July 21, 2005

... يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد

يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سه ‌شنبه 12 تا جمعه 15 ژوئيه
پيشدرآمد: هزاران نويسنده و هنرمند و انديشه ‌ورز و آزادانديش در دوران سياه حكومت استالين در شوروي سابق نابود شدند و يا با درد و فقر و مصيبت در عزلت و تنهائي روزگارشان طي شد و باز در سالهاي كمتر سياه برژنف شماري ديگر از اهل انديشه به قهر حزب و خليفه گري سرخ مسكو گرفتار آمدند تا سرانجام يكي از آنها يعني «آندره ساخاروف» دانشمند بزرگ و صاحب مدال لنين، توانست زير فشار افكار عمومي جهاني و همصدائي جهان آزاد، از پشت پرده آهنين خارج شود و با عزت و احترام به همراه همسرش در آمريكا رحل اقامت افكند. شارانسكي نيز نفر بعدي بود كه حالا عضو كابينه اسرائيل است و هر جا متني در حمايت از يك انديشمند دربند در سطح جهاني مي‌بينيم نام او هميشه جزو نخستين نامهاي زير اين متن است.


آيا بايد مصيبت و رنج اهل قلم و نظر و هنر در ايران 26 سال به طول مي ‌انجاميد تا امروز رئيس جمهوري ايالات متحده يگانه ابرقدرت جهان، زبان به حمايت از اكبر گنجي بگشايد و رژيم جهل و جور و فساد را از مرگ گنجي برحذر دارد و آزاديش را خواستار شود؟ گنجي مي‌ توانست مثل ساخاروف دست همسر مبارز و فداكارش معصومه شفيعي و فرزندانش را بگيرد و به خارج بيايد. درهاي همه جهان به روي او باز است. اما اين قهرمان ملي عرصه آزادي وقتي سعيد مرتضوي آدم فرستاده بود كه مي‌تواني براي معالجه به خارج بروي و «آقا» از سهم امام غائب كه متعلق به خودشان است هزينه معالجه و سفر تو و خانواده ‌ات و شش ماه اقامت در خارج را تقبل كرده‌ اند پاسخ داده بود: من نيازمند مرحمت آقا نيستم به خارج هم نمي‌روم، مي‌مانم و آينه دق شما مي‌شوم.
گنجي در برابر خون بيش از هفتاد تن از آزادگان آل قلم و اهل انديشه و دهها تن از مبارزاني كه سربازان نه چندان گمنام ولي فقيه ثاني سرشان را بريدند و يا سينه‌هاي پر از عشق به آزادي و ايران آنها را شكافتند، چنان مسئوليتي حس مي ‌كند كه حاضر نيست گليم خويش از آب به در برد و گوشه راحت و آسايش اختيار كند. نمي‌دانم اكبر در اين لحظات در چه حالي است تصاويرش را كه مي‌بينم، بندبند جانم مي‌گريد و همزمان حس مي‌كنم كه اين دوپاره استخوان نحيف چقدر قوي و استوار است.
نايب امام زمان چهار راه آذربايجان با سپاه و بسيج و امنيت خانه‌هاي چپ و راست و نفت بشكه ‌اي 60 دلار، چقدر در برابر او كوچك و مفلوك مي‌ نمايد. گنجي به آسماني مي‌ماند روشن و گسترده، كه حشرات الارض حاكم در برابر نور و زيبائي ‌اش وحشتزده از سوراخي به سوراخ ديگر مي ‌روند. شما يك لحظه سعيد مرتضوي را پيش چشم مجسم كنيد. پيش از اين نوشته بودم كه همسرش پزشك است و چندي قبل كه من در برنامه ياران سه چهار بار خطابش كردم كه چگونه حاضر است جنايتكار حقيري مثل مرتضوي را به خانه و بستر خود راه دهد، به پرستاري در بيمارستان محل كارش، ــ كه همسرش از بستگان من است و خانم مرتضوي اين را مي‌دانست ــ گفته بود به فلاني پيغام دهيد من از سر ناچاري و ترس و به علت تهديدهاي مرتضوي نسبت به پدر و مادر و برادر و خواهرم و... ناچارم او را تحمل كنم اما از او نفرت دارم و خودش مي‌داند وقتي به خانه مي ‌آيد، با چه سختي حضورش را تحمل مي‌كنم. حالا گنجي و زرافشان را درنظر آوريد و عظمت عشق معصومه وهما را نسبت به مردشان، مجسم كنيد. پيش خود مجسم كنيد وقتي ناصر زرافشان به خانه رفت چه بهشتي از صميميت و عشق در انتظارش بود. و يا درنظر آوريد زماني كه معصومه شفيعي در زندان با شوي دربندش به گفتگو مي‌نشيند چه واژگاني بين آنها رد و بدل مي‌شود و در نگاه معصوم و پر از عشق معصومه چه آتشي از عشق و مهر شعله مي‌كشد.
كمي بالاتر را نگاه كنيم. آن روزهائي كه سيدعلي آقا هنوز تا جايگاه نمرودي يك خراسان فاصله داشت و همه زندگيش در دو تا اتاق و يك فولكس خلاصه مي‌ شد. خانم خجسته همسرش گاه هفته‌ها به تهران مي‌آمد سراغ دوست و آشنا ... را مي‌گرفت تا با پادرمياني نزد دكتر اقبال و علم و توليت و امام جمعه دكتر سيد حسن امامي، شفاعت او را نزد مقامات امنيتي بكنند و سيد را از تبعيدگاه و گاه زندان نجات دهند. خانم خجسته در ميان دوست و آشنا به عنوان بانوئي سرفراز و عاشق همسرش كه سختي را به جان مي ‌خرد تا مردش را از گرفتاري رها كند، معروف بود. بانوئي روشن انديش و بسيار متجدد بود كه علي‌رغم داشتن حجاب سنتي يعني چادر، از تيره خانم زهره صادقي همسر خاتمي و عفت مرعشي هاشمي رفسنجاني بود و هيچ نوع شباهت ظاهري و باطني به مثلا همسر جنتي كه پنج قراني گوشه لب مي ‌گذاشت تا صدايش را نامحرم از پشت در نشنود نداشت. امروز سيدعلي آقا بركرسي خلافت نشسته است و در تاريخ ايران هرگز رهبري و سلطاني به اندازه او اختيارات و سلطه نداشته است. اما ديگر خبري از خانم خجسته نيست. و همانطور كه همسرش محاصره در جمع مشتي سياهكار دغلباز مداح فاسد است، او نيز مجبور به هم‌نشيني با مخدره‌هائي شده كه يا مثل خانم ماهروزاده همسر حداد عادل، به دنبال حشمت و جاه و مال، مدرسه غيرانتفاعي فرهنگ راه مي ‌اندازند و يا چون همسر اصغر حجازي شبها كابوس سرهاي بريده شده را مي ‌بينند. خانم خجسته كه در زمان «طاغوت» با هيچ بي ‌احترامي روبرو نشده بود و هر جا مي‌رفت حتي در دفتر مرحوم تيمسار بهرامي مديركل ساواك خراسان با احترام با او رفتار مي‌ كردند، در زمان سلطنت شوهرش، حتي قادر نبود جهت رهائي زني كه ده سال همنشين و همراه او بود و اگر چه شوهرش به نام نامي ولي فقيه سينه و گلوي نويسندگان آزادانديش و مبارزان ملي را دريد و شكست، اما او مظهر پاكدامني و تقوا بود، به سلطان فقيه توصيه‌ اي بكند. منظورم خانم فهيمه درّي همسر سعيد امامي است كه لابد خانم خجسته، فيلم شكنجه او را توسط يكي از ذوب شدگان در ولايت همسرش يعني جواد آزاده، آن شب كه من و ميبدي در تلويزيون NITV آن را پخش كرديم ديده است. همان فيلمي كه روز بعد كروبي را به جنون كشاند. خانم خجسته روزي كه شنيد زهرا كاظمي را دادستان محبوب شوهرش يعني سعيد مرتضوي همراه با سه چهار گوريل حفاظت اطلاعات اوين و قوه قضائيه در نيمه‌شب شكنجه كرده‌ اند و دكتر شهرام اعظم آثار تجاوز به او را با يك شيئي سخت معاينه كرده است، چه واكنشي نشان داده بود و به حضرت آقا در دل شب ٬آن لحظه كه فقط خدا شاهد آن دو بود چه گفته بود؟
نمي‌توانم باور كنم كه خانم خجسته نيز مثل برادر و همسرش، دل و دين به قدرت و ثروت و مقام باخته باشد. حداقل آرزو مي‌كنم او نيز مثل همسر سعيد مرتضوي، مراتب بيزاري و نفرت خود را از همسري كه در دگرديسي قدرت به موجودي متفاوت از آن سيد پاكدل و آزاده ‌اي تبديل شده است كه روز ازدواج يك جلد كلام‌الله مجيد و 14 سكه پهلوي (به بركت چهارده معصوم) مهرش كرده بود و هنگامي كه پدرشوهرش مرحوم ميرزا جواد تبريزي آن مرد زاهد و عارف، خطبه عقد را خوانده بود، سر به زير افكنده و گونه‌هايش از خجالت سرخ شده بود.
طي اين 25 سال با زناني روبرو شده ‌ايم كه هر يك كوهي بوده ‌اند و چشمه‌اي روشن از پاكدامني و عشق، زناني چنان همسران پوينده و مختاري، ميرعلائي و سعيدي سيرجاني، زناني چون سيمين بانوي بزرگ سرزمين شعر، حقوقداناني مبارز از تيره شيرين عبادي و مهرانگيز كار، زناني چون معصومه گنجي و هما زرافشان، و يا مثل همسر طبرزدي و الهه اميرانتظام، و مادر پيمان پيران و مادراني كه پاره‌هاي دل خود را چون باطبي‌ها و افشاري‌ها و محمدي‌ها و سنجري‌ها و... پشت ميله‌هاي زندان ديدند و شرح شكنجه آنها را از اين و آن شنيدند و چون مادر حسنك وزير، در خفا گريستند و ذره‌ اي ضعف در برابر دشمن نشان ندادند.
نه فقط در برابر اكبر گنجي و ناصرزرافشان و همه آنها كه پرچم آزادي و مردمسالاري را با از جان و جواني و راحت خود گذشتن در اهتزاز نگاه داشته‌ اند، بلكه در برابر همسران و مادران آنها سر فرود مي ‌آورم. هزار سال پس از بر دار كردن حسنك وزير هنوز هم وقتي حكايت مادر او را در تاريخ بيهقي مي ‌خوانيم از جان و دل به آن بزرگ بانو درود مي ‌فرستيم. هزار سال بعد نيز ميليونها انسان با خواندن شرح اين ايام به احترام معصومه شفيعي و هما زرافشان و ديگر بانوان دلاور و سربلند وطنمان، از جاي بر مي‌خيزند. آن روز هيچكس خانم خجسته و همسر حداد عادل و زن علي فلاحيان را به ياد نخواهد داشت.

شنبه 16 تا دوشنبه 18 ژوئيه

شورش در مهاباد

1 ــ محمود احمدي ‌نژاد تيرخلاص زن اوين و خاصه مداح ولي فقيه لازم بود براي تجديد خاطره جناياتش در كردستان و نقش ويژه ‌اش در سناريوي قتل زنده ياد دكتر عبدالرحمن قاسملو و كاك عبدالله قادري و رسول مامند در وين، پيشدرآمد حضورش را در كاخ رياست جمهوري در كردستان، اعلام كند. نام احمدي ‌نژاد در كردستان برخلاف ديگر نقاط ايران، نامي شناخته شده است. او ديرسالي در قرارگاه رمضان و حمزه، از فرماندهان و مسئولان تعقيب و كشتار مبارزان كرد خانه پدري بود. او به همراه سردار محمد جعفري (معروف به عزيز ديوانه) فرمانده فعلي نيروي زميني سپاه پاسداران، و سردار بسيجي اسماعيل احمدي مقدم (فرمانده جديد نيروي انتظامي) در كشتار شمار زيادي از مسئولان و پيشمرگه ‌هاي حزب دمكرات كردستان ايران مسئوليت مستقيم داشته است.
كشتن «شوانه سيد قادر» پهلوان كرد و مبارز سرشناس مهابادي در سالروز قتل دكتر عبدالرحمن قاسملو، آن هم به آن شكل فجيع و زير شكنجه و همزمان سركوبي وحشيانه اجتماع همبستگي با اكبر گنجي در برابر دانشگاه تهران، پيامهائي آشكار را به همراه دارد. گو اينكه كردها طي سالهاي حكومت پرچمداران ولايت جهل و جور و فساد، همه گاه گوشت دم توپ بوده‌ اند كه هم سني هستند و هم آزاده و ايراني واقعي، اما آنگونه كه شوانه را كشته ‌اند، نشانگر آن است كه اين بچه بسيجي نشانده شده بر كرسي رياست جمهوري و همراهان و همفكرانش براي اجراي طرحي به صحنه آمده ‌اند كه مي ‌تواند در صورت توفيق به تجزيه ايران و بروز يك جنگ داخلي تمام عيار منجر شود. (همينجا يك پرانتز باز كنم تا از واقعيت تلخي برايتان بگويم، به ويژه كه در اين هفته باز هم در اهواز درگيري ‌هائي بين هموطنان عرب خوزستاني ما با نيروهاي انتظامي رخ داد كه منجر به زخمي و دستگير شدن چند تن از تظاهركنندگان عرب شد. روز شنبه جواني كه خود را ابوشريف مي‌خواند و پيدا بود شير قوميت را از پستان بعث و استخبارات سه چهارتا شيخ حاشيه خليج هميشه فارس نوشيده است در تلويزيون گونوز كه با پول اطلاعات الهام علي اوف مي ‌چرخد و ارگان تجزيه طلبان ترك و حالا عربها شده است ضمن سرهم كردن خزعبلاتي درباره اشغالگران ايراني و ضرورت حمايت دولتهاي عربي از مبارزان الاهوازي كه براي جدائي عربستان مبارزه مي ‌كنند گفت ايران در حال حاضر خطري براي همسايگان عرب و غيرعربش به حساب مي ‌آيد. و ملت اهواز قادر است حايلي بين ايران و خليج عربي باشد. در واقع ما تضمين كننده عربيت خليجيم. و از سوي ديگر يك ايران كوچك در وسط ايران امروزي كه بين دولتهاي اهواز و كردستان و آذربايجان و بلوچستان و... محصور باشد به شير بي‌يال و دم و اشكم تبديل مي ‌شود.
من اعتقاد دارم كساني مثل حسين اهوازي يا منصور اهوازي كه اين روزها داغدار پدري است كه همه وجودش سرشار از عشق به ايران بود و ديگر دوستانشان در حزب همبستگي وظيفه دارند خود در برابر ابوشريف‌هائي كه نه شرافت ملي را مي ‌شناسند و نه حميت و غيرت ايراني دارند، با قاطعيت بايستند و يادآور او و نيم دوجين حقوق بگيران سابق صدام و لاحق شيخ زغبوط‌ ها بشوند كه عرب خوزستاني ايراني تجزيه‌ طلب نيست. حقوق مشروع او را هم چون حقوق كردها و ديگر اقوام ايراني بلوچها و آذري‌ها و تركمن‌ها بايد به رسميت شناخت اما اجازه نداد سرسپرده بيگانه سخنگوي اهل خانه پدري شود.)
باري از سناريوي خطرناكي مي ‌گفتم كه احمدي‌نژاد و دار و دسته ‌اش مامور اجراي آن هستند. روز دوشنبه سومين نشست انتحاري ‌ها ــ همايش زيتون ــ در تبريز برپا شد. كارگردان جلسه مهدي كوچك ‌زاده و تهيه كننده الياس نادران و مأمور جلب مشتري محمدباقر ذوالقدر است كه حالا باجناقش اسماعيل احمدي‌مقدم را به فرماندهي نيروهاي انتظامي رسانده است.
زماني كه به پشت پرده ارتباطات مافياي جديد نگاه مي‌كنيد، برايتان روشن مي ‌شود كه سيدعلي رهبر كه خيال مي‌ كند چهارسوي دولت و قدرت را در تصرف دارد، در واقع گور خود را مي‌ كند و دور نيست روزي كه مثل احمد خميني به لقاءالله اعزام شود به ويژه آنكه او نيز مثل احمد علاقه زيادي به شربت «شفنتوس» و حب «كوكنار» دارد و از سخن گفتنش در ماههاي اخير پيدا است در هر دو مورد مصرف را بالا برده است.
الياس نادران رئيس ستاد انتخاباتي احمدي ‌نژاد و كارگردان اصلي و صحنه گردان تعزيه آبادگران، رهبر را از چند سو در چنگ دارد. دائي همسرش سردار پاسدار جوادزاده مسئول تبليغات ويژه دفتر رهبري است. باجناق نادران، حسن سبحاني از سران مجلس هفتم و اداره كنندگان غلامعلي حداد عادل رئيس مجلس و پدر عروس خامنه ‌اي است. برادرزن نادران ابراهيم خدادي معروف به حاج مقدس يك پا، از سران اطلاعات موازي در دستگاه رهبري است. همزمان اصغر حجازي كه رشته حيات ولي فقيه به دست اوست هم پيمان خوني الياس نادران و محمود احمدي ‌نژاد است. يكي ديگر از بستگان نزديك نادران، عزيز بهزادي است كه مدتها معاون توكلي در وزارت بازرگاني بود و بعد به سازمان زندانها رفت، مديركل بنياد مسكن شد و حالا نيز از نامزدهاي عضويت در كابينه احمدي‌نژاد است.
درست در زماني كه دولت محمودعباس در فلسطين با اسرائيل به توافق نهائي در مورد تخليه غزه دست پيدا مي‌كنند و كنفرانس G8 در اسكاتلند سه ميليارد دلار براي تشكيل دولت مستقل فلسطين اختصاص مي‌دهد، جهاد اسلامي زائده حزب ‌الله در فلسطين با يك عمل تروريستي انتحاري در اسرائيل، دو دختر نوجوان يهودي را به قتل مي‌رساند تا هم جلوي تخليه غزه را بگيرد و هم با واداشتن اسرائيل به واكنش حاد، بار ديگر سرزمينهاي اشغالي را گرفتار موجي از خشونت و خشونت متقابل كند. دونالد رامزفيلد وزير دفاع آمريكا راست مي‌ گويد، جهاد اسلامي به اشاره ارباب فقيهش انتحاري به شمال اسرائيل مي‌فرستد. و اين تازه اول كار است. ايران را در جايگاه دولت شرور مخرب صلح و صادركننده ترور و مرگ نشاندن و با استناد به نشانه‌هائي كه خود رژيم در هيأت مافيائي تازه‌ اش ارائه مي‌دهد، و حرفهاي تازه‌اي را كه درباب پروژه اتمي از دهان احمدي ‌نژاد و آموزگارانش بيرون مي‌آيد، زمينه عزلت و در حصار كشيدنش را فراهم كردن و بعد در نهايت كشور را به كام آشوب و جنگ داخلي و ويراني و تجزيه سوق دادن، هدف سناريوئي است كه ناداني مثل احمدي‌ نژاد و خودباخته قدرتي مثل خامنه ‌اي مأمور اجراي آن هستند. در اين زمينه باز هم سخن خواهم گفت.

جعفري در تهران

2 ــ دكتر ابراهيم الجعفري دبيركل حزب الدعوه و نخست وزير موقت عراق در رأس يك هيأت بلندپايه كه درآن وزراي با اهميتي چون هوشيار زيباري وزير خارجه و سعدالدليمي وزير دفاع (كه دو هفته پيش از تهران ديدار كرد) حضور دارند روز شنبه وارد تهران شد.
در ميان وزيران البته آقاي سلام المالكي وزير حمل و نقل و از سرسپردگان حكيم و ارباب فقيهش سيدعلي آقا نيز حضور داشتند با قيافه ‌اي درست شبيه همتاي ايراني ‌اش، يقه باز، ريش ماشين شده با نمره 4. وصله‌اي ناجور در جمع وزيراني كه خيلي شيك و مرتب راهي تهران شده بود. هرچه بيشتر مي‌گذرد نزديكي ظاهر و باطن دكتر الجعفري به مهندس مهدي بازرگان بيشتر آشكار مي‌شود.
خيلي‌ها براي اين سفر اهميت بسيار قائل شده‌اند اما اساسي‌ترين مسائل مورد نظر دو كشور يعني عقد پيمان صلح، تأمين غرامتها، سرنوشت هواپيماهاي عراقي كه به ايران فرستاده شد، تعيين خطوط مرزي زميني و آبي بين دو كشور، مسأله دخالتهاي گسترده سپاه و نيروهاي قدس و دستگاه ولي فقيه در عراق، موضوعاتي است كه حل آن از عهده نخست وزير دولت موقت عراق بر نمي‌آيد. و دولت دائمي عراق پس از تصويب قانون اساسي اين كشور و برپائي پارلمان دائم، قادر خواهد بود به بحث براي حل يكايك آنها، با طرف ايراني ‌اش، بپردازد. مشاهده كرديد دو هفته پيش وقتي سعدالدليمي وزير دفاع عراق به تهران رفت، علي شمخاني مدعي شد كه دو كشور توافق كرده‌اند كه نيروهاي مسلح ايران، نظاميان عراقي را آموزش دهند و نيز ايران كمكهاي نظامي به عراق در قالب اسلحه و كارشناس بفرستد. الدليمي اين ادعاها را تكذيب كرد چون او اختيار دادن چنين امتيازي را به ايران نداشت اما توانست با يك پوزش خواهي در رابطه با تجاوز صدام حسين به ايران، وعده يك ميليارد دلار كمك را از دولت جمهوري اسلامي به عنوان سوقات به كشورش ببرد. (گو اينكه شريعتمداري وزير بازگاني گفته است از چنين كمكهايي بي ‌خبر است.)
باري الجعفري يكبار ديگر در مقام معاون رئيس جمهوري موقت عراق به تهران رفته بود. اين سفرها بيشتر به كار ديد و بازديد بين رفقاي قديمي مي‌ آيد. وتوي آمريكا و چهره‌هاي غيروابسته كابينه و پارلمان عراق و نيز جلال طالباني رئيس جمهوري كه به شدت از بدعهدي‌ هاي حزب ‌الدعوه و مجلس اعلا نسبت به كردها دلگير و خشمگين است، مانع از آن است كه گفتگوهاي نخست وزير عراق در تهران، منجر به عقد معاهدات جدي بين ايران و عراق بشود. به اعتقاد من تا پيمان صلح بين دو كشور منعقد نشود، عراق به پرداخت غرامات جنگي به ايران ملتزم نشود، و ايران هواپيماهاي عراقي را به اين كشور بازپس ندهد، هيچ نوع تغييري در روابط دو كشور حتي با حضور نمك پروردگان ولي فقيه و دستگاههاي اطلاعاتيش در دستگاه رهبري و دولت و پارلمان عراق حاصل نخواهد شد.

اميد مستضعفان و خريد از هارودز

3 ــ اين هفته اولين خريد رابين هود مستضعفان، سردار بسيجي سابق و خاصه مداح ولي فقيه پرزيدنت محمود احمدي‌نژاد در يك كانتينر 18 چرخ از لندن راهي تهران شد تا در زمان انتقال ايشان به مجتمع رياست جمهوري، مافياي گرسنگان شمشير به كف همراه ايشان در بشقابهاي معمولي غذا نخورند. باور نمي‌كنيد اما من از جزئيات خريد باخبرم و مداركش را دارم. تشريفات رياست جمهوري يكصد هزار پاوند ديس و بشقاب و قاشق و چنگال لوكس و گران قيمت و دستمال سفره و شمع و ... از (هردوز) لندن خريداري كرد تا در روز تاجگذاري سردار مستضعفان از ميهمانان با وسائل غذاخوري سلطنتي پذيرائي شود. نگفتم وقتي آدمكشان گرسنه به قدرت برسند خطرشان براي مردم و بيت ‌المال دو برابر خواهد بود.

July 21, 2005 08:01 PM






advertise at nourizadeh . com