August 26, 2004

آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند...

يكهفته با خبر
سه شنبه 17 تا جمعه 20 اوت
پيشدرآمد: عملكرد اهل ولايت فقيه، نه تنها خيليها را از دين بيراز و از هرچه رنگ و بوي مذهب دارد، فراري كرده است، بلكه حالا كار به جائي رسيده كه دلآزردگي مردم، براي جمعي در خارج كشور بهانه شده تا از طريق رسانه هاي ماهواره اي و بعضي از جرايد، با ادبيات ولايتي به جنگ مذهب و اعتقادات مردم بروند. ادبيات ولايتي ابراز و منطق خاص خود را دارد. در اين گستره، هركه با ما نيست بر ما است، مخالف، خائن و جاسوس و نوكر است. اگر مصرف كننده اين ادبيات حسين شريعتمداري و كارگزاران حاج عزت در صدا و سيما باشند، لاجرم بنده و امثال من به عنوان ضدانقلاب و جاسوس و خائن، محكومان ابدي هستيم و حكم مرگمان نيز در هيأت مرتد و محارب صادر شده است.

. (هفته گذشته در جلسة ويژه مجلس بين هيأت دولت و نمايندگان وقتي بحث به موضوع جرم سياسي رسيد، يكي از آفتابهداران ولايت عظما فرمود ما در نظام اسلام ناب، جرم سياسي نداريم. افراد يا طرفدار نظامند و يا مخالفش، آنها كه مخالفند، محارب به شمار ميروند و تطهير زمين از آنها واجب كفائي است...) و در صورتي كه گوينده و يا نويسندة صددرصد مقيم خارج از اين ادبيات استفاده كند هر كه اندك اعتقادي به خدا دارد و هنوز دلبستة دين و مذهبي است كه پيش از انقلاب بدان اعتقاد داشت، در زمرة خائنين به ايران و... قرار ميگيرد.
هفته گذشته من از نوكران اسرائيل در ايران ياد كردم. آنها كه با تهديدهاي خود، توجيه كننده حمله احتمالي اسرائيل به تأسيسات اتمي و نظامي ايران هستند. آدمهائي مثل «محمدباقر ذوالقدر» و پاسدار «جواني» مسئول سياسي سپاه و البته علي آقا شمخاني كه مجبور شد حرفهاي خود را پس بگيرد.
اين بار از خدمتگزاران بعضاً با جيره و مواجب ولي فقيه ميگويم آنها كه بي اعتنا به ميليونها انساني كه هنوز هم دلبستگيهاي ديني شان باقي است، چنان بر اسب دين ستيزي ميتازند كه براي رژيم خوراك تبليغاتي فراهم ميكنند و حاج عزت را از تهيه برنامه براي پاسخ گفتن به مخالفان ولايت فقيه، بي نياز ميكنند. تلويزيونها و راديوهاي رژيم مرتب با پخش اظهارات بعضي از به اصطلاح مخالفان، به مردم يادآور ميشوند كه مخالفان ما از اين دسته اند و اگر روزي پايشان به ايران برسد، قصد آن دارند كه دين و ايمان شما را از بين ببرند و فساد و اخلاقيات منحط غربي را در كشور گسترش دهند.
در ابتدا گفتم كه عملكرد رژيم در خيليها نوعي دلزدگي از دين را برانگيخته است اما وقتي با بسياري از اين جمع سخن ميگوئي به سادگي در مييابي كه هنوز هم «تابو»ي دين در دل و جان آنها حضور دارد. يادم نميرود، گروهبان چتربازي كه مدتي در لندن نشريه اي بيرون ميداد و با رفتن به ايران عاقبت تلخ و خونيني پيدا كرد، براي نشريه اش تصويري از آيت الله خميني را با دو شاخ به صورت آرم دائمي، انتخاب كرده بود. او كه ورزشكار بود و بسيار تنومند، يك الله بزرگ نيز به گردن ميآويخت، و بارها ضمن نثار كردن ناسزا به رژيم حرفهاي تندي نيز در باره دين و اوليا و انبياء بر زبان ميآورد. و همو وقتي پاي قسم خوردن به ميان ميآمد به حضرت عباس و فاطمه زهرا و... قسم ميخورد و سفرة ابوالفضل هم ميانداخت.
دور و بر ما از اين دست آدمها زيادند و من قصد انتقاد از آنها ندارم چون خود در خانواده اي بزرگ شده ام كه دلبستگيها و تعلق افرادش به دين با رفتن رژيمي و آمدن رژيمي ديگر، دستخوش تغيير نشده است.
به هر حال هفته پيش وقتي اظهارات دو تن از كساني را كه به ظاهر كمر به قتل دين و معتقدات مذهبي مردم را بسته اند، شنيدم واقعاً به خود لرزيدم كه اركان رژيم با شنيدن اين سخنان چقدر مسرور و شادمان شده اند كه با چنين مخالفاني حالا حالا دنيا به كام ما است و خطري ما را تهديد نميكند.
مبارزه با خرافات و روشن ساختن اذهان مردم چيزي است و شمشير برداشتن و به جان باورهاي ديني مردم افتادن چيزي ديگر. ميتوان اسلام را با نگاه علمي مثل هر دين ديگري مورد بررسي قرار داد و نكات منفي را كه طي چهارده قرن در بستر انديشه اسلامي ظهور و رشد كرده برشمرد اما نمي توان با ادبيات ولايتي به نفي اسلام نشست، و حرفهائي را كه كاتبان و سخنگويان دربار ولايت عظما، عليه مخالفان رژيم عنوان ميكنند نثار پيامبر اسلام و اولياي دين كرد. هيچ آئيني براي آزار و سركوبي مردم و به بند كشيدن اهل انديشه نيامده است اما همة اديان جهان، در دست دكانداران دين به ابزاري تبديل شده كه با آن ميتوان تكفير كرد و جان گرفت و شكنجه كرد و به زندان انداخت.
حكايت كليسا و كنيسه و معبد و مسجد، زماني كه تبديل به دكان ميشود يكي است. قرون وسطاي اروپا را اگر مسيحيان امروز به ياد نميآورند دليل بر اين نيست كه جناياتي گاه بدتر از آنچه به اسم دين در ايران امروز شاهد آن هستيم رخ نداده باشد. هزاران هزار انسان بيگناه به اسم جادوگر و ساحر و يهودي و گناهكار و... در آتش سوختند و شقه شقه و از جانب كليسا به جهنم اعزام شدند. دلآزردگي و غضب مردم نسبت به موبدان زردشتي يكي از عوامل اصلي رويگرداني مردم از دولت ساساني هنگام حمله عربها به ايران بود. جنگ و كشتار بين يهوديان و فلسطينيهاي تندرو، سيكها و هندوها در هند و پروتستانها و كاتوليكها در ايرلند نشانه هاي آشكاري است از اينكه وقتي دين وسيله اعمال قدرت شد، فرقي نميكند كه نام خدا «الله» باشد يا «يهوه»، «اهورامزدا» يا «برهما و ويشنو». پس اسلام را به عنوان مذهب عربها و آئيني كه ضدحقوق بشر و انسان است بيرون كشيدن و بر سر و رويش زدن، كاري منطقي و از نظر اخلاقي درست نيست. به جاي اين كار بايد دين را از چنگ دكاندارانش نجات داد.
آقاي شجاعالدين شفا از جمله معدود نويسندگان و روشنفكراني است كه به جاي نبرد با دين، از يكسو تحريفات و خرافات را در همة اديان بزرگ جهان معرفي كرده و سپس با منطق و استدلال به جنگ دكانداران دين رفته است. كار او با افرادي كه هنوز الفباي دين را نخوانده كوس اجتهاد ميزنند و لنگ نبرد به كمر بسته و شمشير چوبي، دون كيشون وار به سوي آسياب بادي تكان ميدهند، تفاوت بسيار دارد.
گفتم دلزدگي از دين خاصه دين به روايت دكانداران دين در ايران، يك واقعيت غيرقابل نكار است، اماهمزمان همين دلزدگان حاضر نيستند به كساني كه با ناسزا و توهين اعتقادات آنها را زير سئوال ميبرند، اعتمادي داشته باشند. در همين نوشته من به نمونه هائي از مردان دين اشاره ميكنم كه كار و احوالشان هيچ ربطي به عملكرد اهل ولايت فقيه ندارد.
۱ -روز پنجشنبه به ديدن آيت الله سيدعلي سيستاني رفتم. مرجع اعلاي تشيع كه براي معالجه از سه هفته پيش در لندن اقامت دارد. آيت الله سيستاني از پيروان مدرسه يا مكتب سنتي تشيع است. مدرسه اي كه پيوستگان به آن از مرحوم حاج آقا حسين بروجردي و حكيم و شريعتمداري و خوئي و... قائل به دخالت دين در سياست نيستند و قبول مسئوليتهاي سياسي و اجرائي توسط روحانيون را در تعارض با وظائف و مسئوليتهاي ديني و اخلاقي آنها ميدانند.
چنين افرادي ولايت فقيه را يك بدعت نامبارك ميدانند كه توسط يك ملاي شيعه (ملانراقي) دنياپرست عنوان شده و بعد آقاي خميني پرچم آن را به دست گرفته و وقتي به قدرت رسيده، اين بدعت نامبارك را از قوه به فعل رسانده است. آقاي سيستاني كه قدرت معنوي خود را در عراق در همان هفته هاي نخست سرنگوني صدام حسين آشكار ساخت و بزرگترين نشريات معتبر جهان مثل تايم و نيوزويك تصوير او را به عنوان يكي از چهره هاي برجسته جهان در آغاز سال جديد ميلادي به روي جلد به چاپ رساندند، هيچگاه وسوسه قدرت نشد، به همين دليل نيز نوشته محسن رضائي مبني بر اينكه «آيا لندن نوفل لو شاتو»ي عراق خواهد شد در جمع همراهان ايشان اسباب مزاح و تمسخر شده بود. (مرحوم آيت الله شريعتمداري همه ساله در ماه رمضان به مشهد ميرفت و يك ماه به قول خودش ميهمان شاه ولايت بود. نخستين ماه رمضان انقلاب، موج اعدام و كشتار و سركوب، شدت گرفته بود و به دنبال تعطيل شدن اجباري اميد ايران، تهران مصور، آيندگان و چند نشريه ديگر، فضاي بسيار سنگيني بر محيط سياسي و مطبوعاتي كشور حاكم بود. راهي مشهد شدم.دل گرفته و آزرده از بازي روزگار، به ديدن آقاي شريعتمداري رفتم. مثل هميشه با مهرباني و لطف پذيرايم شد و اصرار كرد كه بمانم. بعد از صرف شام در اتاق بزرگي كه پنجره هاي قديمي اش رو به حياط پردرخت و گل باز بود، با آقا به سخن نشستم. يكي دو تن از محارم ايشان حضور داشتند از جمله دامادشان. در آن تاريخ اختلاف نظر بين آقاي خميني و مرحوم شريعتمداري كاملاً آشكار شده بود. وقتي پرسيدم كه چرا شما از نفوذ و قدرت خود براي مقابله با دار و دسته خميني حداقل در محدودة آذربايجان استفاده نميكنيد؟ آقاي شريعتمداري حرفي زد كه تا امروز از يادم نرفته است. او گفت: من مخالف حكومت آخوندي هستم و دعوايم با خميني به خاطر عهدشكني اوست، ايشان روز اول گفتند ما قصد حكومت نداريم ميآئيم قم نزد شما كه كار مباحثه و تدريس را دنبال كنيم. قرار چنين نبود كه ايشان به جاي شاه بنشيند و سپهسالار شود و فرمان قتل و مصادره صادر كند. بنده نميتوانم مثل ايشان شمشير ببندم و فرمان قتل صادر كنم و دولت تشكيل دهم. مسأله بعدي حساسيت اوضاع در آذربايجان است. هر نوع شورشي در اين خطه ميتواند ديگ طمع روسها را به جوش آورد. نميخواهم فردا بگويند شريعتمداري باعث ضربه زدن به استقلال و تماميت ارضي كشور شد.)
در كوچه اي بن بست در «استانمور» شمال لندن در برابر آقاي سيستاني نشسته ام. گروه زيادي از علاقمندان و مقلدان ايشان كه بيشتر از شيعه هاي پاكستاني و هندي هستند (خوجه ها) در اطراف خانه و داخل اتاقها و راهروها در انتظار لحظه ديدار با مردي هستند كه تازه از بيمارستان بيرون آمده و مشتاقانه خواهان بازگشت به شهري است كه اينك اوباش ارتش مهدي و جاسوسان و عوامل رژيم بر آن چنگ انداخته اند، خانه هايشان را ويران و كوچه هايش را از جنازه و گلوله و مرگ انباشته اند. چهره اش آرام است و وقتي زبان ميگشايد، با انساني روبرو ميشوي كه دل در بيعت حق دارد و حاضر نيست براي رسيدن به قدرت از فراز جنازه هاي خونين عبور كند. مردان خدائي كه پيش از انقلاب ميشناختيم اغلب از طايفة سيستاني بودند. صحبت با آنها، ره به مرگ و خون و گلوله نميكشيد. ديوانگاني از تيره نواب صفوي و هادي غفاري و مقتدا صدر، هرگز نزد مراجعي از تيرة سيستاني، جا و مكاني نداشتند. مرحوم آيت الله بروجردي به اعتراف شاگردانش مثل آقاي منتظري، نواب صفوي و امثال او را غوغاگراني ميدانست كه بزرگترين لطمه ها را به اسلام و مذهب شيعه وارد كرده اند. اصولاً مرجعيت با ترور و آدمكشي مخالف بود. زماني كه دار و دسته مؤتلفه قصد كشتن مرحوم حسنعلي منصور را داشتند هيچكدام از مراجع به غير از يكي حاضر به دادن فتواي قتل نشدند. با اين حساب آيا ميتوان به صرف اينكه عده اي شياد با استفاده ازدين و اعتقادات مردم به قدرت رسيده اند يا مثل مقتدا صدر به دنبال قدرت هستند؛ دين را محكوم مي كرد؟ مگر كشيش و خاخامهاي فاسد نداريم؟ بعضي از آنها مثل «آقاي آريستيد» به قدرت رسيدند و فسادشان عالمگير شد. آيا به سبب وجود او، آئين مسيح زير سئوال رفت؟ در اين باب باز هم سخن خواهم گفت.

شنبه 21 تا دوشنبه 23 اوت

1 ــ علاءالدين بروجردي مردي كه به جرم خيانتها و خطاهايش در مورد افغانستان اگر دولت مسئولي در ايران وجود داشت بدون شك محاكمه و زنداني و براي هميشه از خدمات دولتي منفصل ميشد، روز چهارشنبه گذشته و در حضور خاتمي و وزرايش، حرف دل مافياي جنايت و فساد را بر زبان راند و آشكار ساخت كه در مرگ سعيد امامي و بي آبروئي جنايتكاران واواك فقط فلاحيان و پورمحمدي و اصغر حجازي و خسرو خوبان (روح الله حسينيان) عزادار و غضبناك نيستند. بروجردي از خاتمي انتقاد كرد كه چرا راز قتلهاي زنجيرهاي را فاش كرده و مسئوليت وزارت اطلاعات را در اين جنايات براي ملت ايران بازگو كرده است. به گفته ايشان در سرتاسر جهان دستگاههاي اطلاعاتي از اين نوع كارها ميكنند و هيچگاه هم زير بار مسئوليت خود نميروند. (دكتر نعمت احمدي حقوقدان برجسته كشورمان در رابطه با حرفهاي بروجردي، به راديو فردا ميگفت، در آمريكا شنود مخفي حزب جمهوريخواه از حزب دمكرات به استعفاي پرزيدنت نيكسون منجر شد و اگر استعفا نميداد او را محاكمه ميكردند، آن وقت نماينده به مجلس ره يافتة ايران اعتراض مي كند كه چرا چهارتا آدمكش جنايتكار را از وزارت اطلاعات بيرون انداخته اند و...) اجازه بدهيد اين بچه معاود را نخست معرفي كنم تا روشن شود كه به كدام طايفه و دسته تعلق دارد و چرا سخناني از اين دست را عنوان كرده است.
من هرگز قصد اهانت به ايرانيان مقيم عراق كه هزاران تن از آنان را رژيم صدام حسين به صورت ناجوانمردانه و با وحشيگري بسيار با تصرف زندگي و مايملك آنها از عراق اخراج كرد، ندارم. در ميان آنها و خاندانهاي سرشناس ايراني در عراق، وطنپرستترين ايرانيان را شناختهام. بسياري از همكلاسيهاي من در دانشكده حقوق مثل موحّد، رحمان نوريزاده كه هم اسم من بود، قوام الدين عسكري، شهناز مرادي و... از اين ايرانيان بودند، اما در اين جمع يك اقليت محدودي بودند كه نه احساسي به وطن داشتند و نه اصولاً خود را ايراني مي دانستند. اين عده اغلب سرسپرده ولي فقيه و دستگاههاي امنيتي اش شدند. سردار محمدرضا نقدي (شمس) پسر شمع فروشي كنار حرم امام حسين بود كه با گروه بچه انقلابيهاي همراه آقاي خميني همصدا شد. در اخلاق و اعمال اين جنايتكار همين بس كه با ناجوانمردي اسباب قتل پسرعمويش را در ايتاليا فراهم كرد.
نقدي پسر عموي او كه عضو مجاهدين بود در آغاز انقلاب يك چند به كارداري سفارت ايران در رم منصوب شد. سيد محمود الهاشمي رئيس قوه قضائيه اگر ايراني واقعي بود رياست مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را در ابتدا پذيرا نميشد. بچه كربلائيهاي وزارت اطلاعات سياه كارترين كاركنان اين دستگاه بودند. علاءالدين بروجردي كه از بيسوادترين معاودين است به صرف اينكه عمويش مرحوم بروجردي كه سه سال پيش توسط عوامل صدام در نجف كشته شد، با آقاي خميني روابط نزديك داشت، خيلي زود پس از مدتي خدمت در اطلاعات سپاه، در وزارت خارجه به مقام معاونت رسيد.
در همين مقام او بزرگترين خيانتها را در افغانستان به مصالح كشور مرتكب شد و نيز مردم سرزمينهاي آسياي ميانه و قفقاز را كه با دل و جان عاشق ايران بودند، به بيزاري از ايران كشاند.
پس از سلطه طالبان بر افغانستان و كشتار آنها در كنسولگري ايران در مزار شريف ظاهراً او از معاونت كنار گذاشته شد ولي همچنان مسئول امور افغانستان بود. احمدشاه مسعود او را مسئول سلطه يافتن طالبان بر افغانستان ميدانست و بايد پاي درددل استاد عبدالكريم خليلي معاون رئيس جمهوري افغانستان و رهبر حزب وحدت نشست تا معلوم شود اين آقازاده با اعمال و سياستهايش، چه بلائي بر سر شيعيان و تاجيكها آورد و چه نقشي در قتل زنده ياد عبدالعلي مزاري رهبر شيعيان به دست طالبان داشت.
چنين فردي با اين سوابق در مجلس ولي فقيه ساخته، به رياست كميسيون امنيت ملي ميرسد و در آنجا مسئوليت حفاظت و پاسداري از حقوق و امنيت ملي مردم ايران را عهده دار ميشود و در اولين اظهار نظر صريح فاش شدن نقش وزارت اطلاعات و جنايتكاران باند فلاحيان و دري نجف آبادي را درجريان قتلهاي زنجيرهاي مورد انتقاد قرار ميدهد. اين بچه معاود شايستة داشتن عنوان نمايندگي مردم نيست و بايد چهرة رسواي او را در برابر همگان قرار داد تا حداقل بار ديگر چنين حرفهائي را تكرار نكند.
2 ــ سه خانواده شيعه عراقي كه دخترانشان توسط عوامل مقتدا صدر ربوده شده و در اختيار او و سه چهارتن از اوباش عمامه دار و بي عمامه او قرار گرفته بودند در يك شب شوم به دست اوباش جيش المهدي به قتل رسيدند. مقتدا كه در عياشي دست عدي صدام حسين را از پشت بسته است، سه خانواده مورد اشاره را به عامليت رژيم بعضي متهم كرده بود و دختران آنها را به عنوان غنيمت مورد تجاوز قرار داده بود. اهل ولايت فقيه براي چنين جنايتكار فاسدي سينه ميكوبند و مجاهدش ميخوانند...

August 26, 2004 12:44 PM






advertise at nourizadeh . com