December 23, 2004

دامن دوست به صد خون دل افتاده به دست...

يكهفته با خبر
سه شنبه 14 تا جمعه 17 دسامبر

پيشدرآمد: چمدانهاي حتي خوشبين ترين ما به نزديك بودن روز بازگشت كه ديرسالي نيمه باز مانده بود، حالا به صندوق خانه ها منتقل شده و پذيرفته ايم كه براي بسياري از ما ديدار دوباره خانة پدري اگر اجسادمان توقيف و مصادره نشود، فقط زماني امكان پذير است كه ديگر مجال ديداري به جا نمانده است. نگوئيد فلاني چند هفته اي است آية يأس صادر ميكند و روضه ميخواند، درست برعكس اين تصور هيچگاه چون امروز اميدوار به فرداي ميهنم و دستيابي به آزادي و مردمسالاري نبوده ام. اما آنچه مرا به نوشتن اين اشارات وا ميدارد، واقعيتهاي بسيار مهمي است كه شماري از آنها در پي عنوان شدن طرح رفراندوم، براي بسياري از ما آشكار شده است.

. و همانگونه كه در شماره گذشته كوشيدم همزمان با شرح جزئيات طرح رفراندوم و اهداف تهيه كنندگان آن، چشم انداز فرداي انتخابات را چنانكه ميبينم تصوير كنم، در اين هفته نيز خواهم كوشيد تغييراتي را كه در همين چند هفته پس از اعلام طرح در گستره سياسي ايران و نيز در ميان ساكنان ايرانهاي كوچك در خارج رخ داده است، بيان كنم. نخست درباره مقدمه اين مطلب يادآور ميشوم كه بخش بزرگي از ايرانيان در خارج كشور خواسته يا ناخواسته طي سالهاي تبعيد به نوعي به سرزمينهائي كه در آن زندگي ميكنند، مرتبط شده اند. ازدواج فرزندانان با شهروندان اصلي اين سرزمينها، و يا ازدواج خود پناهنده ــ زن يا مرد ــ با بيگانه اي ؛ در سرزميني كه ميپنداشتيم يك ايستگاه ترانزيت خواهد بود، بعضي از ما به ميدان كار و تجارت د راين ايستگاههاي ترانزيت، وارد شده ايم. بنابراين در صورتي كه شرايط بازگشت براي ما فراهم شود (چنانكه براي بسياري از هموطنان كه خروجشان از ايران با همه داستانهائي كه براي اداره پناهندگي در كشوري كه برگزيده اند و يا براي آنها برگزيده شده، بدون هيچ مشكلي صورت گرفته و به محض آنكه گذرنامه هاي پناهندگيشان به گذرنامه هاي كشور محل اقامتشان تبديل شده، شرايط بازگشت فراهم آمده و تنها در سوئد سالانه نزديك به چهل هزار تن از آنها به ايران در رفت و آمد هستند) كه در مورد كساني مثل من اين شرايط تنها با تغييري پايه اي، با رفتن رژيم فراهم خواهد شد، زماني دراز لازم است تا در كشور خودمان زبان امروز را درك كنيم و بتوانيم خود را با شرايطي كه طي بيش از ربع قرن با عبور ايران از مرحلة اعدامها و جنگ و باز اعدامها و قتلهاي زنجيرهاي و برپائي شبكه هاي مافيائي قدرت و اقتصادي و... دچار آن شده، منطبق سازيم. من اطمينان دارم شماري پس از ديدار كوتاهي از وطن بار ديگر به سرزمين محل اقامتشان باز ميگردند و همان كاري را خواهند كرد كه امروز هموطنان غيرسياسي و يا غيرفعال در گسترة سياست، ميكنند. يعني اينكه سالي يكي دوبار آنهم در صورتي كه دلار و پاوند و يورو و... نرخي همچنان سه چهار رقمي به ريال داشته باشد، به سرزمين مادري و خانة پدري سر خواهند زد.
با توجه به اين مقدمه طبيعي است اگر اوضاع ايران تغيير نكند و در همچنان برپاشنة ولايت فقيه بچرخد، آرزوي رويت دماوند و درياي مازندران و خراسان و فارس و آذربايجان و شيراز و اصفهان و... به قيامت خواهد افتاد. بدون آنكه در ميهن دوستي و نگرانيهاي هموطنان مقيم آمريكا ذره اي ترديد كنم حداقل پس از باز شدن دريچه تلويزيونهاي ماهوارهاي اين واقعيت برايم آشكار شده كه آنها بيش از آنكه با واقعيتهاي موجود در ايران سر و كار داشته و بايدها و نبايدها را در دايره شدني و ناشدني بسنجند، دلبستة تصوير ايراني هستند كه در انديشه و ياد خود حفظ كرده و يا آرزويش را دارند. بعضي از اين هموطنان چنان تماشاگراني هستند كه در بهمن 57 در سالن سينمائي مشغول تماشاي فيلمي بوده اند. به علت خرابي آپارات و يا خاموشي برق، نمايش فيلم ناگهان متوقف شده و بعد از مدتي وقتي فيلم بار ديگر به نمايش درآمده، اين دوستان بدون توجه به تغيير داستان و قهرمانان فيلم و حتي دكوراسيون سالن سينما، به جاي تماشاي فيلم جديد، به بحث درباره فيلم پيش از خاموشي و يا خرابي آپارات مشغول هستند.
بعد از 26 سال وقتي ميشنوم يا ميخوانم كه اين انقلاب كار انگليسيها يا آمريكائيها بود و عده اي از ما بهتران خميني را آوردند و روي تخت قدرت نشاندند و يا مشاهده ميكنم به محض آنكه حركتي از داخل كشور، توجه ايرانيان مقيم خارج را جلب ميكند، بلافاصله آنها كه در فضاي بهمن 57 مانده اند و يا در فضاهاي رويائي در وهمستان ماركس، و يا هيچستان رجوي آباد زندگي ميكنند، بر مي آشوبند و بو و رنگ توطئه از آن استشمام ميكنند و ميبينند، اين واقعيت تلخ برايم پررنگتر ميشود كه شماري از اينان، اصلا كاري به اين ندارند كه حرف و سخنشان براي ساكنان خانة پدري نامفهوم و گاهي مضحك مينمايد (چنانكه يكي از آنها وعده داد چهار روز پيش از ورودش به ايران، رژيم سقوط خواهد كرد. نه رژيم سقوط كرد و نه او به ايران رفت، بلكه جمعي خوشباور كه گمان ميكنند آخوند حاكم در وطن همان شيخ يا سيد مرتضي است كه با پنج توام روزي سه چهار بار امام حسين را ميكشت و زنده ميكرد با تلفنهاي خود، چند روزي، خيالي خوش را اعتبار واقع دادند. و بعد يخ يزدگي بود و يأس، و حيرتي غريب كه همچنان مدعي بر طبل من ميآيم ميكوبد منتها زمان بازگشت براي يكي شب عيد است و براي ديگري، روز سيزده بدر و سومي كه مدعي است خود محمد عربي است از كن فيكون ميگويد و ظهور حضرت در پي سلطة دجال بر خليج هميشه فارس). با اين اشارات، نبايد تعجب كنيم اگر پنجره هاي رو به خيال و وهم، حال و روزگار اهل خانة پدري را در نظر نگيرند و خواب زدگان، چه آنها كه در انتظار وصول تانكهاي عموسام به دارالخلافه تهران هستند و چه جمعي كه تماميشان در يك فولكس استيشن جا ميگيرند تصور كنند به گامي دولت فتح و ظفر با آنهاست و سيدعلي نايب امام زمان و شيخ علي اكبر نوقي بهرماني و همين علي اكبر ناطق نوري، با همة اهل و بيت داخلي و خارجي از سپاه قدس گرفته تا حزب الله و جهاد اسلامي يكشبه دود ميشوند و به آسمان ميروند، و به جاي آنها رفيق مرحوم از كنار قبر ماركس در لندن بر ميخيزد و در تهران، پرچم سرخ بر ميافرازد و ملت هميشه در صحنه نيز چنان كه در عاشوراي حسيني سينه ميزنند اين بار در عاشوراي لنين، سينه خواهند زد.
حال با اين اشارات آيا ما حق داريم در رابطه با فداكاريها و از خود گذشتگيهاي شماري از بهترين فرزندان ايران در داخل كشور ترديد كنيم و به شبهه اندازي بپردازيم؟ اگر علي افشاري با هزار زخم و دكتر ملكي با جان و دلي كه اوج مقاومت را در زندان به نمايش گذاشت، پاي سندي امضا ميگذارند، ميتوانيم در متن اين سند تأمل كنيم، آن را يكسره رد كنيم اما حق نداريم در اعتبار امضاكننده تشكيك كنيم. آنهم مائي كه اگر فردا ايران روضة رضوان مردمسالاري هم باشد، باز در بازگشت به سويش ترديد ميكنيم. نازنيني كه ميداند بسيار دوستش دارم نه فقط به اين سبب كه دختر يكي از عزيزترين آزادگان سرزمين من است و پدرش از اسطوره هاي مقاومت در گسترة فرهنگ و ادب خانة پدري است، بلكه از آن رو كه خود او مظهر پايداري و ستيز است و در عين حال زيبا ميگويد و مينويسد، نميدانم از چه رو، شمشير عليه امضا كنندگان نخستين طرح كشيده و چنان به كساني هم چون محمد محسن سازگارا ميتازد كه گوئي اين محسن هماني نيست كه در زندان با اعتصاب غذاي خود تا پاي مرگ رفت اما به سيدعلي رهبر لبيك نگفت و كار را به آنجا كشيد كه خاوير سولانا كميسر عالي سياست خارجي و امنيت در اتحاديه اروپا هنگام سفر به ايران، آزادي او را شرط نخستين براي راه دادن نماينده رژيم به اروپا اعلام كرد. آيا نبايد چنين انساني را دوست داشت كه با قلبي زخمدار و چشماني بدون سو، ره به سوي ما ميكشد؟ آيا زيبنده است حالا كه 20 درصد بينائيش را بازيافته و ضربان قلبش به نظم آمده است، كوشش كنيم فروغ از نگاهش پركشد و قلبش از درد خاموش شود؟
خيلي جالب است، آن هزاران هزاري كه اصلا كاري با ايران ندارند و فردا نيز ايران تنها ميتواند در هيأت «تايلند»ي ارزان براي خوشگذراني برايشان اعتبار داشته باشد امروز كه بانگ «هل من ناصر ينصرني» بچه هاي خانة پدري را جمعي دُردي كش دَردشناس پاسخ گفته اند و به سلامشان، در زمستان قحطي همدلي و فتوت به سلام و درودي، جواب داده اند، ناگهان دريافته اند كه آن دورها سرزميني به نام ايران وجود دارد و وظيفه شان در اين خلاصه ميشو دكه بر زخمهاي فرزندان شايسته خانة پدري نمك بپاشند.
نازنين رفيق و استادم دكتر صدرالدين الهي در شماره پيشين به تفصيل درباب هويت مخالفان طرح رفراندوم نوشته بود و من قصد ندارم بار ديگر سخنان او را كه كاملا مورد تأييد من است تكرار كنم. اما اضافه بر آنچه او نوشته بود، بايد اضافه كنم در ميان مخالفان گروهي نيز هستند كه ميگويند چرا طرح را به ما نشان نداديد، اگر ما از طرح خبر داشتيم معجزه ميكرديم و حالا به جاي بيست و پنج هزار تن، دويست و پنجاه هزار تن از آن حمايت ميكردند.
چنين است كه اين هفته سخنم را با اشاره به فرصتهاي هر يك از ما براي ديدار از وطن آغاز كردم. آنها كه با شناخت اوضاع خانة پدري،به صدائي كه از سرزمينمان ميآيد پاسخ ميدهند، و آنها كه در سينماي خوش روياهاشان همچنان به تماشاي فيلمي مشغولند كه ديرگاهي است بند بند آن را موريانه خورده است.

شنبه 18 تا دوشنبه 20 دسامبر

1 ــ آيت الله سيدعلي سيستاني مرجعي است كه به مدرسة سنتي تشيع تعلق دارد. اين مدرسه بزرگاني چون مرحوم سيد محسن حكيم، حاج آقا حسين بروجردي، علامه صدرالدين صدر، مرحوم سيد كاظم شريعتمداري، آقاي عبدالله مسيح طهراني ملقب به چهلستوني، مرحوم حاج شيخ بهاءالدين نوري و ابوالقاسم خوئي و حاج آقا حسن طباطبائي را داشته و دارد و از معاصرين جوانتر كساني هم چون سيد جواد تبريزي، آقاي وحيد خراساني و سيدرضي شيرازي در ايران و سعيد حكيم و فياضي و سيدعلي سيستاني در عراق از دست پروردگان و تلاميذ اين مدرسه هستند. تفاوت اين مدرسه با فارغ التحصيلان مدرسه فقه سياسي در درجه اول در اين است كه مجتهدي مثل آقاي سيستاني دروغ نميگويد، تظاهر نميكند و حاضر نميشود براي چند شبي قدرت خانم را درآغوش كشيدن، دين و دنيايش را بفروشد و اعتبار و سجاده نمازش را نزد حاج آقا قدرت الله پدر پتياره خانم قدرت گرو گذارد. اما ناصر مكارم شيرازي با يك متر ريش براي آنكه كارخانة قند را بالا بكشد و در تجارت چغندر چند ميليوني به جيب زند، چون فارغ التحصيل فقه انقلابي است، رو به قبلة مدرسة فيضيه و حقاني نماز ميگزارد. كافي بود حاج حسن آقاي قمي دندان روي جگر ميگذاشت و شيخ عباس مأمور آبدارخانة خانه اش را در روزهاي دهة روضه خواني محرم و صفر تحمل ميكرد و در مجمع، حرمتي براي او قائل ميشد، آن وقت فرزند ارشدش گرفتار زندان ولي فقيه نميشد و زندگي بر او چنان سخت نگرفته نميشد كه در خلوت به پهنة صورت نجيب و مهربانش اشك بريزد.
آقاي سيستاني كه در زمان كوتاهي پس از درگذشت استادش مرحوم آيت اله سيد محسن حكيم و رفيق همدرس و بحثش مرحوم عبدالاعلي سبزواري، زمامدار حوزه مرجعيت شد، از همان روز نخست به صراحت با گفتار و عملكردش آشكار ساخت كه از جنس ملايان صاحب قدرت در وطن اصلي اش ايران نيست. اما اعتبار و جايگاه و سعة صدر او تنها پس از سرنگوني صدام حسين و اشغال عراق بر همگان آشكار شد. از همان روز نخست، خاص و عام دريافتند كه هيچكس اعتبار و نفوذ او را در ميان شيعياني كه اكثريت مردم عراق را تشكيل ميدهند ندارد. سيستاني خيلي ساده ميتوانست مثل همة آنها كه با يكهزارم نفوذ و اعتبار او صاحب مكنت و دولت و قدرت شدند، سهم خود را از آمريكائيها مطالبه كند، اما او به جاي آنكه در هيأت ولي فقيه عراق ظاهر شود، در انديشة آن بود كه حقوق از دست شده اكثريت شيعيان عراق را تضمين كند. با آرامش و در عين حال ضديت با نوكران جمهوري اسلامي و جوجه هاي تازه به عمامه رسيده مثل مقتدي صدر، و مخالفت صريح با هرگونه عمل تروريستي، موفق شد جايگاه واقعي شيعيان را در بازسازي صحنة سياسي عراق مشخص كند.
از چند هفته پيش سيستاني در معرض توطئه اي حساب شده از سوي مزدوران و عملگان ولي فقيه در تهران و بغداد قرار داشت. از يكسو دو سه شب مانده به عيد فطر حسين شريعتمداري و ديگر پرچمداران ولايت جهل و جور و فساد، با انتشار مطالب و استفتاهاي مضحك، كوشيدند نوعي اقرار از مراجع را مشروعيت بخشند. اقراري مبني بر اينكه كلام ولي فقيه، ولي فقيه كلامهاست، و اگر حضرتش فرمود روز را كاين شب است اين، همانا بايد گفت به به از اين ماه و پروين، و گور پدر رويت ماه، آقا فرموده اند يكشنبه عيد است، حالا اگر هلال ماه را روز جمعه كسي رؤيت كرد بايد در سخن او شك كرد كه حضرت نايب امام زمان فقط استحقاق اعلام رؤيت ماه را دارد.
مراجع دولتي قم و بيروت و نجف البته سر به امتثال امر سيدعلي ولي فقيه نهادند، اما آقاي سيستاني و دو سه مرجع مثل آقاي وحيد خراساني در قم زير بار نرفتند و پس از آن بار ديگر هنگامي كه حقوق بگيران محمد حسن اختري و اصغر حجازي فهرستي از نامزدهاي شيعه را در انتخابات عراق آراستند و با تزريق ميليونها دلار پول در شكم تبليغات، تلاش كردند اين عده را به عنوان نامزدهاي مورد حمايت آقاي سيستاني جا بزنند، مرجع صاحب نظر نجف اعلام كرد كه او هيچ فهرست و گروه خاصي ندارد و تنها از مردم عراق ميخواهد با شركت در انتخابات، سرنوشت خود را به دست خويش رقم زنند. با اين همه توطئه ادامه يافت و كار به جائي رسيد كه آقاي سيستاني ناچار شد سخنگوي خود احمد صافي را به بيان بعضي از حقايق فراخواند.
آقاي صافي در گفتگوئي با روزنامه كويتي الرأي العام از زبان آقاي سيستاني سخناني را عنوان كرده است كه فشردة آن را در اينجا ميآورم.
1 ــ سيستاني مخالف نظام ولايت فقيه است و خيلي طبيعي است كه چنين نظامي را براي عراق اصلا قبول ندارد.
2 ــ ايشان به طور كلي مخالف هرگونه حكومت ديني است و بر اين باور است كه هيچ تفاوتي بين شهروندان عراق وجود ندارد. بنابراين اگر فردا مشاهده كرد يك مسيحي عراقي شايستگي اداره كشور را دارد، هيچگونه مخالفتي با انتخاب او به عنوان رئيس دولت نخواهد كرد.
3 ــ از نظر سيستاني مردان خدا و روحانيون هرگز نبايد در امور اجرائي دخالت كنند . كار آنها دادن نصايح و ارشاد خلق و سياستمداران است و بس.
4 ــ آقاي سيستاني از نظام مردمسالار و جدائي دين از دولت طرفداري ميكند.
5 ــ ايشان مداخلات همسايگان عراق را در امور داخلي اين كشور به شدت محكوم ميكنند.
اين سخنان را با حرفهاي آقاي خميني در آستانة بازگشت ظفرنمون حضرتش به ايران مقايسه كنيد. آقا شوراي انقلابي درست ميكرد كه دوسومش از فارغ التحصيلان فيضيه و حقاني بودند، مرتب از روحانيت و اسلام عزيز ميگفت اما همو بود كه در زمانش ريشهري به گوش سيدالمراجع شريعتمداري سيلي زد و منتظري را از جايگاهش فروكشيد. در زمان او بود كه شريف الدين مشكور را كه معتقد بود ولايت خاص اهل بيت است اعدام كردند و بسياري از علما با خلع لباس و خانه نشيني روبرو شدند. من نگران عراق نيستم. حضور سيستاني از يكسو و مرداني كه چون بارزاني و طالباني و دكتر جعفري و اياد علاوي و غازي الياور به هيچ چيز كمتر از يك نظام سكولار فدرال مردمسالار رضايت نخواهند داد، اين اطمينان خاطر را به من داده است كه به فرداي عراق خوشبين باشم.
2 ــ حملات حسين شريعتمداري به رفسنجاني و ولايتي در روزهاي اخير، سخني را كه دو سه هفته پيش يادآور شدم، تأييد ميكند كه «آقا» به شدت مخالف نامزدي هاشمي رفسنجاني است و با ولايتي نيز بازي ميكند. به خصوص بعد از آنكه براي جنابش آشكار شد، دكتر علي اكبر مشاور حضور بيش از آنكه سر در بيعت او داشته باشد، ذوب شده در ولايت حاح حبيب مؤتلفه و مافياي اوست. جناح راست به اصطلاح محافظه كار روز جمعه در نشست هزار نفره خود، پنج تن را به عنوان نامزدهاي اصلي برگزيده است. ولايتي، علي لاريجاني، محمد احمدي نژاد شهردار، محسن رضائي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام و سرانجام احمد توكلي كه در صورت آمدن رفسنجاني به صحنه به مصاف او خواهد رفت. اما چهره هاي نامزد اصلي نايب امام زمان هنوز پشت پرده است. اين پرده را نخست ما در كيهان بالا زديم و دو هفته بعد محمد قوچاني در روزنامه شرق به آن اشاره كرد. آقاي خامنه ا ي شكلات رياست جمهوري را به غلامعلي حداد عادل داده است تا از هم اكنون مشغول مكيدن آن باشد. البته اگر فشارهاي بين المللي و اوضاع داخلي حضرتش را مجبور ساخت جام زهر ديگري سر كشد، حداقل شادمان خواهد بود كه طعم شكلات را به پدر عروسش چشانده است.
غريب روزگاري است روزگار وطن، غلامعلي خان فيلسوف مدرس ادبيات كه روزگاري نماز عشق به سوي قبله حافظ اقامه ميبست، حالا با لجن عفن قدرت وضو ميگيرد و در سومنات ولايت عظما زيارت نامة تزوير ميخواند. و به جاي بت شكني، به بت پرستي مشغول ميشود. غريب روزگاري است نازنين...


December 23, 2004 01:29 PM






advertise at nourizadeh . com