November 24, 2005

... شرمي از مظلمه خون سياووشش باد

... شرمي از مظلمه خون سياووشش باد

سه‌شنبه 15 تا جمعه 18 نوامبر

پيشدرآمد: تا كي بايد چشم به دورترين نقطه آب بدوزم، و يا به چراغهاي آن سوي شط‌ العرب دل خوش كنم كه شب خانه پدري را روشن كرده است؟ يكبار در سفر به تركمنستان، پرزيدنت تركمن باشي وقتي در گفتگوي با او از حال و روز من و حسرت سر نهادن به خاك ميهنم باخبر شد، آقاي قلي اوف، آجودانش را احضار كرد كه اين دوست عزيز ملت تركمنستان را به‌ ديدار سرزمينش ببر (آن زمان هنوز سلسله مقالاتم از آسياي ميانه در صوت الكويت چاپ نشده بود تا درباره جنون سلطاني پرزيدنت صفرمراد نيازوف بنويسم بنابراين تركمن باشي كه مي‌خواست توجه دنياي عرب و سرمايه ‌گذاران پولدار را جلب كند، خيلي با مهر و لطف با من برخورد كرد.)

با يك اتومبيل نظامي سر مرز آمديم. به تازگي در آنجا يك مركز تجاري مرزي درست كرده بودند و شماري از مردم تركمنستان به اين مركز مي ‌آمدند و چند ساعتي خريد مي‌ كردند. در كنار آن مركز پاسگاه مرزبانان و ژاندارمهاي ايراني بود. دو افسر تركمن با من بودند. يكيشان «كوسه» نام داشت. با مرزبانان ايراني به زبان تركي سخن گفت و همانطور كه قرار گذاشته بوديم به آنها گفت من يك تاجيك عاشق ايران هستم كه ميهمان رئيس جمهوري بودم و آمده ‌ام لب مرز تا خاك ايران را زيارت كنم. جمهوري‌هاي اتحاد شوروي سابق تازه به استقلال رسيده بودند. براي همين، ايرانيها خيلي هواي جمهوريهاي آسياي ميانه و قفقاز را داشتند. يكي از ژاندارمها به‌گونه ‌اي بسيار آشنا و با مهرباني زياد به من خوشامد گفت. منهم با لهجه تاجيكي كه ديرسالي در شبانه‌هاي عشق و جواني با آن ياران خويش را خطاب مي ‌كردم و گاه خنده‌هامان از تاجيكي گفتن من به آسمان مي ‌شد، به او گفتم از اينكه خاك پاك حضرت فردوسي را زيارت مي ‌كنم، حال غريبي دارم. گريه امانم نمي ‌داد و او انگار مي‌فهميد اين گريه از عاشق هجران كشيده ‌اي است كه حال به ديدن كعبه سر از پا نمي‌شناسد.
ما را به درون پاسگاه دعوت كرد. بوسه بر خاك خانه پدري زدم و دو شيشه از آن كنياكهاي روسي ناب را كه به توصيه سروان كوسه به عنوان هديه خريده بودم و لاي كاغذ روزنامه سفت و سخت پيچيده بودم به رئيس پاسگاه دادم. خنديد و به سرعت شيشه‌ها را در كشوي ميزش پنهان كرد. هديه او براي من نان بربري خراساني بود و پنير و چاي و چند بسته آدامس خروس نشان كه براي فرزندانم به لندن آوردم. مشتي از خاك خانه پدري را نيز برداشتم كه اگر ديدارش در روز مرگ ميسر نشد، خاكش را حد اقل بر چهره ‌ام بپاشند. امروز هم بعد از يك دهه و اندي از آن زيارت چنانم كه به خيالش كه شب به آغوش مي‌كشم، سحرگاه بسترم به بوي گلهاي خانه پدري معطر است. سروان كوسه، استوار ژاندارم و دو همكارش را به گپ گرفت و من از بيرون پاسگاه با تلفن ثريا كه تازه آمده بود و يكي ‌شان را همراه داشتم به مادرم زنگ زدم كه نازنين، از خاك خراسان با تو سخن مي ‌گويم. خراسان و مشهد براي مادر نشان غربت بود كه در نخستين سالهاي زندگي مشتركش با پدرم سالي دور از پدر و مادر در مشهد زيسته بود و من هنوز به ياد دارم كه در حرم شاه خراسان (امروز البته شيخ عباس واعظ طبسي شاه شده است) ضامن آهو را به گريه ندا مي ‌داد كه به دوران هجر پايان دهد. گوشه چادرش در دستم بود و به گريه او مي‌ گريستم. هجران او به دو سال طول نكشيد، مال من اما از ربع قرن گذشت... اين بار بخت آن را ندارم كه چون سفر تركمنستان دزدانه سري به دروازه خانه پدري بزنم. اما مي ‌توانم با آبهاي خليج هميشه فارس و رقص موجهاي كوتاه شط ‌العرب، همسفر شوم. لحظه ‌اي چشم فرو بندم و بر بال پرنده غريبي كه بر فراز آبهاي گل ‌آلود شط پرواز مي ‌كند، به كوچه‌هاي كودكي و جواني ‌ام سفر كنم. آن دوردست خرمشهر هنوز هم بر زخمهايش مرهم مي ‌نهد. كمي فراتر اهواز است كه لشكر ابن زياد فقيه در محاصره ‌اش گرفته، و هر روز بر گونه جوانانش سيلي مي ‌زند. سردار قادسيه دوم خانه‌هاي اهواز را ويران كرد و خاك خرمشهر را به خون جوانانش رنگين كرد، ابن زياد اما پير و جوان نمي‌ شناسد، و تيغش سر و سينه‌ها را مي ‌شكافد. مي‌ توانم همراه با پرنده مهاجري كه مثل من غريب است به تهران بروم و پيش از آن كه بر مزار پدرم بوسه ‌اي نثار آن بزرگمرد مظهر عشق و ايمان كنم، پيشاني بر مزار داريوش و پروانه فروهر بگذارم، بوسه بر خاك مختاري و پوينده و شريف و ميرعلائي، و دكتر علي عرفاني و برازنده و دكتر صانعي و سعيدي سيرجاني زنم. راهي خيابان هدايت كوچه شهيد مرادزاده پلاك 22 شوم و همراه با پرستو، در سالروز ذبح داريوش و پروانه، خاطره‌شان را گرامي دارم. پس آنگاه به خانه دلم سر بزنم و مادر را كه مي ‌دانم با رسيدن زمستان براي گلهايش نگران است و جا به جايشان مي ‌كند، يكبار ديگر چنان كه در سالهاي خوب ديدار، صدا مي ‌كردم، خطاب كنم و آخرين شعرم را برايش بخوانم.
چند روزي است كه بار ديگر، بخت چشم دوختن به خانه پدري از نقطه ‌اي نه چندان دور نصيبم شده است.
در جنوب عراق، حالا حضور سربازان گمنام امام زمان سلطنت آباد و ستاد نيروهاي قدس و بمبهاي هوشمند و مين‌ هاي ليزري وارده از جمهوري ولايت فقيه را علاوه بر نظاميان بريتانيائي، دولت آقاي توني بلر نيز قبول دارد. ماهها مسئولان اطلاعات نظامي ارتش بريتانيا، به طور خصوصي از نقش مخرب وابستگان جمهوري اسلامي در جنوب عراق مي ‌گفتند اما ظاهرا لطف عاليجناب جك استراو وزير خارجه دولت علياحضرت اليزابت دوم به اهل ولايت فقيه چنان بود كه نظر پاك خطا پوششان، با اين اميد كه انشاءالله با آمدن پرزيدنت شيخ علي اكبر بهرماني، اوضاع به شكل سابق خواهد شد، مانع از پرده ‌دري مي‌شد. حالا اما، مجنوني در كاخ رياست جمهوري است كه خود را نظركرده امام زمان مي ‌داند و دستي در بيعت ابن زياد فقيه و دست ديگر در بيعت ابن سعد مصباح يزدي دارد، نه به پروتكل خارجي اعتقاد دارد و نه اصولا درك و دانش او تا حدي است كه بازيهاي جهاني را ارزيابي كند. بديهي است چنين شخصي نمي ‌تواند فرد مورد اعتمادي در گستره روابط بين ‌المللي باشد. يك اشاره اربابش مصباح يزدي كافي است تا او پشت پا به همه قول و قرارها بزند. براي احمدي‌ نژاد و حاميانش حمله محدود آمريكا و يا اسرائيل به تأسيسات اتمي و نظامي ايران يك آرزوست. آنها به دنبال «كربلاي بوشهر» هستند و همين امر كشورهاي حاشيه خليج فارس را سخت نگران مي‌ كند.
نگراني ديگر آنها مداخلات جمهوري اسلامي در عراق است. به دعوت مركز مطالعات استراتژيك و آينده كويت، در همين زمينه سخنراني براي شماري از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و دانشگاهي كويت ايراد مي‌ كنم.
حضور شماري از سفرا و ديپلماتهاي مقيم كويت در كنار سردبيران و روزنامه ‌نگاران سرشناس، كه روز بعد گزارش نشست را به شكل چشمگيري در مطبوعات و راديو تلويزيون كويت منعكس مي ‌كنند چشمگير است. سئوالهاي جالبي كه در طول جلسه مطرح مي‌شود و من مي ‌كوشم به شكلي دقيق به آنها پاسخ گويم، نشانه اهميتي است كه مساله مداخلات رژيم در عراق نزد ساكنان كشورهاي حاشيه خليج فارس و دولتهاي منطقه و غرب و روسيه و ژاپن و... داراست. از سپاه مي‌گويم كه آموزش و تسليح نيروهاي بدر را از يكسو و آموزش اعضاي جيش ‌المهدي را از سوي ديگر بر عهده دارد. از حضور نمايندگان ولي فقيه در نجف و كربلا مي ‌گويم و اينكه آيت ‌الله سيستاني و ديگر مراجع نجف خيلي زور كه بزنند مي‌توانند حداكثر 50 دلار به طلبه‌ها و صد تا صد و پنجاه دلار به مدرسان حوزه شهريه بدهند حال آنكه طلبه سرسپرده به آستان ولي فقيه حداقل صد و حداكثر سيصد دلار و مدرسان بين 500 تا 800 دلار شهريه از نمايندگان خامنه ‌اي يعني حائري و اشكوري و... دريافت مي‌كنند. از حضور گسترده عوامل رژيم در وزارت كشور، نيروهاي امنيتي و پليس عراق به ويژه در بغداد و بصره و الناصريه و العماره و كربلا مي‌گويم و اينكه راه نجات عراق و جلوگيري از برپائي كاريكاتور نظام ولايت فقيه در بغداد توسط احزاب و گروههاي سرسپرده رژيم، تنها از طريق حمايت مردم عراق از دكتر اياد علاوي و گروههاي هم بسته با او و گروههاي كرد در انتخابات 15 دسامبر آينده قابل تصور است. با يادآوري جنايات خلخالي و ديگر قضات انقلابي و بيدادگاههاي اهل ولايت فقيه و آنچه در زندانهاي جمهوري اسلامي مي‌گذرد، همراه با قتلهاي زنجيره ‌اي، كشتن مخالفان در خارج و وضع خطرناك نويسنده آزاده اكبر گنجي، به شنوندگان سخنانم مي‌گويم، خدا پدر آمريكائيها را بيامرزد كه زندان خصوصي آقاي بيان باقر صولاغ جبر وزير كشور كابينه ابراهيم الجعفري را كشف كردند و دهها تن از زندانياني را كه با راهنمايي خبرگان شكنجه ارسالي از زندانهاي جمهوري ولايت فقيه تحت وحشيانه ‌ترين شكنجه‌ها قرار گرفته بودند، آزاد كردند.
يادآور شدم روزي كه بيان جبر با اصرار عبدالعزيز حكيم وزير كشور شد، در مقاله ‌اي در الشرق ‌الاوسط با ذكر گذشته او و ارتباطات تنگاتنگش با سپاه و دفتر ولي فقيه نوشتم اين يك فاجعه براي مردم عراق است كه به ‌جاي فلاح حسن نقيب شخصيت ملي و مورد اعتماد مردم، فردي وزارت كشور را عهده‌ دار مي‌شود كه فاقد هر نوع اقتدار و شخصيت رهبري است و حداكثر وابسته ‌اي است به رژيم حاكم بر ايران كه قدرت «نه» گفتن به ارباب را ندارد و مطمئن باشيد با آمدن او وضع امنيتي و روزگار مردم عراق روز به روز بدتر خواهد شد. در سخنانم اشاره كردم كه ايران به عنوان مهمترين همسايه عراق داراي حقوقي مشروع است كه هيچ نظامي در بغداد نبايد آن را انكار كند. بيش از دو ميليون تن از عراقي‌ ها ريشه ايراني دارند و كردها نيز با مردم ايران پيوندهاي تاريخي و فرهنگي هزاران ساله دارند بنابراين نبايد اين واقعيات را در ارزيابي روابط دو كشوري كه بيش از هر دو كشور ديگر در منطقه با يكديگر وجه اشتراك دارند ناديده گرفت اما در عين حال اين امر به معناي آن نيست كه در برابر تجاوزات و مداخلات اهل ولايت فقيه و وابستگانشان در عراق سكوت كنيم.

در عراق چه مي‌گذرد
براي مسافري كه چند روزي در اين حاشيه مي ‌چرخد البته آگاهي يافتن از همه واقعيتها ممكن نيست اما من از همين لندن نيز همانگونه كه رويدادهاي خانه پدري را با همه دل دنبال مي‌ كنم، عراق را از نظر دور نمي‌دارم. بسياري از نزديكترين دوستان و همكارانم عراقي هستند و بعضي از آنها امروز در عراق يا مسئوليتي كلان را عهده دارند و يا به عنوان اهل قبيله قلم و انديشه در آگاهاندن مردم از حقايق، فعالانه مي ‌كوشند. دو هفته قبل ديدار با مسعود بارزاني و نيچيروان برادرزاده ‌اش و نخست وزير كردستان در لندن ميسر شد و حالا در جنوب عراق در حاشيه شط گسترده ‌اي كه 8 سال آبهايش از خون هموطنان من، و نيز هزاران عراقي خونين بود، با شماري از دوستان عراقي ‌ام ديدار مي ‌كنم. خيليها چشم به نشست قاهره دوخته ‌اند كه در روزهاي پاياني هفته با حضور نمايندگان گروههاي سياسي مختلف عراق و نخست وزير و رئيس جمهوري و تني ديگر از مسئولان عراقي برپا مي ‌شود. سعوديها در طايف امراي جنگي و دولتمردان لبناني را پس از پانزده سال جنگ و ويراني گرد يك ميز نشاندند. بناي دولت جديد لبنان در طايف و با كارگرداني سعود الفيصل و حضور پربركت رفيق‌ الحريري كه در آن زمان بازرگاني پرنفوذ بود گذاشته شد. مهمترين دليل توفيق طرح سعوديها در اين امر بود كه در پايان كنفرانس حريفان ديروز روي يكديگر را بوسيدند و با اين جمله كه «عفي‌الله عما مضي» ــ خدا آنچه را گذشت ببخشايد ــ به لبنان بازگشتند. اين بار در قاهره نيز وضعي كمابيش مشابه را شاهديم. ديدار شخص حارث انصاري رهبر سني شوراي علماي عراق با هادي العامري رئيس سازمان «بدر» و گفتگوهاي ابراهيم الجعفري با رهبران احزاب سني عراق و تأكيد جلال طالباني بر اين كه گروههائي با حضور بيگانه در خاك عراق مخالفند اما مخالفت خود را به شكل سياسي و مدني و نه با قتل و ترور و ويرانگري اظهار مي‌ كنند بايد در گفتگوهاي آشتي ملي حضور يابند و همه بعثي‌ها هم جنايتكار نيستند، زمينه‌هاي موفقيت نشست قاهره را فراهم كرده است اما مداخلات جمهوري ولايت فقيه از يكسو، و بعضي از دولتهاي عربي كه پشت پرده عملا گروههاي سلفي و تروريستي را حمايت مي‌كنند مي ‌تواند مانع از تكرار طايف شود. در اين ميان دكتر اياد علاوي كه دستگاههاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي همين اواخر طرح قتل او را ريخته بودند در طول كنفرانس نشان داد كه يك دولتمرد واقعي است و احساس شخصي و دشمني‌هاي اين و آن را در تصميم گيري ‌هاي خود منظور نمي‌ كند. او حتي با منوچهر متكي وزير خارجه احمدي ‌نژاد نيز به گفتگو نشست و به او يادآور شد ما علاقمنديم بهترين روابط را با شما داشته باشيم. در عين حال اجازه نمي‌ دهيم از خاك ما ضرري متوجه ايران شود و در رابطه با مجاهدين خلق نيز آنها تحت نظر نيروهاي آمريكائي هستند و ما اجازه نمي ‌دهيم عليه شما فعاليتي كنند اما در مقابل شما نيز بايد دست از مداخلات خود در كشور ما برداريد.

شنبه 19 تا دوشنبه 21 نوامبر

احمدي‌نژاد يك فاجعه ملي

1 ــ خاصه مداح تيرزن ولي فقيه يك فاجعه ملي است. اين را با قاطعيت و با اشاره به رويدادهائي كه طي پنج ماهه اخير شاهد آن بوده‌ايم مي ‌گويم. يادتان هست كه در همين ستون پيش ‌بيني كردم كه برنده مضحكه انتخابات او خواهد بود و نيز نوشتم كه آمدن او چه معنائي خواهد داشت. اجازه دهيد اين فاجعه ملي را از چند زاويه مورد بررسي قرار دهيم.
الف: حضور احمدي‌نژاد در مقام رياست جمهوري اهانت به يكايك ما، و امري شرم آور است. در سفر اخيرم به منطقه خليج فارس هر سو رفتم و با هر شخصيتي به سخن نشستم، با شگفتي مي ‌پرسيد چگونه ملتي با عظمت و تاريخ و فرهنگ ايران و با داشتن شخصيتهائي كه در عرصه فرهنگ و سياست و اقتصاد در رديف بارزترين چهره‌هاي جهاني هستند، چنين انسان مفلوكي را برگزيده است. و علي ‌رغم آنكه توضيح مي‌ دادم خامنه‌ اي به دنبال يك نوكر بود نه يك رئيس جمهوري و چگونه 80 ميليارد تومان خرج كردند و سپاه و بسيج را به ميدان آوردند تا خاصه مداح ولي فقيه را به رياست برسانند اما در نهايت نمي‌توانستم به اين سئوال پاسخ دهم كه همه اين حرفها درست ولي بالاخره چندين ميليون ايراني به او راي دادند. در ديداري با شماري از روشنفكران و دولتمردان عراقي و كويتي و چند سفير عرب مقيم كويت، دو نگاه به پديده احمدي‌نژاد مطرح بود. يكي نگاه انديشمندي سكولار كه ضمن حمله بسيار شديد به مقوله دين سياست زده و ملت دين زده معتقد بود ايران با داشتن 22 هزار مسجد و حسينيه و صدهزار آخوند و تقسيم قدرت بين شش هزار آخوند و شبه آخوند و بچه آخوند گرفتار مصيبتي است كه به اين زوديها به پايان نمي‌رسد. او با اشاره به تلاشهاي رضاشاه براي برپائي نظام مدني غيرديني در ايران، فرزند او را كه باورهاي شديد مذهبي داشت متهم به مسامحه و عقب نشيني‌هاي غيرموجه در برابر آخوندها مي‌كرد. اين دوست كه به علت نگراني از فاش شدن نامش با آن افكاري كه دارد، از ذكر نامش خودداري مي‌كنم، ايران را خوب مي ‌شناخت و ماه پيش نيز در يك هيأت بلندپايه از ايران ديدار كرده بود. او مي‌گفت خميني بلائي بود كه بر سر ايران و منطقه نازل شد. امروز در كويت نيز كه تا حدودي آزادي داشت و با بودن پارلمان و مطبوعات آزاد بعد از لبنان، آزادترين كشور عربي به شمار مي‌رفت، اسلامي‌ها از نوع سلفي سني و شيعه موفق شده ‌اند از يكسو با ترسيم عكس مار به ديوار عوام كالانعام را فريب دهند و از سوي ديگر حكومت را وادار به عقب گرد و پذيرش تقاضاهاي آنها در اسلاميزه كردن كشور بكنند. به تلويزيون كويت و امارات و قطر و بحرين و سلطان نشين عمان نگاه كنيد روزي سه چهار ساعت شيوخ ريشوي بدقيافه براي ما از بهشت و جهنم مي‌گويند. در كويت شبي برنامه ‌اي را در تلويزيون اوربيت مي‌ديدم يك آخوند فكلي مصري كه نوه سيد قطب رهبر پيشين اخوان المسلمين است به نام جمال قطب مي‌گفت، تجاوز به زنان فيليپيني و آسيايي كه اهل كتاب نيستند و در خانه‌هاي ما به عنوان كلفت و آشپز كار مي‌كنند مجاز است چون اينها حكم جاريه را دارند. بنابراين پدر خانواده اگر مي‌خواهد پسران جوانش منحرف نشوند و مرضي نگيرند، بهتر است اگر امكان مالي دارد چندتا از اين خادمه ها را به خانه بياورد تا پسرانش احتياجات جنسي خود را با آنها برطرف كنند. در پاسخ او محمد شرور يك آخوند سوري، مدعي شد فقط كفار بودائي و هندو حكم جاريه را ندارند بلكه خدمتكاران اهل كتاب يعني مسيحيان و يهوديان نيز حكم جاريه را دارند و مي‌شود به آنها تجاوز كرد چون كتابهاي ديني آنها واقعي نيست و در آنها دخل و تصرف شده است. آنچه به عنوان صيغه در ايران و لبنان و عراق معمول است نيز فرقي با تجاوز شرعي ندارد.

November 24, 2005 08:39 PM






advertise at nourizadeh . com