September 17, 2004

... شايد كه بازبينم ديدار آشنا را!

سه‌شنبه 7 تا جمعه 10 سپتامبر

پيشدرآمد: با پُلي كه عبور از آن دقايقي بيشتر را نمي‌طلبد، جهان ناگهان رنگ و معنائي ديگر مي‌گيرد. خبري از مطوع‌ها با چوبهاي خيزران بلندنبود كه هنگام نماز «حيّ علي‌الصلاه» گويان خيزرانها را در آسمان تكان مي‌دهند و اگر گوشه چشمي از سر مهر، به چشمت نشست، غرفه فروش بهشت با چهرة دوزخي و دشداشة كوتاهش، به سويت خيز بردارد كه معصيت كبيره‌ كرده‌اي... پُل دريچه‌اي به سوي جهاني به كوچكي يك جزيره است كه تا سال 1970 در كتابهاي درسي، استان چهاردهم ما بود.

جزيره‌اي كه علي‌رغم تلاشهاي حكومت براي تغيير هويت شهروندان، و مليت بخشي سخاوتمندانه به سوريها و يمني‌ها و حاشيه نشينان خليج هميشه فارس، همچنان طعم و عطر و هواي ايران را در جان و دلت مي‌ريزد. تا پيش از حضور حضرت در ژانويه 79 در تهران، ايراني‌تبارهاي مقيم بحرين و شيعيان اين كشور، بيش از ديگر شهروندان احترام واعتبار يافته بودند. در مورد شيعيان البته نخست وزيري كه عموي پادشاه فعلي است و انگار خيال خالي كردن صندلي صدارت عظما را ندارد، بي‌مهري‌هاي بسيار كرده است اما امير وقت بحرين به نوعي خود را وامدار دولت ايران مي‌دانست كه پيشنهاد رفراندوم را پذيرفته بود و وقتي سازمان ملل اعلام كرد اكثريت مردم بحرين خواستار استقلال اين شيخ نشين هستند اولين دولتي بود كه بحرين مستقل را به رسميت شناخت و اميرش را براي ديداري رسمي به تهران دعوت كرد.
با ظهور حضرت آقا، اما روز به روز فضاي بدبيني و نگراني نسبت به اهداف و مقاصد هيأت حاكمه جديد ايران گسترده‌تر شد. در همان هفته‌هاي نخست انقلاب آقاي سيد صادق روحاني از ضرورت بازپس گرفتن بحرين سخن گفت و از سوي ديگر سيدهادي مدرسي برادر آقاي سيدمحمد تقي مدرسي رهبر حزب عمل اسلامي عراق ــ هنوز هم ما نفهميده‌ايم كه مدرسي‌ها بالاخره ايراني هستند و يا عراقي و بحريني، در حاليكه دائي گرامي آنها مرحوم آيت ‌الله سيد محمد شيرازي و فرزندانش ايراني بودن خود را همه گاه عنوان كرده‌اند ــ با تشكيل جبهه آزاديبخش اسلامي بحرين، مشغول مغزشوئي جوانان شيعه‌اي شد كه تصوير مار را بر ديوار انقلاب ولي فقيه ايراني باور كرده بودند. چندين عمليات خرابكاري كه عاملانشان دست پروردگان برادر پاسدار احمد وحيدي از اطلاعات سپاه (بعداً سپاه قدس) بودند و كشف چندين توطئه آشوب و ترور، در كنار تظاهراتي كه در تهران برنامه ‌ريزي مي‌شد، چنان ضربه‌اي به ايراني تبارها و شيعيان در بحرين وارد كرد كه طي چند سال اخير همة تلاش آنها معطوف به اين بوده است كه ثابت كنند اعتقاد و ايمان آنها پيش از آنكه شعله از ولايت سيد روح‌ الله و سيدعلي گرفته باشد، جانمايه در وطنشان دارد.
آقاي دكتر محمد سعيد الشهابي كه روزگاري با كمك مالي وزارت ارشاد جمهوري اسلامي مجله «العالم» را در لندن منتشر مي‌كرد و بعد از تعطيل مجله به همراه دكتر منصور الجمري فرزند ملاي سرشناس و انقلابي شيعه بحرين، جنبش اسلامي آزاديخواهان بحرين را برپا كرد، با آنكه در سالهاي اخير استقلال رأي و جدائي خود را از خط ولايتي‌ها با نوشته و گفته‌هاي خود بارها آشكار كرده است اما هنوز هم مورد اعتماد دولت بحرين نيست، چون برخلاف دوست ديگرش دكتر مجيد العلومي كه دل و جان را در راه خدمت به هموطنانش دستمايه كرد و مقام وزارت را پذيرفت و وارد كابينه شد، هنوز هم گرفتار نوعي شرم حضور است. نگران اينكه مبادا به او لقب سازشكار بدهند. در حاليكه اگر در منطقه به دنبال نوعي دمكراسي شبيه به دمكراسي‌هاي ليبرال غربي باشيم، بحرين و كويت دو كشوري هستند كه اگر فشار اسلامي‌ها نباشد، خيلي زود به سطح مقبول اين نوع دمكراسي مي‌رسند. بحرين كه پيش از ديگر كشورهاي حاشيه خليج فارس به آبادي و آباداني رسيد و امروز يك مركز معتبر اقتصادي و بانكداري در منطقه و جهان است هيچ تكيه‌اي بر درآمد بسيار ناچيز خود از نفت ندارد بلكه عمده‌ترين اقلام درآمدش، از طريق خدمات بانكي و اداري، توريسم، صنايع پتروشيمي و صنايع مونتاژ به دست مي‌آيد. سالانه بيش از دو ميليون سعودي و شهروندان شوراي همكاريهاي خليج فارس از بحرين ديدن مي‌كنند. پلي كه منطقه شرقي عربستان را به بحرين متصل مي‌كند، در نگاه شهروندان سعودي كه همچنان گرفتار احكام آخوندهاي سلفي بدتر از جنتي و مشكيني هستند، دروازه‌اي به سوي بهشت است. در منامه بيشتر شبكده‌ها را يا مسيحاي پير پيرهن چركين چراغداري مي‌كند و يا كاكو شيرازي و فارسي كه دو نسل است خانة پدري را نديده است. هندي‌ها نيز در سالهاي اخير، اينجا و آنجا ميخانه ‌داري مي‌كنند. در گوشه و كنار شهر دركنار هتل و بارهاي مدرن غربي، مي‌توان هنوز دكه‌اي يافت با تختي و حصيري و سيني مزه و شيرة جان دختر رز كه ساقي بحريني، جلوي مشتري مي‌گذارد. دو هفته پيش خاموشي ناگهاني برق، ضرر هنگفتي را متوجه دولت و ملت كرد، آنهم در گرماي 50 درجه، به گونه‌اي كه مردم ناچار شده بودند به اتومبيلهاي كولردار پناه ببرند. پادشاه ملك حمد كه امارت بحرين را به مملكت پادشاهي مشروطه بحرين تبديل كرد برخلاف عمويش كه مورد غضب بحريني‌هاست. محبوبيت زيادي دارد، حتي اسلامي‌هاي سلفي سني و شيعيان جام برگرفته از چشمة ولايت جهل و جور و فساد نمي‌توانند در رابطه با برنامه‌هاي اصلاحي بر او ايراد بگيرند. شيخ علي سلمان كه تا چند سال پيش در لندن نعلين نماينده ولي فقيه، شيخ محسن اراكي را جفت ميكرد حالا براي خود تشكيلاتي دارد كه كار سياسي و فرهنگي مي‌كند و از احترام و موقعيت ويژه‌اي برخوردار شده است. زندانيان سياسي همه آزاد شده‌اند و چند نفري كه در زندانند از جمله چهار ريشوي سرسپرده به بن لادن، به دنبال ايجاد آشوب و اعمال تروريستي بوده‌اند.
نايب رئيس پارلمان بحرين كه يكي از سلفي‌هاي بنيادگراست، خيلي صريح دو سه هفته پيش در تلويزيون العربيه گفت؛ به دمكراسي اعتقاد ندارد چون در دمكراسي اكثريت جاهل مي‌تواند اراده خود را بر اقليت مومن عالِم (يعني آخوندها) تحميل كند!! (عين اين حرف را ناطق نوري زده بود كه مگر مي‌شود رأي من عالم!! با رأي مشهدي حسن بنا يكي باشد؟) حضرت نايب رئيس پارلمان بحرين كه با دوز و كلك صاحب كرسي نيابت مجلس شده بود در پاسخ سئوال گوينده تلويزيون العربيه كه پرسيد؛ با توجه به اينكه شما دمكراسي را باور نداريد چگونه است به عنوان نماينده پارلمان نماينده بخشي از آن اكثريت جاهل شده‌ايد گفت: فعلاً چاره‌اي نداريم و براي اينكه بتوانيم جلوي تصويب و اجراي قوانين ليبرالي و غربزدگان را بگيريم و در عين حال از فرصتها استفاده كرده و قوانين اسلامي را به تصويب برسانيم، مجبور شده‌ايم با كراهت بازي دمكراسي را تا حدودي بپذيريم!! (مفهوم ساده حرفهاي ايشان كه كاملاً شبيه به سخنان اهل ولايت فقيه است، از اين قرار مي‌باشد كه؛ ما اسلامي‌ها با حقه‌بازي و فريب از فضاي دمكرات كشور استفاده مي‌كنيم و با كشيدن تصوير مار به ديوار مردم را گول مي‌زنيم تا ما را به مجلس بفرستند آنوقت با تصويب قوانين ضدآزادي جلوي پيشرفت و تحول جامعه را مي‌گيريم.)
ده سال پيش حضور زنان در گسترة فعاليتهاي فرهنگي و سياسي و آموزشي و اقتصادي و هنري چشمگير بود، حالا اما منقبه‌ها و محجبه‌ها به خصوص در محلات فقيرنشين بحرين چشمگير است. به ياد روزي مي‌افتم كه خانم آلپ يكي از بانوان سرشناس عرصة فرهنگ و تعليم و تربيت كه رياست مدرسه عالي مددكاري اجتماعي را عهده‌دار بود از من كه ساعاتي در اين مدرسه درس مي‌دادم خواست مطلبي برايش بنويسم كه چرا ناگهان تعداد روسري به سرها در ميان دانشجويان مددكاري افزايش يافته است و چگونه است كه آزادترين دختران دانشجو با ظاهر اسلامي سر كلاس حاضر مي‌شوند اما چون به خلوت مي‌روند چهره‌اي متفاوت به خود مي‌گيرند.
من آن روز نوشتم كه روسري و ريش نوعي تمرد عليه حكومت است. تظاهر به اينكه ما مخالف دستگاهيم. در بحرين نيز در كنار تظاهر به مخالفت، وحشت از ريشوهاي بدچهره سلفي و اسلام ناب شيعي راديكال، يكي از عوامل زيرحجاب رفتن دختراني است كه تا ديروز با دامان كوتاه و آرايش غليظ در مدرسه و دانشگاه و محل كار حاضر مي‌شدند. با اينهمه من نگران آينده بحرين نيستم. اين جزيره كوچك اينك با داشتن دهها NGO يعني سازمانهاي سياسي و فرهنگي و حقوق بشر و... غير دولتي، و روشنفكراني كه نه دل به ماركس دارند و نه سر در اطاعت ولي فقيه سلفي (بن لادن) و اهل بيتش در منطقه، و نه شيعه‌هاشان اعتباري براي ولي فقيه شيعه قائلند، مي‌تواند موج بنيادگرائي را پشت سر گذارد. يوسف قرضاوي ملاي سلفي مصري كه روزگاري لقمه سادات را مي‌خورد و با قاتلان او همدل بود و امروز جيره و مواجب از شيخ قطر و تلويزيون الجزيره‌اش مي‌گيرد، بچه‌هايش را به انگليس فرستاده تا در بهترين مدارس خصوصي و دانشگاهها تحصيل كنند و يك گذرنامه قطري نيز زير بغل دارد. دو هفته پيش گفته بود قتل شهروندان غيرنظامي آمريكائي و غربي در عراق جايز است. در برابر اين شيخ جنايتكار كه خيلي از آخوندها در ايران و مصر و عراق و لبنان و حاشيه خليج فارس برايش دست زدند، شماري از روحانيون شيعه در عراق، كويت و بحرين موضعي سخت گرفتندو خواستار محاكمه او شدند. قرضاوي چنان ترسيد كه حرف خود را پس گرفت به خصوص كه شيخ الازهر نيز او را محكوم كرد. در نشستي كه در آن تني چند از روشنفكران بحريني و كويتي و قطري حاضر بودند به محمد جاسم الصقر رئيس كميسيون روابط خارجي پارلمان كويت و آقاي شعله يكي از روشنفكران و شاعران سرشناس عرب گفتم آيا وقت آن نرسيده است كه آزادانديشان و روشنفكران جهان اسلام در برابر موج فريب راديكاليسم اسلامي از نوع شيعه و سني آن موضع بگيرند و همانگونه كه عده‌اي از آخوندها و به اصطلاح متفكران اسلامي انقلاب زده، چپ و راست براي مظلوميت اسلام ناله سر مي‌دهند و از حمله صليبي‌ها و صهيونيستها به اسلام و مسلمانان شكوه مي‌كنند، اينها نيز بيانيه‌اي كه مي‌تواند هزاران امضا داشته باشد خطاب به جهانيان صادر كنند و با صداي رسا اعلام كنند ما از اسلام ناب انقلابي محمدي از دو نوع بن لادني و ولايت فقيهي و دكانهاي ريز و درشتي كه به اين دو نوع نگرش متصل است بيزاريم. و اگرچه مسلمانيم ــ خواه با اعتقاد و خواه به علت مسلمان زاده بودن ــ اما تروريسم اسلامي را محكوم مي‌كنيم. كشتن كودكان بيگناه در مدرسة اوستياي شمالي را مذموم مي‌دانيم، از انتحاري‌هاي فلسطيني كه غيرنظاميان اسرائيلي را تكه تكه مي‌كنند نفرت داريم. ابومصعب و مقتدا صدر و شيخ علي مشكيني و يوسف قرضاوي را رسولان مرگ و نفرت مي‌دانيم. سياستهاي اريل شارون را محكوم مي‌كنيم، نسل كشي در چچن را غيرانساني مي‌دانيم. بمباران غيرنظاميان در عراق را توسط آمريكا و شكنجه اسراي ابوغريب را عملي غيرانساني مي‌دانيم اما همزمان مسلماناني را كه سر كارگران نپالي را در عراق مي‌برند و شهروند آمريكائي را در برابر دوربين تكه تكه مي‌كنند و به اسم اسلام و تشييع دختران و پسران جوان نجفي را پس از تجاوز در حرم حضرت علي به قتل مي‌رسانند، آنها را كه برجهاي دوقلوي نيويورك را خاكستر كردند، و يا دويست و پنجاه كودك و زن و مرد، پير و جوان را در مدرسه‌اي در اوستياي شمالي تكه تكه كردند، جانياني خطرناك مي‌دانيم كه بايد ريشه‌شان را بركند و جهان را از شرشان نجات داد.

شنبه 10 تا دوشنبه 13 سپتامبر

1 ــ صندوقهاي قرض ‌الحسنه را نخستين بار در همين ستون رسوا كرديم و مردمي را كه ساده دلانه هست و نيست خود را به دست جمعي از خدابي‌خبر مدعي بانكداري اسلامي داده بودند هشيار ساختيم كه اگر نجنبيد، آقاي گودرزي و شركا با ميلياردها تومان سرمايه شما مثل اسلافشان به كانادا و نيوزيلند و استراليا گريخته‌اند. خوشبختانه اين هشدارها و پيگيري‌ امر در اين ستون و راديو ياران، باعث شد مردم و به ويژه اهالي اصفهان به پاخيزند و رژيم در برابر بحراني كه مي‌رفت شهرهاي بزرگ را دربر گيرد، به دست و پا بيفتد و بانك مركزي مجبور به مداخله شود و... گودرزي را درفرودگاه دستگير كردند و تعدادي از مسئولان صندوقهاي آل طه و محمد رسول‌الله و دكانهاي كوچكتر وابسته به سپاه و مؤتلفه تحت بازجوئي قرار گرفتند اما مدتي بعد مردمي را كه با وعده و وعيد ساكت شده بودند حواله به روز قيامت دادند. امروز باز به خانة نخست بازگشته‌ايم. روز از نو روزي از نو، كلاشان آزادانه مي‌گردند و خانم گودرزي بيوه زني كه سرمايه چهار فرزند صغيرش را در صندوق آل طه گذاشته مثل هزاران مستضعف ديگر هر بامداد راهي محل بسته صندوق مي‌شود. به او قول داده‌اند سرمايه‌اش را قسطي به او برگردانند، مشكل اين است كه فرزند سوم خانم گودرزي (كه هيچ نسبتي با آرسن لوپن رئيس صندوق به جز تشابه اسمي ندارد) مبتلا به بيماري كليه است و نياز به عمل جراحي فوري دارد، و مال قسطي مشكل او را حل نمي‌كند. خانم گودرزي در نامه‌اي برايم نوشته است اگر تا پايان شهريور پول مرا ندهند، در برابر دفتر سازمان ملل در تهران خود را آتش مي‌زنم تا جهانيان بدانند در كشوري كه هزينه سفر رهبرش به همدان سر به صدميليارد تومان مي‌زند زني بيچاره به خاطر سه ميليون تومان ارثيه فرزندان صغيرش خود را به آتش كشيد.
2 ــ علي اكبر ولايتي را بزك كرده‌اند و اينك قطعي به نظر مي‌رسد كه حضرت ولايت عظما نظر لطف ويژه به مشاور اعلاي خود دارد و با آنكه مي‌داند نام علي‌اكبر خان حكيم‌الممالك دربار معدلت پرور، جزو فهرستي است كه قاضي دادگاه برلين به عنوان آمران قتل رهبر حزب دمكرات كردستان زنده ياد دكتر صادق شرفكندي و يارانش در رستوران ميكونوس، انتشار داده است، همچنان اصرار دارد كه بچة رستم آباد بركرسي كفشداري جمهوري ولايت فقيه بنشيند. رضوي فقيه درست گفته است همانطور كه صدارت در جمهوري اسلامي با ميرحسين موسوي به پايان رسيد، خاتمي نيز ختم رياست جمهوري است. چون از اين پس تا زماني كه سكه به نام نامي سلطان فقيه مي‌زنند، رئيس جمهوري يك دفتردار دونپايه در دربار سلطاني خواهد بود كه وظيفه‌اش كفشداري سلطان فقيه است. در چنين شرايطي، طبيعي است كه هر نوع تلاشي جهت معرفي فردي از تيره اصلاح ‌طلبان حكومتي از نوع ميرحسين موسوي يا مصطفي معين، نتيجه‌اي به جز گرم كردن تنور انتخابات ولي فقيه نخواهد داشت. به اعتقاد من، ما در شرايطي قرار داريم كه هرگونه مشاركت در نمايش انتخابات، تنها مي‌تواند، رنگ مشروعيت به فرمان مطاع مقام ولايت عظما مبني بر ضرورت انتخاب علي اكبر خان ولايتي، بزند.
زمان آن است كه گروههاي سياسي مخالف رژيم در داخل و خارج كشور به جاي گرفتار شدن در بحثهاي سوفسطائي و تلاش براي اثبات اينكه ميخ صليب عيسي به لاهوت فروشد و يا به ناسوت، به طور جدي موضوع بديل انتخابات رياست جمهوري آينده را مورد بررسي و بحث قرار دهند. به عبارت ديگر بايد روشن شود آيا نظير انتخابات مجلس هفتم فقط بايد به تحريم انتخابات بسنده كرد و يا همزمان با تحريم، مسأله رفراندوم را كه همچنان ــ به اعتقاد من ــ عملي‌ترين و كم هزينه‌ترين راه براي نقطة ختام بر مشروعيت رژيم گذاشتن است، به آزمون گذاريم. در اين زمينه باز هم سخن خواهم گفت.
3 ــ خوانندگان يكهفته با خبر به ياد دارند كه تقريباً شش ماه پيش در همين ستون به جلسه‌اي اشاره كردم كه با حضور خامنه‌اي و تني چند از كارشناسان اتمي ايران برگذار شده بود. به نقل از يك منبع آگاه نوشتم كه خامنه‌اي با اشاره به وضع كره شمالي گفته است بايد ظرف دو سال آينده حداقل دو كلاهك اتمي داشته باشيم و با اين كار نظام را بيمه كنيم. و مثل كره شمالي بتوانيم در مقابل آمريكا قاطعانه بايستيم. و در ادامه نوشتم كه به دستور ولي فقيه 2 ميليارد دلار از اضافه درآمد نفت، در اختيار صنايع هوافضا به رياست احمد وحيد گذاشته شده تا پروژه توليد سلاح هسته‌اي را به سرعت پيش ببرد. يكبار ديگر نيز مطالب جديدتري را در اين زمينه عنوان كردم. روز شنبه كه آقاي سيدالمحدثين معركه‌اي در پاريس برپا كرده بود تا در آن كشفيات سازمان ورشكسته به تقصير مجاهدين را درزمينه فعاليتهاي اتمي ايران فاش كند، با شگفتي دريافتم كه حضرت ايشان با تكرار آنچه كه من شش ماه قبل نوشتم و ترجمه آن توسط ديلماج مخصوصشان، قصد دارند بار ديگر براي سازمانشان اعتبار كسب كنند. از سوي ديگر دوستي از بلژيك خبرم كردكه تيم تظاهرات سازمان با مراجعه به دو دلال افغاني و دادن مبلغي كلان به آنها از ايشان خواسته است حداقل هزار هوراكش و عربده زن روز دوشنبه در برابر دفتر اتحاديه اروپا در بروكسل گردآوري كنند تا به همراه بقيه لشكرياني كه از سوئد و نروژ و آلمان و فرانسه و... راهي پيك نيك بلژيك شده‌اند خواستار حذف نام سازمان مجاهدين خلق از فهرست سازمانهاي تروريستي شوند.
واقعاً كه يك سازمان مدعي مبارزه و خواهان دمكراسي بايد به كجا سقوط كند كه براي اظهار حقانيت خود مثل رژيم جمهوري اسلامي ناچار به استخدام مزدور و بسيج غيرايرانيها شود.
ايكاش مجاهدين از آنچه بر سرشان آمد درس عبرت گرفته بودند و بعد از تجربة تلخ عراق، ضمن اعتراف به گناهان و خطاهاي خود، ضمن كنار گذاشتن رجوي و بانو و آدمهائي مثل همين سيدالمحدثين، به نيروهاي ملي و آزاديخواه مبارز داخل و خارج كشورمان مي‌پيوستند.
مشكل اين است كه ويروس مربوطه مثل ويروس ايدز، شفا يافتني نيست و كساني كه مبتلا به آن مي‌شوند، هيچگاه، با حقيقت آشتي نخواهند كرد و حاضر به دست كشيدن از اعمالي كه باعث گسترش ويروس در روح و جان مي‌شود. نيستند.

September 17, 2004 03:26 PM






advertise at nourizadeh . com