يارب اين نودولتان را بر خر خودشان نشان!
يكهفته با خبر
سهشنبه 1 تا جمعه 4 نوامبر
پيشدرآمد: در روزگار آيت الله خميني (منهاي دوران دولت موقت و يك سالي كه صرف مستحكم شدن ميخهاي ولايت بر تابوت مليت و حاكميت ملي شد) جان و دل اهل ولايت فقيه با زبانشان يكي بود. نه آقاي خامنهاي مظهر و نماد دمكراسي بود و نه ميرحسين موسوي كه امروز جلوه غايب هميشه در صحنه را دارد، دغدغهاي براي نبود آزاديها و كشتار و سركوبي آزاديخواهان و مخالفان در دل و سر داشت. هاشمي رفسنجاني معمار جا انداختن نظام ديني و مسئول اداره جنگ بود.
رفتار حاكميت با كساني كه در روي كار آمدن رژيم نقشي انكارناشدني داشتند (بنيصدر،قطب زاده، مهندس بازرگان و دوستانش، مجاهدين خلق، حزب توده، فدائيان خلق و در نهايت آيت الله منتظري و پيروان و اصحابش) در داخل، و عملكرد رژيم در صحنه بينالمللي (اعمال تروريستي، حمايت گروههاي شيعه در منطقه در جهت به آشوب كشاندن كشورهاي همجوار، و صرف ميليونها دلار پول براي به راه انداختن انقلابهاي تودهاي با صبغه ديني در مصر و تونس و مغرب و اردن و…) هيچ نوع تصور باژگونهاي از اهداف و آرزوهاي اهل ولايت فقيه نزد مردم ايران و جهانيان ايجاد نكرده بود. به معناي ديگر فلان دولت اروپائي دچار اين توهم نبود كه مثلا ميتوان با بازگذاشتن پنجره گفتگو با جناحي از حاكميت (بچههاي خوش اخلاق مدرسه ولايت) و تقويت خردگرايان مانع از برقرار شدن سلطه راديكانها در ايران شد.
مشكل ما از فرداي درگذشت خميني آغاز شد. به گونهاي كه عليرغم به قتل رسيدن دهها تن از برجستهترين شخصيتها و فعالان اپوزيسيون در خارج در دوران پس از خميني و ادامه موج سركوبها و اعدامها و قتلها در داخل، رژيم به مراتب كمتر از دوران خميني در معرض انتقاد و حمله قرار گرفت. و انزواي سياسي ايران كه اواخر دوران خميني به شكل ملموسي واقعيت يافته بود در همين دوران شكسته شد. اين شگفتي برانگيز است كه رژيم براي نمونه نه تنها هزينه اي بابت كشتن زنده يادان دكتر قاسملو، عبدالله قادري، دكتر عبدالرحمن برومند، دكتر شاپور بختيار ــ شاخصترين چهره اپوزيسيون ــ سيروس الهي، نقدي، كاظم رجوي، دكتر مظلومان، فريدون فرخزاد و… پرداخت نكرد بلكه اروپا با بي آزرمي، داد و ستد خود را با رژيم با اين گفته توجيه ميكرد كه اين جنايت كار تندروهاي رژيم است و ما با حفظ ارتباط با خردگرايان معتدل، بايد به تلاش خود براي منزوي كردن تندروها و تقويت نيروهاي معتدل و خردگرا ادامه دهيم. اگر در جريان قتل دكتر شرفكندي و يارانش، از يك سو قضاتي شريف در آلمان پيگير ماجرا نمي شدند و حضور شاهداني شجاع مثل پرويز دستمالچي كه به صورتي معجزه آسا از مرگ نجات يافت نبود و كار ارزنده بنيصدر با عرضه شاهد C( مصباحي ) و دكتر منوچهر گنجي با پرده برداشتن از چند و چون طرح قتل رهبران اپوزيسيون، به ميان نمي آمد ، بدون ترديد بر سر اين پرونده نيز همان مي آمد كه بر سر پرونده قتل دكتر قاسملو، كاك عبدالله قادري و فاضل رسول در اتريش رفته بود.
از فرداي مرگ خميني وارثان او در سه جلوه ظاهر شدند. دو جلوه در داخل كه يكي از آنها داراي بُعد منطقهاي و اسلامي بود و يك جلوه در خارج و در برابر تماشاگران بينالمللي. دو جلوه داخل از اين قرار بود:
الف: جلوه اسلامي و انقلابي براي راضي نگاه داشتن لشگر دعا و كادرهاي نظامي و اطلاعاتي از يكسو و اطمينان بخشيدن به زائدههاي رژيم در منطقه از حزبالله لبنان و جهاد اسلامي فلسطين گرفته تا گروههاي راديكال شيعه در منطقه.
ب: جلوه عملگرا (به ويژه در دوران هاشمي رفسنجاني) به اين معنا كه رژيم همزمان با قلع و قمع صداهاي مخالف، در محدوده آزاديهاي اجتماعي و اقتصادي، فضاي قفس را كمي بازتر كرد و با ريختن پول در بازار، شمار كثيري از مردم را كه از فضاي خفقان آميز دوران خميني به تنگ آمده بودند به جنب و جوش آورد. و در عين حال رونق كاذب اقتصاد، (در كنار تورم وحشتناك و سقوط ارزش پول ملي، و گسترش بيسابقه فساد مالي و اخلاقي) باعث شد شمار زيادي از مردم اغلب از راههاي نامشروع صاحب ثروتهاي كلان شوند. و خيلي طبيعي است كه چنين آدمهائي حاضر نميشوند از رژيمي كه به دولت و ثروت و اعتبارشان رسانده دست بكشند.
ج: و بالاخره سومين جلوه نظام، آن عروس بزك كرده پراگماتيكي بود كه با اشتياق كامل آماده بود هر شب به بستر يكي از كشورهاي بزرگ جهان بخزد و كام بدهد و كام بگيرد. يادم هست در سالهائي نه چندان دور، با هر مسئول انگليسي و يا اروپائي كه بحث ميكرديم و از اوضاع سخت و تلخ خانه پدري سخن به ميان ميآورديم، بلافاصله مدعي ميشد، شماها مبالغه ميكنيد و اوضاع اصلا چنين نيست كه اپوزيسيون توصيف ميكند. تيمهاي اقتصادي خارجي يكي پس از ديگري راهي ايران ميشدند و بانكها و مؤسسات مالي جهاني، وامهاي كلان در سيني طلا تقديم شيخ الرئيس بهرماني ميكردند كه كليد دوران سازندگي را زده بود و از جابلقا تا جابلساي عالم را براي لقمه چيدن از سفرهاي كه پهن كرده بود به اشتها انداخته بود.
جلوه خارجي رژيم همزمان با لطمه ديدن چهره عملگرايش در داخل در پايان دولت رفسنجاني با افتضاح ميكونوس و دادگاه برلين، و كارشكنيهاي جناح راست در عرصه اقتصاد و «اوباش كراسي» با پر رنگ شدن حضور انصار حزبالله و لباس شخصيها و شدت گرفتن سركوبي نويسندگان و اهل انديشه و دگرانديشان سياسي در داخل، به شدت آسيب ديد. خروج بيش از نيم ميليون ايراني از كشور در دوساله پاياني حكومت هاشمي رفسنجاني، و فراخواندن سفراي اروپائي از تهران، بار ديگر رژيم را درتنگنائي غريب قرار داده بود.دوم خرداد (كه برخلاف رأي پيروان دائي جان ناپلئونيسم محصول توطئه و نقشه از پيش طراحي شده نبود)، بار ديگرباعث پررنگ شدن دو جلوه از جلوههاي خارجي و داخلي نظام (جلوه خردگراي مصلحت جو در تعامل با خارج و عملگراي اصلاح طلب در داخل) شد.جلوه سوم نظام يعني جلوه ايدئولوژيك و دينمدارانه آن، نيز حداقل در سالهاي نخست حكومت خاتمي كمرنگ شد. حضور گسترده مطبوعات اصلاح طلب و دگرانديش در كنار گروهها و سازمانهاي فعال دانشجوئي و سياسي و فرهنگي، عملا مجالي به اهل ولايت فقيه نميداد تا مثل سابق ميدانداري كنند. همين جلوه در منطقه نيز كمرنگ شده بود. خاتمي با دنبال كردن سياست تشنج زدائي بهترين روابط را با كشورهائي برقرار كرد كه همچون سعودي و كويت و بحرين و مصر و اردن، جلوه ايدئولوژيك و انقلابي مذهبي نظام، براي برانداختن رژيمهايشان و يا حداقل ايجاد آشوب و ناآرامي در سرزمينشان از همان آغاز انقلاب، از پنجره صدور انقلاب اسلام ناب محمدي، سر بيرون كرده بود. درهجدهم تيرماه بار ديگر اين جلوه در داخل به وحشيانهترين شكل ظاهر شد و از آن پس همزمان با كمرنگ شدن جلوه عملگرا و اصلاح طلب رژيم، اين جلوه پررنگ تر شد..
خاتمي اما تا پايان حكومتش توانست در عرصه سياست خارجي، نوعي حاشيه امنيتي براي رژيم ايجاد كند. بسياري از كشورهاي اروپائي دچار نوعي شرم حضور در رابطه با خاتمي بودند. ميدانستند او قادر به اجراي تعهدات و برنامههايش نيست و سيدعلي رهبر و اصحاب ولايت فقيه ميداندار و طراحان و مجريان مباني سياست خارجي رژيم هستند ولي خب چكار ميشود كرد در تهران هنوز طراح گفتگوهاي تمدن در مقام رئيس جمهوري مسئول اول قوه مجريه بود. و مگر ميشود چشم هم گذاشت و رژيم ايران را يكپارچه محكوم كرد؟
احمدينژاد مظهر صادق ولايت
خاصه مداح ولي فقيه با سابقه نظامي و دوستاق باني و ميرغضبي، در كنار منظر بديع ظاهري و مغزي فارغ از انديشه، شايستهترين فردي بود كه ميتوانست تكليف جهان را با رژيم جمهوري اسلامي روشن كند. و من در اينجا روشن ميكنم چرا با آمدن احمدينژاد، رژيم به سرعت به خط پاياني خود نزديك ميشود.
1 ــ احمدينژاد بسيجي و پاسدار است. به معناي ديگر او نماينده گروههائي است كه در طول 27 سال گذشته پاسداري از رژيم را در پرتو باورهاي ايدئولوژيك از يكسو و مصالح و امتيازات سياسي و مالي و اجتماعي و فرهنگي عهدهدار بودهاند. در واقع سپاه و بسيج بيش از هر نهاد ديگري معرف نظام ولايتي است. نه ارتش جذب و لايت شده و نه ارگانها و سازمانهاي ديگر سياسي و اقتصادي و فرهنگي و حتي امنيتي مانند سپاه آينه تمام نماي استبداد فقاهتي بودهاند.
2 ــ احمدينژاد مداح و روضه خوان است. بنابراين جلوه ديگر نظام كه داراي بار مذهبي و ايدئولوژيكي است در وجود او تجلي پيدا ميكند.
3 ــ احمدينژاد تير خلاص زن اوين بوده است، همچنانكه در قتل زنده ياد دكتر عبدالرحمن قاسملو و احتمالا قتلهاي ديگر به طور مستقيم مشاركت داشته است. بنابراين بهترين جلوه از خشونت و سبعيت رژيم در برخورد با مخالفانش در رفتار و عملكرد او متجلي شده است.
4 ــ احمدينژاد مريد محمدتقي مصباح يزدي است. ملاي فاسدي كه از نظر اخلاقي و فكري منحرف است. از نظر اخلاقي حكايت آهنگر خرم آبادي (حجت الاسلام حائري) كه حالا معلوم شده پس از بيرون افتادن راز ارتباطش با آيتالله به قول نيك آهنگ كوثر «تمساح» دست به خودكشي زده بود بارزترين جلوه از اين انحراف است. در زمينه فكري نيز او وارث جناح راست رژيم است. امام زمان بازي و دامن زدن به فساد براي تسريع ظهور حضرت از جمله مظاهر سلطه يافتن مصباح و شاگردانش بر ساحت انديشه و سياست بعد از پيروزي احمدينژاد در به اصطلاح انتخابات شوراي نگهبان پرداخته است.
5 ــ احمدينژاد نماينده كساني است كه ميپندارند پرونده اتمي از يكسو زمينهساز ظهور حضرت و زير و رو شدن اوضاع جهاني است و از سوي ديگر چون اين مجموعه ميپندازند آمريكا و اسرائيل حتما به ايران حمله خواهند كرد بنابراين به جاي اينكه منتظر حمله بمانند در صددند جنگ را به زمين حريف بكشانند. در عراق و فلسطين ميتوان بازي را خونين كرد ضمن اينكه حياط خلوت افغانستان نيز در دسترس است. در نگاه اين مجموعه، اگر جنگ مغلوبه شد ميتوان با زدن چهار پنج موشك به كشورهاي حاشيه خليج فارس از جمله به امارات و خاصه دبي، چنان آشوبي در منطقه برپا كرد كه ديگر كسي جرأت نكند به مملكت ولي فقيه نگاه چپ بيندازد. در طول چهار ماه اخير بار ديگر اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات سلولهاي حزبالله و طالبان شهادت را در كشورهاي همسايه ايران از خواب مصلحتي بيدار كرده است. تنها در ماه سپتامبر 50 ميليون دلار براي جهاد اسلامي و 200 ميليون تومان براي حزبالله لبنان و جوجههايش در عراق و كويت و عربستان و بحرين حواله شده است.
6 ــ احمدينژاد با فرهنگ ديپلماسي و فن مانور سياسي آشنا نيست بنابراين هرچه را در دلش ميگذرد بر زبان ميآورد. در زمان خاتمي هم روي موشكهاي شهاب 3 كه در برابر او در رژه نظامي نمايش داده ميشد عبارت «براي محو اسرائيل» نوشته شده بود اما واژگان خاتمي بر اين عبارت پرده ميكشيد. امروز اما احمدينژاد نه تنها اين عبارت را به رخ اسرائيل ميكشد بلكه به صراحت ميگويد اگر ما امكان پيدا كنيم اسرائيل را نابود خواهيم كرد. با آنچه گفته شد شما نيز مثل من ميپذيريد كه رژيم به سرعت به سوي خط پاياني در حركت است. اما آنچه همزمان اسباب نگراني است نبود نيروي جانشيني است كه جهان بيزار از ولايت جهل و جور و فساد بتواند با دلگرمي از حضورش فقط مثل آقاي توني بلر به گفتن اينكه صبر دنيا از رژيم حاكم بر ايران به نهايت رسيده، اكتفا نكند بلكه در عمل به ياري مردم ايران بيايد تا سرطان ولايت فقيه را از پيكر ايران بيرون آورد.
شنبه 5 تا دوشنبه 7 نوامبر
ديدار با بارزانيها
1 ــ ساعاتي دلپذير در حضور فرزند و نواده ملاي بزرگ دارم.
نيچيروان فرزند ادريس پسر بزرگ پير بارزان كه در ايران درگذشت، به فارسي سليس خوشآمد ميگويد. ديرسالي است كه او كارهاي مرا دنبال ميكند. شنونده و بيننده مصاحبهها و خواننده نوشتههاي من است. حالا او در مقام نخست وزير منطقه خودمختار كردستان در برابر من است. عمويش مسعود بارزاني كه ديروز در كنار توني بلر به عنوان يك رئيس دولت سخن ميگفت و هفته پيش با لباس كردي در كاخ سفيد ميهمان جورج بوش بود كمي دورتر از ما با شخصيتهاي سياسي و بازرگاني بزرگ انگليسي گرم گفتگو است. و آقاي برهم صالح شخصيت برجسته كرد كه از اتحاديه ميهني كردستان به رهبري جلال طالباني است و در دولت جعفري مقام وزارت برنامهريزي را دارد، پس از مصافحهاي كوتاه به فرودگاه ميرود تا به وطنش بازگردد.
نيچيروان عربي را به زحمت صحبت ميكند اما فارسياش عالي است و از آن عاليتر حافظه اوست. هنوز به ياد دارد كه بعد از انقلاب و در زماني كه چپ زدگان گرفتار ماليخولياي راديكاليسم گور جد او را در اشنويه شكافته بودند و من مقالهاي در ستايش ملاي بازران در «اميد ايران» نوشته بودم. يادش بود كه پدرش به ديدار من آمده بود براي سپاسي و تشكري، و آن روز كه به خانهشان در عظيميه كرج رفته بودم و او با همه وجود به گفتگوي من و پدرش گوش سپرده بود.
مسعود بارزاني به ما ملحق ميشود. درد دلها بسيار است. به او ميگويم مردم ايران هرگز اين عشق و مهر شما را به ايران و ايراني از ياد نخواهند برد. شما پاسخ ميزباني ما را خيلي خوب دادهايد همينكه صدها تن از مبارزان حزب دمكرات كردستان ايران و ديگر مبارزان و انديشمندان و هنرمندان كرد و غير كرد ايراني در پناه شما، در كردستان عراق زندگي ميكنند، جاي همه گونه تقدير و سپاس دارد. مسعود بارزاني ميگويد: نگاه ما كردها به ايران متفاوت از نگاه ما به ديگر كشورهاست. ميگويم ملاي بزرگ به من گفته بود آرزوي روزي را دارم كه كردستان بزرگ زير پرچم ايران برپا شود. ميخندد و پاسخي نميدهد. با اين همه ميدانم اگر وطن من گرفتار رژيم ولايت جهل و جور و فساد نبود حكايت ما امروز با كردهاي عراق و تركيه و سوريه و لبنان، به گونهاي ديگر رقم زده ميشد.
گو اينكه به علت حساسيت وضع و نگراني دولت خودمختار كردستان از واكنشهاي سپاه پاسداران و سپاه قدس و اطلاعات ولي فقيه نسبت به فاش گوئي مسئولان كرد از ابعاد دخالتهاي رژيم در عراق و به ويژه كردستان، مسعود و نيچيروان و مسئولان دولت خودمختار مهر سكوت بر لب زدهاند و گهگاه نيز ميكوشند با نفي دخالتهاي رژيم، اهل ولايت فقيه را منفعل كنند اما دوستي كرد كه همكار نويسنده من است و همراه بارزانيها و تيم مسئولان كردستان است ميگويد: سپاه با همه توان عليه ما مشغول توطئه است. انفجار پارسال اربيل در روز عيد فطر كار سپاه بود همينطور انفجار هفته پيش سليمانيه. عوامل اطلاعات و سپاه گروههائي مثل انصارالاسلام و جندالاسلام را آموزش ميدهند و پول و سلاح و مواد منفجره در اختيارشان مي گذارند. جبهه اسلامي كردستان را رژيم جمهوري اسلامي تغذيه ميكند و تحريكات رژيم براي ايجاد شكاف بين كردها، مسألهاي كاملا آشكار و ثابت شده است.
روي مسعود و نيچيروان، و فواد حسين رئيس ستاد رياست كردستان و فلاح مصطفي بگير رئيس دفتر نخست وزير و ديزهئي و… را ميبوسم با پيامي گرم براي مردم كردستان و ياران و همرزمان قاسملوي بزرگ كه در كويسنجق در پناه بارزانيها هستند.
چلبي در تهران
احمد چلبي پيش از سفرش به واشنگتن به تهران رفته است. رهبر حزب كنگره ملي عراق در جريان دسته بنديهاي اخير گروههاي سياسي عراق در آستانه برگذاري انتخابات پارلماني، از ائتلاف بزرگ شيعه بيرون آمد چون عبدالعزيز حكيم كه همراه با ابراهيم جعفري به كلي اعتبار و پايگاههاي خود را از دست داده است ترجيح داد مقتدي صدر را راضي كند تا بتواند از «پوپوليسم صدر»ي براي كسب آرا استفاده كند. چلبي خواستار حداقل 20 كرسي در ائتلاف شيعه بود. حالا او به اتفاق چند گروه ديگر، فهرست مستقلي را ارائه داده و با سفر به تهران ميكوشد رضايت جمهوري اسلامي را براي كسب مقام نخست وزيري جلب كند. همزمان چلبي اميدوار است آمريكائيها را نيز قانع كند كه بله من بهتر از جعفري و عادل عبدالمهدي ميتوانم جلوي ايران را بگيرم و مانع از فروغلتيدن عراق به چاه ولايت فقيه شوم. در اين ميان دكتر اياد علاوي نخست وزير پيشين عراق در رأس فهرست ائتلاف احزاب سكولار و ملي توانسته است برجستهترين چهرههاي سياسي و فرهنگي و ديني عراق از دبيركل حزب كمونيست تا عدنان الپاچهچي وزير خارجه اسبق و حجتالاسلام حسين صدر و اياد جمال الدين را گرد هم آورد. به اعتقاد من يگانه راه نجات عراق از بلاي تروريسم و فتنه ولايت فقيه پيروزي فهرست دكتر اياد علاوي در انتخابات با آراي بالا و تشكيل دولت آينده توسط اوست.
در اين باره باز هم خواهم نوشت.
November 11, 2005 04:15 PM