June 24, 2004

... كه صد بت باشدش در آستيني

يكهفته با خبر

سه شنبه 15 تا جمعه 18 ژوئن

پيشدرآمد: بعد از آنكه شيخ علي مشكيني از رضايت امام زمان از نمايندگان دوره هفتم مجلس شوراي اسلامي سخن گفت و اينكه حضرت، اين نمايندگان را تأييد كرده است، آشكار شد كه علاوه بر ولايت عظما، شيخ احمد جنتي هم با مهدي موعود در تماس است وگرنه چگونه به جاي او دو هزار و هشتصد نامزد نمايندگي را كه در جمعشان عده زيادي از سرسپردگان ولي عصر ديده ميشدند، رد صلاحيت ميكرد و آدمكشاني چون «كوچكزاده» و «موسي قرباني» را به همراه 42 سردار و امنيتچي در كنار كليدداران بيت المال از نوع محمدرضا باهنر، شايسته نمايندگي مجلس مقام ولايت، تشخيص ميداد؟

در كشوري كه ريا و تزوير و فريب و دغلبازي حتي در ارتباط با خدا و پيامبران و امامان، پايه و بنيان حكومتي است كه نظيرش در فساد و خونريزي و زيرپا گذاشتن حق الناس در تاريخ كشورمان ديده نشده، نبايد تعجب كرد اگر شيخ علي مشكيني ها از الهامات غيبي و عنايات مهدي موعود نسبت به دويست سيصد مديحه خوان و تسبيح گوي ذات اقدس ولايت عظما، سخن بگويد.
در اين ميان سخنان محمدي گلپايگاني رئيس دفتر حضرت رهبر اما جاي تأمل و درنگ دارد. چرا كه محمدي گلپايگاني از نوع مشكيني و جنتي نيست. و با آنكه يك دوره در كنار اصغر حجازي معاونت ريشهري را در وزارت اطلاعات برعهده داشته است اما تا پيش از وصل شدن به كرسي قزل ارسلان ولايت عظما، از طايفه دُردكشان بود. محمدي گلپايگاني همچون پدرش از ملاهاي امروزي و اهل شعر و بزم بود. (انتخابش توسط سيدعلي آقا نيز در ابتدا به همين دليل بود كه سيد نمي توانست با خشك انديشاني چون رسولي محلاتي سر كند اما... همان بلائي كه بر سر سيدعلي بن جواد تبريزي ملقب به خامنه اي آمد، درحدي كمتر، شيخ غزلخوان گلپايگاني را به خواجة حرم ولايت تبديل كرد.
روزگاري شيخ در حضر و سفر به بانگ خوش و در وجه تمسخر اعاظم حوزه و حافظان بيضة شريعت ميخواند كه: خدا زان فرقه بيزار است... و به اشاره بتهاي عمامه به سر را نشان ميداد كه خود صد بت در آستين قبا داشتند. وصلت شيخ با يك عليامخدره انگليسي نيز خود گواه صادقي بر اين قول بود كه «ما اهل باده ايم حريفان شراب كو...» در ميان ارباب عمائم، محمدي گلپايگاني يگانه روحاني است كه همسر اروپائي دارد. البته بسياري از آقايان علما در سفر به خارج گاه از سر احتياج و انجام وظايف شرعيه با مخدرات اجنبيه خلوت كرده اند اما اين خلوت درباب «متعة شريفه» يا همان صيغه خودمان بوده است. يكي از آقايان ميگفت چون فرنگيها از اداي واژگان عربي عاجزند بنابراين ذكر «قبلت» لازم نيست، صداق نيز همان مبلغي است كه به آنها ميدهيد. جريان ازدواج رئيس دفتر مقام ولايت عظما را پيش از اين برايتان نوشته ام. دوشيزه اي انگليسي كه زبان فارسي ميخواند براي ديدن يك دورة عالي به ايران سفر كرد. از قضاي روزگار روزي شيخنا محمدي گلپايگاني براي سخنراني به دانشگاه رفته بود. دوشيزه خانم انگليسي نيز در جمع مستعمان جا داشت. حال در آن اجتماع چگونه تير نگاه حضرت شيخ قلب دوشيزه خانم انگليسي را هدف گرفته سخني است كه فقط خداوند و طرفين ماجرا از آن باخبرند. مهم آن است كه مدتي بعد دوشيزه خانم به شيوة دختراني كه قبل از انقلاب با ارشادات علامه نوري مسلمان ميشدند و نام خود را از ژانت به سكينه تغيير ميدادند و تصويري با حجاب به صورت آگهي در روزنامه ها از آنها به چاپ ميرسيد، با اداي شهادتين به دين اسلام تشرف حاصل و بلافاصله به حبالة نكاخ رئيس دفتر ولي فقيه درآمدند.
به هرحال با اين تفاصيل نه محمدي گلپايگاني اهل نماز شب و تظاهر به دينداري است و نه همچون شيخ علي مشكيني جاهل و خرافاتي و مزور است (در فريبكاري شيخ علي همين بس كه هفته پيش در پاسخ به كروبي كه خزعبلات او را پيرامون تأييد نمايندگان دوره هفتم مجلس از سوي امام زمان دست انداخته بود، اظهار لحيه كرده بود كه بله، هرساله در شب قدر، ملائك فهرستي از مسئولان و منصوبان را نزد حضرت ميبرند و ايشان آنها را تأييد يا تكذيب ميفرمايد). حال چرا شيخ اهل بزم و شعر و صفا، ناگهان در هيأت مداحان حقير ولايت ظاهر ميشود؟ پاسخ به اين سئوال به جوهرة استبداد باز ميگردد.
محمد حسن خان اعتمادالسلطنه وقايع نگار عصر ناصري در خاطرات روزانه خود بارها اشاره ميكند كه مقداري تملق نثار حضرت سلطاني كرديم و از اين بابت گاه خود را سرزنش ميكند. همچون اميراسدالله علم كه گاه در يادداشتهايش از تركيب الملك عقيم ياد ميكند و يادآور ميشود از اينهمه تملق از خودم بدم آمد ولي چه ميشود كرد... محمدي گلپايگانيها در دگرگوني و صيروره احوال حكام به ويژه آنها كه استعداد مستبدشان را دارند، نقش ويژه اي را ايفا ميكنند. زماني بود كه همين آقاي محمدي گلپايگاني، خامنه اي را اصلاً قبول نداشت حالا اما كفشهاي او را جفت ميكند و قائل به وحي و الهام به او ميشود. و من اينجا نكته اي را يادآور ميشوم (شايد براي دهمين بار) كه اگر آقاي خامنه اي را به زور در خبرگان سر سفرة عقد «قدرت خانم» ننشانده بودند امروز او در هر سنگري قرار گرفته بود ما از فضائل يك ملاي اهل فرهنگ و ادب برخوردار ميشديم. متأسفانه آن بلائي كه به سر بسياري از اهل فضائل و فرهنگ در تاريخ ما به محض پيوستنشان به ارباب قدرت و جور و فساد آمده است امروز سيدعلي رهبر و رئيس دفترش و دهها تن ديگر از به قدرت رسيدگان را مبتلا كرده است.
روزگاري نه چندان دور آقاي خامنه اي كساني را هم چون علي مشكيني و احمد جنتي و مصباح يزدي دست مي انداخت و القابي چون ارتجاع الملك، تزويرالدوله، جاهل السلطنه از جمله القابي بود كه نثار اين آدمها ميكرد. امروز اما او در مصاحبت اين جمع نشئه ميشود و وصلت با «قدرت خانم» به كامش شيرين مينشيند. مورد ديگري را ذكر كنم. جناب استادي دكتر غلامعلي حداد عادل. بنده در مراتب فضل و دانش ايشان ترديدي ندارم. اما در باب قول استاد و سرورم حضرت دكتر احمد مهدوي دامغاني پيرامون اعتقادات ايشان با عرض پوزش از استاد، ترديد ميكنم. انسان اگر تقوا داشته باشد، و با دعاي صحيفه سجاديه سرشك از ديدگان جاري كند هرگز اگر سند باغ دلگشاي قدرت (براي طالبانش) را در سيني طلا هم به او بدهند، اعتنائي نه به سيني ميكند و نه به سند، در واقع نگين سليماني كه يكچند بر دست اهرمن بوده چه ارزشي دارد كه انسان خلوت انس با اهل فضل و ادب و عرفان را رها كند و دايره زنگي به دست در مجلس طاغوتان به رقص آيد؟!
پيش از اين در مطلبي كه به شبه مناظره اي با حضرت حداد كشيد، يادآور شدم كه پدر ايشان مرد آزاده و خداترسي بود كه مراتب «صداقت» و «پاكدامني» و «وجود» و «مردانگي»اش در هر كوي و برزن و بازار، بر سر زبان بود. برادرش دلاورانه در دفاع از خانة پدري و سرزمين مادري جان باخت. و در زشتي كار دكتر حدادعادل همين بس كه امروز فرزندان برادر شهيدش روي از او برگردانده اند. رئيس فرهنگستان بودن و احترام و مهر استادان و اهل فضل و تتبع را برانگيختن بهتر است يا رياست بر مجلسي كه عضويت در آن ننگ و عار است؟ مجلسي كه شيخ علي مشكيني در اعتبار و ارزش آن داد سخن بدهد و امام زمان را شاهد بگيرد كه بله حضرت توسط ملائك از انتصابات آگاه ميشوند و مجلس هفتم را تأييد كرده اند، چه ارزشي دارد كه آدم بياض و دفتر و مسمار به آتش اندازد و اگر قلم به دست گرفت براي مداحي از پدر آقا دامادش باشد. ايكاش جناب حداد سري به مركز اسناد انقلاب كه دوست و همپالكي امروزشان يعني خسرو خوبان (ملقب به روح الله حسينيان) رياست آن را عهده دار است ميزدند و در ميان اسناد، آن جمله معروف زنده ياد دكتر شاپور بختيار را كه از زندان به پسر عم خود تيمور بختيار نوشته بود به دقت مرور ميكردند. (من شرافت و ايمان خود را به چند قطره خون بكارت دخترعمويم نمي فروشم)... ايكاش اين وصلت فرخنده سر نگرفته بود و «ولي فقيه زاده» دل به محبت «استاد دخت» نميداد. در آن صورت هنوز مجلس انس حدادي برقرار بود و به جاي مصاحبت با سيه رويان و مجرمان بالقوه و بالفعل، و ارباب سوابق سيئه از تيره جنتي و موسي قرباني و فاكر و البته اصغر آقا حجازي و آقا مصطفي پورمحمدي و علي آقا فلاحيان و حسين شريعتمداري و محمد كاظم انبارلوئي و حسن مجنون عباسي ــسرمفسر ولي فقيه استاد غلامعلي خان، از محضر پر بركت دكتر محمد علي موحد و استاد شفيعي كدكني و خداوندگاري حضرت مهدوي دامغاني جام معاني بر ميگرفت و به جاي لحظه اي مست ميِ قدرت شدن، عمري در سُكر چشمة عرفان و ايمان به سر ميبرد. دو روز ديگر دستها نيز به خون آلوده ميشود و بار گناهان در چشم و روي مينشيند. (دو هفته قبل مصاحبهاي را از حضرت استادي ميديدم كه در دوران پيش از صدور فرمان مقام ولايت عظما در دادن صندلي وكالت به ايشان ــدر دوره ششم ــ با غصب كرسي 8 برنده اي كه پيش از ايشان و شيخ بهرماني صاحب رأي افزونتر شده بودند، ضبط شده بود، چهره اي كه در اين مصاحبه ديدم با تصاويري كه بعد از نشستن روي كرسي صنيع الدوله و سردار فاخر حكمت از ايشان انتشار يافته بود از زمين تا آسمان فرق داشت.)
وقتي گفته هاي ديروز ايشان ــ حتي آنچه را در پاسخ به نوشتة من دو سال پيش در اطلاعات بين المللي به چاپ رساند و من آن را در همين ستون با پاسخي كوتاه، باز چاپ كردم ــ با آنچه امروز در مقام رئيس مجلس شوراي اسلامي كنار هم ميگذارم، قول آن پير بزرگ سلطان حسين تابنده گنابادي پيش چشمم ميآيد كه حدود يكماه پس از به تخت نشستن سيد روح الله مصطفوي، در بامداداني كه قرار بود به اتفاق به ديدن آقاي شريعتمداري برويم، در اتومبيل با ديدن شماره روز قبل روزنامه اطلاعات كه با تيتر بزرگي گفته هاي آقاي خميني را نقل كرده بود گفت، خدا عاقبتش را بخير كند. به كلامي طنزگون علي آقا فرزند مرحوم تابنده ــ كه خود نيز به تير غيب ولايت عظما گرفتار شد و ناگهان بامدادان، تو گوئي كه بهرام هرگز نبود ــ گفت از اين عاقبت به خير شدن بهتر كه حالا جاي شاه نشسته است. مرحوم تابنده پاسخ داد، محمدرضا شاه در سي و هفت سال اينهمه كوس لمن الملكي كه اين آقا در يكماه ميزند، نزده بود. بعد حكايت رهروي را گفت كه خداوند به چشم برهم زدني او را در جايگاه حاكم وقت نشانده بود.
در پايان آن روز اين رهرو طريقت كه همه شب با ذكر الهي به خواب ميرفت و دلي انباشته از مهر لم يزلي داشت، ناگهان خود را در بستر با ماران و افعي هائي روبرو ميديد كه هر يك براي نيش زدن به او و بلعيدن گوشت و پوستش دهان گشوده بودند. ناله كرد كه بارالها چرا مرا محشور اين جانوران كردي. ندا آمد كه بنگر از بامدادان تا شام چقدر مدح شنيدني و چه ناكساني را بر صدر مجلس خود نشاندي. پاداش آن مجالست و نشئگي از مدح و ثنا، همين است.
حضرت غلامعلي خان نيز بد نيست شب كه به خانه ميرود و لباس رزم از تن ميكند و عباي يادگاري پدرش را بر دوش مياندازد، لحظاتي با خود خلوت كند و ببيند چرا او را در كرسي رياست تعبيه كردهاند؟ تأييد جانوراني از نوع غلامحسين الهام براي عضويت در شوراي نگهبان اول كار است. و باش تا صبح دولت مكر و فريب و فساد بدمد. چنان آلودهاش خواهند كرد ــ به خصوص كه خود نيز استعداد وافري در مجالست با آلوده دستان و دامنان نشان داده است ــ كه به چند ماهي ديگر نه نشان از تاك حدادي به جا ماند و نه از تاك نشان عادل اثري پيدا خواهد بود.
و اين نوشته را با اين اشاره پايان ميدهم كه سرانجام پس از آنكه كتبي و شفاهي ديرسالي از ذوب شدگان در ولايت جهل و جور و فساد ذكر و ياد كردم، مقام ولايت عظما در ديدار با نمايندگان دوره هفتم مجلس كه به صد زبان ذوب بودن خود را در مقام ولايت عظما يادآور ميشدند گفت: «ذوب در ولايت اصلاً معني ندارد، رهبري هم بايد در اسلام ذوب شود...»
عجبا چقدر سكه آقا دير ميافتد. همان آقائي كه روزگاري به شنيدن حرف «ف» از اميرالشعرا فيروزكوهي، راه فرحزاد ميگرفت و بر جوبارهاي در راه نگاه به حسرت مي انداخت كه ايكاش من نيز روان بودم.

شنبه 19 تا دوشنبه 21 ژوئن

اخبار را كه هر روز ميشنويد و ميخوانيد، اجازه دهيد من با قرائت خود اخبار را دنبال كنم. مثل آنچه در بالا نوشتم. دوستاني از نوشته هفته گذشته در باب گوادلوپ جديد بسيار قدرداني كردند. من برداشتم را نوشته بودم و از همة ايشان سپاسگزارم.
اين هفته نيز دو خبر گزارش من، يكي در باب اعزام انتحاري ها به عراق، و سه مركز آموزش آنها، و دومي در باب استقرار سه لشكر سپاه و دو لشكر ارتش در مرزهاي ايران وعراق، ــ كه در الشرق الاوسط به چاپ رسيد ــ توجه همكاران غربي را جلب كرد. و قرار است ساندي تايمز و واشنگتن پست مطالبي را در همين زمينه ها منتشر كند. ماجراي ثبت نام انتحاريها در ايران يك شوخي و يا يك ماجراجوئي بدون زمينه نيست. هفته گذشته در اشاره به گسترش حضور عوامل اطلاعاتي و مزدوران امنيت خانة مباركه در عراق نوشتم كه تعداد خانههاي تحت كنترل اين عوامل از چهار هزار خانه تيمي و مراكز به ظاهر فرهنگي و مذهبي فزوني گرفته است. دستگيري چهل تن از افراد مسلح واحد انتحاري توسط نيروهاي اوكرايني در عراق، جاي هيچ تأمل و انكاري باقي نميگذارد كه رژيم طرحهائي در سر دارد كه هدف آن زنده نگاه داشتن آتش جنگ و ويراني و درگيري هاي قومي و مذهبي در عراق است. علاوه بر اين بر پاية گزارش يكي از روحانيون مقيم عراق، اخيراً آقاي خامنه اي از طريق يكي از عوامل بسيار مورد اعتمادش كه عنوان دكترا را نيز يدك ميكشد و نه خود اهل رزم است و نه قوم و طايفه اش، ده ميليون دلار براي مقتدا صدر ارسال كرده است. به موجب طرحي كه رژيم درصدد به انجام رساندن آن توسط مأموران امنيتي مقام ولايت عظما و نيز مزدوران محلي عراق ميباشد؛
الف: براي به آشوب كشاندن كربلا يكي از مدرسي ها، ــ به احتمال زياد آقا محمد تقي و به روايتي يكي از دائيزاده هاي ايشان از فرزندان آيت الله مرحوم سيد محمد شيرازي ــ به قتل خواهد رسيد.
در اين هفته و هفته گذشته دو بار به سوي موكب آقاي مدرسي در راه بغداد آتش گشوده شد كه به طور قطع سوءقصدكنندگان از فدائيان صدام بودند كه مدتي است به خدمت مقتدا صدر و اربابش علي حائري درآمده اند. ــ محمد كاظم الحائري مشاور ولي فقيه و ارباب كل مقتدا صدر از قم سر نخ توطئه ها را در دست دارد. ولي حائري در نجف رابط بين محمد كاظم و بيت رهبري با مقتدا صدر است.
ب: جان عبدالعزيز حكيم و نيز عادل حكيم در خطر است و برپايه طرح نيروهاي قدس يكي از اين دو به همراه صدرالدين القبانچي مردم دوم مجلس اعلا در فهرست مهدورالدم ها قرارگرفتهاند.
ج: در كردستان عراق به موجب طرح سپاه قدس و با نظارت علي آغا محمدي و قاسم سليمانپور، توطئه اي در دست است كه هدف آن به قتل رساندن دو سه تن از رهبران سرشناس اتحاديه ميهني ــ گروه جلال طالباني ــ و حزب دمكرات كردستان عراق ــ به رهبري مسعود بارزاني ــ ميباشد.
د: رژيم از طريق انصارالاسلام موفق شده ارتباط بسيار محرمانه و در عين حال پرثمري با گروه موسوم به مجاهدين فلوجه و جندالاسلام برقرار سازد. صدها هزار دلار اخيراً بين اين گروهها پخش شده و زخميهاي آنها در بيمارستان صحرائي كه در نزديكي قصر شيرين برپا شده، معالجه ميشوند.
هـ : بعد از كشته شدن خليل نعيمي سرمأمور اطلاعاتي رژيم در عراق (نعيمي در افغانستان، عربستان سعودي، اردن، امارات، قطر، پاكستان و لبنان نيز خدمت كرده بود) اينك رژيم چند سر پل اطلاعاتي در بصره، العماره، الناصريه، العماديه، كربلا، نجف، بغداد و سليمانيه ايجاد كرده است. اين سرپل ها تدارك و تنفيذ طرحهاي رژيم در عراق را برعهده دارد.
روز چهارشنبه گذشته در انفجارهاي چندي كه در بغداد رخ داد، بيش از دويست عراقي كشته و مجروح شدند. اينها كافر حربي و بيگانه نبودند بلكه مردماني بودند كه براي ساختن عراقي نو كمر همت بسته و در هيأت پليس و سرباز ميخواستند به وطنشان خدمت كنند.
واقعاً آتش به جان شمع فتد كاين بنا نهاد. يك بار نوشتم چريكهاي فلسطيني در دهه هاي شصت و هفتاد حداكثر هواپيمائي ميربودند و يا به يك گشت اسرائيلي حمله ميكردند، از بركت انقلاب معطر آقايان، امروز به جز بوي خون و اجساد تكه پاره انسانها، تعليم يافتگان مكتب اسلام ناب محمدي را راضي نميكند.
هفته پيش سر يك جوان لبناني را نيز گوش تا گوش مثل آن آمريكائي كه در فلوجه به قتل رسيد، بريدند. پدر اين جوان كه تصوير او را در دست داشت، در برابر دوربين تلويزيون لعنت به آنها فرستاد كه به نام خدا و محمد و علي، نوجوان او را كه به اميد يافتن كاري به عراق رفته بود سر بريدند.
امروز نفرت از اسلام به سرعت مثل يك اپيدمي در غرب و ديگر نقاط جهان گسترش پيدا ميكند. كسي تفاوتي بين اسلام متسامح و اهل صلح و مسلم با اسلام ناب محمدي انقلابي در دو وجه شيعه و سني آن قائل نيست. به كجا داريم ميرسيم؟!
در اصفهان آتشكده در كنار مسجد، و كنيسه جنب كليسا در دوران صفوي هاي كه علم ولايت برافراشته بودند، عليرغم حضور علماي اعلام و قلندران ياهوگوي صفوي، نشانة آن بود كه ايران تنها سرزميني است كه در آن گبر و ترسا و موسوي و محمدي وظيفه خوار حضرت حق هستند و با هم در تعايش و سلم. يكبار ديگر پرچم ولايت در ايران بالا رفته است منتها ولايت جهل و جور و فساد و فريب.
از همين رو نبايد تعجب كرد كه چرا يكبار ديگر زمزمة جنگ هلال و صليب و ستاره داود در منطقه طنين انداز شده است. باور كنيد ملاعمر طالبان، شيخ احمد جنتي، اسامه بن لادن، مقتدا صدر و ابومصعب زرقاوي همه از يك لجنزار عفن تغذيه ميكنند. لجنزار نفرت و كينه و تزوير...

June 24, 2004 11:59 AM






advertise at nourizadeh . com