... و آهنگ بازگشت ز راه حجاز كرد
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سه شنبه 2 تا جمعه 5 اوت
پيشدرآمد: سال 1986، تعداد حجاج ايراني از صدو سي هزار افزون بود. حج از زمان روي كار آمدن رژيم ولايت فقيه به كابوسي براي سعوديها تبديل شده بود. تا ظهور نايب امام زمان و به سلطنت نشستن او، همه ساله ميليونها مسلمان به ديدار بيت الله الحرام ميرفتند، تكبيرگويان گرد خانه مي گشتند، سري به مسجد البني در مدينه مي زدند و حاجيان شيعه به ويژه ايراني ها اگر دچار مشكلي هم ميشدند تنها هنگام زيارت قبرهاي ويران اهل بيت در گورستان بقيع بود. معمولا آنها كه اصرار بيشتري براي ورود به مقبره و يا بوسه بر تربت بقيع داشتند، شلاقي از شرطههاي سعودي يا مطوعها ــ ماموران امر به معروف و نهي از منكر ــ دريافت مي كردند كه آن را به نشان قبول شدن حج خود تلقي مي كردند. كسبه مكه و مدينه زوار ايراني را بسيار احترام مي كردند و آنها را بهترين مشتريان خود در جمع صدها هزار مشتري از چهارسوي جهان مي دانستند.
روحانيهاي همراه كاروانها از تيره زنده ياد مرحوم محمد غروي اصفهاني معروف به «كمپاني» و دكتر مناقبي بودند و اميرالحاج هركه بود معمولا شخصيت روحاني والاشأني را هم چون دكتر عباس مهاجراني به عنوان مشير و مشار در كنار داشت. مراجع عظام نيز هر يك بعثه اي داشتند كه در آن نمايندگانشان سئوالات شرعي مقلد ينشان را پاسخ ميگفتند و هيچگاه از اين بعثهها، سخني كه رنگ و بوي سياست داشته باشد يا له و عليه كسي و يا دولتي باشد بيرون نمي آمد.
با روي كار آمدن خميني فضاي عبادي و عرفاني حج شكسته شد. از همان سال نخست جاي بزرگاني از تيره مرحوم حاج عزالممالك اردلان كه در مقام اميرالحاج رياست بعثه حج دولت ايران را عهده دار بودند، محمد موسوي خوئيني ها آخوند سرخ راديكال و بعد مهدي كروبي و در پي او وزير اطلاعات جنايت پيشه خميني يعني محمد محمدي ريشهري داماد شيخ علي مشكيني، گرفتند. حج از عبادتي در راه تأليف قلوب و تطهير نفس و تقارب به درگاه الهي، تبديل به حج عبادي سياسي شد و شعار واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا جايش را به شعار الموت لأمريكا الموت لاسرائيل الموت للعراق و.. داد. كسبه جده ديگر روي حاجيان ايراني را نديدند و كسبه مكه و مدينه نيز از حاجياني كه با بدبختي مختصر ارز خود را هفت سوراخ قايم ميكردند و براي خريد يك شيئي دو دلاري ده دفعه جمع و ضرب ميكردند و چانه ميزدند چندان خشنود نبودند.
از آنجا كه ملك فهد به عنوان خادم حرمين شريفين پس از درگذشت برادرش ملك خالد كه سياست نرمي در برابر خميني اتخاذ كرده بود، حاضر به باج دادن به ولي فقيه نبود و در عين حال از اينكه مي ديد سپاه پاسداران تعدادي از آخوندها و طلبههاي شيعه سعودي را هم چون شيخ حسن صفار، حسين وحسن الراضي، توفيق السيف. الميرزا الخويلدي، حمزه الحسن و... زير چتر سازمان انقلاب اسلامي در جزيره العرب، و حزب الله حجاز بسيج كرده و پول و اسلحه به آنها ميدهد و برايشان دورههاي بمب سازي و ترور برپا داشته است سخت ناراحت و عصبي بود. در سال 1986 سعودي ها مراقبت بيشتري نسبت به حجاج ايراني مبذول مي كردند. به طور يك درميان چمدانهاي آنها بازرسي ميشد و هر گونه كتاب و نوشته اي كه آنها به همراه داشتند، حتي كتب ديني و توضيح المسائل بعضي از مراجع در فرودگاه جده بخش حجاج توقيف ميشد.
در يكي از روزها زماني كه كارواني مركب از 150 تن از روستائيان قهدريجان و نجف آباد اصفهان به جده رسيدند با وجود آنكه اغلب حجاج اين كاروان زنان و مردان سالخورده بودند اما مقامات امنيتي و پليس سعودي بعد از آنكه چمدان يكي از اين زائران را گشودند و در آن 5 كيلو ماده سخت انفجاري Semtex يافتند، فرودگاه را در حالت فوق العاده قرار دادند و بقيه چمدانهاي كاروان 150 نفره را گشودند. آنچه مشاهده شد تكاندهنده و وحشت آور بود. در يكصد و پنجاه ساك دستي سبز رنگ كه از سوي سازمان حج و اوقاف به مدير كاروان تحويل شده تا به هر كدام از حجاج داده شود بيش از 150 كيلو ماده Semtex جاسازي شده بود. اين مقدار ماده منفجره براي آنكه نيمي از مكه را با خاك يكسان كند كفايت ميكرد.
استاد نازنين از دست رفته ام زنده ياد جعفر رائد كه در جده بود نيمي از شب گذشته به من تلفن زد و خبر را داد. سئوال كردم پس چرا سعوديها صدايش را در نياوردند؟ با صدائي متأثر و آميخته به گريه گفت؛ در تحقيقات معلوم شد اين زوار بيچاره اصلا خبر نداشته اند. ساكي را كه به آنها دادهاند در لابلاي جدارهايش ماده منفجره پنهان شده، آنها جمعي كشاورزان بيچاره اند كه به علت كشته شدن فرزندانشان در جنگ، مثلا مورد لطف قرار گرفته و با هزينه حكومت به حج آمده اند. رئيس كاروان اعتراف كرده است كه چمدانها را فرمانده سپاه در نجف آباد به همراه رئيس اطلاعات به او داده و قرار بر اين گذاشته شده بود كه ساكها پس از ورود اعضاي كاروان به مكه، تحويل فردي به نام جعفري از مسئولان بلندپايه سپاه كه عضو بعثه حج خميني است داده شود. مرحوم رائد كه همان روز با ملك فهد ملاقات كرده بود، يادآور شد پادشاه سعودي از اينكه رژيم بياعتنا به جان و هستي جمعي شهروند ساده و بيگناه آنها را ملعبه قرار داده كه ماده منفجره به حج بياورند بيش از انديشيدن به آثار ورود مواد منفجره به مكه و مدينه و آتش افروزي رژيم، عصباني و ناراحت است. او دستور داده اعضا كاروان زير نظر مأموران سعودي فرايض خود را انجام دهند و در پايان مراسم حج در اولين پرواز به ايران بازگردانده شوند اما رئيس كاروان و دستيارش پس از انجام مراسم حج به زندان ميروند و محاكمه خواهند شد.
شش ماه بعد به دستور ملك فهد او را نيز كه سخت اظهار ندامت ميكرد به همراه دستيارش آزاد كردند و به ايران فرستادند. اين راز تا مراسم حج سال بعد يعني حج خونين برملا نشد و تنها در اين سال بود كه سعوديها به طور مشروح جريان را همراه با فيلمهائي از اعترافات رئيس كاروان وعجز و لابه حجاج عضو كاروان پخش كردند. در اين سال من نيز در عربستان بودم و از نزديك سناريوئي را كه پيروان اسلام ناب انقلابي محمدي مي خواستند در مكه به صحنه آورند مشاهده كردم. در آن سال ما نشريه روزانهاي ضميمه روزنامه معتبر و پرتيراژ «عكاظ» براي حجاج فارسي زبان به زبان فارسي منتشر ميكرديم. دوست ناكامم ناصر مطرقي در كنار احمد وحدت خواه، مرتضي نگاهي عزيز، مهران بنيادي، فرخ فرزانه شريف، شاهين اعتمادي و... با من همراه و همكار بودند و البته مرحوم رائد نيز راهنما و پدر يكايك ما در اين سفر عجيب بود. سعوديها اين بار چمدان يكايك حجاج ايراني را بازرسي كرده بودند اما از اين غافل بودند كه تيم ويژه سپاه پاسداران دهها نقاش و خطاط با خود آورده كه در محل شعارها و پلاكاردهاي بزرگ را بنويسند و تصاوير خميني را نقاشي كنند. با آنكه وزير حج و اوقاف سعودي به آقاي كروبي اخطار كرده بود هر نوع تظاهراتي تحت عنوان برائت از مشركين به سختي سركوب خواهد شد اما حضرات آنقدر به نقشه خود مطمئن بودند كه هادي نجف آبادي از اعضاي بعثه و معاون بعدي وزير خارجه و سفير در عربستان و حالا براي دومين بار سفير در امارات، به وزير حج سعودي گفته بود بهتر است خود را از اين ماجرا بكنار بكشيد چون تا دو روز ديگر ممكن است سرتان بالاي دار برود. آن روز تلخ و شوم را از ياد نميبرم. نيمه شبان وابستگان سپاه و بسيج و دستگاه اطلاعاتي رژيم و البته اوباش حزبالله درختهاي دور و بر حرم را سيم كشي كرده بودند و صدها تصوير خميني و شعارهاي تند و گاه بيادبانه به زبانهاي عربي و انگليسي و فارسي و اردو به در و ديوارهاي اطراف حرم مكي نصب شده بود. در هواي 50 درجه مكه، از نخستين ساعات بامداد، وابستگان رژيم دو صف طولاني به اندازه نيم كيلومتر در كنار در اصلي حرم با زنجير كردن دستهاي خود به يكديگر به وجود آوردند. بين اين دو صف نيز صفي سنگين و پر ازدحام از زنان و معلولان جنگي كه اغلب روي صندلي چرخدار توسط يكي از عوامل سپاه هدايت ميشدند، قرار گرفته بود. شعارها نخست با ضربآهنگ مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل و مرگ بر نوكران آمريكا و... آغاز و ساعتي بعد به ناسزاگوئي به خاندان سعودي و ملك فهد تبديل شد. سردستهها از پشت بلندگو فرياد ميزدند «تبت يدا ابي لهب، شيلوا يداك يا فهد» و بعد به فارسي اين شعار را تكرار ميكردند كه «بريده باد دست فهد».
كسبه دور حرم و مردمي كه در تاكسي و اتوبوس از بندآمدن خيابانها و ناسزاگوئي عدهاي ايراني به رهبران كشورشان عصباني شده بودند از فراز چند ساختمان بلند قطعاتي از يخ را به سوي تظاهركنندگان ايراني پرتاب كردند. روز بعد به همراه مرحوم رائد در دفتر وزير اطلاع رساني وقت سعودي چند فيلم غيرحرفهاي از يخ پراكنيها را ديدم. ناگهان عدهاي كه تا آن لحظه دست در دست هم شعار ميدادند، با بيرون كشيدن قمه و چوب و چاقو به سوي پليس و كسبه دور حرم هجوم بردند. عدهاي نيز تصاوير چند متري خميني را به دروازههاي حرم مكي و اطراف آن آويختند. سعوديها هيچكدام از تصاوير زنده را پخش نكردند چون اگر مردم اين تصاوير را ميديدند يك حاجي ايراني زنده از حج باز نميگشت. دو پسر جوان به پليسي حمله ميكردند، نخست ضرباتي با چاقو به قلب او ميزدند و بعد جنازه اورا به آتش ميكشيدند. ناجوانمردها زنان و معلولان را وسط معركه رها كرده بودند و خود براي تسخير كعبه و اعلام رهبري خميني بر مسلمين و آزادي حرمين از چنگ آل سعود، به سوي حرم حمله ميبردند. حدود نيم ساعت طول كشيد كه در پي سقوط تعدادي كشته و مجروح كه بيشتر آنها از پليسهاي سعودي بودند نيروهاي گارد ملي به دستور و رهبري اميرعبدالله وليعهد و پادشاه فعلي سعودي، حرم را محاصره كردند و به سوي افراد سپاه و همراهانشان آتش گشودند. البته رهبران شورش از كروبي و هادي و خلخالي و غفاري گرفته تا ذوالقدر و جعفري و حاج مرتضي رضائي و ايزدي و افشار و همين آقاي پرزيدنت تيرخلاص زن اوين كه آن روزها نوجواني تازه خط و انقلابي دوآتشه بود از همان لحظه نخست از ميدان گريخته و در بعثه خميني جمع شده بودند. جنازه زنان و مردان بيگناه و معلولاني كه زير دست و پا و يا براثر ضربات باطوم و معدودي گلوله به قتل رسيده بودند، بر كف خيابانهاي اطراف مكه به چشم ميخورد. مرحوم رائد اين بار نيز با پادشاه و وليعهد سعودي تماس گرفته بود و باز با حالتي متأثر ميگفت اگر چنين اتفاقي در ايران افتاده بود و مثلا عدهاي شعار ميدادند بريده باد دست خميني و تصاوير او را آتش ميزدند و عكسهاي ملك فهد را بالا ميبردند، بدون شك يكي از آنها زنده نميماند. ملك فهد و اميرعبدالله اما دستور دادهاند هيچ نوع فيلم و يا خبري كه باعث تحريك عواطف شهروندان سعودي و ديگر حجاج شود و واكنش تندي عليه حجاج ايراني به دنبال داشته باشد، پخش نشود. همچنين دستور دادهاند همه گونه از حجاج ايراني مراقبت شود تا در امنيت كامل مناسك حج را به جا آورند و به كشورشان بازگردند.
چقدر براي من و همكارانم تصوير كردن حج خونين و نوشتن درباره انسانهاي ضدخدائي كه تصاوير خميني را در شهري كه حتي تصوير خود پادشاه سعودي در آن نصب نميشود، در كنار كعبه بالا بردند و آن فتنه را آفريدند، سخت بود. فردا صبح وضع بدتر شد چون سعوديها با شنيدن خبر كشته شدن دبير اول سفارتشان در تهران آقاي الغامدي كه كه به دست اوباش حزبالله و عوامل سپاه در داخل سفارت به شكل وحشيانهاي ساعاتي پس از حادثه ملكه به قتل رسيده بود، به سختي غضبناك شده بودند. در خيابان و مغازهها مجبور بوديم انگليسي حرف بزنيم تا كسي نفهمد ايراني هستيم.
آن سال نيز گذشت و تا زمان مرگ رهبر جمهوري اسلامي، حج از جمع فرائض و واجبات ديني حذف شد كه ولي فقيه ادعا داشت حكومت او ميتواند نماز و روزه را نيز به خاطر مصلحت نظام به حال تعليق درآورد... يكسال بعد از درگذشت خميني، بار ديگر حجاج ايراني راهي خانه خدا شدند و نمايشنامه برائت از مشركين تبديل به مضحكهاي شد كه در مني در درون چادر بعثه رهبر، همه ساله با حضور جمعي حقوق بگير ايراني و لبناني و عراقي، بيسر و صدا و فقط براي مصرف داخلي و پخش از صدا و سيماي رژيم برگذار ميشود. امروز نه خميني در جهان است و نه فهد كه هفته گذشته پس از سالها بيماري و از كار افتادگي، روي در نقاب خاك كشيد. برخلاف خميني كه جنازهاش را در ويترين گذاشتند و پيكر برهنهاش از فراز دستها به زمين افتاد و بعد هم برايش معبدي باشكوه برپا كردند و مقامش را تا عرش اعلا رساندند (البته پسرش سيد احمد را نيز كشتند و نوهاش حسين را به تمرد عليه ولي فقيه كشاندند و به همسر و خانوادهاش انواع بيحرمتيها را روا داشتند و حتي نوه دخترياش زهرا اشراقي را با واژگاني سخيف و تهوع آور آزار دادند) فهدبن عبدالعزيز 84 ساله را كه پنجمين پادشاه از سلاله آل سعود بود و بيش از هفتاد سال از زمان نوجواني در مقامات عاليه وزارت معارف و كشور و نيابت نخست وزيري و وليعهدي تا پادشاهي را طي كرده بود، جمعي از فرزندان و برادران و نوادگانش بر دوش گرفتند و در حفرهاي در گورستان عمومي رياض به خاك سپردند و همه مراسم تشييع او كه با حضور دهها تن از رهبران جهان اسلام و شماري از رهبران جهان برگذار شد، يك نماز غايب بود و سپس هيچ. تو گوئي كه بهرام هرگز نبود. روز بعد از تدفين او، دوربين تلويزيون العربيه گورستان رياض را نشان داد. حتي قبر فهد و پيش از او خالد و فيصل و سعود و پدر آنها عبدالعزيز نشاني نداشت تا از ديگر گورها متمايز شود.
شنبه 6 تا دوشنبه 8 اوت
بحران پروندة اتمي
1ــ پرونده اتمي ايران اينك به مرحله بازبيني نهائي رسيده است. رژيم در طول دو سال و نيمي كه با اتخاذ سياستي سرشار از تزوير و فريبكاري در روياروئي با آژانس بينالمللي انرژي اتمي و اتحاديه اروپا، موفق شد هم وقت بخرد و هم تصويب طرح مجازات خود را در شوراي امنيت به عقب اندازد، در داخل كشور با به راه انداختن تبليغاتي فريبكارانه، ضمن تحريك عواطف ملي مردم و غرور كاذب در اين جهت كه وقتي كشورهائي مثل پاكستان و هند و اسرائيل داراي بمب اتمي هستند و تكنولوژي اتمي در اختيار دارند چرا بايد ايران، يگانه ابرقدرت واقعي منطقه با تاريخ شش هزار ساله و تمدن عظيم ايراني، از داشتن دانش و تكنولوژي اتمي محروم باشد؟ چرا نبايد آنچه را دولتهاي وابسته به آمريكا و غرب بهراحتي در دسترس دارند ما نداشته باشيم، حساسيتها را برانگيخته است. متأسفانه اين نوع تبليغات نه فقط روي مردم عادي و بيخبر از جهان بلكه روي شمار زيادي از افراد تحصيلكرده، دانشجويان، نويسندگان و اهل انديشه كارساز بوده به گونهاي كه بسياري از آنها كه ميدانم از صميم دل بيزار از رژيم ولايت جهل و جور و فسادند و آرزوي ايراني سرفراز و آزاد را در سر و دل دارند هنگام بحث درباره مواضع رژيم و اصرارش بر غني سازي اورانيوم، ادعا ميكنند دراين يك مورد حق با رژيم است چرا ما نبايد دانش اتمي داشته باشيم. چرا غربيها سر از پا ناشناخته حاضر بودند به اتمي شدن ايران در زمان شاه كمك كنند، زيمنس و اورديف پا پيش ميگذاشتند و آمريكا و انگليس تكنولوژي و دانش را در اختيار ايران ميگذاشتند و...
به يكي از اين دوستان انديشمند حكايت بانوئي را ذكر كردم كه در مجلس مهماني چاقويي دسته صدفي از كيف بيرون ميآورد كه امروز اين چاقو را از فلان مغازه خريدم چون واقعا دسته زيبائي داشت. در آن ميهماني هيچكس از اينكه بانوئي چاقوئي در كيف دارد احساس نگراني نميكند. همزمان در اتاق ديگر چاقوكش معروفي را ببينيد كه مشغول بازي با يك قلمتراش كوچك است. اينجا سخت نگران ميشويد و دلشوره به جانتان ميافتد كه اين بابا چه قصد و غرضي دارد كه مشغول بازي با چاقو است. حالا حكايت رژيم است:
بيست و شش سال عربده كشي، آدمكشي، اعزام تروريست به خارج، حمايت از گروههاي تروريستي و ضدصلح در منطقه، و دروغ بعد دروغ تحويل سازمان انرژي اتمي و جهان دادن كه بله ما چون مردماني ديندار و باخدا هستيم اصلا با بمب اتمي مخالفيم و دليل صداقت ما نيز اينكه رهبر معظم ما توليد و استفاده از سلاح هستهاي را ممنوع كرده است منتها ما چون حكومتي مستقل و صاحب اراده و سيادت هستيم داشتن نيروگاه و دانش و تكنولوژي اتمي را حق خود ميدانيم، ميثاق آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز اين حق را به رسميت ميشناسد.
آغا محمدي بلبل ولايت
در برابر اين سخنان وقتي به بلبل خوشخوان باغ ولايت علي آغامحمدي (جانوري از نسل دايناسورها كه به اندازه موهاي سرش آدم كشته و جنايت كرده است چه آن زمان كه فرمانده قرارگاه نصر بود و عضو شوراي عمليات نيروهاي قدس و چه حالا كه دبير كميته تبليغات و اقتصاد شورايعالي امنيت ملي و رئيس هيئت مديره و مديرعامل باشگاه استقلال ــ تاج سابق ــ است) گفته ميشود حضرت مگر دو سال پيش در زمان سفر وزراي خارجه فرانسه و انگليس و آلمان به تهران، پروتكل الحاقي به پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي را امضا نكرديد؟ مگر قسم و آيه نخورديد كه دست از غني سازي اورانيوم كشيدهايد و مركز آب سنگين اراك را تعطيل كردهايد. پس چگونه چهار ماه بعد با چاپ عكسهاي هوائي و اطلاعاتي كه دو تن از متخصصان فراري شما در اختيار آمريكا و انگليس گذاشتند مجبور شديد به وجود تأسيسات لويزان و دانشگاه صنعت آب و برق و زيرزميني كرج و ساوه و... اعتراف كنيد، علي آغا لبخندي مليح ميزند كه ما افرادي را كه در اين زمينه خطاكار بودند و دروغ به ما گفته و باعث خجالت ما در برابر شما اروپائيها شدند به سختي مجازات كرديم اما قول ميدهيم از اين به بعد راسته حسيني رفتار كنيم ولي شما نيز بايد به ما اعتماد كرده و موافقت كنيد جلوي مردم ايران سنگ روي يخ نشده و مقداري اورانيوم غني شده توليد كنيم. با فعاليت دو هزار و پانصد سانتريفوژ موافقت كنيد دست يا علي ميدهيم كه دنبال بمب اتمي نرويم.
دو سال و نيم پيش در همين ستون سخنان آقاي خامنهاي را در ديدار با متخصصان اتمي مورد اعتماد رژيم فاش كردم. آنجا كه گفته بود دو تا بمب اتمي ربع قرن ديگر نظام را بيمه ميكند. خامنهاي همانطور كه دو هفته پيش نوشتم به بيماري پارانويا دچار است. او عالمي را دشمن ميداند، و براي بقاي خود گمان ميكند تنها دو بمب اتمي چاره ساز است.
عشق آقا به رهبر كره شمالي
خامنهاي در دوران رياست جمهوريش سفري به پيونگ يانگ داشت. در اين سفر كيم ايل سونگ رهبر راحل جمهوري دمكراتيك تودهاي خلق كره، چنان سيدعلي را تحت تأثير قرار داد كه او در بازگشت در نخستين ديدارش با اعضاي دولت يادآور شد نظمي را كه در كره ديدم استثنائي بود. حقا ما بايد از مقاومت و پايداري و انضباط، دولت دوست و برادر و رهبر عظيم ملت كره عاليجناب كيم ايل سونگ درس عبرت بگيريم. امروز نيز رهبر معظم تحت تأثير آقازاده كيم ايل سونگ است كه ملتي گرسنه و بدبخت را با داشتن سه چهار بمب اتمي، در چنگ دارد. لابد نايب امام زمان فكر ميكند با داشتن بمب اتمي ميتواند با خيال راحت به لقاءالله برود و امت اسلام را به دست آقازاده سيد مجتبي بدهد كه هم خوش تيپتر از جونگ ايل جيم (يا هر زهرمار ديگري) است و هم نيم متر قدش بلندتر از اوست. تازه عمامه هم دارد و با كمك پدرزنش كه فتواي قتلهاي زنجيرهاي را داده بود ميتواند ترتيب همه مخالفان را بدهد و در سايه بمب اتمي اسلامي به كوروش و كيم ايل سونگ و سيد روح الله و البته خود ايشان بگويد آسوده بخوابيد كه سيد مجتبي بيدار است.
نبايد فريب خورد. داشتن بمب اتمي يعني ويراني ايران. يعني تجزيه كشور. رژيم اگر حتي در آستانه دستيابي به سلاح هستهاي قرار گيرد، نه تنها خود بهاي سنگيني براي اين كار پرداخت خواهد كرد بلكه هزينهاي سنگينتر از هزينه جنگ 8 ساله بر دوش مردم ايران خواهد گذاشت. فريب نخوريم، ما نياز به بمب اتمي براي نشان دادن اقتدار و صيانت از مرز و بوم خود نداريم. بقاي ايران و سربلندي و عظمتش تنها زماني ممكن است كه رژيم ولايت فقيه سركار نباشد و ايران برخوردار از نظامي باشد كه خدا را ملعبه هوا و هوس خويش و دين را وسيله سركوبي مردم و فريب خلق قرار ندهد.
به داد كردها برسيم
2ــ چرا در كنار آزاديخواهان و مبارزان داخل كشور، مدعيان مبارزه در خارج هم در برابر جنايات رژيم در كردستان سكوت كردهاند؟ مگر كردها ايراني نيستند؟ مگر جان آنها عزيز نيست؟ اين چه منطقي است كه تا قربانيان رژيم كرد و بلوچ و عرب و آذري و تركمن ميشوند، غيرت ملي و حميت و تعصب ملي گرائي شووينيستي به ما اجازه نميدهد نسبت به اين جنايت سخني بگوئيم؟ از يك سو مدعي هستيم ايرانيها همه برابر و برادرند و در سرنوشت با هم همراه و همسفرند، اما وقتي پاي دفاع از حقوق آنها به ميان ميآيد با گفتن اينكه «بله اينها تجزيه طلبند» از مسئوليت خود شانه خالي ميكنيم. طي سه هفته اخير حداقل سي نفر در كردستان كشته و دويست تن زخمي شدهاند. رژيم مزدوران خود را در گروه پژاك (وابستگان حزب كارگران انقلابي كرد تركيه كه در پناه سپاه پاسداران هستند) و تشكيلات تازهاي كه با عنوان جيش اسلام به فرماندهي ابومنصور از وابستگان جهاد اسلامي برپا كرده به شهرهاي كردستان و استان اروميه ريخته و اينها از يكسو مساجد و حسينيهها را آتش ميزنند و از سوي ديگر به قتل و آزار كردها و تجاوز به خانه و حريم شخصي آنها مشغولند.
چرا سكوت كرده ايم؟ آيا حزب دمكرات كردستان ايران در طول 26 سال گذشته صداي رساي مردم ما در چهارسوي جهان نبوده است؟ آيا هرگز اين حزب در حمايت از مبارزان ايراني از هر قوم و تيره و مذهب، ذره اي كوتاهي كرده است كه امروز تنهايش گذاشتهايم؟
August 11, 2005 04:40 PM