February 24, 2005

... آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد

يكهفته با خبر
سه شنبه 15 تا جمعه 18 فوريه

پيشدرآمد: از روزي كه دكتر عطاءالله مهاجراني ظاهراً براي فراگيري بهتر و بيشتر زبان انگليسي، ولي بيش از آن جهت دوري از آن فضاي استبدادزده عفن قلعه حكومت و جلوي چشم حسين بازجو و سعيدجان مرتضوي و شيخ علي ابوالارتجاع مشكيني و البته امنيت چي خاصة آقا ؛اصغرخان حجازي نبودن، رنج دوري از خانة پدري را (كه ما بيست و سه چهار سال است گرفتار آنيم) بر خود هموار كرده است، (با اين توضيح كه ميان رنج ما و رنج حضرتش تفاوت از زمين تا آسمان است كه هنوزش، در مسجد و دير مغان نمايندگي ولي فقيه و كانون دانشجويان بورسيه اسلامي و... قدر مي نهند و برصدرش مي نشانند كه ايشان ممكن است از اسب قدرت فرو شده باشد، اما از اصل كه دور نشده است و حقة مهر در سينه اش به همان نام و نشان است كه بود)

باري از روزي كه جناب دكتر نيز ناچار به نوشيدن آب تصفيه شده اما بدطعم و ناگوار تيمز به جاي آب شيرين و مطبوع ركن آباد و رودخانة كرج شده اند، همه گاه انتظار داشتم حال كه بازي روزگار و توصيه هاي شيخ الرئيس بهرماني باعث شده ــ يكچند با آرامش سر به بالين غربت گذاشته و نگران آن نباشد كه بامدادان پرونده اي تازه به اشاره سيدنا گاه در گسترة ترك نفقه و زماني در دايرة ترك واجب ــ نسبت به نايب امام زمان ــ به كار چاق كني حسين بازجوي شريعتمداري و عملگي سعيد مرتضوي، برايش گشوده شود، لابد اگر دستي به قلم برد، گوشه اي از آن اسرار سينه سوز از حضور 26 ساله در قلعه قدرت بازخواهد گفت. مهاجراني حقاً قلم شيريني دارد. و چون از دو كس نشان دارد اين نيك پي، يعني از فرهنگ اسلامي و عرفاني و نيز از فرهنگ عظيم ايراني، هم از زمزم محمدي نوشيده است و هم در چشمة زلال شاهنامه حضرت فردوسي غلطي زده است، از سرزمين خواجة بزرگ شريك زندگي گرفته و با فروغ و شاملو و اخوان گرچه زيرلبي و با خنده هاي پنهاني نرد عشق باخته است. سه چهار نوشتة كوتاه او و از جمله آنچه را دربارة نوشيدن شير خر و سر از سياست درآوردن نوشته بود و يا آن رقعة عتاب آلودش به نايب مربوطه امام زمان كه حضرت اگر شكايت از بدي وضع رمان و قصه ميكني، حداقل مثال كه ميزني به «شوكران اصلاحات» اشاره نكن كه عالي و داني ميدانند اين كتاب رمان نيست و فريادهاي عبدالله نوري حسين آبادي در آن انباشته است، از جمله ماندني ترين آثار دوران سياه استبداد ولايتي است. تقريباً هر روز به وبلاگ او سر ميزنم به اميد رويت مقالي كه به خرمن تزوير آتش زند و يكي از رازهاي سر به مهر را بگشايد. تا امروز اما آنچه خوانده آم با همة دلنشيني و پرمغزي اش، بي كنايت و اشارتي به اهل ولايت قدرت بوده است. تا اين مطلب آخري كه به مصرعي از شكوائيه اي منظوم از مهدي اخوان ثالث مزين است؛ كاشكي اسكندري پيدا شود.

دوختن چشم به بيگانگان
مضمون مطلب اشاره اي است به اينكه چرا ما ايرانيها هر از گاه در تاريخ خود چشم به بيگانه ميدوزيم كه بيايد و ما را از شر استبداد و فساد و... داخلي نجات بخشد. سپس به شرح احوال جمشيد جم در سالهاي پاياني حكومتش مينشيند و حكايت ظهور ضحاك. (با اجازه اساتيد ارجمند فردوسي شناس، اين بنده ضمن تأمل و انديشيدن به بند بند شاهنامه، به اين نتيجه رسيده ام كه حضرت فردوسي هنگام نوشتن حكايت جمشيد و ضحاك، از آن رو كه خود مسلمان و از پيروان مكتبِ اهل بيت است، دچار همان گرفتاري شده كه بسياري از انديشه ورزان و نويسندگان و كمتر شاعرانمان، از جمله خود همين دكتر مهاجراني گرفتار آن هستند. وگرنه صراحتاً يادآور ميشد منظور او از ضحاك تازي كيست و آن جمشيدي كه هزار سال بر تخت است در واقع امپراطوري ايران است كه در سه سلالة بزرگ و يك نيم سلاله، از دياآكوي ماد تا يزدگرد سوم ساساني ادامه داشته است. عقل فردوسي نهيب ميزند كه يا ابوالقاسم بگو! اما دلش ميگويد اگر گفتي و بر رافضي بودنت يك مهر ارتداد نيز اضافه شد و فردا سر پل صراط گريبانت را گرفتند كه اي بچه دهقان طوسي، شرم نكردي رسالت الهي را رقعة ضحاكي خواندي، آن وقت چه خواهي كرد؟).
باري مهاجراني سپس به عواملي كه باعث ميشود ملتي از سر ناچاري چشم به بيگانه دوزد پرداخته، از استبداد و تملق و بريدن حاكم از ملت مينويسد و با اشاره به سخنان بعضي از هموطنان كه نگاه به جورج دبليو بوش دارند تا با آتش ريختن بر سر ملايان، ايران را نجات دهد، «مثل بعضي اظهارنظرها و رفتارها كه گوئي دولت آمريكا نگران آزادي ملت ايران است و قرار است با براندازي حكومت ايران توسط آمريكا و آناني كه به حمله آمريكا دلخوشند دمكراسي و آزادي نصيب ملت ايران بشود». ذكر حكايت جمشيد و ضحاك دلايل چاپلوسي و مديحه سرائي براي حاكم را باز ميگويد و از چاپلوسان در پي سود و مقام، و آنها كه از ترس زبان به تملق ميگشايند و سپس از جمعي كه كارشان تقديس قدرت است ياد ميكند... اگر دكتر مهاجراني مطلب هفتة گذشته مرا خوانده باشد لابد به اين نتيجه رسيده است كه سليطة قدرت (عربها واژه سلطه را براي حكومت در وجه سلبي يا منفي به كار ميگيرند. وقتي نميخواهند اشاره به اسم صاحب قدرت و يا حكومتش بكنند.) وقتي به بستر آدمهاي تشنة قدرت ميرود به نيم بوسه اي چنان شرافت و ارزشهاي انساني را از آنها ميگيرد كه سيد روح الله مريد ابن عربي و شيخ اشراق را به انساني بدل ميكند كه شب اعدام فرزند خوانده اش صادق قطب زاده نماز شكر به جا ميآورد. كاش دكتر مهاجراني زبان فاخر خود را به كار ميگرفت تا روشن سازد طي 26 سال گذشته چه كساني باعث شدند تبعيدي نجف روح خدا خوانده شود و سرش به سدره المنتهي برسد و بعد از مرگش قبه و ضريحي با شكوهتر از روضة رضوي براي او برپا كنند. ايكاش وزير سابق ارشاد مينوشت، آنها كه سيدعلي بن جواد حسيني تبريزي نيم خراساني را عرش قزل ارسلاني رساندند كدامين مداحان و چاپلوسان بودند؟ مگر آقاي مهاجراني خود در جمع ياران و هم محفلي هاي سيدعلي در نشستهاي ادبي و فرهنگي نبود؟ پس چرا حاصل اين نشستها به جاي آنكه به زمين آوردن طرف و مستحكم ساختن پيوند او با ملت باشد، پروازش به عرش اعلا و حلول نمرود در روح و قولش را باعث شد؟ چه كساني در آن محفل به سه چهار غزل بي مايه ولي فقيه، عنوان غزلهاي خدائي دادند و بيانات ناشي از كثرت استعمال عصارة كوكنار را وحي آسماني خواندند؟

هيچكس موافق حملة نظامي نيست
برخلاف تصور جناب دكتر، هيچكدام از ما در خارج كشور خواستار حمله آمريكا به ايران و رسيدن به دمكراسي و آزادي توسط جورج بوش نيستيم بلكه آن نسلي كه در دوران «انقلاب شكوهمند» به جهان پاي گذاشت و در فضاي «عطرآگين اسلام ناب محمدي انقلابي» رشد كرد و زير ساية حكومتهائي كه همه گاه آقاي دكتر به عنوان مهره حكيم و اديب و خردمند در آنها حضور داشتند، به مدرسه و جبهه و دانشگاه رفت، چشم به بوش و راه حل از خارج دوخته اند؛ حق هم دارند وقتي مي بينند در وطن معناي استقلال چيزي به جز سركوبي و قلع و قمع و زورگوئي و فساد نيست. دوست روحاني عراقي آزاده ام «اياد جمال الدين» همين دو هفته پيش كه زائر بلاد رافدين بودم ميگفت؛ اخيراً شعار انحرافي از ايران به عراق صادر شده كه در نماز جمعه عده اي فرياد زنند استقلال قبل از هر چيز. مرده شوي آن استقلالي را كه صدام و واليان فقيه نماد آن هستند ببرد. استقلال بدون آزادي يعني خفقان، يعني كره شمالي و كوبا و عراق بعثي و ايران ولايت فقيهي شدن. سه شعار آقايان در آغاز انقلاب استقلال آزادي و بعد جمهوري اسلامي بود. استقلال را كه مي بينيم به جاي سه چهار هزار كارشناس آمريكائي، حالا بيست هزار كارشناس روسي و اوكرايني و چيني و كره اي و... داريم و نظارت بيگانه هم بر نيروي نظامي ما اعمال ميشود و هم بر كارخانة آفتابه سازيمان. در شعار، بله استقلال داريم اما چنان در برابر بيگانه به دريوزگي افتاده ايم كه در نماز جمعه اعلام ميكنيم بابا ما كه بيشتر از قذافي مراتب ارادت و سرسپردگي خود را اعلام كردهايم، ديگر چه ميخواهيد؟ ما كه بيشتر از تقاضاهاي شما احسان بخشي كرده ايم!
در رابطه با آزادي نيز بايد گفت وقتي عطاي مهاجراني مجبور به هجرت ميشود تكليف بقيه معلوم است. اما مقولة «جمهوري اسلامي» نيز مرغ پخته را به خنده مي آورد؛ جمهوري كه در آن منتخب 24 ميليون راي دهنده، حاجب الدولة دربار فرعون فقيه ميشود و سطح آن چنان تنزل پيدا ميكند كه محمود احمدي نژاد نوحه خوان تير خلاص زدن، روياي جلوس بر كرسي رياست جمهوري را در سر مي پروراند، و اسلامي كه مظهرش علي مشكيني و ملاحسني و مصباح يزدي و نوري همداني و ناصر ابوالمكارم شيرازي ميشود.
استقلال مورد نظر آقا، يعني ملتي را به بيراهة درگيري و جدال نابرابر كشاندن و به جاي 70 ميليون ايراني تصميم گرفتن است. اين استقلال چه سودي براي ميليونها جواني دارد كه ميخواهند زندگي كنند، از مواهب زميني و سرزميني برخوردار بشوند، هم چون انسان معاصر در جوامع آزاد روزگار بگذرانند و صبح تا شب دستگاههاي تصويري و صوتي بانگ و تصوير فريبكاران و زاهدان ريائي را به رخشان نكشند. آمريكا البته به دنبال مصالح خويش است اما اتفاقاً بعد از 11 سپتامبر به خاطر وجود رژيمهاي سركوبگري مثل بعث لعنته الله عليه و ولايت فقيه در نوع سوري و ايراني و كره شمالي و كوبائي اش، مصالح ما با مصالح آمريكا در يك مرحلة معين تطابق پيدا كرده است. آمريكا دريافته حمايت يك جانبه اش از اسرائيل از يك سو و پشتيباني و همدلي اش با رژيمهاي سركوبگر حاكم بر جهان اسلام و عرب، عامل اصلي رشد كينه و نفرت عليه هرآنچه آمريكائي است بوده و براي مبارزه با تروريسم و زدودن اين نفرت بايد در مسأله فلسطين جانب مظلوم را هم بگيرد و به برپائي دولت مستقل فلسطين كمك كند و همزمان با حمايت از ملتهاي منطقه و فشار بر حكام جور زمينه تغيير اوضاع را به نفع مردم و در جهت برپائي حكومتهاي منتخب مردمي فراهم سازد. آقاي دكتر مهاجراني ميداند آمريكا براي نفت به افغانستان و عراق نرفته است. صدام حسين پيشنهاد 25 سال فروش نفت ارزان را داده بود. در عين حال اگر آمريكا سي سال ديگر نفت عراق را فقط براي خود ببرد قادر نخواهد بود هزينه هائي را كه تا كنون در اين كشور متحمل شده، جبران كند. حكايت چيز ديگري است. طرح خاورميانه بزرگ يك طرح جدي است اما مگر چاپلوسان و مداحان حرفهاي و رسمي و غيررسمي ميگذارند نايب مربوطة امام زمان حقايق را درك كند؟
باز گرديم به مقولة از بيگانه تمناي رهائي داشتن... آنگاه كه در طلب جام جم آزادي سرها بريده ميبيني بي هر جرم و جنايتي، و كار به جائي ميرسد كه معاون رئيس جمهوري و وزير ارشاد و يكي از اركان حكومت، ناچار به خودتبعيدي هر چند براي مدتي كوتاه، ميشود، انتظار داريد تودة مردم چشم به بيگانه ندوزند؟

شنبه 19 تا دوشنبه 21 فوريه
رفيق حريري و لبنان
1 ــ خيلي با شتاب در هفته گذشته دربارة فاجعه قتل رفيق الحريزي نخست وزير سابق لبنان نوشتم. حال غريبي داشتم كه ابوبهاء تنها يك دولتمرد ساده لبناني و يك آشنا نبود، بلكه در رابطه با سرزمين من نيز مردي كه لبنان جديد را بر ويرانه هاي لبنان كهنه ساخت، كارهاي مهمتري را انجام داده بود كه فايدة آنها در درجه اول به مردم ميرسد.
وقتي در سال 1985 نخستين گروه از دانشجويان لبناني با بورس مؤسسه حريري به آمريكا و اروپا براي تحصيل اعزام شدند، يكي از اين دانشجويان «دكتر پطرس الخوري» به عنوان مصحح در مجله عربي كه با آن همكاري داشتم استخدام شد تا اضافه بر مبلغي كه حريري به او ميداد، درآمدي داشته باشد و براي خانواده اش به بيروت بفرستد. صفات ارزشمند انساني حريري را نخست از زبان او و سپس از استادم مرحوم جعفر رائد شنيدم كه با حريري دوستي نزديكي داشت. در مراسم تشييع جنازه او هفتة پيش، سي هزار تن از فارغ التحصيلاني كه حريري خرج تحصيل آنها را داده بود، از همة مذاهب و طوايف لبنان حضور داشتند.
ديرسالي است من با لبنان از نزديك زندگي كرده ام. از آن سالها كه امام موسي صدر در دفترش در حازميه پذيراي ما بود، آن سالها كه به مختاره ميرفتم و از محضر پربركت كمال جنبلاط ميآموختم. وليد آن سالها با «مارينا متر» هنرپيشه فيلم «بيگانه بيا»ي مسعود كيميائي تازه ازدواج كرده بود. مارينا دختر يك خانواده مهاجر روسي بود كه اجدادش از جنبلاطهاي مهاجر به اوكراين بودند. و نام آنها به مرور از جنبلاط به «جان بولاد» تغيير يافته بود. شبي مارينا ما را به منزلش دعوت كرد و آنجا «وليد بيك» را ديديم كه به خواستگاري دختر عم گمشده آمده بود. مارينا كه از همسر اولش دختري داشت بعد از قتل كمال جنبلاط كه عروس نيمه ايراني اش را خيلي دوست داشت، از وليد جدا شد و به هلند رفت و دخترش امروز از موفقترين مانكنهاي اروپائي است. وليد با ٬نورا ٬همسر فعلي اش كه يك اميرزاده اردني است، چند سال بعد ازدواج كرد و دو پسرش در كنار او در مراسم تشييع جنازه رفيق الحريري حضور داشتند.
قتل حريري همة لبنان را عليه سوريه يكصدا كرد. (آن جمع وابسته به سوريه كه حكومت را در دست دارند چنان بي آبرو شده اند كه سرنوشتي بهتر از حكومت ويشي در دوران اشغال فرانسه نخواهند داشت). تا كنون به غير از جمهوري اسلامي و سوريه و چند حزب و دستة لبناني وابسته به دمشق و البته هيأت حاكمه لبنان كه انگشت اتهام به سوي اسرائيل و آمريكا (تئوري شركت عوامل القاعده در اين جنايت نيز از سوي همين ها عنوان ميشود) در قتل حريري كشيده اند، اغلب لبنانيها در كنار فرانسه و آمريكا و اسرائيل و بعضي از كشورهاي عربي، ترديدي در حضور استخبارات سوريه در اين جنايت بزرگ ندارند.

متهم به قتل حريري
فيصل القاسم برنامه ساز سوري تلويزيون الجزيره كه برنامة جنجالي «الاتجاه المعاكس» را تهيه ميكند در برنامه اخير خود، مدعي بود، چرا سوريه كه ميداند اولين متهم در چنين قضايائي است دست به حماقتي به اين بزرگي بزند؟ در پاسخ او بايد گفت اگر رژيمهاي سركوبگر اهل عقل و منطق بودند، صدام حسين به كويت حمله نميكرد و بعد توصيه مبارك و ملك حسين را ميپذيرفت و نيروهاي خود را بيرون ميكشيد. و يا درآخرين هفته هاي حكومتش دعوت شيخ زايد را قبول ميكرد و امروز با احترام در كنار خانواده اش در قصر اهدائي شيخ در ابوظبي زندگي ميكرد. رژيم سوريه اگر عقل داشت بعد از مرگ حافظ الاسد، نيروهايش را از لبنان بيرون ميكشيد و دست به اصلاحات اساسي ميزد. اهل ولايت فقيه اگر عقل داشتند، فرصتي را كه ملت ما بعد از دوم خرداد، به آنها بخشيدند دو دستي مي چسبيدند و با همة امكانات تلاش ميكردند خواستهاي مشروع مردم را عملي سازند. قدرت عقل را هم زايل ميكند.
سوريها بعد از آنكه ديدند با پيوستن حريري با آن همه نفوذ و قدرت و امكانات مالي و ارتباط بين المللي به اپوزيسيون لبنان، وزنه به سرعت به نفع اپوزيسيون سنگين ميشود، دچار نگراني و وحشت زيادي شده بودند. سه روز پيش از قتل حريري، عمر كرامي بلبل دستآموز دمشق مخالفان حضور سوريه در لبنان و به ويژه حريري و وليد جنبلاط را مزدوران اجنبي و عوامل اسرائيل خوانده بود. اينكه خانواده و ياران حريري اجازه ندادند مراسم خاكسپاري او به صورت رسمي از سوي دولت برگذار شود و يا سران رژيم لبنان در آن حاضر شوند، بيدليل نبود، چگونه به قول جنبلاط نوكران رستم غزاله ــ رئيس استخبارات نظامي سوريه در لبنان ــ ميخواهند در مراسم تشييع جنازه حريري شركت كنند؟ مگر آنها تا ديروز حريري را عامل اسرائيل و آمريكا نميخواندند؟
وليد جنبلاط و ديگر اقطاب اپوزيسيون لبنان در اطلاعيه اي با غيرقانوني خواندن دولت اميل لحود ــ عمر كرامي خواستار تشكيل يك حكومت انتقالي براي برگذاري انتخابات آزاد و انتخاب رئيس جمهوري شده اند. تظاهرات مجدد مردم بيروت در روز جمعه مقدمه اي براي يك نافرماني مدني است كه به گفتة وليد جنبلاط رژيم را پائين خواهد كشيد. در اين ميان يك فرضيه ديگر نيز از دو سه روز پيش اينجا و آنجا مطرح شده است. به موجب اين فرضيه رژيم حاكم بر ايران نگران از عقب نشيني هاي مستمر سوريه در برابر آمريكا، و اين احتمال كه دمشق ناچار شود به خلع سلاح حزب الله تن در داده و به حضور جمهوري اسلامي در لبنان خاتمه دهد، به حزب الله اشاره فرستاده بود كه بايد به بهترين وجه سوريه را در برابر آمريكا قرار داد. حزب الله نيز از اينكه حريري در انتخابات ماه مه آينه با قدرت بيشتري به حكومت باز گردد و پارلمان را نيز در اختيار داشته باشد، سخت نگران بود. حريري به متحدانش در جبهه اپوزيسيون و نيز به ودوستان آمريكائي و فرانسوي اش قول داده بود به محض بازگشت به قدرت ارتش لبنان را به مرزهاي اين كشور با اسرائيل اعزام خواهد كرد و مانع از آن خواهد شد تا حزب الله از مرزهاي لبنان به آتشبازي با اسرائيل بپردازد. آيا حزب الله در قتل حريري دست داشته است؟
هيچكس هنوز پاسخ قطعي براي اين سئوال ندارد، اما لبنان از فرداي قتل حريري، به كانوني از كينه و عداوت عليه سوريه تبديل شده است. وقتي ژاك شيراك و همسرش به بيروت رفتند و بدون اعتنا به حكومت لبنان در فرودگاه به همراه يكي از پسران حريري به اتومبيل او سوار شده و به قصر خاندان حريري در محلة «قريطم» رفته و چهار ساعت را با «نازك» همسر و بهاء و سعد و ديگر پسران و دختران و بهيّه خواهر رفيق الحريري گذراندند، آشكار بود كه حكومت دست نشانده دمشق در بيروت ديگر اعتبار و آبروئي نزد فرانسه ــ مادر معنوي لبنان ــ و نيز ايالات متحده و ديگر كشورهاي غربي ندارد. مردم لبنان با بهاء پسر بزرگ حريري بيعت كردند و اپوزيسيون نيز به صورت عملي زعامت وليد جنبلاط را پذيرا شد. وليد بيك كه پس از 27 سال سرانجام به زبان آمد كه پدرش را اوباش بعثي كشته اند، پس از برگذاري مراسم تشييع جنازه دوستش رفيق الحريري به تلويزيون المستقبل كه متعلق به حريري است گفت: اين حكومت مزدور سوريه بايد به جهنم برود...

جبهة مشترك با سوريه
با آنكه سفر محمد ناجي العطري نخست وزير سوريه به تهران از قبل پيش بيني شده بود (هر ساله كميته هاي همكاري دو كشور در تهران يا دمشق تحت رياست نخست وزير سوريه و معاون اول رئيس جمهوري ايران تشكيل جلسه ميدهد) اما تلاش رژيم براي اينكه به اين سفر جنبة استثنائي بدهد همراه با اظهارات خاتمي و مقامات رژيم مبني بر اينكه يك جبهه استراتژيك عليه استكبار و صهيونيسم برپا شده است، نشانة آن بود كه اهل ولايت فقيه به دنبال ماهي گرفتن از آب گل آلود روابط دمشق و واشنگتن هستند اما ناجي العطري در تهران و وليدالعلم معاون وزير خارجه سوريه در بيروت ضمن نفي تشكيل هرنوع جبهه اي يادآور شدند سوريه خواستار نزديكي هرچه بيشتر با آمريكا و رفع سوءتفاهمات جاري است. حتي احضار سفير آمريكا از سوي واشنگتن را نيز، مقامات سوريه امري عادي جلوه دادند كه به دمشق امكان داد مراتب التزام خود را به تعهداتش در برابر آمريكا توسط خانم سفير، به اطلاع دكتر كونداليزارايس وزير خارجه آمريكا برساند.

خانوادة خرازي
2 ــ بحث پيرامون تركيب دولت آينده و سرنوشت عراق را به هفته آينده ميگذارم، با چند اشاره ديگر به باقر خرازي كه هفته پيش از او به عنوان برادرزاده صادق ياد شده بود در حالي كه او برادر صادق است و اين هردو برادرزادگان آقا كمال وزير خارجه دولت عليه ولي فقيه. همشيرة آنها جاري صبية دكتر غلامعلي خان حداد مخلص درگاه سلطاني است يعني عروس نايب امام زمان. با اين همه در حالي كه در صادق، صفات انساني به وفور و مراتب سرسپردگي و بندگي ارباب قدرت كمتر مجال ظهور يافته است، آقا كمال و اخوي ايشان كه عضوخبرگان رهبري و شوراي نگهبان است، در سرسپردگي تا آنجا رفته اند كه پنج واجب روزانه را رو به قبلة اصغر حجازي برگذار ميكنند. باقر خواستار حمله به كشورهاي عربي و برافراشتن پرچم امام زمان در شرق و غرب عالم شده است. به گمان من زمان آن است كه سفير جمهوري اسلامي در پاريس، آسايشگاهي مناسب براي اخوي پيدا كند و او را براي معالجه به دست پزشكان فرانسوي بدهد كه به نظر ميرسد براي معالجه اخوي كاري از دست ايراني ها ساخته نيست.

February 24, 2005 01:19 PM






advertise at nourizadeh . com