شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل...
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 5 تا جمعه 8 ژوئيه
پيشدرآمد: فاصله دو انفجار از انفجارهاي پنجشنبه خونين لندن تا دفتر من آنقدر كوتاه است كه پس لرزههايش هنوز هم در جان و جهانم حضور دارد. ميدان سبزي كه سالها در جاي جاي آن نفس كشيدهام و در زاويه شمالياش، همهمههاي جوانيم در برابر مدرسهاي كه بيش از دويست سال فارغالتحصيلانش با سرنوشت سرزمين من، و گسترهاي كه از چين تا آفريقا گسترده است، ارتباط داشتهاند، هنوز هم در گوشم زنگ ميزند.
پسران و دختران جواني كه آن بامداد تلخ كتاب و دفتر در دست راهي دانشگاه بودند، با چهرههاي خون گرفته و گاه زخمهاي گران، از ميان لاشه اتوبوس و قطار زيرزميني بيرون ميزنند.
لندن پس از سالهاي سخت بمب گذاريهاي ارتش جمهوري خواه ايرلند (كه آنقدر جوانمردي داشتند كه پليس را پيش از انفجار بمبهايشان خبر كنند) حالا با فاجعهاي تازه روبرو شده است كه عاملان آن پيروان اسلام ناب انقلابي محمدي از نوع طالباني و القاعدهاي آن هستند.
پيش از اين «تريويت» نماينده اسقف اعظم كانتربوري و يك دوجين شهروند انگليسي طعم اسلام ناب از نوع ولايتي آن را در بيروت چشيدهاند و جامعه ايراني لندن نيز با دادن قربانياني همچون بيژن فاضلي و مهندس توكلي و فرزندش و نيز سوءقصد ناموفق به جان مهندس اميرپرويز دولتمرد پيشين و از رهبران نهضت مقاومت ملي، با پوست و خون اين نوع از اسلام ناب انقلابي محمدي را تجربه كرده است. دو سه تن از دوستان جوانم در BBC و نيز صاحب قلمي آزاده در خانه پدري از من ايراد گرفته بودند كه چرا در ارزيابيهايم در رسانههاي جهاني پيرامون حوادث لندن به جمهوري ولايت فقيه اشاره كردهام. ظاهرا اين دوستان متوجه سخنان من نشدهاند. صريحتر از آنچه در ميز گرد صداي آمريكا همراه با احمد بهارلو گفتم نميتوان در تفسير پديدهاي با عنوان تروريسم اسلامي گفت. آنجا يادآور شدم كه جمهوري اسلامي هيچ نقشي در انفجار لندن ندارد و اصولا رژيم در موقعيتي نيست كه بتواند و يا به مصلحتش باشد دست به چنين اعمالي بزند اما همزمان گفتم؛ آن كسي كه تئوري ورشكسته و در حال زوال «استفاده از دين براي رسيدن به قدرت بدون در نظر داشتن بديهيترين اصول و مباني اخلاقي و انساني» را مشروعيت بخشيد و به تلقيح خوانان الجزايري و ملاهاي عقب مانده افغان و دعانويسان پاكستاني و مصري، نشان داد كه ميتوان با فريب مردم به جاي گرفتن ده بيست تومان، حكومت و كشور را قبضه كرد، سيد روحالله المصطفوي الخميني بود. آن نظام و دستگاهي كه دست تروريستها را گرفت و پا به پا برد تا شيوه كشتن و ويرانگريشان آموخت، همان دستگاهي بود كه رهبرش به ارتشيها گفت «بيائيد آقاي خود باشيد و سربلند و سرفراز به ملت خدمت كنيد» و وقتي آنها آمدند و ارتش شاهنشاهني را تسليم مقام ولايت عظما كردند بزرگان و فرماندهانش را بيخ ديوار گذاشت و گلوله باران كرد. در واقع ولي فقيه اول به ابوحمزه و ابوقتاده و ابوزهرمارهاي ريز و درشت ياد داد كه ميتوان وعده داد و بعد زيرش زد. ميتوان، دين را وسيله كرد و بعد بديهيترين اصول دين را زير پا گذاشت. اين ولي فقيه اول و جانشين او سيد علي آقا بودند كه به مشتاقان قدرت در چهارگوشه جهان اسلام ياد دادند انسان ميتواند در وين از طريق جلال طالباني، سردار سربلند ايران دكتر عبدالرحمن قاسملو را براي گفتگوهاي جدي جهت خاتمه دادن به دردها و مصائب مردم كردستان، به آپارتمان دعوت كند، قرآن و حديث به ميان گذارد و خداي را گواه گيرد كه صادقانه و با خلوص دل قصد آشتي دارد، آن وقت همزمان تروريستهايش را از در عقبي به ساختمان بفرستد تا قاسملو و كاك عبدالله قادري و رسول مامند را گلولهباران كنند.
اين را گفتم و حالا مينويسم كه؛ تروريسم اسلامي كه در دهه چهل و پنجاه ميلادي در قرن بيستم در شكل ترورهاي اخوانالمسلمين در مصر و سوريه و... و در ايران در هيأت فدائيان اسلام ظاهر شد، و سپس در حالي كه در جهان عرب با ظهور موج ناسيوناليسم ناصري، سرنوشتي خونين و تلخ پيدا كرد، در ايران نيز پس از قتل حسنعلي منصور مدتها به خواب زمستاني رفت و سپس در هيأت مجاهدين كه به دستي پرچم داس و چكش و به دست ديگر قرآن برداشته بودند ظاهر شد. اما آن كس كه به پيكر نيمه جان اسلام انقلابي ناب محمدي روح تازه دميد و دست ابوالعلاي مودودي را در دست نايب امام زمان گذاشت همين انقلاب اسلامي خودمان بود. چه كسي در بيروت و بعلبك مقر تفنگداران دريائي آمريكا، سفارت ايالات متحده، مقر نظاميان فرانسوي را منفجر كرد و صدها انسان را به قتل رساند؟ و آن عدهاي كه شهروندان غربي را به گروگان گرفتند، و در سينه حسين مروّه شيعه لائيك سوسياليست گلوله خالي كردند و التماسهاي نوه هفت ساله او را ناديده گرفتند، سرسپردگان كدام مكتب بودند و بر دستهاي كدامين زعيم بوسه ميزدند؟
اين آقاي خميني بود كه با حمايت از گروگانگيري ديپلماتهاي آمريكائي در تهران، به همه سرسپردگان اسلام ناب انقلابي مجوز داد كه همه مباني اخلاقي و اسلامي را زير پا بگذارند، ميهمان را سر ببرند و كساني را كه به عنوان اهل ذمه حتي در صدر اسلام ميتوانستند در امان زندگي كنند، به بهانه مبارزه با امپرياليسم به مسلخ ببرند. درست است كه جمهوري اسلامي در بمبگذاريهاي روز پنجشنبه لندن نقشي نداشته اما حضور عوامل نظام در عراق و افغانستان و نقش پنهان و آشكار آنها در كشتار و هرج و مرج به طور مستقيم و يا از طريق وابستگانش، امري است كه نزديكترين دوستان رژيم نيز به آن اذعان دارند.
وقتي داماد گلبدين حكمتيار به تهران ميرود و با كمك احمد وحيدي، دو دستگاه دياليز كليه تهيه كرده و باز با كمك برادران سپاه قدس اين دستگاهها را به شمال پاكستان ميبرد تا پيامبر خشونت و مرگ اسامه بن لادن چند صباحي ديگر زنده باشد و به شرارتهاي خود ادامه دهد. ميگويند اي آقا مگر نديدي ابومصعب الزرقاوي سپاه عمر درست كرده تا شيعيان وابسته به سپاه بدر (دست پرورده سپاه پاسداران) را نابود كند، و مگر نميداني جهاديهاي عراق وهابي و ضدشيعه هستند. در پاسخ گفتم، ابومصعب الزرقاوي پس از سرنگوني ملاعمر و طالبان، هنگامي كه تصميم گرفت به عراق برود، پر پرواز نداشت. و با كمك مددهاي غيبي نيز راهي عراق نشد. از طريق دريا نيز اصلا امكان عبورش از منطقهاي كه از هوا و زمين و دريا تحت كنترل آمريكائيها بود به عراق وجود نداشت. بنابراين كساني در جمهوري ولايت فقيه دروازهها را به روي او گشوندند و راه رسيدن به عراق را نشانش دادند. جندالله و حزبالله و جندالاسلام و پيروان مقتدي صدر بدون داشتن پشتيباني لجستيكي از سوي جمهوري اسلامي و سوريه قادر نيستند در عراق به اين شكل گسترده سر ببرند و شكم بدرند و جان و جهان انسانهاي دردمند عراقي را سرشار از درد و مصيبت و مرگ كنند.
جهان نميتواند از يكسو با توپ و تانك و موشك و هواپيما و صرف ميلياردها دلار به مبارزه با تروريستهاي مسلمان مشغول باشد و از سوي ديگر يكي از پيروان اسلام ناب انقلابي محمدي را كه در كارنامهاش هم قتل نفس هست و هم خرابكاري، هم در داخل كشور آدم كشته است و هم در خارج ميهن، سينه سوراخ كرده است با اين عنوان كه حضرتش رئيس جمهوري منتخب ولي فقيه است، با سعه صدر پذيرا شود و با فرستادگانش در رابطه با پرونده اتمي به گفتگو بپردازد.
اتفاقا برعكس مورد بن لادن و الظواهري و الزرقاوي و... كه براي ريشهكن ساختنشان لازم است از سلاح و سرباز استفاده كرد در رابطه با پدرخواندههاي تروريسم اسلامي، نيازي حتي به يك گلوله نيست. كافي است جهان تصميم بگيرد و هر گونه تماسي را با اهل ولايت فقيه قطع كند. پولهاي اركان نظام را در بانكهاي خارج به نفع مردم ايران بلوكه كند و سفارتخانههاي رژيم را در خارج ببندد و سفراي خود را از تهران احضار كند. باور كنيد چنين روشي هزاربار مؤثرتر و كارسازتر از هر نوع عمل نظامي و حمله به ايران خواهد بود. امامي كاشاني در نماز جمعه تهران، خيلي آشكارا با همان منطقي كه گروه ابوحفص مصري جنايت پنجشنبه خود را توجيه كرده است، عملا به نفع منطق تروريستها سخن ميگويد. آيا بازهم ترديد داريد كه ريشه كن كردن تروريسم وابسته به پيامبر اسلام ناب انقلابي محمدي در دو وجه طالباني و ولايتي آن، به جز از طريق ياري رساندن به مردم ايران جهت بركندن بساط خلافت عقب افتاده حاكم بر ايران قابل تحقق است.
شنبه 9 تا دوشنبه 11 ژوئيه
جايزه به بسيج
نخستين جايزه از سوي ولي فقيه به فرزندان بسيجياش كه نقش اساسي و مؤثري در تحقق بخش پاياني سناريوي كودتاي او داشتند روز شنبه اعطا شد. به موجب فرمان فرمانده كل قوا، مقام منيع فرماندهي نيروهاي انتظامي به سردار سرتيپ بسيجي اسماعيل احمدي مقدم واگذار شد كه در مقام جانشين فرمانده كل بسيج و فرمانده منطقه تهران بزرگ كار انتقال برادران بسيج و خانواده و آشنايانشان را به مراكز رايگيري، توزيع شناسنامههاي چاپ پاكستان و شناسنامههاي درگذشتگان را بين ذوب شدگان در ولايت فقيه در بين بسيجيها و افراد وابسته به آنها عهدهدار بود.
در عين حال تصميم خامنهاي گوياي اين واقعيت است كه ماه عسل طولاني بين نيروهاي انتظامي و توده مردم به پايان رسيده و بايد منتظر برخوردهاي خشن در سطح خيابان و آزار و ايذاي جوانان و زنان توسط مأموران بسيجي و نيروي انتظامي باشيم. در گذشته رسم بود كه زمان تعيين فرمانده نيروي انتظامي وزير كشور كه نظارت عاليه بر نيروي انتظامي ــ مطابق قانون ــ دارد فردي را كه اغلب جانشين فرمانده نيرو بود به عنوان فرد شايسته فرماندهي به پيشگاه مبارك نايب امام زمان معرفي كند و حضرتش چهار خط زير نامه وزير كشور بنويسد ما سيد علي بن جواد سلطان فقيه نظر به اعتمادي كه به ... داريم پيشنهاد وزير كشور را براي تعيين ايشان به فرماندهي نيروي انتظامي مورد تأييد قرار ميدهيم. چهار سال پيش سيدعلي آقا اين قاعده را شكست و بدون مشورت با موسوي لاري، محمدباقر قاليباف را كه فرمانده نيروي هوائي سپاه بود به فرماندهي نيروهاي انتظامي منصوب كرد.
قاليباف برخلاف انتظار با تيمي از افسراني كه اغلب درس خوانده و آگاه بودند موفق شد (منهاي حفاظت اطلاعات ناجا كه با انتخاب رمضاني از سوي ولي فقيه به جاي سردار نقدي، مستقل از فرمانده نيرو عمل كرده و ميكند) رابطه بسيار بحراني مردم و نيروهاي انتظامي را در پي درگيريهاي 18 تير و حوادث دانشگاهها، به سرعت بهبود بخشد و حضور سردار طلائي در مقام فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ عامل مهم ديگري بود كه باعث شد در چندين مورد حساس و خطرناك نيروي انتظامي از اعمال خشونت و سركوبي مردم پرهيز كند.
در جريان انتخابات خامنهاي به قاليباف كلك زد و حالا نيز در ميان حيرت افسران بلندپايه نيروي انتظامي، يك بسيجي سركوبگر را در شرايطي به فرماندهي نيرو منصوب ميكند كه حداقل دو تن از فرماندهان نيروي انتظامي يعني سرتيپ نجفي و سرتيپ طلائي به مراتب خود را شايستهتر از سردار اسماعيل احمديمقدم ميدانند كه در مقام معاونت هماهنگ كننده نيرو در گذشته و مدتي كوتاه فرماندهي دانشگاه علوم انتظامي، كارنامه درخشاني نداشته است. گفت سالي كه نكوست از بهارش پيداست. اين تازه اول كار دولت شريفه ولي فقيه است. كافي است نگاهي به اسامي كه اينروزها در بورس منتظرالوزارهها از آنها ياد ميشود بيندازيد تا روشن شود ملت ما در هفتههاي آينده بايد چه كساني را به عنوان وزراي كابينه پذيرا شوند.
در عين حال مطمئن باشيد همان گونه كه نميتوان عقربههاي ساعت را به عقب كشيد و بعد هم فرياد زد ساعت من دقيق است جامعه ما حاضر نخواهد شد تن به تفسير تازه ولي فقيه و نوكرانش درباره اسلام ناب و عدالت ولايتي بدهد. فصل روياروئي نزديك است و آمدن اسماعيل احمديمقدم اين روياروئي را تسريع خواهد كرد.
انفعالي نينديشيم تازه اول كار است
2 ــ اين روزها در برخورد با شماري از دوستان آزادانديش و مبارز چه آنها كه در خانه پدري با نگراني به پيامدهاي سونامي احمدينژاد ميانديشند و چه كساني كه در خارج كشور حضور تيرخلاص زن اوين و خاصه مداح ولي فقيه را در راس قدرت، به عنوان تيرخلاص به آرزوهايشان براي بازگشت به وطن و رويت خانه پدري تلقي كردهاند، مشاهده ميكنم كه علاوه برآنكه يأس و دلزدگي بركلام و انديشه آنها سايه انداخته، اغلب به صورت انفعالي يا گريبان تحريم كنندگان انتخابات را ميگيرند كه شماها باعث آمدن احمدينژاد شديد و يا اينكه مدعي ميشوند احمدينژاد لايق همان مردمي است كه به او راي دادهاند و آن پدر و پسر و هم اكنون مائي كه مرتب از تمدن شش هزار ساله و رشد جامعه مدني و تحول بزرگ و مثبت در جمع جوانان كشور، سخن ميگوئيم مردم ايران را نشناختهايم. چه اين مردم همان مردم ناآگاهي هستند كه يك روز جذب تصوير آقا در ماه ميشوند، زماني دل در گرو مهر احمدينژاد ميگذارند و اگر هم مخالف رژيم باشند به امامزاده «هخا» دخيل ميبندند.
در پاسخ اين دوستان بايد بگويم اگر پنج ميليون نفر ديگر نيز به رفسنجاني راي داده بود بازهم احمدينژاد سر از صندوقها در ميآورد.
ظاهرا اين دوستان متوجه نشدند در دور اول كروبي را كه صاحب راي نخست بود كنار زدند تا هيچ نوع خطري نوحهخوان محبوب ولي فقيه را در دور دوم تهديد نكند. در برابر آنچه در ايران رخ داده نبايد انفعالي عمل كرد. هم آنها كه از روي حسن نيت و با نگراني و وحشت از فرداي ميهني كه با پوست و روحشان دوستش دارند، و ظهور فاشيستها در قوه مجريه، راي دادند و يا توصيه به راي دادن كردند و هم ما تحريم كنندگان انتخابات، هدفي دور از هم نداشتيم. (البته دلالان قدرت و شترمرغها را در اين اشاره در نظر ندارم بلكه اشاره من به شماري از هموطناني است كه در جمعشان اهل انديشه نيز فراوانند). اين را با كمال اطمينان ميگويم كه نويسنده آزادانديش و محلل خوش فكر سياسي دكتر احمد زيدآبادي كه هم چون جمع ما از تحريميان بود به هيچ روي دوست و همكارش شمسالواعظين را از جمع خائنان به آزادي نميداند و توجيه او را براي ايجاد فضائي مناسب براي راي دادن به معين و كروبي در دوره اول و هاشمي در دوره دوم درك ميكند. سخن من بيشتر متوجه دوستاني است كه از خارج كوشيدند چه در مقام ناصحان به دادن راي و يا توصيه كنندگان به تحريم، اهالي خانه پدري را متهم به تقصير كنند.
در شمارههاي پيشين يادآور شدم حتي شمار كثيري كه به احمدينژاد راي دادند را نبايد به عنوان حاميان رژيم يا طرفداران خاصه مداح ولي فقيه به حساب آورد؛ بخش بزرگي از آرا، راي اعتراض به آنها بود كه طي 27 سال قدرت را قبضه كردهاند و مثل سزار كه ميگفت رم يعني من و من يعني رم، براين باورند كه ايران و اسلام يعني حضرت من حاج شيخ مهدي يا حاج شيخ علي اكبر. امروز خامنهاي در اين جايگاه قرار گرفته است. همه نفرت يك ملت اينك نثار او ميشود. خوشبين ترين افراد به احمدينژاد كه گمان ميكنند رابين هود گرمساري ميآيد تا عدالت و ثروت و شربت سياه سرفه را بين مستضعفان تقسيم كند، مافياي ثروت و قدرت را به زمين بزند و بهشتي سرشار از خوشبختي با مردماني آزاد و سرفراز برپا كند، شش هفت ماه بعد در مييابند كه حكايت احمدينژاد و تيمش تكرار قصه آمدن مظفرالدين ميرزا وليعهد به تهران در پي قتل ناصرالدينشاه است. به قول اتابك اعظم امين السلطان دولتمرد باتجربه و مكار قاجار، اينك خيل گرسنگان از راه ميرسند واي به حال دولت و بدتر از آن واي به حال ملت. مشتي آدم گرسنه، هركدام با پروندهاي قطور از جنايت و سياهكاريها، آماده ميشوند كه قوه مجريه را به تصرف درآورند. به جاي وحشت زدگي و غضب و انفعال وقت آن است كه به خود آئيم، اشتباهاتمان را بررسي كنيم، با اتخاذ يك استراتژي تازه، كاري را كه سالهاست از تحقق آن سرباز زدهايم، يعني تشكيل جبههاي وسيع از آزاديخواهان سكولار در داخل و خارج كشور به انجام دهيم. بدون حضور يك بديل ملموس و واقعي در صحنه، محال است مردم ايران سرنوشت خود را به رويافروشان خارجه نشين و عتيقههاي داخلي پيوند دهند. اين انتظار كه مردم ايران بدون آگاهي از هويت كساني كه جانشين نظام فعلي خواهد شد، به خيابان بريزند و با سه سوت رژيم را سرنگون كنند تاحضرت ما بر آنها منت گذاريم و با هواپيماي سازمانهاي اطلاعات خارجي، جهت به دست گرفتن قدرت راهي خانه پدري شويم، انتظار عبثي است. دو هفته پيش مخالفان سرهنگ قذافي در لندن جمع شدند و تشكلي را به وجود آوردند كه در آن نمايندگان بيش از 12 حزب و گروه سياسي از مشروطهخواه تا ماركسيست و از لائيكها تا اخوانالمسلمين حضور دارند. در ماه آينده نيز فريدالغدري رهبر جبهه ملي سوريه مخالفان رژيم دمشق را به نشستي مهم دعوت كرده است كه طي آن دولت سايه و اعضاي پارلمان موقت سوريه بعد از سقوط بشارالاسد برگزيده خواهند شد.
ما چه كردهايم؟ تنها نيمه تشكلي را كه زير چتر طرح رفراندوم ملي براي تغيير قانون اساسي به وجود آمده بود با چوب و لگد و تهمت و دشنام بيش از شش ماه كوبيديم و حالا كه نتيجه كارمان به ظهور تيرخلاص زن اوين در مقام رئيس جمهوري منجر شده است از عالم و آدم طلبكاريم كه چرا جريان انتخابات مطابق ميل مبارك ما سمت و سو پيدا نكرده است.
مردم ايران را ملامت نكنيم. راي دهندگان وتحريم كنندگان انتخابات را نيز مورد شماتت قرار ندهيم. ديرسالي باد كاشتهايم و حق نداريم امروز از آمدن سونامي احمدينژاد گلايه كنيم.
July 14, 2005 01:39 PM