... فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم
يكهفته با خبر
سهشنبه 28 ژوئن تا جمعه اول ژوئيه
پيشدرآمد: پيش از هر چيز ديدن بزرگ بانوي سرزمين شعر، سيمين بهبهاني كه ديرگاهي است شهامت و استواري او را در كنار شعر جاندار و پر از عشق و آزادي طلبي او ستودهام، در لحظه نشستن پشت تريبوني كه در پارلمان اروپا براي ما تعبيه شده است، به وجدم ميآورد. با آنكه سيمين بانو مدتي است از كم شدن نور چشم شكوه دارد، اما ظاهرا شعله عشق و احترامي كه نسبت به او در چشم من است، كفايت ميكند تا سيمين با همه مهرش سلام و عرض ارادت و خوشآمد مرا پاسخ گويد. كنار او علي اشرف درويشيان نشسته است. انساني كه سالها زندان، ذرهاي در دل و نگاه او، نفرت و بيزاري را راه نداده است.
«سالهاي ابري» او را چندين بار خواندهام و همراه واژگانش گريستهام و با دردمندان قصهاش، رنج ها و دردها را چشيدهام. دكتر عبدالكريم لاهيجي نيز از راه ميرسد. من ديرسالي است لاهيجي را ميشناسم. از همان زمان كه در كانون وكلا فعاليت ميكرد و حاضر نشد پيشنهاد مهندس بازرگان و ديگر دوستانش را براي عضويت در كابينه و تصدي وزارت بازرگاني بپذيرد، و بعد كه با همه وجود پيگير مساله حقوق بشر در ايران شد و تا امروز پرچمي را كه بدون هيچ نوع امكاني برافراشته بود در دست دارد و خاري در گلوي رژيمي است كه اينك بيشرمي را به آنجا كشانده كه تير خلاص زن اوين و عضو فعال گروه شاهين در آغاز انقلاب را (كه زنده يادان سيد جواد ذبيحي و دكتر محسن بهبهاني خطيب و استاد سرشناس و بعدها دكتر سامي وزير بهداري مهندس بازرگان و رهبر جاما و در سال 1989 زنده ياد دكتر عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دمكرات كردستان ايران را به قتل رساندند) بر كرسي رياست جمهوري مينشاند. پشت تريبون به جز من، رضا معيني روزنامهنگار مبارز و عضو سرشناس «خبرنگاران بدون مرز»، خانم دكتر نهاوندي رئيس بخش جامعه شناسي دانشگاه ليبر بلژيك، خانم مونيكا فراسوني، از رهبران برجسته سبزهاي پارلمان اروپا و ايتاليا، و آنجليكا بير از سبزهاي آلمان كه رياست گروه ويژه ايران را در پارلمان اروپا عهدهدار است نشستهاند. مهدي خانبابا تهراني، برادر بزرگ و عزيزم با فاصله رضا معيني پشت تريبون در كنار من است. همه گاه او را ستودهام بيش از نيم قرن صداي آزادي سردادن، سختي زندان و غربت را تحمل كردن، و بار گران رنجها را بر دوش كشيدن و همچنان راست قامت عليه رژيم جهل و جور و فساد مبارزه كردن، به مهدي جايگاه ويژهاي در جمع آزاديخواهان ايران بخشيده است. همه او را ميشناسند با بسياري از نمايندگان سبزهاي پارلمان اروپا دوستي ديرينه دارد. از سالهاي جواني، آن روزها كه يوشكا فيشر كه حالا به ديدن كمال خرازي گل از گلش ميشكفد در جمع آزاديخواهان ايراني و اروپائي جايگاه خاصي داشت.
گروه ما نخستين پانل را در باره انتخابات ايران تشكيل ميدهد. سخنان ما تماما گرد انتخابات، احمدينژاد و انتظارات مردم ايران و مبارزان عليه جمهوري ولايت فقيه از اروپاييها دور مي زند. گزارش كنفرانس را در سايت گويا و نيز تارنماي من مشاهده ميكنيد. منتها چون فرشاد بيان مسئول سايت گويا كمي دير رسيد، بخشي عمده از سخنان مرا نشنيده بود. من نخست شرحي دادم از كودتاي ولي فقيه كه آغازش انتخابات دومين دوره انجمنهاي شهر و روستا بود و سپس در انتخابات مجلس هفتم اين كودتا موفق به تسخير قلعه مجلس شوراي اسلامي شد. از الياس نادران و كوچك زاده و مهدي چمران گفتم و سپس از احمدينژاد و سوابقش، و بعد به انتخابات رياست جمهوري رسيدم كه سيد علي رهبر با برنامهريزي دقيق در آن موفق شد حاجبالدوله شمشير به دست نوحهخوان و تيرخلاص زن خود را خلعت و جبه رياست بخشد.
به اروپاييها يادآور شدم كه در جريان انتخابات مجلس هفتم، وزراي خارجه بريتانيا و آلمان و فرانسه يعني جك استرا، يوشكا فيشر و فيليپ دو ويلپن ــ نخست وزير فعلي فرانسه ــ در سفر به تهران، پس از آنكه «بله» را از نماينده ولي فقيه حسن روحاني براي پيوستن به پروتكل الحاقي به پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي گرفتند، با شادماني حكم برائت به رژيم در زمينه حقوق بشر و سركوبي آزاديخواهان دادند. رژيم با استفاده از همين كوتاه نظري شما، به دست شوراي نگهبان، چهار هزار نامزد انتخابات مجلس هفتم از جمله تعدادي از نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم را رد صلاحيت كرد. حتي بانگي به اعتراض از شما برنخاست چشم بستيد و بر كودتاي خامنهاي صحه گذاشتيد چون براي شما تنها چيزي كه مطرح بود جلب موافقت رژيم براي دست كشيدن از غني سازي اورانيوم بود. دو سه ماه بعد وقتي آمريكائيها با ارائه مداركي به شما ثابت كردند رژيم همچنان غني سازي را ادامه ميدهد، بازهم با خوش خيالي به گفتگوي آشكار و پنهان خود با رژيم ادامه داديد و حالا نيز مشاهده ميكنيم كه كساني در اروپا انتخابات ايران را مشروعيت ميدهند و آماده ميشوند تا با كودتاي سياسي با دستهاي خونين وارد مذاكره شوند.
سيمين بانو در كنار دكتر لاهيجي، درويشيان، و آزاده كيان و در پي آنها، استاد آرامش دوستدار، مهرداد درويش پور جامعه شناس مقيم سوئد، اميد نوريپور، خانم فرح كريمي عضو پارلمان هلند، آزاده بانوئي كه پيوندهاي خود را با خانه پدري هر روز مستحكمتر ميكند و يكي از اميدهاي آزاديخواهان دربند ايران است، دكتر يوسف مولائي استاد دانشكده حقوق و حسين درخشان پدر جوان وب لاگ نويسان ايران در بحثهائي كه مسائل عمده حقوق بشر، حكومت و دين و آينده روابط ايران و اروپا را در بر ميگيرد، سخن ميگويند.
كلام سيمين بهبهاني اشك به ديدگان ما ميآورد. او آرزوي جهاني را ميكند كه انسانها بمب در شكم نكارند و با انفجار خود مرگ و ويراني به بار نياورند. جهاني كه زباله اتمي دلمشغولي ساكنانش نيست. جهاني كه در آن برادر بزرگ (فقيه و غيرفقيه) براي ميليونها انسان تصميم نميگيرد و به نام خدا گردن نميزند...
چشم كه ميچرخانم دوستاني را ميبينم كه بعضيشان را ديرسالي بود نديده بودم. در يك رديف ابراهيم نبوي و حسين باستاني و نيما راشدان نشستهاند. و يك رديف جلوتر نوشابه اميري كه همراه با همسر سخت كوش خود هوشنگ اسلامي مدتي است به اجبار ترك خانه پدري گفته است اما دل و جانش همچنان آنجاست به همين دليل نيز خطاب به نمايندگان پارلمان اروپا ميگويد عجيب است آمريكا ديرگاهي است خطاب به مردم ايران سخن ميگويد و شما اما تنها با رژيم در گفتگو هستيد. ابوتراب مستوفي، رفيق دوران سربازي و تحليل گر و برنامهساز راديوي فرانسه با فاصلهاي كوتاه از احمد رأفت روزنامهنگار سرشناس كه اين بار علاوه بر نمايندگي از سوي مطبوعات ايتاليا و اسپانيا، براي تهيه گزارش براي راديو فردا در جلسه حضور دارد، نشسته است. روزنامهنگاري فرانسوي كه اخيرا در تهران بوده، سخن از مشاركت وسيع مردم در انتخابات و... ميگويد. پاسخش را چنان ميدهم كه سالن به وجد ميآيد. ظاهرا پذيرائيهاي وزارت ارشاد و خاويار سبيل، به مذاق خبرنگاران خارجي خيلي خوش آمده است. حضور اكبر گنجي كه اينك جانش را براي رهائي انديشه از زنجير ولي فقيه، ارزاني راه مبارزان خانه پدري كرده است و ناصر زرافشان هم دانشكدهاي و دوست قديمي كه همچون گنجي لب از طعام بسته است، و در بيمارستان زير تيغ جراح رفته است، در طول كنفرانس، بسيار چشمگير است و قطعنامهاي كه از سوي ما سخنرانان به پارلمان اروپا تقديم ميشود، نام اين دو بزرگ را بر پيشاني دارد و خواست اولش رهائي آن دو از زندان نايب امام زمان است.
در فرصتي كوتاه با چند روزنامهنگار بلژيكي و آلماني و فرانسوي سخن ميگويم. غلامعلي حداد عادل و تيم همراهش نيز از راه رسيده است تا دريوزگي محبت كند. برلسكوني نخست وزير ايتاليا او را نپذيرفته و در بلژيك نيز نصيبي بيش از كنايه و طعنه ندارد. (هرچه ميخواهم از اين فيلسوف جان و جهان به خليفه فروخته نگويم و ننويسم، خود او نميگذارد. انسان بايد حقا مورد قهر و غضب الهي باشد كه وقتي ميتواند به عنوان يك استاد فرزانه در جمع فرزانگان جهان جاي گيرد و مثلا به دعوت دانشگاه ULB بلژيك به بروكسل سفر كند، در راسبعثه اسلاميه به نمايندگي از ولي فقيه و نوحهخوان تيرخلاص زن او به بلژيك بيايد و با تظاهر و فريبكاري بر اينكه با زن دست هم نميدهم و سر ميزي نمينشينم كه بر آن جام شراب باشد خود را مضحكه خاص و عام كند. اين آقا البته سر ميزي كه بر آن جام خون گذاشتهاند حاضر ميشود. و نه تنها دستهاي احمدينژاد و الياس نادران و اصغر حجازي را به گرمي ميفشرد بلكه براي احمدينژاد فرش قرمز ميگسترد و دفتري و دستكي در خانه ملت به او واگذار ميكند. در مقابل در دانشگاه آزاد بروكسل ULB پيش پاي بانوي شعر و غزل سيمين بهبهاني فرشي از دلهاي عاشق گسترده ميشود تا او با صداي عزيزش آواز دهد دوباره ميسازمت وطن... ودر بازي اين آدمخواران شركت نميكنم.) سبزهاي اروپائي وعده ميدهند نگذارند اروپا پا بر عدالت و مردمسالاري بگذارد و فرياد ملت ايران را ناشنيده گذارد. از اين پس همصداياني در پارلمان اروپا پيدا كردهايم.
شنبه 2 تا دوشنبه 4 ژوئيه
تيرخلاص زن اوين
1 ــ شادمانم كه اگر امروز خاموش شوم چند تعبير از من به يادگار خواهد ماند. «خانه پدري» اگر يكي از اين تعبيرها باشد، «ذوب شدگان در ولايت جهل و جور و فساد» كه ولي فقيه را واداشت دستور دهد ديگر كسي از «ذوب شده در ولايت فقيه» سخن نگويد نيز خيلي زود بر زبانها افتاد. «تيرخلاص زن اوين» را براي احمدينژاد در همين كيهان چند روزي پس از آنكه مهدي چمران دستش را به امر نايب امام زمان گرفت و بر صندلي «شهردار»ش نشاند، در وصف او آوردم. حالا اما همه اين تعبير را به كار ميبرند. حتي خبرنگار گاردين، و كار به جائي ميرسد كه مهدي چمران براي من خط و نشان ميكشد و آن را كه «رئيس جمهوري محبوب حزباللهي را تير خلاص زن خواند» به جزاي دنيوي و عقوبت اخروي تهديد ميكند. خود ولي فقيه هنگام راي دادن ميگويد همه اين فتنهها در باطن از خارج مايه ميگيرد.
در پارلمان اروپا نيز به تفصيل همانطور كه آمد در باب بچه گرمساري شرور، كه نوحه عباس ميخواند ودست و پا و گردن ميبريد گفتم. سيد خامنهاي گمان داشت همه كارها به كام او شده است و از اين پس كسي را ياراي آن نخواهد بود كه در برابر اراده ملوكانهاش كلامي بر زبان آورد. نظام را يكپارچه كرده بود و هرگز گمان نداشت با تلاش شماري اندك از آنها كه با مشاهده تصوير قاتلي بدسرشت در مقام مرد پيروز انتخابات، شرم و درد در جانشان دويده بود، هنوز چند روزي از عبور سونامي از ايران نگذشته، احمدينژاد مرد رسواي همه جهان خواهد بود و حكايات جنايتش را بر سر كوي و برزن و بازار در لندن و وين و برلين و پاريس و واشنگتن و رياض و قاهره و بيروت آواز خواهند كرد. ولي فقيه هرگز گمان نداشت توپي كه به سوي ملت شليك كرده بود در برخورد با ديوار حقيقت چنان كمانه كند كه ستونهاي قصر ولايتش را بلرزاند. من اينك خواهم گفت كه رئيس جمهوري ولي فقيه چه سرنوشتي خواهد داشت. جام جهان نما ندارم و پيشگو هم نيستم. اما قرينهها و شواهد تاريخي چنان آشكارند كه ميتوان تا حدودي روزهاي آينده را در آينه تحليل و تجربه مشاهده كرد.
اينكه احمدينژاد در ميان گروگانگيرها نقش اصلي داشته يا به قول حجاريان و عباس عبدي محلي از اعراب نداشته است، اصلا مهم نيست. مهم اين است كه او حداقل از سومين ماه گروگانگيري در آمد و شد به سفارت بوده است و وقتي بعد از عمليات طبس شماري از گروگانها را به نمك آبرود بردند، او در ميان محافظان يك دوجين از گروگانها بوده است. چرا او تا كنون رسما حضور خود را در عمل مجرمانه گروگانگيري انكار نكرده است و همه انكارها يا از سوي خط اماميها بوده كه عليرغم اصلاح طلب شدن هنوز هم به عمل زشت خود افتخار ميكنند، و يا از جانب مشاوران و نزديكان وي؟ دليلش ساده است. اگر او انكار كرد و فردا مدركي رو شد كه حضور او را ثابت ميكرد، تبعات حقوقي تكذيب او گريبانش را خواهد گرفت. ما يك سال و نيم پيش نوشتيم احمدينژاد در قتل دكتر سامي دبيركل جاما و وزير بهداري كابينه مرحوم بازرگان دست داشته است. احمدينژاد در مقام فرماندهي قرارگاه رمضان مسئول عمليات چريكي در شمال عراق بود و همراه با عزيز جعفري فرمانده نيروي زميني سپاه در قتل يك دوجين از فرماندهان و سرشناسان حزب دمكرات كردستان ايران دست داشت. هم او به اتفاق عزيز جعفري تحت نام صحرارودي در قتل زنده يادان دكتر عبدالرحمن قاسملو، كاك عبدالله قادري و رسول مامند شركت كرد. شما فكر ميكنيد چنين آدمي با اين سوابق ننگين ميتواند آسوده بال در مسند رياست جمهوري به اجراي فرامين ارباب فقيهش بپردازد؟
احمدينژاد هنوز مأموريت خود را رسما آغاز نكرده زير سئوال رفته است. هفته پيش نوشتم كه فقط كافي است نخستين روزهاي پيروزي خاتمي را با هفته نخست پيروزي احمدينژاد مقايسه كنيد. در آن روزها جهاني ضمن تحسين از مردم ايران، با خوشبيني اميدوار ميشد كه ايران در راه ديگري افتاده است. حالا اما همه گفتهها نشان از نااميدي و بدگماني جهانيان نسبت به آينده رژيم ولايت فقيه دارد.
رابرت فيسك نويسنده اينديپندنت كه به علت اقامت طولاني در بيروت و داشتن دوست دختر فلسطيني و دشمني با آمريكا، به طور طبيعي نگاهي مثبت به رژيمهاي متمرد و به ويژه ضدآمريكائي دارد نيز اين بار با طعنه و ملامت از احمدينژاد ياد ميكند. درباره نگاه حداقل بخشي از نمايندگان پارلمان اروپا به انتخابات اخير ايران پيش از اين نوشتم. منتظر باشيد اين نگاه به زودي عموميت خواهد يافت. هيچ دولت اروپايي حاضر نخواهد شد پذيرش يك قاتل را به عنوان رئيس جمهوري ايران، در برابر افكار عمومياش توجيه كند. ميخواستند از احمدينژاد يك رجائي تازه بسازند. ولي همسر و فرزندان آن مرحوم چنين شباهتي را انكار كردند و از آدمكشي مثل احمدينژاد تبري جستند. من اما چنين ميپندارم كه پايان كار احمدينژاد ميتواند شبيه سرنوشت رجائي باشد يعني زماني كه ولي فقيه حس كرد هزينههاي حفظ چنين حاجب الدولهايي بسيار سنگين خواهد بود، او را نيز چون احمد خميني به لقاءالله خواهد فرستاد. اگر چنين نيز نشود سرنوشت احمدينژاد با سرنوشت ولي فقيه چنان پيوند خورده است كه پايان يكي به منزله پايان ديگري خواهد بود.
ميشنوم كه بسياري از ذوب شدگان در ولايت از جمله علي اكبر ولايتي مشاور ارشد ولي فقيه و علي لاريجاني نماينده او در شوراي عالي امنيت ملي و سردار محمدباقر قاليباف كه قرار بود به جاي احمدينژاد بركرسي رياست جمهوري تكيه زند پيشنهاد احمدينژاد را براي تصدي مناصب عالي در دولتش نپذيرفتهاند. احمد توكلي كه قرار بود وزير اقتصاد و يا بازرگاني دولت ولي فقيه باشد، گفته است ماندن در مجلس را ترجيح ميدهد. كلهر مشاور فرهنگي احمدينژاد كه كوشيد تصويري امروزين و مطبوع از راه يافته به جايگاه رئيس جمهوري بسازد، كنار زده شد. حالا احمدينژاد مانده است با مشتي كوتولههاي مثل خودش، پدرخوانده مهدي چمران، كشتيگير ذوب شده امير رضا خادم، البته حضرت الياس نادران و وردستش كوچكزاده، محمدباقر ذوالقدر و حسين شريعتمداري، حسينالله كرم و حاج تائب (ميثم). بديهي است كابينهاي از اين نوع كارگزاران ولايت، چه ارمغاني براي ملت ايران و جهانيان خواهد بود. جنبش جامعه مدني در ايران نمرده است هزاران NGO در كنار دهها هزار وبلاگ و سايت اينترنتي در گردش سريع اطلاعات در كشور نقش بسيار برجستهاي را عهده دارند. نبايد اصلا نگران بود و بايد سخنان دوست نويسنده روشن انديش احمد احرار را با دقت در نظر داشت كه انتخابات اخير به هيچ روي معيار سنجش گرايشهاي واقعي جامعه ما نبود. در ايران ملتي پويا و هوشمند زندگي ميكند كه همه گاه در بزنگاهها، با عملكرد خود شگفتي خلق كرده است. حالا ديگر ما در برابر يك رژيم دوسر و منافق قرار نداريم كه به نيم لبخندي دنيا را فريب دهد، اما با همه قهرش بر سر ملت مرگ و استبداد را فرو ريزد. حالا نفاق مطلق حاكم است. نفرت كامل، دكتر جكيل و مستر هايد با نوشيدن شربت پيروزي انتخابات، به شخصيتي واحد بدل شدهاند. روز و شبشان يكي شده است. درون و بيرونشان يكي است. زشت سيرتي و جنايت پيشگي يكي را ديگري از اين پس نميتواند پنهان كند. از اين امر بايد استقبال كرد. مشاطهگران اروپائي هرچه هم هزينه به كار ببرند نميتوانند موجود ناقص الخلقه و كريه رژيم جهل و جور و جنايت را مقبول نظر كنند... اميد من به آن روز كه چشمم به ديدار خانه پدري روشن شود بسيار زيادتر شده است.
شوراي رهبري
2 ــ دوستي از ايران متني را برايم فرستاده است كه در فرداي پيروزي احمدينژاد در تعدادي از دانشگاههاي كشور توسط دانشجويان توزيع شده بود. دوسه سايت اينترنتي از جمله «بعد از جمهوري اسلامي» اين متن را به صورت بيانيهاي منتشر كردهاند. در متن با اشاره به انتخابات اخير و تقلبات گسترده و رقم بالاي تحريم كنندگان از نبود يك آلترناتيو مطلوب شكوه شده است. اينكه چرا آزادانديشان و مبارزان در داخل و خارج كشور به جاي انفعالي عمل كردن و زانوي غم به بغل گرفتن به خود نميآيند و جبههاي گسترده از آزاديخواهان و مردان و زنان كاردان و عاشق ميهن برپا نميكنند. در بيانيه اسامي شماري از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي و مطبوعاتي ذكر شده كه از نظر نويسندگان متن، ميتوانند با ارائه راهكارهاي درست و هدايت مبارزه مدني مردم ايران زمينه تغيير را به سرعت فراهم كنند. بعضي از اسمها فقط از اين رو در متن ذكر شده كه از مبارزات و فعاليتهاي آنها قدرداني شود، چون با همه اعتقادي كه به سلامت نفس و آزادانديشي آنها دارم اما گمان نميكنم حتي خودشان حاضر به ورود به ميداني باشند كه در آن سرها بريده خواهي ديد، بيهيچ جرم و جنايتي، و اول قدم در آن سرانداختن است.
به هرحال به بعضي از اسمها اشاره ميكنم تا بدانيد در داخل كشور نگاهها متوجه چه كساني است. «اكبر گنجي، ناصر زرافشان، عباس اميرانتظام، خانم شيرين عبادي، سيمين بهبهاني، رضا پهلوي، محمود خيامي ــ كه در برابر نامش آمده پدر صنعت اتومبيل سازي ايران و مدير برجسته صنايع بزرگ ــ محمدرضا خاتمي، فاطمه حقيقتجو و...» در متن همچنين از روحانيوني چون آيتالله منتظري، آيتالله محقق داماد، آيتالله مجتهد شبستري، دكتر محسن كديور، حسن يوسفي اشكوري به عنوان روحانيوني كه بايد با آنها مشورت كرد ياد شده است. فعلا به ذكر همين اسامي بسنده ميكنم و اميدوارم همين اسمها را پايه بگيريم و شمار ديگري از مبارزان داخل و خارج كشور را به آنها اضافه كنيم. هر گروه فعال در داخل و خارج كشور ميتواند شخصيتهائي را پيشنهاد كند. به گمان من چهرههائي از اتحاد جمهوريخواهان، حزب دمكرات كردستان، جبهه ملي، مشروطهخواهان، فدائيان خلق، حزب ملت ايران، احزاب فعال در گستره اقليتهاي قومي و مذهبي مثل حزب تضامن اهواز يا جبهه دوستان بلوچ و اتحاديه عشاير ميتوانند در كنار نمايندگان احزاب داخل كشور و مديراني باسابقه و كاردان همچون آقاي محمود خيامي و اساتيد و فرهيختگاني كه طي اين سالها بار سنگين پاسداري و گسترش زبان و فرهنگ فارسي و ايراني را بر دوش كشيدهاند، به جبهه همبستگي ملي ايرانيان غنا و اعتبار جهاني بخشند.
برپائي چنين جبههاي مسئوليت مهم و بزرگ ما در اين مرحله حساس از تاريخ ميهن ما است.
از بخت خود گلايه نكنيم، همتي بايست تا آرزوي نويسندگان بيانيهاي كه به آن اشاره كردم تحقق يابد.
July 7, 2005 11:59 AM