July 08, 2004

...هيچش هنر نبود و خبر نيز هم نداشت

يكهفته با خبر
سه شنبه 29 ژوئن تا جمعه 2 ژوئيه
پيشدرآمد: تكريتي خونريز را كه در غل و زنجير ميآورند بيش از هرچيز دو تصوير در برابرم جان ميگيرد، يكي تصوير پسركي معصوم بر خاك افتاده كه خواهرك دو سه سالهاش را بغل گرفته است با عروسكي در دست او. اينجا حلبچه است. شهركي كه روزگاري ييلاق كرد و عرب بود امروز اما بعد از قتل عام شيميائي، شهري بيرنگ و طعم و آواز است كه زير سلطه ملايان الحركته الاسلاميه و مزدوران اطلاعات سپاه، بلافاصله اين «بيت» را در دلها و بر لبها جاري ميكند كه «يك ناله مستانه زجائي نشنيديم / ويران شود اين شهر كه ميخانه ندارد».

تصوير دوم از آن برادر كوچك است. آنكه ميخواست، يكشبه روزنامه نگار بين المللي شود و درس و مشق نانوشته و به دنبال خبر ندويده، با يك به قول روزنامه نگاران غربي «اسكوپ» آنهم درباره رژيم عراق، صدرنشين صفحات «آبزرور» شود. فرزاد بازوفت را ميگويم. چهرة شاد و پر از مهرش در برابر من است وقتي به دفترم ميآمد، گاهي ساعتها مينشست و به كارهاي من چشم ميدوخت. بعد سئوالاتي ميكرد و براي نوشتن مطلبي درباره ايران كمك ميخواست. به «ادرين هميلتون» معاون سردبير آبزرور و «شايام بهاتيا» گزارشگر سرشناس مسائل خاورميانه سفارشش را كرده بودم. مثل محمد برادرم دوستش داشتم و توي خانه ما، هميشه به او با صميميت خوشامد گفته ميشد. گاهي برادرانه به عتاب با او سخن ميگفتم. به خصوص در سال 1987 كه در عربستان بودم و روزنامه فارسي ضميمه «عكاظ» را براي حجاج ايراني منتشر ميكردم. روزنامه خيلي زود به صدو بيست هزار تيراژ رسيد و پس از جريان خونين مكه كه تلاش عوامل سپاه و دستگاه امنيتي رژيم براي تسخير كعبه و آويختن تصاوير آيت الله خميني بر ديواره هاي خانة خدا، با ورود گاردهاي ملي سعودي، با قتل بيش از چهارصد و هفتاد حاجي و حاجيه بيگناه، با شكست روبرو شد، فرزاد به من تلفن زد و جريان را پرسيد. من همة جزئيات را براي او بازگو كردم و خوشحال بودم كه با اين كار به او امكان داده ام گزارش ماجرا را به دقيقترين شكل بنويسد. يكشنبه «شايام بهاتيا» از قاهره به من زنگ زد و پرسيد تو منبع فرزاد بودي؟ پاسخ مثبت دادم. او با تعجب گفت پس چرا فرزاد ماجرا را از زبان يك پرستار فيليپيني در بيمارستان مكه نقل كرده است. در حالي كه در مكه هيچ غيرمسلماني راه ندارد. با دلخوري به فرزاد زنگ زدم. معلوم بود پيش از من نيز لابد با يادآوريهاي ديگران، مورد توبيخ قرار گرفته است. فقط گفت فكر كردم اگر ماجرا را از زبان يك پرستار كه شاهد آوردن اجساد قربانيان و مجروحان بوده، روايت من مقبوليت بيشتري داشته باشد.
برادر كوچك به همين اندازه ساده دلانه با اخبار برخورد ميكرد. روزي كه در پي عمليات فاو گفت به عراق ميرود نگران شدم. گفتم نرو، عراقيها ميزبانان خوبي براي خبرنگاران نيستند وتو ايراني هستي و وضعت دشوارتر خواهد بود. فرزاد با تاكيد بر اينكه مواظب خواهد بود و اين سفر به او امكان ميدهد در روزنامه خود را نشان دهد، رفت و يك بسته خرما نيز براي من سوقاتي آورد. از آن پس دو سه بار به عراق رفت تا آخرين سفرش كه درست دو روز قبل از آن به دفتر من آمد و همراه با همكار عزيز از دست رفته ام ناصر مطرقي با هم ناهار خورديم و مطرقي او را نصيحت كرد با عراقيها قاطي نشود. محمد مخلوف روزنامه نگار و فيلمساز ليبيائي و عادل درويش نويسنده مصري روزنامه اينديپندنت كه در اين سفر با فرزاد بودند، برايم گفتند كه فرزاد شبها در بار هتل الرشيد بي توجه به مأموران امنيتي عراق كه همه جا بودند از دستيابي اش به اسرار انفجار مجتمع اسكندريه در نزديكي حله كه يكي از مراكز توليد مواد شيميائي بود، سخن ميگفت. فرزاد حتي به سفارت بريتانيا رفته بود تا نمونه هائي را كه از خاك مجتمع برداشته و نيز عكسهائي را كه گرفته با پست سياسي به لندن بفرستد. او را رانده بودند. و درست در لحظات ترك خاك عراق، مأموران او را از ميان روزنامهنگاران خارجي كه همسفرش بودند، جدا كرده و به زندان ابوغريب برده بودند. بقيه حكايت را مي دانيد.
يادداشتهاي فرزاد را كه بعدها ديدم مدتها واقعاً زندگي برايم عذاب شده بود. گردن شكسته اش را نيز ديدم. برادر كوچك به خواب رفته بود در تابوتي چوبي. چقدر شكنجه اش كرده بودند. عدي پسر صدام گفته بود چون ايراني بود بايد 60 بار اعدام ميشد. بچة حلال زاده صدام مثل پدرش فكر ميكرد كه زماني گفته بود خدا مرتكب سه خطا شده است خلق پشه، ايراني و يهودي! فرزاد بيگناه قرباني نفرت و كينه تكريتي خونريز نسبت به ايرانيها و ساده دلي خود شد. قامت رشيدش در گور جا نميگرفت و پدر و مادر شكسته دل و برادر و خواهر داغدارش روزي كه او را در گورستان هاي گيت به خاك سپرديم تنها به اين مي انديشيدند كه آيا روزي ذلت و فلاكت سردار قادسيه دوم را خواهند ديد؟
واقعاً آقا دامادهائي كه با قدرت خانم وصلت ميكنند هيچ نمي انديشند كه اين عجوزه هزار داماد را به خود ديده است و به هيچكدام بيش از لمحه اي تاريخي، ركاب نداده است. صدام گمان ميكرد تا ابد بر تخت قدرت تكيه زده است. سيد علي آقاي رهبر نيز چنين ميانديشد، تازه فكر ميكند خطبه عقدش را با قدرت خانم امام زمان خوانده است بنابراين حالا كه صدام را با زنجيري بر دست و پاي و چهرة مرگ گرفته نفريني مشاهده ميكند، لابد باخود ميگويد؛ بين حضرت ما و بچة لات تكريت خيلي تفاوت است، ما ذرية رسوليم و از سادات با اصل و نسب خامنه، در مشهد زاده شده ايم و ساية شاه خراسان (البته پيش از شاه شدن شيخ عباس واعظ طبسي) بر سر ما است. بيخبر كه صدام نيز شجره نامهاي براي خود درست كرد و زماني كه ادعاي مسلماني اش گل انداخت، در حاليكه با دستي مرحوم محمد باقر صدر و خواهرش بنت الهدي و صدها تن از علماي شيعه و اغلب سادات را به خون ميكشيد، با دست ديگر بر پرچم عراق الله اكبر مينوشت و مدعي ميشد، نسبش به امام اول شيعيان ميرسد و سيد طباطبائي است. اين آخريها نيز هر بار سري به سامرا ميزد همانگونه كه آقاي خامنه اي در جمكران با حضرت خلوت ميكند، او نيز كنار چاه غيبت، با امام زمان لابد اهل تكريت خلوت ميكرد.
آنچه براي من در جريان ظهور صدام بال و پر ريخته در دادگاه، مايه شگفتي شد، مداحي كساني مثل عبدالباري عطوان سردبير فلسطيني روزنامه القدس العربي چاپ لندن براي او نبود.
ديرگاهي است روشنفكران ورشكسته انباشته از نفرت و كينة عرب از نوع او را شناخته ايم. همين شياداني كه به اسم وكلاي تكريتي خونخوار در اردن تجمع كرده اند و يا بعضي از اين كارشناسان مصري و روزنامه نگاران به اصطلاح مترقي عرب كه سنگ صدام حسين و غيرقانوني بودن محاكمه او را به سينه ميزنند و همچنان تكريتي خونريز را پرزيدنت صدام حسين خطاب ميكنند (عبدالباري عطوان اسامه بن لادن را شيخ ــ در معناي والاي آن ــ ميخواند، ايمن الظواهري آدمكش را مبارز اسلامي دكتر الظواهري لقب داده است و البته صدام را نيز الرئيس العراقي صدام حسين ميخواند انگار نه انگار تكريتي ورشكسته در قيد و بند است. عطوان با مشاهده صدام حسين با ريش و موي رنگ كرده مينويسد: صدام با ريش خود كه شبيه ريش اسلاميها و به ويژه مقامات جمهوري اسلامي است تديّن خود را تأكيد كرد و با ظاهر شدن بدون كراوات مثل مقامات رژيم ايران نشان داد كه به ظاهر اسلامي و ضدغربي خود ميبالد!! ياللعجب روشنفكر فلسطيني سي سال پيش كسي مثل شفيق الحوت و محمود درويش و سالم جبران بود، حالا اما قلم در دست مداحان صدام و بن لادن است).
گفتم از موضع گيري اين نوع به اصطلاح نويسندگان و روشنفكران در شگفتي نشدم بلكه مسأله تعجب آور نحوة برخورد تلويزيونهاي حاج عزت ــ ضرغامي ــ با محاكمه صدام بود. همة شبكه هاي نظام روي تنها نقطه اي كه تأمل كردند ناسزاهاي صدام به پرزيدنت بوش و فحشهاي او به كويتيها بود. روي غيرقانوني بودن دادگاه نيز خيلي سينه زدند. و كارشناسان چپ و راستشان از قماش حسن عباسي زمين و زمان را به هم دوختند تا ثابت كنند محاكمه صدام حسين غيرقانوني است چون حكومت عراق از سوي آمريكا تعيين شده و مشروعيت ندارد.
بعد هم ادعا كردند دادگاه در مورد تجاوز صدام حسين به ايران سكوت كرده، تا كجا ميتوان فريبكاري و دروغ را آنهم روز روشن، و دربرابر چشم جهانيان، ادامه داد؟ من تمام لحظات دادگاه صدام حسين و يازده قوم و خويش و دستيارش را ديدم. هنگام تفهيم اتهام به او، در ادعانامه قاضي، تجاوز به ايران و تحميل يك جنگ 8 ساله به دو كشور همسايه به عنوان چهارمين جنايت او ذكر شده بود. همچنين دو مورد ديگر مربوط به قلع و قمع انتفاضه (خيزش) شيعيان در جنوب عراق در 1991 و ديگري كشتار علماي شيعه مابين 1980 و 1999 بود. تازه سه چهار روز بعد از آنكه ما در نوشته ها و گفته هاي خود تاكيد كرديم، در دادگاه به تجاوز صدام به ايران اشاره شده آقايان در ولايت تزوير و جهل و جور، به ياد تجاوز صدام به ايران افتادند و سردار حاج آقا الله كرم خواستار دريافت غرامت از عراق شد. چرا آن روزهائي كه وزير خارجه تان بر شانه هاي صدام بوسه ميزد و آقا زاده اش در مجتمع سعداباد مورد پذيرائي قرار ميگرفت و فائزه خانم بهرماني ميهمان عدي در باشگاه افسران در كنار دجله ميشد و سمك مسقوف (ماهي كباب شده) نوش جان ميكرد به فكر غرامت نبوديد؟ چرا زماني كه همسران بزرگان نظام و اولاد و عروسها و... به همراه سعيدجان امامي و همسرش به زيارت كربلا رفته بودند سخني از غرامات جنگي به ميان نيامد؟
باري تصوير حلبچه و چهرة برادر كوچك فرزاد پيش چشم من است. تكريتي خونريز را بار ديگر زنجير ميكنند و به زندان ميبرند. تكريتيهاي هنوز حاكم به قول ابطحي در «وب نوشت» بايد بدانند كه جهان حساب و كتابي دارد و روزي نوبت آنها نيز خواهد رسيد.

شنبه 3 تا دوشنبه 5 ژوئيه

1 ــ سخنان آقاي جك استراو دوست يكدل اهل ولايت فقيه كه با نظر خطاپوش خود همه گاه از گناهان و خطاهاي مقام عظماي رهبري و اتباع و ازلام حزب الله ميگذرند، روز يكشنبه در مصاحبه با خبرنگار BBC براي من بسيار قابل توجه بود. چون ذكر تاريخ كردند بنده ضروري ديدم اشتباهات ايشان را در قرائت تاريخ يادآور شوم. چون ايشان به آساني با اعزام يكي از كارمندان دفتر خود به مركز آرشيو بريتانيا ميتوانند اسنادي را كه اشتباهات ايشان را در بازبيني تاريخ ايران آشكار ميكند از اين مركز به دست آورند.
از جمله اشارات جك استراو به دلايل وجود جو منفي نسبت به بريتانيا در ايران اين بود كه در گذشته چون بريتانيا از سياستهاي شاه در سركوبي مذهبيون و تلاشهاي او براي ايجاد يك نظام سكولار و كشوري مدرن و بسط فرهنگ و انديشة غربي حمايت كرده بنابراين مردم نسبت به بريتانيا بدبين هستند و بريتانيا بعد از انقلاب تلاش كرده با اتخاذ سياستي واقع بينانه راه تفاهم و درك واقعي مسائل ايران را طي كند!! شگفتا كه جناب وزير خارجه اصلاً به ياد گذشته تاريخي عملكرد مأموران بريتانيا در ايران و سياستهاي اين كشور در دوران قاجار كه باعث جدائي بخشهاي بزرگي از خاك ايران و تحميل قراردادهاي خفت آور به ايران شده، نبوده اند. جريان جنگ جهاني دوم، اشغال ايران، اجبار رضاشاه به استعفا، و بعد جريان ملي شدن نفت و توطئه هاي پياپي عليه حكومت ملي زنده ياد دكتر محمد مصدق و... نيز از خاطر ايشان فراموش ميشود. همچنين روابط پنهان دولت فخيمه در طول دو قرن و نيم گذشته با روحانيت شيعه و جريان موقوفه (اُود) در هند كه براساس آنها ديرگاهي سالانه صدهزار ليره از ثروت يك روسپي شيعه هندي به مراجع عظام پرداخت ميشد به عنوان اساس و پاية شايعاتي كه ديرگاهي است در باب عنايت ويژه لندن به آقايان علماي اعلام بر سر زبان شاه و گدا در ايران بوده است، جائي در سخنان آقاي استراو ندارد.
مردم ايران به خاطر حمايت انگليس از شاه (و من هرگز اين حمايت را باور نداشته ام و در مصاحبه طولاني كه با آخرين سفير لندن در تهران سرآنتوني پارسونز داشتم و بخشهائي از آن در كيهان لندن به چاپ رسيد، او به طور صريح همين سخنان را عنوان كرد كه امروز آقاي استراو يادآور ميشود. اينكه شاه به زور ميخواست ايران را به يك ابرقدرت مدرن منطقه اي با دولتي سكولار تبديل كند. در حاليكه مردم ايران مسلماناني متعصب هستند...) به سياست بريتانيا و دولتهاي اين كشور بدبين نيستند بلكه وقتي چند روز قبل از نمايش تهوع آور انتصابات مجلس هفتم وليعهد بريتانيا به توصيه آقاي استراو و همكارانشان به تهران ميروند، ميليونها ايراني بيزار از ولايت جهل و جور و فساد نه تنها به حسن نيت و دوستي بريتانيا نسبت به ملت ايران شك ميكنند، بلكه اين سفر را دليلي بر واقعيت شايعاتي ميدانند كه پيرامون روابط ويژه لندن و اهل ولايت فقيه بر سر زبانهاست.
وزير خارجه بريتانيا تا كي ميخواهد چشم را به روي واقعيات ببندد. بنده اي كه نه مقامي دارم نه دستگاههاي عريض و طويل اطلاعات و مأمورانم در شرق و غرب عالم از جمله در ايران و عراق پراكنده نيستند اطلاعات كافي و كامل از توطئه هاي رژيم در عراق، طرحها و برنامه هاي اطلاعات سپاه و نيروهاي قدس در اين كشور و شماري از عوامل و مزدوران رژيم در كربلا و نجف و بغداد و بصره و... دارم. همچنين در همين ستون و نيز برنامه هاي راديوئي ام مطالب مشروحي در باب مراكز زيرزميني تحقيقات اتمي و تلاشهاي رژيم به دستور مستقيم رهبر جهت توليد سلاح هسته اي، يادآور شده ام آن وقت آقاي جك استراو ميفرمايند انشاءالله گربه است و مذاكرات با ايران به كندي پيشرفتهائي داشته است. و بعد بلافاصله ميفرمايند در اين سالها ما يك گام به جلو آمده ايم و دو گام به عقب رفته ايم. معناي اين سخن آيا ناقض سخن قبلي ايشان در باب پيشرفت كند در مذاكرات با جمهوري اسلامي بر سر پرونده اتمي ايران نيست؟
آقاي جك استراو با اشاره به نمايش موشكهاي شهاب 3 كه روي آن عبارات نابود باد اسرائيل نوشته شده در رژه هاي نظامي جمهوري اسلامي، يادآور ميشود اينكارهاست كه باعث ميشود اسرائيل با احساس خطر ناچار به داشتن سلاح هسته اي باشد. ضمن تأييد سخن ايشان يادآور ميشوم كه جمهوري اسلامي ساليانه بيش از 500 ميليون دلار از بيت المال مردم تحت ستم و گرفتار ايران را به جيب حزب الله و حماس و جهاد اسلامي و سه چهار گروه تروريستي ديگر ميريزد تا منطقه خاورميانه رنگ صلح و آرامش و آزادي را نبيند و دمكراسي به معناي واقعي در اين منطقه برقرار نشود.
در همين روز يكشنبه سخنان دوست آزاده ام هوشيار زيباري وزير خارجه دولت موقت عراق نيز در بي.بي.سي و نيز دو هفته نامه انگليسي به چاپ رسيده بود. زيباري بدون آنكه نامي از ايران به صراحت عنوان كند از همسايگاني ميناليد كه به تروريستها و بقاياي رژيم صدام حسين كمك ميكنند و تسهيلات لجستيكي در اختيار آنها قرار ميدهند. زيباري پيش از اين از سوريه و جمهوري اسلامي ياد كرده است. و هم بي.بي.سي و هم ساندي تلگراف در باب نقش جمهوري اسلامي در آشوبهاي عراق بيپرده سخن گفته اند.
اگر نتيجه سياست گفتگوي مورد پسند آقاي استراو، اين باشد كه 8 ملوان انگليسي را به زور داخل آبهاي ايران كنند و بعد به آنها چشم بند و دستبند بزنند چون به آبهاي ايران تجاوز كرده اند، بايد گفت حقاً كه اين سياست پرثمر و نتيجه بخش بوده است... الله اعلم

July 8, 2004 11:11 AM






advertise at nourizadeh . com