March 03, 2005

ز آن يار دلنوازم شكري است با شكايت...

يكهفته با خبر
nourizadeh@hotmail.com
سه شنبه 22 تا جمعه 26 فوريه
پيش درآمد:اين روزها بر پهنة اينترنت در رابطه با طرح رفراندوم ملي بحث و جدال بسياري درگرفته است به قول دوست فرزانه ام علي ميرفطروس، اهل ولايت فقيه معنا و هدف طرح را درك كرده اند به همين دليل از آدمخواران مؤتلفه تا شيك پوشان قاشق چنگال به دست اصلاحات دولتي يكصدا به دشمني و معارضه با آن پرداخته اند، حال آنكه در خارج كشور دقيقاً صد در صديها چه از نوع خواب رفتگان قهوه خانه نوستالژيك تمدن بزرگ و چه پيران و عاقله مرداني كه هنوز در پيچ 28 مرداد گرفتارند و يا با خاطره خوش هفته هاي نخست انقلاب كه نام و صدا و قلمشان در بين خلايق خريداراني داشت و بر مركب راديكاليسم چنان ميتاختند كه اعدام هويدا را بشارت عظيم و تيرباران افسران و اميران ارتش را امري لازم و زيبنده انقلاب مردمي اسلامي ميدانستند، سالهاي تبعيد را سر ميكنند،

يكي در اعتراض به همصدائي شاهزاده با بنيانگذار سپاه و رئيس دانشگاه پس از انقلاب و وكيل چپ انقلابي ناصر زرافشان، او را از سلطنت خيالي عزل ميكند و تا آنجا ميرود كه انواع اهانتها را به او روا ميدارد و يكشبه كسي را كه تا ديروز شهريار و رضاشاه دوم ميخواند با القابي از نوع سيد رضا ديبا و فردي كه به ميثاق آريامهر خيانت كرده ياد ميكند. كار به جائي ميرسد كه يكي از آريامهريستها، از افسران بيچاره اي كه در خارج از كشور با درد و اندوه و اغلب با مشقت و زحمت روزگار ميگذرانند ميخواهد كودتا كنند و اگر رضاشاه دوم حاضر به تداوم سلطنت و شاه خواندن خود نشد، او را بركنار كرده و تاج را بين دو شير (يعني او و يك هم دندان ديگرش) بگذارند تا فردي كه لياقت دارد و فرّه ايزدي بر سرش پرواز ميكند بيايد و تاج را بربايد و بر سر بگذارد.
صد در صديهاي جناح رقيب نيز به چيزي كمتر از بيرون آوردن استخوانهاي شاه از گور موقتش در مسجد الرفاعي قاهره جهت محاكمه اش به خاطر كودتاي 28 مرداد رضايت نميدهند. و كاري به اين ندارند مثلاً كسي مثل محسن كردي (كه بسيار براي او و نوشته هايش ارزش قائلم) هموطن مقيم سوئد كه در 28 مرداد اصلاً در دنيا نبوده و امروز با همة توانش به بحث و توضيح پيرامون طرح رفراندوم ملي مشغول است و به عنوان يك مشروطه خواه منصف و دمكرات چهره كرده است، چرا بايد به خاطر واقعه اي در پيش از تولدش امروز حساب پس بدهد و قادر نباشد با جمهوريخواهاني كه مثل او خواستار برپائي يك نظام مردمسالار سكولار در كشور هستند همصدا شود؟
آيا هيچكدام از اين دوستاني كه عتاب آلوده همدلي مشروطه خواهان و جمهوري طلبان را در جهت انجام رفراندوم جهت تغيير قانون اساسي و بركندن شر رژيم ولايت جهل و جور و فساد حاكم برنمي تابند روي نقش مهم حزب توده در تضعيف و سرانجام سقوط دولت دكتر مصدق تأمل كرده اند؟ آيا هيچگاه در خلوت خود و در برابر وجدان و شرافت انساني خويش، به اين سئوالات پاسخ گفته اند كه:
ــ چرا دكتر مصدق هيچ مقاومتي در برابر كودتا نكرد و با آنكه ميتوانست همچون سي تير با تكيه بر نيروي مردم طرح بركناري خود را خنثي كند، از چه رو پيشنهاد كيانوري را براي همكاري نپذيرفت؟
ــ انحلال مجلس كه زمينه ساز سقوط پيراحمدآبادي بود آيا كاري نادرست و مغاير قانون اساسي نبود و شرافتمند مردي چون زنده ياد دكتر صديقي وزير كشور پيشوا آيا با اين طرح مخالفت نكرده بود؟
ــ سپهبد زاهدي داماد موتمن الملك پيرنيا كه ارتباط فاميلي و دوستي نزديك با دكتر مصدق داشت و مدتي وزير كشور او بود به چه دليلي حاضر به پذيرش نخست وزيري و شركت در طرح بركناري دكتر مصدقي شدكه همه گاه احترامش را مرعي ميداشت و شرح نخستين ديدارشان پس از كودتا، بهترين گواه بر روابطي است كه هيچگاه به بغض و قهر و كين آغشته نشد؟
ــ آيا مردم و شخص دكتر مصدق و ياران صادقش خود نگران آينده كشور و احتمال به ميدان ريختن توده ايها نبودند؟ و نيز آيا دكتر مصدق با نهادن مصالح ملي ايران بر فراز مصالح خود، زماني كه دريافت در حل مسأله نفت به بن بست رسيده است، و كشور با مشكلات گسترده اقتصادي و امنيتي و اجتماعي روبروست، چندان هم از كنار رفتن ناراضي نبود؟
بر اين سئوال من كه در 28 مرداد طفلي سه چهار ساله بودم و شاهد اندوه پدر و بعدها جستجوگر چراها شدم ميتوانم دهها سئوال منطقي ديگر را اضافه كنم، خيلي طبيعي است كه شاهدان اين رويداد و يا بازيگران باقيمانده آن نيز سئوالهاي بسيار و تعبيرهاي فراوان براي توجيه و يا رد رويداد 28 مرداد داشته باشند. ما همة اينها را رها كردهايم و گريبان رضا پهلوي و كساني را گرفته ايم كه آگاهيشان از 28 مرداد، در چهارچوب گفته ها و نوشته ها و ديدني هائي است كه در سالهاي پس از انقلاب مطرح شده است. زماني ميتوان 28 مرداد را به صورت واقعي ارزيابي كرد كه ميراث خواران آن يعني اهل ولايت فقيه سر كار نباشند، يك كميته جستجوي حقيقت با حضور افرادي واقعاً بيطرف تشكيل شده باشد كه روايات گوناگون را از رويداد 28 مرداد مورد ارزيابي قرار دهد. و هركسي از ظن خود ماجرا را ارزيابي نكند.

در دو سوي صف
ناصر زرافشان عزيز من كه شجاعت و شهامتش را همه گاه ستوده ام و نقش بزرگ او را در افشاي جزئيات پرونده قتلهاي زنجيرهاي و نقش بزرگان ولايت در آن هرگز نبايد از ياد ببريم (با بهاي سنگيني كه او و خانواده فداكارش به خاطر آن پرداخته و همچنان ميپردازند) از اين نظر مورد خطاب من است كه واژگان او در نوشته اش بيش از آنكه معرف ناصر آزادانديش انسان دوست با شناسنامه اي پاك و نيالوده به هر نوع بازي سياسي باشد، مرا به سالهاي جواني ميبرد كه در دانشكده حقوق سر فيلم دكتر ژيواگو با هم بحث ميكرديم. او و «حاجيان سه پله» كه به ناحق كشته شد و جابرزاده انصاري كه به پيشكاري رجوي به عراق رفت و به خدمت صدام حسين درآمد و حالا نيز امپرياليستهاي ديروز را ارباب ميخواند، از «پاسترناك» ضدانقلاب و ژيواگوي ليبرال بچه بورژواي عاشق پيشه، سخن ميگفتند و من و سه چهار عاشق ديگر از شعر بلند «لارا» و زمستان لبريز از عشق در خرابستان انقلاب بلشويكي داد سخن ميداديم.
باورم نميشود براي ناصر عزيز كه حالا موهايش همه سپيد شده و گذر زمان بر چهره اش نقش كشيده. هنوز هم واژه ليبرال به عنوان مفهومي نامطبوع و ضدمردمي تلقي شود. در حالي كه حسين بازجوي ولي فقيه در روزنامه كيهان مصادره شده اش، انسانهائي چون او و ديگر آزادگان اهل قلم و نظر را با همين واژه چوب ميزند. وكيلي چون او كه بر پاية اصل برائت به دفاع از موكلانش ميپردازد، اطمينان دارم قبول نخواهد كرد به گناه پدران، پسران را بايد مجازات كرد و يا چون فلان شخصيت در دوران پهلوي صاحب مقام و جايگاهي بوده، امروز به جاي استقبال از پيوستن او به آنها كه سعادت و سربلندي ايران را در پرتو وجود يك نظام مردمسالار سكولار آرزو ميكنند و با همه توان براي تحقق اين آرزو ميكوشند، نه تنها استقبال نكرد ؛بلكه مرتب براي تبري جستن از او تلاش كرد. سن رضا پهلوي نصف بعضي از خرده گيران و ملامتگران حرفه اي است از من و ناصر عزيز هم كوچكتر است با اينهمه هم او يعني فرزند آريامهر به ما و آنها كه عمري تجربه و زندگي را در خورجين يادها و گذشته خود دارند با دو سه عبارت درسي ميدهد كه مدتها مرا به خود مشغول كرده است. او ذره بين به دست دنبال گذشته هاي دور عمرو و زيد نميگردد كه ملاك، وضع امروز افراد است و اينكه آيا در جناح اهل ولايت فقيه قرار گرفته اند و يا در صف مردم و آزاديخواهان، و نيز اينكه اگر مردم ايران به نظام جمهوري مردمسالار رأي دادند 90 درصد آرزوهاي او تحقق يافته است.
انصاف داشته باشيم و يك حق ده درصدي براي او قائل شويم كه آرزو كند روزي در يك گزينش آزاد مردم به نظام مشروطه پادشاهي رأي دهند. (همينجا بگويم، به خود شاهزاده نيز گفته ام در يك رأي گيري آزاد او بيش از هر فرد ديگري بخت آن را دارد كه نخستين رئيس جمهوري در نظام مردمسالار سكولار آينده ايران باشد. بنده خود به ايشان رأي خواهم داد. مگر وليعهد يا وارث تاج و تخت بلغارستان امروز نخست وزير اين كشور نيست؟ به عراق نگاه كنيد شريف علي بازمانده خاندان هاشمي عراق امروز از احترام بسياري در كشور برخوردار است و حضور او در پارلمان آينده مورد تأييد اغلب گروههاي سياسي در عراق است. تازه دست بالا براي ايشان و طرفداران پادشاهي مشروطه اگر در يك گزينش دمكراتيك مردم نظام پادشاهي مشروطه را انتخاب كردند، آيا بايد سقف گفتمان را تا اين حد پست و خوار كرد كه مثل بعضيها مدعي شد مردم استفراغ خود را، باز نميخورند. اگر انقلاب يك استفراغ بود، ماندة استفراغ جمهوري ولايت فقيه است و نه مشروطه خواهاني كه انسان آزاده و حقيقتاً دمكرات منش در بين آنها كم نيست.)

طرح رفراندوم
نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كنم، سخنان و نوشته هاي بعضي است كه هنوز هم پس از چهار پنج ماه بحث و گفتگو و نوشته، مدعي ميشوند مگر با بودن رژيم جمهوري اسلامي ميشود طرح رفراندوم ملي را عملي كرد؟ نه خير بايد رژيم برافتد (اينان بدون اشاره به راه حل مورد نظرشان براي براندازي رژيم مدعي ميشوند كه راههاي فراواني براي بركناري رژيم بدون خونريزي وجود دارد. كدام راهها؟ و چرا تا كنون اينان پا جلو نگذاشته و كاري نكرده اند) و بعد مجلس مؤسسان تشكيل شود و...
مثل اينكه مشكل ما با زبان فارسي كه چند شماره پيش به آن اشاره كردم حل نشده است. آقاجان چند بار بگوئيم طرح رفراندوم يك پيشنهاد است كه با امضاي سي و چند هزار ايراني كه در جمعشان سرشناس ترين نخبگان سياسي و فرهنگي و هنري و اجتماعي و... ايران در داخل خارج كشور ديده ميشوند، به عنوان سندي براي سلب مشروعيت از رژيم به جامعه بين المللي عرضه ميشود. در عين حال حاميان و تهيه كنندگان اين طرح با تكيه بر ميثاق جهاني حقوق بشر از يكسو چشم انداز روشني از فرداي دگرگوني پيش چشم مردم ميگذارند و از سوي ديگر با تلاش براي تحقق يك تحريم گسترده در انتخابات رياست جمهوري آينده در پايان خرداد، بر آن هستند تا وجه ديگر نامشروع بودن رژيم را در بعد مردمي اش به جهانيان نشان دهند. آيا درك اين چند جمله آنقدر سخت است كه هنوز هم بعضيها در باب غيرممكن بودن برگذاري رفراندوم با بودن رژيم داد سخن ميدهند. كسي قرار نيست با بودن رژيم، رفراندوم برگذار كند!!

شنبه 26 تا دوشنبه 28 فوريه
برج آزادي در خاور ميانه
1 ــ روحاني وحشتزده به پاريس ميرود، روميانتسف وزير انرژي روسيه در تهران با كساني روبرو ميشود كه برخلاف گذشته، زياده خواهي نميكنند و خواستار امضاي هرچه سريعتر قرارداد مربوط به تحويل پس مانده (زباله اتمي) در نيروگاه بوشهر به روسيه ميشوند. در سوريه، فاروق الشرع و معاونش آقاي معلم ديپلمات پرسابقه در برابر تحولات لبنان و زلزله اي كه قتل رفيق الحريري به همراه آورد، از باز پس كشيدن نيروهاي سوري از متن لبنان به حاشيه بقاع سخن ميگويند. در مصر حسني مبارك كه خواب رياست جمهوري مادام العمر و وليعهدي آقازاده «جمال» خان را ميديد، شنبه شتابزده مجلس شورا و مجلس نمايندگان مصر را دعوت ميكند كه در قانون اساسي تعديلات لازم را براي برگذاري انتخابات رياست جمهوري با رأي مخفي و مستقيم مردم، صورت دهد. يعني اينكه بعد از پنجاه وسه سال از زمان كودتاي افسران آزاد مردم مصر براي نخستين بار امكان خواهند داشت فردي را كه ميخواهند، به رياست جمهوري انتخاب كنند. وزير خارجه عربستان امير سعود الفيصل در كنفرانسي كه در لندن برپا شد تا زمينه هاي همكاري و تفاهم بيشتر بين دو نظام پادشاهي انگليس و سعودي را فراهم كند در سخناني ميگويد، مردان سعودي! آماده باشيد از سال آينده زنان كشور به وزارت خارجه و كادر ديپلماسي وارد خواهند شد. در كويت فيصل الحجي وزير كار و سرپرست وزارت اطلاعات رساني خبر ميدهد كه دولت طرح مشاركت زنان در انتخابات پارلماني به عنوان نامزد و رأي دهنده را به پارلمان برده است. در قطر، اميره موزه همسر امير اين شيخ نشين معاون وزير آموزش و فرهنگ اسرائيل را به دوحه دعوت ميكند و با او در رابطه با زدودن سوءتفاهمات و انديشة كينه ورز بين مردم اسرائيل و عربها به گفتگو مينشيند. در عراق ابراهيم الجعفري نامزد مورد حمايت مرجعيت و فهرست «عراق يكپارچه» با آنكه دبيركل حزب الدعوه شيعه است كه يكي از پايه هاي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي در عراق بود و تا ديروز رهبرانش رو به قبله ولايت فقيه نماز ميگزاردند اعلام ميكند كه به هيچ روي به دنبال برپائي يك نظام ديني شبيه به رژيم ولايت فقيه نيست، و به دنبال يك نظام مردمسالار سكولار فدرال است (همينجا بگويم كه من هنوز آرزو ميكنم دكتر اياد علاوي در مقام نخست وزيري باقي بماند. از آنجا كه دو سوم پارلمان عراق بايد با نامزدي دكتر الجعفري و يا علاوي موافقت كند، ميدانم كردها، و ديگر فراكسيونهاي سكولار راضي نخواهند شد روزة شك دار بگيرند. در عين حال عبدالعزيز حكيم كه در رأس فهرست عراق يكپارچه قرار دارد همچنان به عنوان رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي در عراق سخن ميگويد. حال آيا ميشود به آدمي كه به موجب ميثاق سازمانش با ولي فقيه به عنوان ولي امر بيعت كرده اعتماد كرد؟ او نخست بايد اسم مجلس اعلا را عوض كند. چه معني دارد در يك رژيم مردمسالار سكولار يك حزب ديني به دنبال جمهوري اسلامي انقلابي باشد؟)
در افغانستان آقاي حامد كرزاي يك بانوي آزادانديش افغان را به معاونت خود بر ميگزيند و در فلسطين كابينه ابوعلا با دو وزير زن و چهره هاي سرشناس پاكدامن و تكنوكرات آگاه و مورد احترام مردم و جامعه بين المللي از پارلمان رأي اعتماد ميگيرد. و گو اينكه عمل تروريستي جناح وابسته به سوريه و جمهوري اسلامي در برابر شبكده اي در تل آويو، سكته اي در روند صلح ايجاد ميكند اما سرعت ابومازن در محكوم كردن اين عمل جنايتكارانه، و كشيده شدن انگشت اتهام به سوي دمشق اميد تروريستها و حاميانشان را براي متوقف كردن روند صلح به يأس تبديل ميكند... اينها تنها نمونه هاي كوچكي از آثار توفاني است كه در خاورميانه به جريان افتاده است.

دموكراسي در برابر تروريسم
بگذاريد رفقاي اولترا چپ به ويژه آنها كه نان آمريكا را ميخورند و حليم تاواريش مرحوم استالين را هم ميزنند همچنان از امپرياليسم آمريكا و بوش جهانخوار بگويند و با حسين بازجو همصدا شوند و مرگ بر آمريكا سر دهند. مهم اين است كه از بركات همين كابوي تگزاسي يعني جورج دبليو بوش و خانم كونداليزا رايس، شاهد تحولات مورد اشاره هستيم. آيا خوابش را ميديديم در افغانستان كابينه اي روي كار آيد كه دكتر مسعوده جلال وزير آن باشد؟ ميشد تصور كرد روزي جلال طالباني كرد مهمترين نامزد رياست جمهوري عراق شود؟ بارها گفته ام براي برهه اي مصالح ما با مصالح آمريكا در مسيري واحد قرار گرفته است. آمريكا براي حفظ مصالح ملي خود و سركوب كردن تروريسم بنيادگراي اسلامي به اين نتيجه رسيده كه دمكراسي مهمترين سلاح براي جلوگيري از گسترش تروريسم و بنيادگرائي است. اين دوا در كنار حل مشكل فلسطين و صاحب كشور مستقل شدن فلسطينيها، در نگاه جورج بوش و همكارانش ميتواند به حل معضل تروريسم به شكل مؤثر كمك كند.
براي ما مردمي كه دواي دردمان ذره اي آزادي و مردمسالاري است اگر تنها ابرقدرت جهان، اين آرزوي ما را مورد حمايت قرار دهد، آيا بايد باز هم سخن از ويتنام و شيلي و امپرياليسم جنايتكار، محور بحث و مناقشاتمان باشد؟
دوستي از ايران به من نوشته بود چرا شما توجيه كننده سياستهاي آمريكا شده ايد؟ برايش نوشتم عزيز من، هرگز آمريكا را براي عملكردش در گذشته نبخشيده ام، در عين حال بعضي از اعمالي را كه نظاميان آمريكائي در عراق و افغانستان مرتكب شده اند تقبيح ميكنم اما، از اينكه آمريكا گريبان مافياي قدرت را در كشورم و خاورميانه گرفته و به شدت فشار ميدهد بسيار خوشحالم و نيز وقتي ميبينم بوش و دكتر رايس بين هيأت حاكمه كشورم و مردم تفاوت قائل ميشوند و ضمن ستودن ايراني، اهل ولايت فقيه را مورد حمله قرار ميدهند از صميم دل شادمانم. جريان جنگ طبقاتي و امپرياليسم و... نيز مال دوران عصر حجر حضور امپراطوري پوشالي اتحاد جماهير و اقمارش در جهان است، ضمن اينكه آرزو ميكنم در خانه پدري حكومتي روي كار آيد كه به اومانيسم، انسان گرائي، و سوسيال دمكراسي اعتقاد داشته باشد. ظالم را به هر شكلي محكوم ميكنم چه كلاه پوستي تاواريشي بر سر، چه عمامه دار و چه تاج بر سر، اما دعواي من با كلاه و عمامه و تاج نيست بلكه با آن چيزي است كه زير آنها جريان دارد. يعني انديشه اي كه درصدد حذف نيست، تكفير نميكند و كساني را كه مثل او نمي انديشند به خروج از كشور نميخواند.


March 3, 2005 01:13 PM






advertise at nourizadeh . com