February 10, 2005

نه هركه چهره برافروخت دلبري داند...

يكهفته با خبر
سه شنبه 1 تا پنجشنبه 3 فوريه

پيشدرآمد: آقاي عموئي از پدرخوانده هاي حزب توده كه ديرسالي از عمر خويش را در زندانها سپري كرده در تازه ترين اظهارنظر خود پيرامون مرحوم مهندس بازرگان گفته است: «بازرگان از عقب مانده ترين نظرات ليبراليسم عليه آزادي دگرانديشان پيروي ميكرد...».
البته منظور جناب عموئي از دگرانديشان، حزب طراز نوين طبقه كارگر است وگرنه بازرگان به دليل روحيه آزادمنش و طبع سرشار از مهر و تسامح و تساهل خود، هميشه در سفر و حضر، در آزادي و در محبس، قدرت تحمل بسيار داشت و اصولاً با كساني كه نحوة تفكر و خط انديشة آنها در تعارض با نگاه او به جهان بود، درگير نميشد.

مقولة حزب توده اما چيز ديگري بود. از نخستين روز دولت بازرگان، حزب توده و ديگر گروههاي چپ و همدل و همنفس با حزب توده، چه آنها كه رنگ اسلام ناب محمدي در دو وجه حاكم و مجاهدي آن را داشتند و چه آنان كه مسلسل به دست در پي شكار امپرياليستها و مستكبران بودند،به روي او شمشير كشيدند. روزي مرحوم منوچهر محجوبي كه چلنگر و بعد آهنگر را منتشر ميكرد به دفتر «اميد ايران» آمد كه من سردبيرش بودم. مهدي فشنگچي عزيز كه عمرش دراز باد، خبرم كرد كه محجوبي و نعمت ناظري آمدهاند. ناظري در اطلاعات مترجم سرويس خارجه بود و دل و جانش همچنان براي استالين ميتپيد. منوچهر نيز اگر چه با حزب توده ميانهاي نداشت اما همچنان سر در گرو مهر «ماركس» داشت. مزارش در لندن زير سايه مجسمه بزرگ ماركس در گورستان «هاي گيت» لندن است. منوچهر مردي آزاده بود كه راه نجات بشريت را در نسخههاي ماركسيستي جستجو ميكرد. در آن روز اتفاقاً يكي از مسئولان دفتر مهندس بازرگان نزد من بود. ما معمولاً عصر شنبه كه چاپ مجله تمام ميشد، ديد و بازديدها را انجام ميداديم و صبح يكشنبه جلسه تحريريه براي تدارك شماره بعدي برگذار ميشد. آن شنبه اما فرستاده مهندس بازرگان براي ديدار عادي به دفتر من نيامده بود بلكه نامهاي از مهندس به همراه داشت كه هنوز آن را حفظ كردهام. در اين نامه كوتاه بازرگان نوشته بود «عليرضا خان عزيز، گرفتاري تازهاي پيدا كردهام كه شايد به دست شما حل شود. نفر سوم سازمان مجاهدين خلق در حال دادن پروندة جاسوسي تيمسار مقرّبي به مأمور كي.جي.بي سفارت شوروي دستگير شده است. آقاي طالقاني را زير فشار گذاشتهاند كه وسيلة آزادي سعادتي را فراهم كند در حالي كه چنين كاري به معناي بازگذاشتن دست كساني است كه حاضرند وطن و مصلحت ملي را فداي مصالح حزب و گروه و ارتباطات خود با بيگانه كنند. اگر ما سعادتي را آزاد كنيم، فردا نميتوانيم فلان آقا را به خاطر نوكري براي سفارت انگليس و آمريكا مورد ملامت قرار دهيم. ريش و قيچي دست خود شماست. ميتوانيد با انتشار اين خبر مانع از آن شويد كه پشت پرده معاملهاي صورت گيرد. من اهل معامله نيستم اما ميدانم دورو بر ما معاملهگران كم نيستند...».
همان زمان كه فشنگچي خبر آمدن ناظري و محجوبي را داد من فرستاده مهندس بازرگان را بدرقه ميكردم و قصدم اين بود كه به زيرزمين چاپخانه ما كه در آنجا قرار داشت بروم و ببينم در مجلهاي كه در حال صحافي شدن بود چگونه ميتوانيم خبر دستگيري سعادتي را اضافه كنيم. به هر حال سلامي به دو ميهمان كردم و با پوزش خواهي به سراغ مدير چاپخانه رفتم و خبري را كه در چند سطر بدون ذكر نام سعادتي و فقط با اشاره به اينكه يكي از مسئولان بلندپايه مجاهدين در حال دادن پرونده مقربي در ساواك به مأمور كي.جي.بي در خيابان ويلا در يك شركت خصوصي دستگير شده، نوشته بودم به دست او دادم. چارهاي نبود جز آنكه، يك فرم را عوض كنيم. اين كار با توجه به تيراژ اميد ايران بسيار پرهزينه بود اما زنده ياد علي اكبر صفيپور مدير و صاحب امتياز و ناشر اميد ايران وقتي خبر را شنيد لحظهاي در دستور چاپ دادن درنگ نكرد. خيالم راحت شد. بالا آمدم و به سراغ منوچهر و نعمت رفتم. و با آنكه از نظر حرفهاي نبايد خبري به آن اهميت را فاش ميكردم، اما باكي نبود اميد ايران صبح فردا بيرون ميآمد و من نگران نبودم خبر به دست رقباي مطبوعاتي بيفتد. هم محجوبي و هم ناظري با آنكه هيچ عنايتي به اسلام ناب نداشتند اما بلافاصله هر يك به زباني، بازرگان را زير ملامت گرفتند كه بله اين آقا سرسپردة آمريكاست و طبيعي است كه دشمن شوروي باشد و به همكاري بين يك حزب انقلابي و اتحاد جماهير شوروي عنوان جاسوسي بگذارد.
من از اين نوع برداشت تكان خوردم. در دوران حكومت ملي زنده ياد دكتر مصدق دو سه سال بيشتر نداشتم اما بعدها هم از پدر شنيدم و هم در تأمل بر مطبوعات آن دوران مشاهده كردم چگونه حزب توده با همان راه و روشي كه بعد از بهمن 57 به جنگ مهندس بازرگان رفت، مصدق را نيز گاه عامل آمريكا، زماني اشراف زاده ضدخلق و روزي مستبد سازشكار ميخواند. البته مستبد بودن به هيچ روي به بازرگان نمي چسبيد. حزب توده و فرزندان مشروع و نامشروعش، مطالبي را ناجوانمردانه عليه بازرگان عنوان كردند و در نشرياتشان به چاپ رساندند كه بعدها خوراك كافي براي امنيت خانة ولي فقيه جهت سركوبي نهضت آزادي و ياران بازرگان و مليون، فراهم آورد. (آن خبري كه درباره سعادتي نوشتم باعث شد هفتة بعد آقاي ابريشمچي همسر اول خانم مريم عضدانلو قاجار تيغ بركشد و چنان پرونده اي براي من بسازد كه بدون ترديد اگر مهر و لطف مهندس بازرگان نبود، پاسخ جانانة من به او نيز هفته بعد در اميد ايران به چاپ نميرسيد، بدون هيچ ترديدي، اگر سر مرا به دار نميداد حداقل چند سالي زندان را براي من تضمين ميكرد.). باري، در بيست و ششمين سالروز انقلاب و نيز ياد روز خاموشي مهندس بازرگان، لازم دانستم اشاره اي به اين مرد آزاده داشته باشم كه هرگز شرط جوانمردي فرونگذاشت و زماني كه من در اميد ايران، دادگاهي نمادين برپا داشتم و به محاكمه دكتر بختيار پرداختم، بازرگان از نخستين كساني بود كه به درخواست من به عنوان شاهدي بر آزادگي و ملي بودن و عدالت خواهي دكتر بختيار، با ارسال يادداشتي ــ كه آن را نيز دارم ــ در دادگاه شركت و به نفع دكتر بختيار شهادت داد. يكبار ديگر در زمان انتخابات نخستين پارلمان رژيم، زماني كه ما در اعتراض به اتهاماتي كه به ابوالفضل قاسمي، نماينده درگز و از سران حزب ايران، از سوي وزارت كشور و دستگاه ساواما زده شده بود، نامه اي نوشتيم و سي چهل تن زير آن امضا گذاشتيم، مهندس مرا به دفترش خواست، رفتم و بازرگان را بسيار افسرده ديدم، ابوالفضل برادرزاده و همراه هميشه اش نيز آنجا بود. پوشه اي را جلوي من گذاشت و گفت منهم معترض بودم اما با اين مدارك چه كنم؟ پوشه را باز كردم، و پشتم يخ زد. اسنادي بود با مهر و رديف و شماره ساواك كه نشان ميداد قاسمي گزارش همة نشست هاي جبهه ملي و ديدارهايش را با دوستان ملي اش مثل دكتر بختيار، دكتر سنجابي، دكتر صديقي، اللهيار صالح، مهندس حسيبي، و خود بازرگان و دكتر سحابي و... به طور منظم به رابط خود در ساواك ميداده و دستمزد او براي اين كار از 300 تومان شروع و به 700 تومان ختم شده بود.

تضمين «آقا» درباره هويدا
از آن شب نيز بايد بگويم، شبي كه بازرگان با همة وجود كوشيد هويدا را از اعدام نجات دهد. به قم رفت و از آقاي خميني تضمين گرفت كه نخست وزير پيشين اعدام نشود بلكه او را تحويل دكتر اسدالله مبشري وزير دادگستري وقت بدهند تا در زندان دادگستري آگاهي هاي خود را در رابطه با سرمايه گذاريهاي ايران در خارج و مطالبات بين المللي و مسائل مهم مربوط به قراردادهاي تجاري با خارج و... بيان كرده و يا بنويسد. مهندس خسته از قم باز آمد و ابوالفضل را با نامة رسمي به زندان قصر فرستاد تا ترتيب انتقال مرحوم هويدا را به زندان دادگستري بدهد. آن شب خلخالي به بهانه نماز مغرب و عشاء دادگاه را تعطيل و همة ما را كه ناظر محاكمه هويدا و تني ديگر از بزرگان و دولتمردان و نظاميان عصر پهلوي بوديم از زندان بيرون كرد. براي مرحوم هويدا توتون پيپ و كتاب برده بودم با پيامي از سوي يكي از روزنامه نگاران نزديك به او كه سخت نگران حالش بود. كتاب و توتون را تحويل حاج احمد دادم كه از پاسداران زندان و بسيار انسان جوانمردي بود. بيرون در قصر، مهندس ابوالفضل مدتي به در زد و بعد سعي كرد با بيسيم اتومبيل نخست وزيري با داخل زندان تماس گيرد. او خبر نداشت كه نايب امام زمان دروغ هم ميگويد و در حالي كه به بازرگان تضمين داده هويدا اعدام نشود، به محض بازگشت بازرگان به تهران، به خلخالي پيغام داده بود خلاصش كنيد. صداي گلوله اي و بعد چند رگبار برخاست. لحظاتي بعد خلخالي با آستينهاي بالا زده همراه با هادي غفاري در زندان را باز كرد و گفت بفرمائيد. ابوالفضل نتوانست تماشا كند و رفت. پيكر خونين هويدا بر كف حياط زندان افتاده بود و هادي غفاري شادي ميكرد كه نخستين گلوله را به گردن هويدا شليك كرده است. فردا در نخست وزيري مهندس بازرگان افسرده و عصبي گفت هرگز گمان نميكردم آقاي خميني دروغ هم بگويد...

بازرگان، مردي آزاده
در سالهاي جدائي هر از چندي نامه اي ميفرستادم و مهندس مثل پدري مهربان پاسخي سرشار از لطف ميفرستاد. وقتي خليل الوزير (ابوجهاد) مرد شماره 2 سازمان آزاديبخش فلسطين در تونس توسط كوماندوهاي اسرائيلي به قتل رسيد روابط عرفات با رژيم در اوج تيرگي بود عرفات از طريق من پيامهائي به داخل كشور از جمله براي مهندس بازرگان، زنده ياد داريوش فروهر، آيت الله طباطبائي قمي و آيت الله منتظري و در خارج براي دكتر بختيار، دريادار مدني و... فرستاد كه در آن بر ضرورت خاتمه يافتن جنگ تأكيد ميكرد. مرحوم بازرگان ضمن ارسال پيام تسليتي براي او، در نوشته اي بسيار فشرده اما پرمعني، تأكيد كرد او نيز مخالف ادامة جنگ بعد از آزادي خرمشهر بوده است اما در عين حال جنايات صدام حسين نبايد بدون مجازات رها شود...
آنها كه به دكتر بختيار و پس از او به بازرگان مجال ندادند با شيوه اي دمكراتيك و به صورت گام به گام ايران را به سوي يك دمكراسي واقعي، رهنمون شوند، (البته كاري به آخوندها و شاگرد حجره هائي كه امروز قدرت را قبضه كرده اند ندارم، تكليف آنها روشن است) آنها كه در نشرياتشان، بازرگان را بورژواي وابسته به آمريكا و غرب ميخواندند و از كندروي و انقلابي نبودن او شكوه ميكردند بعدها چراغ به دست به دنبال مردي بودند كه در طول زندگي خود نمادي از پاكدامني و تقوا بود و اگر در سياست، مرد ميدان كلاشان و پشت هم اندازان حرفه اي چپ و راست و دكانداران دين و مافياي مؤتلفه و حقاني و فيضيه نبود، امّا هيچگاه مصالح عاليه كشور را وجه المعامله قرار نداد و حاضر نشد براي چند ماه بيشتر بر كرسي صدارت تكيه زدن، تسليم مشتي جوجه انقلابي گروگانگير و پدرخوانده هاي آنها شود. روانش شاد و نامش پايدار باد.

شنبه 5 تا دوشنبه 7 فوريه

پيروزي رأي بر گلوله
1 ــ خستگي راه با من است و تصاويري كه تا پايان عمر از خاطره ام زدوده نخواهد شد. روز آخر سفر صدايم را به كلي از دست داده بودم. روزي سه چهار ساعت حرف زدن آنهم با تلفن ماهواره اي كه گاهي بايد داد كشيد تا صدايت را بشنوند، و دو سه ساعت نوشتن و بعد ساعتها در آن فضاي رعب انگيز عراق با ترس و دلهره به خيابان و كوي و برزن و بازار زدن، همة توانم را برده بود اما همة اين رنج به آن چند تصوير دلپذيري كه ديدم مي ارزيد. تصوير ملتي كه عليرغم همة تهديدها و خطرها، براي رقم زدن سرنوشت خود، با سينه هاي سپر كرده به جنگ تروريستها رفتند.
اجازه بدهيد چند نكته اي را درباره تحريم كنندگان انتخابات و مخالفان شركت مردم در رأي گيري يادآور شوم. كساني مثل حضرت شيخ الضاري و شيخ الكبيسي كه روزگاري از مداحان صدام بودند حالا به عنوان «سخنگويان روحانيت اهل تسنن» همصدا با ابومصعب الزرقاوي آدمكش و حاميانش مدعي بودند انتخاباتي كه زير ساية تانكهاي آمريكائي و حضور اشغالگران برگذار ميشود مشروعيت ندارد. پيشاپيش نيز گفته بودند سني ها در انتخابات شركت نميكنند و اجازه نميدهند توطئه آمريكا و انگليس و سيستاني و شيعه ها، مشروعيت پيدا كند چون با عدم حضور سني ها در واقع بخش بزرگي از مردم عراق در مجلس آينده حضور نخواهند داشت. اميد تحريم كنندگان بر سه محور استوار بود؛ نخست نرسيدن تعداد رأي دهندگان به حد نصاب حداقل +50 درصد به علت تهديدها و گسترش عمليات تروريستي، دوم عدم حمايت تلويزيونهاي ماهواره اي عربي از پروژه انتخابات و دلسرد كردن مردم به وسيله ارگانهائي مثل الجزيره قطر و المنار حزب الله و تلويزيون سوريه و... و سرانجام سومين مسأله يا محور مورد توجه تحريم كنندگان قانع ساختن سني ها به اين ادعا بود كه هدف انتخابات برهم زدن عرف و سنت حاكم بر دايره قدرت در عراق است يعني قدرت را از دست سني ها بگيرند و به شيعيان وابسته به ايران بدهند.
از دو سه روز پيش از انتخابات الجزيره شب و روز تبليغ ميكرد اين انتخابات غيرمشروع است و مقاومت (يعني تروريستها) با افزودن بر عمليات قهرمانانه خود نخواهند گذاشت اين توطئه به ثمر رسد. ابومصعب الزرقاوي در صريحترين بيانيه خود عليه مردمسالاري يادآور شده بود اجازه نخواهد داد در عراق يك نظام مردمسالار برپا شود كه به زودي پرچم خلافت اسلامي را در بغداد بالا خواهد برد. و در روز انتخابات خيابانهاي بغداد و موصل و نجف را از خون رأي دهندگان رنگين خواهد كرد. طرفداران شركت در انتخابات همزمان ميگفتند مگر انتخابات فلسطين تحت اشغال اسرائيل انجام نگرفت؟ مگر حماس در انتخابات انجمن شهر غزه تحت اشغال برنده نشد؟ و آيا نبايد مجلس ملي و حكومت قانوني را برپا داشت تا بتوان به اشغال كشور خاتمه داد؟ با جنگ و ترور و كشتار زمان اشغال عراق طولاني تر خواهد شد پس بهتر است به جاي تفنگ و بمب، از راه صندوقهاي رأي گيري زمينه ساز خروج خارجيها از كشور شد.

نگراني از استقرار حكومت ولائي
در اين حال اينجا و آنجا نگرانيهائي را كاملاً به حق و صادقانه مشاهده ميكردم مبني بر اينكه در اين انتخابات بدون شك فهرست عراق موحد كه مورد حمايت آيت الله سيستاني و بعضي از مقامات و ارگانهاي جمهوري است، برنده خواهد شد. با همة ضمانتهائي كه آقاي سيستاني داده از كجا معلوم كه فردا اينها نخواهند حكيم را نخست وزير كنند و چند ريشوي كراواتي را نيز به وزارت و امارت برسانند و خيلي زود بساط ولايت فقيه را در عراق هم برپا كنند؟ من اين دل نگرانيها را با نزديكان آقاي سيستاني و بعضي از مسئولان حزب الدعوه و مجلس اعلاي انقلاب اسلامي در عراق (عجب اسم بي مسمي و در عين حال نفرت آوري) و حزب فضيلت در كنار مسئولان حزب امت و عراقيون و گروه دكتر عدنان الپاچه چي و دو حزب بزرگ كرد، حزب دمكرات و اتحاديه ميهني كردستان در ميان گذاشتم. پاسخها كم و بيش يكي بود، اينكه امكان ندارد در عراق حكومت ديني برپا شود. مردم عراق اجازه نخواهند داد در كشوري با مذاهب و طوايف گوناگون يك آخوند شيعه رهبري كشور را عهده دار شود. و حتي اگر فهرست عراق موحد برنده مطلق انتخابات شود، نامزدهاي فهرست براي نخست وزيري كساني چون دكتر حسين شهرستاني، عادل عبدالمهدي وزير دارائي و ابراهيم الجعفري معاون رئيس جمهوري و احمد چلپي هستند كه دوتاي اولي اگرچه با نمره چهار ريش ميتراشند اما به سكولاريسم اعتقاد دارند و ريش دكتر الجعفري نيز از نوع ريش سران نهضت آزادي در ايران است. حجت الاسلام اياد جمال الدين كه هفته پيش درباره اش نوشتم اما ميگفت اين نوع ريشدارها خطرناكتر از آخوندها هستند چون با كراوات همان فكر و روشي را دارند كه عمامه به سرها دارند.
كردها قاطعانه ميگفتند تحمل هيچ نوع حكومت حتي شبه ديني را ندارند و سكولاريسم به همان درجه براي آنها اهميت دارد كه فدراليسم. احزاب دكتر اياد علاوي نخست وزير و غازي عجيل ياور رئيس جمهوري همراه با حزب كمونيست عراق و گروه دكتر عدنان الپاچه چي و شريف علي مدعي تاج و تخت عراق كه روابط نزديكي با آقاي سيستاني و رهبران ديني شيعه دارد همگي تأكيد ميكردند جلوي روي كارآمدن هر نوع حكومتي را كه بند نافش به ولايت فقيه و آخوندها وصل باشند خواهند گرفت.
از 111 حزب و گروهي كه در انتخابات شركت داشتند (هفته پيش يك عدد از متن افتاده بود و به جاي 111 حزب و... 11 چاپ شده بود) تنها 8 فهرست و گروه بزرگ و كوچك بافت مذهبي داشته و توسط روحانيون كنترل ميشدند، بقيه احزاب و گروهها همگي لائيك و خواستار جدائي دين از حكومت بوده و هستند.
من به هيچ روي نگران آينده عراق نيستم. اهل ولايت فقيه قبل از انتخابات از يكسو در نزاهت و درستي آن ابراز ترديد ميكردند و از سوي ديگر با سرازير كردن ميليونها دلار به عراق ميكوشيدند دار و دستة حكيم و حزب الدعوه و حزب الله را به قدرت برسانند. بعد از انتخابات سردار مربوطه سپاه ولي فقيه يعني يحيي رحيم صفوي در بامزه ترين اظهارنظر مدعي شد انتخابات عراق شكستي بزرگ براي آمريكا بود. درحالي كه به واقع بايد گفت اين انتخابات پيروزي بزرگ بوش و آمريكا و دوستانش در عراق بود. برخلاف تصور تروريستها و حاميانشان و آخوندهاي اصولگراي سني و شيعه، به جز الجزيره و تلويزيون سوريه و تا حدودي المنار و العالم، تلويزيون العربيه و M.B.C متعلق به سعوديها جانانه به نفع انتخابات و مردم عراق وارد كارزار شدند. و سواي روزنامه هاي مصر و سوريه و القدس العربي و... كه يا نمك گير صدام هستند و يا نفرت از آمريكا چشمشان را كور كرده، روزنامه هاي معتبري چون الشرق الاوسط، الحيات، النهار، الزمان، جوردن تايمز و القبس و الوطن با زيباترين و درشت ترين عناوين از حماسة انتخابات عراق سخن گفتند.
باز هم از تجربه سفرم خواهم نوشت. و از آن لحظه اي كه در كنار خليج هميشه فارس و شط العرب چشم به آن سوي آب دوخته بودم كه آنسوي آبها وطنم بود / خاك عزيز گمشدة من / جاري ميان روح و تنم بود... در ميان همة آنهائي كه با من سخن گفتند، حتي يك نفر را نديدم كه با احترام و تقدير از دكتر اياد علاوي ياد نكند. همه او را بهترين گزينه براي ادارة عراق پس از انتخابات ميدانستند. آرزو ميكنم روزي ما نيز چون مردم عراق بخت ديدار صفهاي طويل مردم را در برابر مراكز انتخاباتي داشته باشيم.

جدا كردن حساب مردم از حساب حكومت
2 ــ آنچه جورج بوش در سخنان ساليانه خود در مجلسه مشترك مجلس نمايندگان و سنا در رابطه با ايران عنوان كرد دو روز بعد وزير خارجه اش دكتر كونداليزا رايس، به صورت كاملتري آن را بيان كرد. بسيار غروربرانگيز بود. نخست آنكه اين دو حساب مردم ايران را از حساب اهل ولايت جهل و جور و فساد حاكم جدا كردند و ضمن ستايش از مبارزه مردم ما، وعده حمايت و ياري رساندن به مردم ايران را دادند و برخلاف اروپائيها تاكيد كردند مشكل آمريكا با جمهوري اسلامي فقط برنامه اتمي، مداخلاتش در عراق و افغانستان و فلسطين و حمايتش از تروريسم كور اسلامي نيست بلكه مسأله حقوق بشر و رفتار نفرت برانگيز رژيم با مردم آزاديخواه و آزاده ايران اهميت كمتري از سه موضوع نخست ندارد. به گمان من حالا زماني است كه ما ميتوانيم زير چتر طرح رفراندوم ملي، آلترناتيوي را كه شايستگي رهبري ايران را داشته باشد، برگزينيم. اين كار هم خطر حمله نظامي به ايران را ميكاهد و هم حركت به سوي يك ايران آزاد و دمكرات را سرعت خواهد بخشيد.


February 10, 2005 01:12 PM






advertise at nourizadeh . com