در برابر رژيم جمهوري ولايت فقيه است. روز جمعه اين هفته حجت الاسلام صدرالدين قبانجي مرد شماره 2 مجلس اعلا در خطبه نماز جمعه نجف كه به امامت او برگذار شد، با تندترين عبارات دستگاه ولايت فقيه و مراجع دولتي ايران را مورد حمله قرار داد و شبكة العالم را كه با دعاي حضرت ولايت عظما براي ايجاد تفرقه بين مسلمانان و صدور نكبت انقلاب اسلامي به منطقه و ياري رساندن به صدام و پس از او بازماندگانش توسط علي لاريجاني به وجود آمد، يك شبكه كثيف و نفرت آور خواند كه به ياري بازماندگان بعث و تروريستهاي القاعده آمده و اعمال زشت و جنايتكارانه اين گروهها را به اسم مقاومت و ضديت با آمريكا توجيه و تشويق ميكند. آقاي قبانجي در عين حال به سيد علي رهبر و دار و دسته اش هشدار داد به جاي آنكه بخواهند با آمريكا در عراق تصفيه حساب كنند به فكر شيعياني باشند كه توسط تروريستها به قتل ميرسند. او تعرض به بقاع مقدسه شيعه در عراق را به حساب كساني چون مقتدا صدر گذاشت كه با نارنجك و مسلسل اين مكان عبادت و نيايش را به رزمگاه تبديل كردهاند. گروهي از اوباش حزب الله و سپاه المهدي با دادن شعار و نعره هاي جنون آميز مرگ بر آمريكا مرگ بر قبانجي باعث شدند شيخ فاضل و آزادانديش سخنان خود را نيمه تمام بگذارد. در بخش ديگري در باب قبانجي باز هم خواهم نوشت.
گفتم كه عراق نجات خواهد يافت. كافي است به كابينه عراق نگاهي بيندازيد و در هويت سياسي، عملكرد و انديشه هاي غازي عجيل الياور رئيس جمهوري تأمل كنيد تا مثل من اميدوار شويد كه روزهاي مرگ و ويراني چندان طولاني نخواهد بود.
غازي عجيل الياور فرزند مشعل عجيل الياور زعيم طايفة «شمّر» است كه از شمال عراق تا سوريه و اردن و عربستان امتداد دارد. انقلاب عبدالوهاب شواف عليه عبدالكريم قاسم در خانة پدري غازي شكل گرفت و چون اين انقلاب به شكست انجاميد، پدر غازي ناچار چندي به سوريه رفت. غازي عجيل الياور در سال كودتاي قاسم 1958 به دنيا آمد. مدرسه ابتدائي را در موصل و متوسطه را در بغداد به پايان رساند. و سپس به عربستان رفت و از دانشگاه نفت ظهران ليسانس در مهندسي نفت و معادن گرفت، و فوق ليسانس خود را در همين رشته از دانشگاه جرج واشنگتن دريافت كرد و همراه با بعضي از اقوام خود در عربستان سعودي شركتي را در زمينه ارتباطات تأسيس كرد. عليرغم مخالفت غازي با رژيم صدام حسين، عموي او بزرگ قبيله شمر، ميكوشيد از طريق دورماندن از سياست، قبيلة خود را از انتقام صدام حسين مصون دارد.
غازي نيز تا پيش از سرنگوني صدام حسين در صحنة مبارزه با رژيم بعثي فرد سرشناسي نبود. اما در جريان تشكيل شوراي حكومتي، اعتبار و جايگاه مردمي خود را عملاً ثابت كرد. حضور او به عنوان رئيس جمهوري عراق، به سني ها كه نگران فرداي خود بودند و از روي كار آمدن يك نظام عقيدتي شيعه سخت ميترسيدند، چنان اطمينان خاطري داده است كه حتي بخشهاي وسيعي از بعثيهاي سابق و افسران ارتش صدام حسين، با اعلام تأييد از غازي عجيل ا لياور، و بيعت با او، از همه كساني كه اسلحه به دست گرفته و به اسم مبارزه با اشغالگران بيش از هر چيز به مردم عراق، و بنيان اقتصادي و اجتماعي و سياسي اين كشور لطمه ميزنند، خواسته اند اسلحه خود را زمين بگذارند.
دكتر اياد علاوي نخست وزير عراق نيز شخصيتي است كه بيش از همة اعضاي شوراي حكومتي (كه انحلال خود را با تشكيل دولت تازه اعلام كرد) داراي اعتبار و محبوبيت نزد عراقيها اعم از شيعه و سني و عرب و كرد و آشوري است. دكتر علاوي كه پزشك است راههاي درمان دردهاي عراق را خوب ميداند به همين دليل نيز از همان آغاز مسئوليت امور امنيتي شورا را عهده دار بود. او در جواني چندي به عضويت حزب بعث درآمد اما خيلي زود با روي كار آمدن تكريتيها از عراق خارج شد و پس از سي سال مبارزه و جان سالم به در بردن از سه طرح سوءقصد به جانش به عراق بازگشت.
در كابينه عراق دو معاون رئيس جمهوري داريم يكي دكتر ابراهيم الجعفري همسايه ما در عراق كه از رهبران حزب الدعوه است اما با سيد حسين شامي از زمين تا آسمان فرق دارد و با آنكه سالها با رژيم ايران حشر و نشر داشته اما انساني است آزاده كه شباهتهاي غريبي با مرحوم مهندس بازرگان دارد. به گفته او رژيم صدام حسين بيش از 77 هزار تن از اعضا و هواداران حزب الدعوه را طي ربع قرن اخير به قتل رسانده است. معاون ديگر رئيس جمهوري عراق «روش نوري شاويس» متولد شهر سليمانيه در سال 1947 و فارغ التحصيل دانشگاه موصل در رشته برق است. پدر او نوري شاويس از ياران ملامصطفي بارزاني بود و او نيز از آغاز جواني به حزب دمكرات كردستان پيوست و از سال 1992 به بعد كه كردستان عراق عملاً با حكومت مركزي بغداد قطع رابطه كرده بود، نخست رياست دولت اربيل و سپس رياست پارلمان كردستان عراق را عهده دار بود.
در كابينه جديد عراق از چهارده وزير شيعه، تنها شش تن به احزاب و گروههاي اسلامي شيعه مثل مجلس اعلا و حزب الدعوه وابسته اند. تازه اينها نيز خواهان جدائي دين از دولت و عدم مداخله آخوندها در امور اجرائي هستند.
نه وزير كرد همگي سكولار هستند و از وزراي سني فقط يكي وابسته به حزب اسلامي است كه رشته اش به جنبش اخوان المسلمين وصل ميشود. دوست عزيزم هوشيار زيباري در مقام وزير خارجه و برهم صالح در مقام معاون نخست وزير و خانم نسرين پرواري وزير علوم از چهره هاي برجستة كرد در كابينه جديد عراق هستند…
با نگاه به اعضاي كابينه و سوابق آنها و اينكه يك كرد عراقي در مقام وزير خارجه مسئوليت دفاع از منافع و مصالح كشورش را در سطح جهان برعهده دارد، ترديدي ندارم كه عراق خيلي زود بر مشكلاتش فائق خواهد آمد. و آرزوي ميليونها عراقي براي زيستن در محيطي آزاد تحقق پيدا خواهد كرد. حال بگذاريد سيد علي رهبر و مسيح مهاجري و حسين شريعتمداري در يكسو و رهبران حزبهاي اولترا چپ سه چهار نفرة وطني شب و روز از جنايات آمريكا در عراق ياد كنند و دمكراسي را در عراق ناممكن بخوانند.
آنچه اهميت دارد زوال خونخوار تكريتي و نزديك بودن زوال طاغوتهاي ريز و درشتي است كه وحشتزده از برپائي يك عراق آزاد و دمكرات، با همة نيرو ميكوشند مانع از تحقق آرزوي بزرگ مردم عراق شوند.

شنبه 5 تا دوشنبه 7 ژوئن

1 ــ گفتم درباره قبانجي باز هم مينويسم. يادتان هست كه شرح ماجراي ارتباط احمد چلبي و دستيارش آراس كريم حبيب را نخستين بار در همين جا خوانديد. هفته پيش نيز من خبر فرار آراس را به ايران در الشرق الاوسط نوشتم و در پي آن جريان ارتباط چلبي و آراس كريم حبيب را با خليل نعيمي مسئول اطلاعات جمهوري اسلامي در عراق و خطاي نعيمي را در ارسال گزارش آراس با زبان رمزي كه آمريكائيها كليدهايش را در اختيار داشتند، باز گفتم. بلافاصله شبكه هاي ABC و CNN و روزنامه نيويورك تايمز با من تماس گرفتند و در گفتگوهائي جزئيات تازه اي از حكايت ارتباط چلبي با جمهوري اسلامي را در اختيارشان گذاشتم.
آمريكائيها به علت دودستگي كه بين نمايندگان پنتاگون و سازمان CIA در عراق وجود داشت عليرغم آگاهي به ارتباطات آراس كريم حبيب با دستگاههاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي، هنوز برايشان سخت بود باور كنند چلبي، مردي كه آنهمه به او اعتماد داشتند و بيش از هر كس از كمكهاي سخاوتمندانه شان برخوردار شده بود، دست بيعت به حضرت ولايت عظما بدهد. به گفته يك منبع عراقي نزديك به نخست وزير عراق، آمريكائيها براي اينكه مطمئن شوند خود چلبي نيز مثل دستيار فراري اش آراس كريم حبيب، رو به قبله اطلاعات جمهوري اسلامي نماز ميخواند، مطلبي را از طريق يك واسطة محرم چلبي به او رساندند كه محورش، تلاشهاي صدرالدين قبانجي براي اخراج مقتدا صدر از نجف بود. دو روز بعد وقتي اتومبيل قبانجي كه عازم حرم حضرت علي براي برگذاري نماز جمعه بود مورد حمله تروريستهاي وابسته به صدر قرار گرفت، همه شك و ترديدها كنار رفت. به طوري كه CIA مهر محرمانه را از پرونده چلبي برداشت و روزنامه هاي آمريكا توانستند جزئيات رابطه ويژه او با جمهوري اسلامي را برملا كنند.
من از صميم دل خوشحالم كه سرانجام چهرة واقعي چلبي براي آمريكائيها آشكار شد. و در عين حال براي چلبي متأسفم كه يكسال پيش جايگاه او به عنوان رئيس دولت آينده عراق بسيار مستحكم بود اما دو مسأله او را از اوج اعتبار به حضيض مذلت انداخت. نخست مسأله تبديل دينارهاي قديم به جديد بود. ميدانيد كه آمريكائيها و شوراي موقت حكومتي عراق سال پيش دينارهاي قديم را با تصوير صدام حسين نابود كردند و به جاي آن دينارهاي جديد به بازار آمد. شركتي كه مسئوليت نابودي دينارهاي قديم اعم از نوع معروف به سوئيسي متداول در كردستان عراق و يا دينارهاي فتوكپي را كه صدام حسين ميلياردها دينار از اين نوع را در بازار ريخته بود، بر عهده داشت، با سوزاندن دينارهاي تقلبي و فتوكپي، دينارهاي قديمي و سوئيسي را از طريق دلالان خود به بانكهاي عراقي تحويل داده و در برابر آن دينارهاي جديد گرفته بود. اين شركت با آقاي چلبي در ارتباط بود. آمريكائيها ماجرا را فهميدند و افرادي در اين رابطه دستگير شدند.
مسأله دوم نيز ارتباط چلبي با جمهوري اسلامي بود. مسأله اي كه آمريكائيها هرگز بر چلبي نبخشيدند.
2 ــ اين هفته اهل ولايت فقيه از آدمخوار گرفته تا اصلاح طلب سالروز ارتحال مردي را برپا داشتند كه به آرزوها و اميدهاي يك ملت با «هيچي» پر صدايش و اعدامهاي روي بام مدرسه علوي، و ده سال مرگ و نفرت و ويراني و آوارگي ميليونها ايراني، چنان ضربه اي وارد كرد كه ديرزماني طول خواهد كشيد تا مردم ما بار ديگر دين و دل به يك ديدن به كسي ببازند. خميني پانزده سال پس از مرگش همچنان يك معما است. هركسي از ظن خود يار او شده است. محسن ميردامادي معتقد است كه سيد روح الله عين دمكراسي بود و جمهوريت نظام همانقدر براي او اهميت داشت كه اسلاميتش… آنسو مصباح يزدي و شيخ علي مشكيني و حاج حبيب مؤتلفه بر اين باورند كه آقا اصلاً اعتقادي به جمهوريت و مردمسالاري نداشت اما در اول انقلاب گرفتار شرايط و اوضاعي بود كه او را ناچار كرد جمهوريت را بپذيرد تا شرايط برپائي حكومت عدل اسلامي فراهم شود. به اعتقاد من شخصيت آيت الله خميني نيز مثل اغلب روحانيون از مجموعه اي از تضادهاي غيرقابل همزيستي ــ در انديشه و روان ــ تكوين يافته بود با اين توضيح كه عامل نفرت و سوءظن به سنگيني بر همة اين تضادها سايه انداخته بود.
خميني در زندگي خانوادگي پدري مهربان، همسري سخت وفادار و مسئول و درعين حال عاشق پيشه و بسيار آداب دان، در برخورد با شاگردان و پيروانش، جدي و در عين حال با شفقت و قدرداني و در مقابل منتقدان و مخالفانش بسيار بيرحم و بيگذشت بود.
نفرت از شاه و اميد به انتقام گرفتن از او، چنان در دل و جان او جا گرفته بود كه در پاريس حتي پيشنهاد نزديكترين دوست و ثمرة حياتش آيت الله منتظري را براي قبول تشكيل يك دولت ائتلافي با حضور افراد نزديك به روحانيت مبارز و رفتن مهندس بازرگان و مرحوم دكتر سحابي را به شوراي سلطنتي نپذيرفت و وقتي به او گفتند اگر اين راه حل را نپذيريم ارتش كودتا خواهد كردو ممكن است هزاران تن به قتل برسند، گفته بود آمدن يك ارتشي بر سر قدرت بهتر از آن است كه محمدرضا با عزت و احترام برود و بعد هم پسرش جاي او بيايد. او را ما بايد در قفس بكنيم. دوست و همكار قديمي ام محمد ابراهيميان روز بازگشت آقا از پاريس وقتي از فرودگاه به روزنامه اطلاعات آمد تا گزارشهاي آن روز را ارائه كند، گفت عليرضا به خدا علي را ديدم و گفتم كدام علي؟ پاسخ داد مولا را و منظورش اين بود كه خميني مظهر همان مولا علي بود كه ما ميشناختيم (البته در دلها و تصوراتمان). همان روز يكي از عكاسان اطلاعات اما به من گفت به خدا قسم كه شمر را ديدم. و اين هر دو در فروگاه حاضر بودند. من اما در مدرسه علوي هم خميني را ديدم كه وقتي فهميد مرحوم هويدا در اتاق تنگ و بي پنجرهاش در مدرسه علوي سرما خورده و حالش بسيار بد است، دستور داد براي او ليموشرين و دارو ببرند. و من حكايت ديدار از هويدا را به اتفاق احمد خميني همان زمان در اطلاعات نوشته ام. همچنين خميني را ديدم كه از پله كان پشت بام بالا آمد تا جنازه هاي غرقه به خون چهار ژنرال بلندپايه ايراني را بر برفهاي خون گرفته تماشا كند و لحظاتي بعد نماز شكر و شادي به جا آورد.
من خميني را كه به بازرگان دروغ گفت و در حالي كه به او حكم انتقال هويدا را به زندان دادگستري ميداد به خلخالي تلفن زد كه هويدا را زودتر بكش ديدم و نيز خميني را كه بر مرگ شاگردش مرحوم مرتضي مطهري اشك درد ميريخت مشاهده كردم. خميني را آن شب كه حكم اعدام قطب زاده را تأييد كرد دنبال كردم و نيز خميني را كه براي فاطي خانم عروسش آن نامه هاي عارفانه و شعرهاي عشق عرفاني و مفاهيم فلسفي را مينوشت، زير ذره بين گذاشتم. خميني نه دمكرات بود نه اعتقادي به مردمسالاري و جمهوريت داشت و نه براي مردم ارزشي قائل بود. وقتي حس ميكرد قدرت و نظامش به خطر افتاده نزديكترين عزيزانش را از قطب زاده و بني صدر گرفته تا منتظري و سيد حسين نوادة محبوبش، به شديدترين وجه مجازات ميكرد. خميني چون از احوال شاگردانش باخبر بود بنابراين عملاً به هيچكدام از آنها اعتماد نداشت، در عين حال دلش ميخواست خود خدايگان باشد و آخوندهاي ديگر وارد امور اجرائي نشوند اما در نهايت ناچار شد آنها را در بازي شريك كند. معجوني بود از عقده ها، كينه ها، و خودخواهي ها و همزمان با ابن عربي و مولانا و حافظ راز و نياز ميكرد. استغاثه هاي همسر و فرزندان سيد عبدالرضا حجازي راكه روزي مثل پسرش او را دوست داشت براي يك درجه تخفيف دادن به مجازات او نپذيرفت اما وقتي عروسش فاطي خانم در مورد يك دختر مجاهد كه يك پاسدار را كشته بود، پادرمياني كرد، در ذيل نامه اش نوشت نورچشمم فاطي جان، خيالت راحت باشد. گفتم آزادش كنند.

June 9, 2004 12:43 PM






advertise at nourizadeh . com