October 14, 2004

... نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفلها

يكهفته باخبر
سه شنبه 5 تا جمعه 8 اكتبر
پيشدرآمد:«وقيح» در زبان عرب به جز معناي ظاهريش (بي آزرم، روئي به ضخامت سنگ پا داشتن، به هيچ آئين و مسلك و طريقتي دل و جان نسپردن، فريبكارانه دروغ گفتن و قيافه حق به جانب گرفتن كه بله ما عين صدق و صفا و وفا و فداكاري و... هستيم) يك معناي مفهومي نيز دارد كه در وجه صفتي اش بسيار به كار ميرود آنهم توسط ما فارسي زبانان (از استاد فرزانه ام حضرت دكتر مهدوي دامغاني پوزش ميطلبم كه اين تلميذ بيمايه را جاي آن نيست در مفاهيم و معاني حقيقي و مجازي واژگان عرب در برابر استاد بزرگوار اظهار فضل كند). باري واژه «وقيح» در فقه اللغة ما از وجه مصدري خود يعني وقاحت يا مطابق رسم الخط و دستور زبان عربي «الوقاحه» معنائي به مراتب وسيعتر دارد.

وقيح هم معناي «بچه پررو» را دارد و هم مفهوم پست و بيمايه و نامرد و منافق. و از زمان ظهور نايب امام زمان در نوفل لوشاتو و سپس بر بام مدرسة علوي و آنگاه در بارگاه خلافت و بعد از آن، در دوران با سعادت ولي فقيه ثاني حضرت سيدعلي بن الجواد الحسيني التبريزي الملقب بخامنئي، وقيح يك وجه عيني خاص نيز پيدا كرده است كه هم تعبير عربي وقح و وقيح و وقاحت در اوتجلي يافته است و هم تعابير فارسي مستفاد از اين واژگان.
درست حدس زديد. منظورم از وجه عيني شيخ الرئيس جناب علي اكبر خان نوقي بهرماني ملقب به هاشمي رفسنجاني است كه به تمام معنا، وقح و وقيح و وقاحت با نام و جان و جهانش پيوند خورده است. گمان نميكنم در تاريخ ما كسي را هم چون او داشته باشيم كه به راحتي نوشيدن آب دروغ بگويد، دوستي و علائق و پيوندهاي انساني، اعتباري فراتر از بادگلو بعد از نوش جان كردن ناهار برايش نداشته باشد و آنچه به عنوان پرنسيپ يا اصول از آن ياد ميشود (فرقي نميكند كه اين اصول اعتبار انقلابي داشته باشد يا در پيوند با دين و يا يك خط و مسلك سياسي باشد. از اصول اخلاقي سخن نميگويم كه اخلاق وجناب شيخ حكم جن و بسم الله را دارد) به هيچ روي در قاموس وي مفهومي را افاده كند.
بعد از قضيه ايران گيت مقاله اي در روزگارنو نوشتم با عنوان «روباه آيت الله و فهرست سازمان سيا» متن عربي اين مقاله نيز در المجله چاپ شد. بعد از درگذشت آيت الله خميني و وصلت سياسي علي بن جواد و علي اكبر نوقي نيز تكمله اي بر مقالة نخست درباب شيخنا نوشتم كه در آن از وي با عنوان عمروعاص دستگاه خلافت فقيه ياد كردم. در اين دو مقاله كوشيده بودم تصويري نزديك به اصل از شيخ علي اكبر ارائه دهم، اما امروز با مراجعه به اين دو مقاله دريافتم كه مقاله سومي نيز لازم است. اگرچه براي توصيف اين لعبت همه جائي بايد كتابها نوشت.
اينكه بار ديگر به ايشان پرداخته ام به چند سبب است كه نخستين آن زمينه سازي هاي حضرتش براي بازگشت به كاخ رياست جمهوري است و سپس سخنان اخير او در رابطه با اينكه ثروتش طي 25 سال گذشته رو به كاهش گذاشته و از يكصد قطعه زمين سالاريه قم فقط يك قطعه برايشان مانده كه ميخواهند در آن خانه اي بسازند تا ارتباط نورچشمي هاشان با شهر خون و قيام قطع نشود. عاليجناب سرخپوش (به قول اكبر گنجي آزاده در زنجير) همچنين بعد از عمل جنايتكارانه تروريستهاي اسلامي در استراحتگاه طاباي مصري كه به قتل شمار زيادي از جهانگردان اسرائيلي و كاركنان مصري هتل هيلتون و... منجر شد با بي اهميت خواندن اين جنايت، اظهار لحيه فرموده كه بله اينها براي عياشي به مصر آمده بودند آنهم در آستانه رمضان و چشمشان كور ميخواستند نيايند. اجازه بدهيد نخست يك نيمه پروفايل (نامة احوال) از حضرت شيخ الرئيس نوقي بهرماني تقديم كنم و بعد به سراغ مسائل مربوط به امروز ايشان بروم.
الف: هاشمي كيست؟
شيخ علي اكبر نوقي بهرماني ملقب به هاشمي رفسنجاني نبيرة يكي از سربازان مزدور (جيره بگير) ازبك است كه در ركاب آقامحمدخان قاجار شمشير ميزد و بعد از فتح كرمان چون زخم بسيار خورده بود، مورد مرحمت سرسلسلة قاجار قرارگرفت و در روستاي نوق مستقر شد و با كمكهاي چندي كه از خان قاجار و سردارانش دريافت كرد زميني خريد و ازدواج كرد و تا پايان عمر در همان روستا باقي ماند. پس از او فرزندانش نيز از راه زراعت زمينهاي پدري را گسترش دادند. و وقتي خبر صاحب زمين شدن آنها به مزارشريف رسيد، كه عموها و عموزادگانشان در نهايت فقر و فلاكت در آنجا زندگي ميكردند، شماري از اين اقوام راهي كرمان و بهرمان شدند. (هاشميان ها ازاين دسته اند).
خود شيخ علي اكبر در «روزنامه ايام» خود كه به همت آقازاده حاج محسن و يكي از همكاران همه جائي ما منتشر شد، گوشه هائي از زندگي خود را آورده است همراه با تصاويري كه با نگاه به آنها انسان در قدرت الهي حيرت ميكند كه چگونه سرنوشت كشوري به اعتبار و عظمت ايران را به دست چنين افرادي داده است. برادران شيخ علي اكبر بجز يكي از آنها كه پيش از انقلاب به رحمت خدا رفته است، در وجاهت و وقار چيزي كمتر از برادر بزرگ خود ندارند. محمودآقا كه تا مديركلي خاورميانه وزارت خارجه رفت، واقعاً پديده اي است كه بايد در موزه هاي طبيعي مورد مطالعه قرار گيرد و محمدآقا نيز كه معرف حضورتان هست چه در مقام مديرعامل صدا و سيما و چه در جايگاه معاون اجرائي رئيس جمهوري.
شيخ علي اكبر در نوجواني به شيوه روستازادگاني كه به حوزه رفتند، تا بعد از چندي به عنوان ملا به ده باز گردند و لقمه ناني «حلال» از راه كشتن امام حسين روي منبر به دست آورند، راهي قم شد. منتها برخلاف ديگر روستازادگان كه درحوزه زيد را به جان عمرو ميانداختند، و از «صرف مير» به «شرح اللمعه» ميرسيدند، ايشان با زيركي خاص خود خيلي زود دريافت براي ملا شدن نه سواد لازم است نه زيبائي چهره (دليلش اينكه امروز ملاهاي با اصل و نسب و عالمي كه هم تقوا دارند و هم سواد، خانه نشين هستند و زيباروياني مثل خسرو خوبان ــ روح الله حسينيان ــ و آهنگر خرم آبادي ــ حائري خرم آبادي شاهد شكر لب حضرت مصباح يزدي ــ يا مثل خسروخان به كراهت وجه دچار شده و يا چون حائري در زير خاك سرد خفتهاند.) بلكه اگر چند كيلو وقاحت را با مقداري فرصتطلبي و كاسبكاري به هم آميزند، آنگاه آينده روشني پيش رويشان قرار خواهد گرفت. آدمي دست خالي به قم ميآيد و آنوقت به اعتراف خودش پيش از انقلاب يكصد قطعه زمين در بهترين محله قم، به نامش ثبت ميشود. بعد در جريان ترور مرحوم حسنعلي منصور، همين ازبك خان، اسلحه به گروه ترور ميرساند و عليرغم ادعايش مبني بر اينكه از همان نوجواني سرسپردة خميني بوده، بدون اعتنا به گفته خميني كه با ترور منصور مخالفت كرده، پول زيادي را به گروه ترور ميدهد و موافقت يك ملاي ضدخميني يعني مرحوم ميلاني را با اين جنايت، برجسته ميكند و نيمه فتواي قتل منصور را به دست آقا محي انواري و حاج حبيب مؤتلفه و محمد بخارائي و... قرار ميدهد. من بسياري از آخوندها از جمله آقاي خامنه اي را پيش از انقلاب ميشناختم و شمار كثيري از آنها را در محضر (به هر دو معنايش) پدرم ديده بودم اما با شيخ علي اكبر دقيقاً چند روز بعد از آزاديش از زندان حكومت نظامي آشنا شدم. برادر همسر او آقاي مرعشي كه مثل مرحوم پدرم سردفتر اسناد رسمي است به همراه او و شيخ فضلالله محلاتي مرحوم و... به روزنامه اطلاعات آمدند و مرعشي ايشان را معرفي كرد كه همه كاره آقاي خميني است.
استادم زنده ياد غلامحسين صالحيار چند سال پيش در بازگوئي خاطراتش از روزهاي انقلاب از جمله نوشت كه اين بنده هر روز با خبري تازه و دقيق از پشت پرده انقلاب ميآمدم و چند روز بعد دقت و صحت خبر آشكار ميشد. صالحيار نوشته بود نوري زاده را تحت فشار گذاشتم كه منبع خود را فاش كند و او خيلي ساده گفت آقاي هاشمي و در آن تاريخ هيچكس هاشمي رفسنجاني را نميشناخت... به گفته صالحيار اين را اضافه ميكنم كه من در برخورد با كساني كه هركدام خود را نماينده واقعي و غيرقابل تغيير قاطبة اهالي ولي فقيه ميدانستند خيلي زود دريافتم كه آقاي خميني، منتظري و بهشتي و اردبيلي و مطهري را سركار گذاشته و در حقيقت اين فقط شيخ علي اكبر است كه از مكنونات ضمير سيد روح الله باخبر است و نوعي كنترل بر كارهاي او دارد. روز بازگشت آقاي خميني به ايران كساني مثل محلاتي و رباني شيرازي و همين آقاي خامنه اي براي ظهور در كنار او و برداشته شدن تصويري از آنها در خدمت حضرت نايب امام زمان سر و دست مي شكستند اما شيخ علي اكبر بي اعتنا به اين حرفها پشت پرده مشغول طرح و توطئه بود. و تا يك روز بعد از آمدن آقاي خميني در ملاءعام در كنار او ظاهر نشد. اما همان شب نخست وقتي به همراه احمدآقا به اندرون رفت من فهميدم كه كارچرخان اوست. بنابراين به جاي كوبيدن باب اسرار اين و آن، ساعتي با شيخ سخن ميگفتم و خبرهاي ناگفته برايم آشكار ميشد.
در اين خانه اي كه ايشان مدعي است قبل از انقلاب صاحب آن بوده و از سر اضطرار ناچار به فروش آن شده، بدفعات او را ديده ام.
خانمي خبرنگار از شبكة راديو تلويزيون دولتي كانادا در فروردين 1358 به ايران آمد. آن روزها اين شبكه تقريباً روزانه با من مصاحبه ميكرد و پيرامون رويدادهاي ايران، سئوالاتي را با من درميان ميگذاشت. خانم خبرنگار خواستار ديدار با اعضاي شوراي انقلاب بود. به مرعشي (برادر زن هاشمي كه با حسين مرعشي پسر عموي خانم عفت مرعشي همسر هاشمي نسبتي ندارد) تلفن زدم و او همان عصر برايمان وقت گرفت. رفتيم و نشستيم و فائزه خانم هم كه ده دوازده سال داشت در كنار پدر ظاهر شد تا روشن شود اين شيخ از نوع آخوندهاي سنتي نيست و از ظاهر شدن در كنار نسوان ابائي ندارد.
بعد از سوءقصد به او، ايرج صامتي را كه در اميد ايران با من همكاري داشت، به ديدنش فرستادم تا حقيقت ماجرا را كشف كند. كه در آن زمان شايعات بسياري پيرامون اين سوءقصد بر زبانها بود. شيخ مدعياتي داشت همراه با ستايشي از عفت خانم كه اگر او نبود كار مرا ساخته بودند.

ب: هاشمي ــ پدرخوانده.
من با اشاره به طرحهائي كه با كارگرداني و يا اطلاع و تأييد شيخ علي اكبر نوقي بهرماني از ابتداي انقلاب به اجرا درآمده است به طور تلگرافي و خلاصه، به آنها كه پدرخوانده را خوب نشناخته اند، يادآور ميشوم اگر اوضاع به همين نحو پيش برود، سر ولي فقيه ثاني را نيز هم چون ولي فقيه اول، شيخنا خواهد خورد كه هم اراده اش را دارد و هم ابزارش را. (اين توضيح را بدهم كه در قضاياي مشكوك همچون قتل مرحوم مطهري و بعد قره ني و سپس بهشتي و بزرگان حزب جمهوري اسلامي و بعد مرحوم سرلشگر فلاحي و سرهنگ نامجو ... و رجائي و باهنر و... چون اسنادي در دست ندارم و برداشتها همه از سر حدس و گمان و قرينه ها است لذا اين مسائل و رابطه آنها با شيخ علي اكبر را به وقت ديگري ميگذارم).
1 ــ زير آب جبهه ملي را در دولت موقت زدن.
2 ــ طرح ورود آخوندها به كار اجرائي را به تصويب رساندن.
3 ــ جلوي انحلال مجلس خبرگان را توسط دولت موقت گرفتن.
4 ــ با نشستن بر كرسي رياست پارلمان، و داشتن حمايت كامل آقاي خميني، رقبا را يكان يكان كنار زدن و به قدرت اصلي تبديل شدن.
5 ــ طرح عزل بني صدر را به همراه بهشتي و رجائي به انجام رساندن.
6 ــ كنترل جنگ را در مقام جانشين فرمانده كل قوا در دست گرفتن.
7 ــ كنترل سياست خارجي را در جريان ايران گيت و بعد از آن به دست گرفتن.
8 ــ ادامة جنگ را وسيله پاك كردن صحنه از مخالفان بالقوه و بالفعل ــ خود و نظام ــ كردن.
9 ــ طرح عزل منتظري و نوشاندن سم قطعنامه 598 را به آقاي خميني (با كمك احمد خميني، ريشهري، محسن رضائي و علي مشكيني) به انجام رساندن.
10 ــ خامنه اي را پس از درگذشت خميني بر تخت نشاندن واو را وامدار خود ساختن.
11 ــ مخالفان داخلي و خارجي (در خارج كشور) را به دست فلاحيان و اطلاعات سپاه از ميان برداشتن. (در دو مورد قتل زنده يادان دكتر عبدالرحمن قاسملو و دكتر شاپور بختيار شيخ علي اكبر به نوعي غافلگير شد. گو اينكه او مخالفتي با اين جنايات نداشت اما زمان آن ؛طرح او را براي نزديكي با اروپا با مشكل روبرو ساخت. يادمان نرود كه قتل دكتر عبدالرحمت برومند و سپس دكتر بختيار و سروش كتيبه، به روياي هاشمي براي استقبال از فرانسوا ميتران در تهران مهر باطله زد. در واقع شيخ علي اكبر زرنگ هفت خط خود يكچند گرفتار فلاحياني شد كه از غولهاي دست ساز او بود. اين اشاره به معناي آن نيست كه رفسنجاني با قتل مخالفان رژيم به طور كلي مخالفتي داشت. جريان ميكونوس كه در آن هاشمي نقش تعيين كنندهاي داشت بهترين گواه بر آلوده دامني شيخ علي اكبر در قتلهاي سياسي داخل و خارج كشور است).
12 ــ در افتادن با راستهاي نظام و سپس مهار آنها و بيرون راندن چپها درانتخابات دوره چهارم مجلس.
13 ــ نيمه ميداني به چپها دادن و سپس شمشير به روي راستها كشيدن.
14 ــ بعد از دوم خرداد، نخست وابستگان خود را به دولت تحميل كردن و براي رياست مجلس ششم خيز برداشتن و سپس با شكست در بازگشت به مجلس، تسمه از گردة اصلاحات و اصلاح طلبي كشيدن و به دستي راستها را تحريك كردن و به دست ديگر ولي فقيه را به قتل عام اصلاح طلبان و آزاديخواهان تشويق كردن.
15 ــ به خارجيها پيام ارادتمندي دادن و اشاره سرسپردگي فرستادن، و به داخليها يادآور شدن كه سردار سازندگي اگر بازگردد نان و گوشت و امنيت دگربار، برقرار خواهد شد.
اين از فرازهاي آشكار زندگي شيخ علي اكبر نوقي بهرماني، اما آنچه حضرتش در باب عمليات تروريستي در طابا و فلسطين گفته است معرف شخصي است كه خود از نوجواني با تهيه هفت تير براي قاتلان مرحوم منصور، دلبسته قتل و ترور بوده است. يكي از بستگان امام موسي صدر نقل ميكرد وقتي هاشمي به جنوب لبنان آمده بود به يكي از پاسداران امام موسي گفته بود ميشود چند روزي به من تعليم ساختن بمب و تيراندازي بدهيد. روابط نزديك هاشمي با سران حزب الله و گروههاي فلسطيني مثل جهاد اسلامي، و تشكيلات قتل و تروري مثل سپاه قدس و اطلاعات سپاه گوياي اين واقعيت است كه حقاً ميتوان ايشان را پدرخوانده تروريستهاي منطقه دانست.
بخش ديگر سخنان ايشان پيرامون فقر و درويشي است. در اينجا آن واژه «وقيح» كه كلام را با آن آغاز كردم، بيش از جاهاي ديگر جلوه گري ميكند. نيازي نيست به گزارش مجله «فوربس» اشاره كنم كه باعث قتل نويسنده روسي اش شد، با بودن به قول علما شواهد بيّنه نياز به مددگرفتن از مصادر ثانويه نيست. منزلي را كه ايشان قبل از انقلاب داشتند به اين دليل فروختند كه در 15 سال اخير حضرتش در مجتمع رياست جمهوري و رهبري سكني دارند و سه چهار مستغلي كه به نام عفت خانم و فاطي خانم و خانم فائزه جان و ياسرخان و آقا مهدي و حاج محسن خريداري فرموده اند، ظاهراً به نام حضرتش نيست. ويلاهاي شمشك و چالوس و نوشهر نيز از اموال مصادره اي است و شيخنا آنها را عملاً به رايگان در تصرف دارد. باغهاي پسته رفسنجان و اراضي زراعي، در كنار مجتمع صنعتي كرمان و مناطق آزاد تجاري در استان كرمان، هيچ ارتباطي با حضرت ايشان ندارد چون توسط عموزادگان ايشان و يا خانم اداره ميشود. همچنانكه قرارداد توتال و آن 150 ميليون دلار كميسيون ؛در كنار قرارداد توليد فولكس واگن ابداً با ذات اقدس پدرخوانده در ارتباط نيست و اگر آقا مهدي و ياسرخان و حاج محسن بدون اجازه ايشان از منافع آن برخوردار شده اند گناهي در كارنامة درخشان شيخنا، ثبت نخواهد شد. در رابطه با سرمايه گذاريها در كانادا، منزل باشكوه در بلاد فخيمه و سرمايه گذاريها در دبي و سوريه و «شركت 32» سخن نميگويم كه مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد. فقط يكبار ديگر به تأمل بر معاني و مفاهيم واژه وقيح دعوتتان ميكنم.

شنبه 9 تا دوشنبه 11 اكتبر

1 ــ مرگ خانم خوشنويسان همه را به جز همسرش دكتر علي اكبر ولايتي وزير خارجه پيشين، مشاور اول رهبر و نامزد ايشان در انتخابات رياست جمهوري آينده، شگفتي زده كرد. خانم خوشنويسان تا سه هفته پيش هيچ عيبي نداشت فقط از اضافه وزن و چين و چروكهاي آشكار و پنهان چهره و جسم شكايت داشت و مرتب به ولايتي ميگفت همسر رئيس جمهوري آينده بايد موزون و خوب چهره باشد و همه گاه هيلاري كلينتون را مثال ميزد كه تا چه حد در موفقيت همسرش تأثير داشت. گاه نيز از همسر آيت الله خامنهاي و آقاي خميني ياد ميكرد كه هنوز هم راست قامت و موزونند و در مقابل به همسران بعضي از مقامات اشاره ميكرد كه باد كرده اند و آدم از ديدنشان به خصوص در استخر مجتمع رهبري و سوناي آن وحشت ميكند. خانم دكتر آنقدر گفت و گفت تا سرانجام ولايتي قبول كرد ترتيب انجام عمل زيبائي ايشان را كه شامل تخليه چربيهاي شكم و بازسازي چهره و سينه بود بدهد. خانم خوشنويسان به يك كلينيك خصوصي كه متعلق به يكي از دوستان دكتر ولايتي است منتقل شد و دوعمل جراحي همزمان انجام گرفت اما.... در عملهاي جراحي براي زيبا يا زيباترشدن، درصدي ريسك وجود دارد به خصوص اگر ميزان چربي تخليه شده زياد باشد و يا در حين عمل اتفاقي نامنتظره رخ دهد. متأسفانه خانم دكتر خوشنويسان نيز دچار اين اتفاق شد و پس از عمل درگذشت. حق اين بود آقاي ولايتي در بزرگداشت بانوئي كه نزديك به سي سال يار و همراهش بود و در برابر افكار عمومي كه انتظار دارد او را براي رياست جمهوري برگزيند، واقع امر را ميگفت نه آنكه جسد خانم را شبانه به بيمارستان پارس كه خود سهامدار عمده آن است ببرد، جواز دفن بدون ذكر علل واقعي مرگ صادر كند و روز چهارشنبه نيز خيلي سريع جسد را به خاك سپارد...
متأسفانه امروز اغلب خانمهاي بزرگان نظام كه به سنين بالا رسيده اند با داشتن پول و امكانات ميل جواني دارند به خصوص كه در تهران صنعتگراني در هيأت جراحان پلاستيك آماده اند كه سكينه خانم زن حجت اسلام منافق زاده را با دو سه ميليون پول طي چند ساعت عمل، به فيفي بانو تبديل كنند.
2 ــ نشريه «شما» ارگان عقيدتي مؤتلفه حاج حبيب عسكراولادي تازه مسلمان و سخنگوي مافياي جهل و جور و فساد و جنايت كه بعد از سردبير شدن حميدرضا ترقي لطف بسيار به من دارد و هر از گاهي نوازشي نثارم ميكند اخيراً، در رابطه با كتاب ارزنده دكتر ماشاءالله آجوداني پيرامون مشروطيت (با صيغه ايراني آن و ادبياتي كه رنگ خشونت ميگيرد و در شعار و خون، آزادي و دمكراسي را قرباني ميكند) خزعبلاتي را سرهم كرده كه چاپ آن در نشريه اي مثل «شما» البته جاي تعجب ندارد. مؤتلفه وارث شيخ فضلالله نوري و پاسدارهاي حوزه هاي جهل و خرافه و تحجر است. بنابراين خيلي طبيعي است كه از اثر تحقيقي آجوداني به فغان آيد اما چون شرافتي در كار نيست و اتهام زدن شيوة مرضية مافياي مؤتلفه و شركا است، لذا به جاي پرداختن به نوشته او و نقد و بررسي، دريافتهاي او، به شيوة خفيه نويسان عهد سلطان صاحبقران، نويسندة نشريه «شما» مدعي ميشود كه آجوداني نيز هم چون يحيي دولت آبادي كه مورد احترام مؤلف مشروطه ايراني است، از پيروان طريقت بهائي است. گو اينكه اين نوع سخنان ارزش جواب ندارد اما چون بازتاب نامطلوب چنين سخناني را در شهري كه آجوداني برخاسته از آنجاست، آنهم به عنوان عاملي جهت فشار وارد كردن بر اهل و طايفة او ميدانم، لذا ضروري ديدم به حاج حبيب مؤتلفه كه خود از تازه مسلمانان است و جد موسوي مذهب او در دماوند معروف خاص و عام است يادآور شوم پيش از اتهام زني به انسانها و زير سئوال بردن مذهب و باور آنها، لازم است شناختي از آنها داشته باشيم. نويسنده ارگان مؤتلفه آيا از مادر دكتر آجوداني شرم نميكند كه سيده اي مؤمن و باخدا بود و يك فرزندش در دفاع از خاك وطن در جنگ با عراق به شهادت رسيد و آن يكي كه نتوانست در برابر سلطة جاهلان قاتل بر فرهنگ و آموزش و ادب كشور دوام بياورد، ره به غربت كشيد؟

October 14, 2004 12:08 PM






advertise at nourizadeh . com