January 06, 2006

پيمان شكن هر آينه گردد شكسته حال

سه‌ شنبه 27 تا جمعه 30 دسامبر
پيشدرآمد: رسم است كه در پايان سال روزنامه ‌نگاران با نگاهي به سال رفته و مهمترين رويدادهاي سرزميني و جهاني، به گوي بلورين خود نيز نظر مي‌افكنند و در چهارچوب دانسته ‌ها و تحليل ‌ها، پيش ‌نگري ‌ها (ونه پيشگوئي‌ ها) و بعضا آ‌رزوهاي خويش را در سال تازه بيان مي‌كنند. من نيز همه ساله چنين كرده‌ام بنابراين نخست به خانه پدري نظر مي ‌اندازم و مي ‌كوشم زمينه‌هاي ظهور خاصه مداح ولي فقيه را در رأس قوه مجريه بررسي كنم.

چرا اصلاحات ناكام ماند
خاتمي و دولتش از نيمه دوره دوم رياست جمهوري او و به ويژه بعد از انتخابات انجمن شهر و سپس مجلس هفتم، ميل به حكومت كردن را از دست داده بود. خاتمي به اسيري مي ‌مانست كه تنها آرزويش رها شدن از قفس است. خلعت رياست جمهوري را كه ملت با عشق و اميد آنهم با 30 ميليون راي بر قامت او پوشانده بود، خاتمي چنان باري سنگين بر شانه خويش مي‌پنداشت. اينهمه بيزاري از قدرت و بي ‌ميلي براي انجام مسئوليت كمتر در تاريخ معاصر ايران ديده شده است. مي‌ توان گفت يك سلسله عوامل داخلي و خارجي در تحول نگاه خاتمي به قدرت نقش اساسي داشته است. پيش از پرداختن به اين عوامل، نخست اجازه دهيد به نوعي كالبد شكافي در رابطه با سيد محمد خاتمي بپردازم. آشنائي دور و دير با خاتمي و خانواده همسر او اين امكان را به من مي ‌دهد تا سيد اردكاني را چنانكه بود حالا كه ديگر در قدرت نيست و سخن گفتن درباره او نه براي تقرب به او و يا كسب محبوبيت نزد دشمنان و مخالفانش، تعبير مي‌شود معرفي كنم.
1 ــ محمد خاتمي آقا زاده ‌اي بود از يك بيت سرشناس شيعه در اردكان و يزد كه در سايه پدري فرزانه و آزادانديش و معتقد و مادري بادانش و روشن بين ــ با درنظرگرفتن اين كه او همسر يك روحاني بود ــ بزرگ شد. نه رفتار خاتمي در مدرسه و نه مسائل مورد علاقه و دلبستگي‌ها يش با يك بچه آخوند همآهنگي داشت و نه اصولا در پي ورود به سلك آخوند و حوزه نشيني بود. خاتمي از ورزشها به دنبال وزنه برداري و بسكتبال بود، شلوار جين و بلوز آستين كوتاه مي ‌پوشيد، مويش را بلند مي‌كرد، عينك آفتابي مدروز به چشم مي ‌زد و وقتي ديپلمش را گرفت، به هيچ روي قصد رفتن به حوزه را نداشت و با آنكه مقدمات فقه و عربي را نزد پدر آموخته بود اما بيشتر ميل دانشگاه داشت. مي‌توان گفت او زير هيچ فشاري نيز از جانب پدرش براي پوشيدن لباس آخوندي قرار نداشت. (نكته جالبي را ذكر كنم كه روحيات خاتمي را بهتر معرفي مي‌كند. زماني كه خاتمي ليسانس خود را در علوم تربيتي گرفت اين امكان برايش بود كه به عنوان پسر بزرگ خانواده و در عين حال روحاني بودن ــ چون آن زمان گهگاه لباس آخوندي نيز مي ‌پوشيد ــ به سادگي معافيت از خدمت وظيفه بگيرد، اما او كه در دانشگاه در برنامه خدمت در حين تحصيل و دو اردوي نظامي شركت كرده بود بلافاصله به سربازي رفت و برخلاف بچه مذهبي‌ها و آقا زاده‌ها كه براي تيغ به صورت نزدن هزار بهانه مي ‌آوردند، ريشش را دوتيغه مي ‌زد و بعد از مفتخر شدن به درجه ستوان دومي وظيفه همه گاه يونيفورم رسمي‌اش را با كراوات مي ‌پوشيد و با همين لباس به خانه پدري‌اش مي‌رفت و در ميهماني‌ها و نشستهاي خانوادگي و دوستانش حاضر مي‌شد). حادثه ‌اي كه موجب شد خاتمي تصميم بگيرد و هم به قول مصري‌ها افندي باشد هم شيخ و يا به قول خودمان هم فكلي و هم عمامه ‌اي، ديدار مهمي بود كه خاتمي با امام موسي صدر داشت. ديداري كه بعدها منجر به وصلت خاتمي با زهره صادقي خواهرزاده امام موسي صدر شد. امام موسي صدر معمولا بعد از رفتن به لبنان تا پيش از تيره شدن روابطش با دولت ايران (براثر سعايتهاي نابجا و پرونده سازيهاي دور از اخلاق سفير وقت ايران در بيروت سرتيپ عضو ساواك منصور قدر) سالي يكبار به ايران مي ‌آ‌مد و اغلب در كنار زيارت مشهد و سرزدن به ياران شفيق در قم و تهران به اصفهان زادگاه پدري و يزد و كرمان نيز سر مي‌زد. مرحوم صدر الدين صدر پدر امام موسي و مرحوم علامه سيدرضا برادر بزرگ امام موسي صدر با پدر خاتمي مرحوم حاج آقا روح ‌الله خاتمي دوستي نزديك داشتند. و در سفري آقاموسي ــ آنطور كه دوستانش خطابش مي‌كردند ــ در منزل پدري خاتمي بيتوته كرده بود. گرد منقل حاج آقا روح ‌الله خاتمي همه گاه بزرگان شهر و ادبا و هنرمندان جمع بودند و با ورود آقا موسي مجلس انسي برپا شده بود كه محمد جوان نيز در آن حاضر بود. شكوه و جبروت آقاموسي و رفتار و كلامش چنان سيد جوان را مجذوب كرد كه وقتي آقا موسي به او گفت حوزه به وجود جوانان تحصيلكرده‌اي مثل شما احتياج دارد تا از شر آخوندهاي مرتجع رهايش كنيد، خاتمي در پيوستن به حوزه و پوشيدن رداي روحاني ترديد نكرد. وصلت با خواهرزاده امام موسي صدر زهره دختر دكتر صادقي فرزانه مردي از اساتيد فرهنگ و ادب و فلسفه در تكوين شخصيت محمد خاتمي نقشي اساسي داشت ضمن اينكه دوران نه چندان طولاني كه بعد از مرحوم بهشتي در مركز اسلامي هامبورك گذراند تا حدود زيادي او را از وسواسهاي آخوندي و قيد و بندي كه عمامه و قبا بر دست و پاي فرد مي ‌زند رها سا خت.
2 ــ تكوين شخصيت و انديشه خاتمي به گونه ‌اي بود كه اگر در حوزه مانده بود بدون شك امروز برجسته ‌ترين روحاني روشن انديش ميانسال حوزه به شمار مي‌ رفت و كساني چون قابل و كديور و حتي يوسف صانعي در ركاب او حركت مي‌كردند. و اگر عرصه فرهنگ را بر مي ‌گزيد مي‌ توانست امروز در همان مسيري حركت كند كه فرزانگاني چون مرحومان مهدي حائري يزدي و استاد آشتياني به فراترين نقطه آن ‌رسيدند.
خاتمي در عرصه سياست امام موسي صدر را معلم و رهبر فكري خود قرار داده بود. اشتباه او نيز در همين جا بود. امام موسي صدر اگر در ايران مانده بود ابو الارتجاع‌هاي حوزه او را زنده زنده خورده بودند. خطاب و سلوك سياسي صدر در كشوري آزاد مثل لبنان با تنوع نژادي و ديني و سياسي فراوان جلوه‌ گر شد و او را در بالاترين مكان سياسي قرار داد با اينهمه سرانجام در زماني كه موازنه قوا در لبنان درهم ريخت و عوامل خارجي سوري و ليبيائي و فلسطيني وارد بازي شدند جان برسر صدق و خلوص خود نهاد و در حوض اسيد سرهنگ قذافي مجنون جنايتكار ليبيائي ذوب شد. در عين حال برخلاف امام موسي صدر، خاتمي از قاطعيت و صراحت در كار اجرائي بي ‌بهره بود. به همين دليل تا زماني كه وزارت ارشاد مي ‌توانست با اهل فرهنگ و هنر در تعايشي دوستانه و احترام آميز باشد بدون آنكه حسد و كينه و غضب ولي فقيه را برانگيزد، موجد تحولات مهمي شد اما در نخستين برخورد جدي با خامنه‌اي عطاي وزارت را به لقايش بخشيد و به كنج كتابخانه ملي خزيد.
موضوع از اين قرار بود كه در جلسه ‌اي از هيأت دولت در حضور ولي فقيه، خامنه‌اي ضمن حمله شديد به روشنفكران و اهل نظر گفته بود آمريكا هجمه فرهنگي را عليه ما آغاز كرده كه ابزارش همين جوجه روشنفكرها و به اصطلاح نويسندگان و شعرا و هنرمندان هستند. بايد با مشت آهنين با اينها برخورد كرد. خاتمي پاسخ داده بود اگر پنجره‌ها را بگشائيم و اجازه دهيم اهل انديشه و فرهنگ و هنر در همين مملكت حرفهايشان را بزنند و آثارشان را منتشر كنند، جامعه ما از هجمه فرهنگي آسيب نخواهد ديد. در ثاني ما در زمانه‌ اي زندگي مي‌كنيم كه جهان به قريه ‌اي كوچك تبديل شده است مگر مي ‌توان با بستن دهانها و شكستن قلمها جلوي عبور و مرور انديشه و هنر را گرفت. خاتمي حرفهاي ديگري هم زده بود كه سيدعلي را چنان به خشم آورده بود كه با الفاظي زشت ضمن حمله به او گفته بود جنابعالي كه حرفهاي مرا قبول نداريد چرا مانده‌ ايد؟! و خاتمي رفت و روزي كه حجاريان و تاج‌ زاده و خانيكي و كروبي و موسوي خوئيني‌ها و ابطحي به سراغ او رفتند كه با توجه به عدم موافقت ميرحسين موسوي با نامزدي ‌اش، تو مي‌تواني روح تازه ‌اي در جسد بيجان چپ اسلامي و دگرانديشان بدمي، خاتمي گفته بود سيدعلي نخواهد گذاشت من وارد بازي شوم و زماني نامزدي را قبول كرد كه در ديدار با خامنه ‌اي، ولي فقيه رسما به او گفت مشاركت شما مانعي ندارد بلكه موجب گرم شدن فضاي انتخابات مي ‌شود. خامنه ‌اي مطمئن بود كه ناطق نوري صد درصد برنده انتخابات است به همين دليل از همان لحظه اعلام پيروزي خاتمي، عليه او شمشير بست و علي ‌رغم آنكه خاتمي درصدد رقابت با او نبود همه جا به او به‌عنوان رقيبي قدر نگاه مي‌ كرد كه قصد بركندنش را دارد.
خاتمي كه خود مي‌ دانست مرد ميدان بلا نيست از همان ابتدا تأكيد داشت كه براي ايجاد تحول اساسي در نظام و دستگاه حكومتي بايد سازمان و حزب و تشكيلات به وجود آورد. او طي نخستين سال رياست جمهوري‌ اش مكرّر ياد آور شد كه دولت نمي‌ تواند راهبر تحولات باشد بلكه فقط قادر است زمينه تحول را فراهم كند و اين وظيفه نهادهاي حزبي و اتحاديه‌ها و انجمن‌هاي صنفي و فرهنگي و حقوقي و هنري است كه مطالب جامعه را در قالبهائي قابل قبول مطرح و تطبيق آن را پيگيري كنند. خاتمي در جريان انتخاب وزيرانش دريافته بود صرف داشتن بيست و چند ميليون راي در نظام ديني امنيتي ولايت فقيه، كه نايب امام زمان تصميم گيرنده نهائي است به رئيس جمهوري آزادي مطلق براي گزينش همكارانش نمي‌دهد. در عين حال او همه گاه تلاش مي‌كرد گاه با خوش خدمتي و زماني با عقب نشيني‌هاي مكرّر اين تصور را كه هم چون بني‌ صدر قصد قبضه كردن همه قدرت را دارد از ذهن خامنه ‌اي و پدر خوانده‌هاي مافياي قدرت بزدايد اما هيچكدام از اين اقدامات باعث نشد بدگمانيهاي او زايل شود. حضور كساني مثل حجاريان، تاج‌ زاده، ربيعي، تهراني و… در جمع مشاوران او و برپائي تشكيلاتي به اسم جبهه مشاركت (كه هرگز تبديل به يك حزب واقعي نشد و هنوز هم بيشتر شبيه به يك كلوپ دوستانه است و در دوران خاتمي در عين حال به مركز كاريابي نيز تبديل شده بود) در حمايت او و با دبيركلي برادرش دكتر محمدرضا كه برخلاف خاتمي، اهل مماشات و دستبوسي سيدعلي نبود ــ تا حدودي به دليل پيوندش با خانواده خميني و بي ‌تجربگي ‌اش در ميدان سياست كه باعث مي ‌شد گهگاه بيگدار به‌ آب زند ــ همراه با روزنامه‌هاي اصلاح طلبي كه بعضا مثل خرداد و فتح و تا حدودي صبح امروز و جامعه و جايگزينهايش، نه تنها عملكرد خامنه ‌اي و ميدان اختيارات او را زير سئوال بردند بلكه با گشودن جبهه سومي (جبهه نخست عليه مافياي مؤتلفه و حوزه و امنيت خانه ولي فقيه و جبهه دوم عليه حاشيه ولي فقيه و به مرور خود او گشوده شد) عليه هاشمي رفسنجاني، دشمن قدرتمند ديگري را به جمع دشمنان خاتمي و انديشه اصلاح روانه كردند، از جمله عوامل مؤثري بود كه مانع از موفقيت خاتمي علي ‌رغم عقب نشيني‌ها و امتياز دادنهايش در جلب اعتماد خامنه‌ اي مي‌ شد.
به اعتقاد من رفسنجاني و وابستگانش و در رأس آنها غلامحسين كرباسچي شهردار وقت و روزنامه همشهري با تيراژ 350 هزاري نقش اساسي در پيروزي خاتمي داشتند و خيلي طبيعي بودكه بهره ‌ماني اهل حساب و كتاب براي رضاي خدا و مصلحت ملت اين كار را نكرده بود بلكه او انتظار داشت خاتمي از فرداي پيروزي هر روز به قول معروف به درب خانه كاخ مرمر سر بزند و از حاج ‌آقا، طلب خير و بركت و راهنمايي كند. در عين حال رفسنجاني به دنبال آن بود كه موقعيت و جايگاه و امكاناتش نه تنها حفظ شود بلكه به مرور بتواند با كمك اصلاح طلبان زيرآب سيدعلي را بزند و به آ‌رزوي هميشگي ‌اش كه نشستن بر كرسي رهبري است برسد. زماني كه در جريان انتخابات دوره ششم، مشاركتي‌ها حاضر نشدند نام رفسنجاني را در فهرست خود بگذارند و در مورد فائزه نيز قبولشان مشروط بود و همين باعث انشقاق در جبهه اصلاح طلبان و كارگزاران شد، و سپس در پي اعلام نتايج، رفسنجاني را كه زخمي و غضبناك با لطف سيدعلي در جايگاه آخرين فهرست نمايندگان تهران قرار گرفته بود، تا حد به سخره گرفتن او تحقير كردند، شيخ بهرماني با همه نيرو به ريشه كني خاتميون پرداخت.
مجلس ششم با همه اعتبارش و حضور چهره‌هاي شجاع و مبارزي مثل فاطمه حقيقت ‌جو، احمد بورقاني، جلالي‌ زاده، انصاري ‌راد، الهه كولائي و حلقه پرتوان هيأت رئيسه كروبي، بهزاد نبوي، محمدرضا خاتمي و… از همان آغاز با حكم حكومتي خامنه ‌اي در مورد مطبوعات عملا فلج شد، به گونه‌ اي كه 70 درصد از مصوباتش در شوراي نگهبان رد شد و آن دسته از لوايح كه راهي مجمع تشخيص شد نيز با تغيير موضع رفسنجاني بخت تصويب پيدا نكرد. حتي خاتمي نتوانست دو لايحه‌اي را كه در پايان عمر مجلس براي اصلاح قانون انتخابات و تبيين وظايف و مسئوليتهاي رئيس جمهوري ارائه كرد به تصويب برساند. اين مقدمه را داشته باشيد تا در شماره آينده پيش زمينه‌هاي روي كارآمدن عقب مانده ترين كادرهاي ثانويه جمهوري ولايت فقيه در انتخابات انجمن شهر و مجلس هفتم و در نهايت رياست جمهوري را بررسي كنيم. سونامي احمدي ‌نژاد بدون هشدار و ناگهاني در سرزمين ما رخ نداد بلكه، اگر به خاطر داشته باشيد پس از انتخاب احمدي‌ نژاد به شهرداري تهران، در همين زاويه نوشتم كه اين تيرخلاص زن اوين، براي انجام مأموريت مهمتري از شهرداري تهران به صحنه آورده شده است.

شنبه 31 دسامبر تا دوشنبه 2 ژانويه
1 ــ نخست سال نوي ميلادي را به همه هموطنانم و به ويژه پيروان عيسي بن مريم پيامبر عشق و دوستي و روشنائي تبريك مي ‌گويم باشدكه سال تازه‌ براي ما گرفتاران غم دوري از خانه پدري سال زيارت كعبه دلهامان ايران باشد. گو اينكه در ستيز با جهل و استبداد و نفرت و فريب حاكم بر وطنمان نمي ‌توان به دعا بسنده كرد كه بي ‌همت و اراده آهنين و شجاعت و همدلي نمي‌ توان خانه پدري را از چنگ ولي فقيه و ذوب شدگان در ولايت زور و زر و فساد و تزوير و ريا به درآورد اما چنان خواجه بزرگ چنگ در ساز رحمت الهي زنيم و از پروردگاري كه ديرسالي رحمان و رحيمش خوانده بوديم و خميني و جلادانش، او را چون خود قاصم و جبار و ماكر و جلاد خواندند، بخواهيم ما را در نبرد با اهريمن استبداد و عفريت ارتجاع ياري دهد. همه ما در سال رفته از اين كه محمود احمدي ‌نژاد به عنوان رئيس جمهوري كشورمان سخن مي ‌گويد احساس شرم كرديم. همه از اينكه خاصه مداح ولي فقيه، جنايت بزرگ نازيها عليه يهوديان را انكار مي ‌كند رنج برديم. از اين كه جاهلي درنده خوي و متظاهر و خرافاتي بر تخت رياست نشسته و مدعي است انوار الهي او را در ميان گرفته و امام زمان راهنماي اوست به خشم آمديم. با مشاهده صحنه گرداني شيخ فاسد شاهدپرست قم مصباح يزدي از ديو و دد ملول بوديم و چراغ به دست به دنبال انسان به هر برزن و بازار سياسي سر مي‌كشيديم.
حال بيائيم با دلهائي كه پر از عشق خانه پدري است آرزو ‌كنيم امسال بر كينه‌ها و حسادتها فائق آئيم، مهر و عشق پيوندمان دهد و همدلي و همبستگي شعار ما باشد. باور كنيد با اندكي همدلي و خلوص مي ‌توانيم از پيوند خود راهي سازيم تا آن قبله غمزده پر درد… دعا كنيم كه خداي ما دعاي خسته دلان مستجاب كند.

زلزله خدام
2ــ سخنان عبدالحليم خدام فرد دوم سوريه در 35 سال گذشته، نه تنها سوريه و لبنان را لرزاند بلكه در جهان عرب (و نيز ايران) اين سخنان كه روز سي ‌ام دسامبر در ديداري بحث ‌انگيز بين خدام و تلويزيون العربيه كه در دوران رياست دوست آزاد انديشم عبد الرحمن الراشد بر اين شبكه به مهمترين و پربيننده‌ ترين شبكه تلويزيوني ماهواره ‌اي عرب زبان تبديل شده است، عنوان شد، تكانهاي محسوسي را باعث شده كه در تمام اين روزها آثار و پيامدهايش را دنبال مي ‌كردم. نخست بايد ديد خدام كيست و چرا سخنان او تا اين درجه براي رژيم فاسد و سركوبگر سوريه نگران كننده بود كه ساعاتي بعد از انتشار آن، پارلمان نوكرصفت حزب بعث خواستار محاكمه خدام به جرم خيانت عظمي شد و رئيس نظام بشار الاسد به گفته يك مقام امنيتي سوريه، فرمان قتل خدام را به هر قيمت صادر كرد.
خدام عقل حسابگر رژيم سوريه بود. نيم قرن پيش از اين او و حافظ اسد كه در آن زمان سرگرد جواني در نيروي هوائي سوريه بود باهم آشنا شده بودند. آشنائي كه پانزده سال بعد در جريان جنبش اصلاح (الحركه التصحيحيه) به ثمر نشست و آن زماني بود كه حافظ اسد با بركناري رفقاي بعثي‌اش نورالدين اقاسي و صلاح جديد و يوسف زوعين، قدرت را به دست گرفت و خدام به عنوان وزير خارجه و معاون نخست وزير و سخنگوي خونتاي جديد بعثي، در برابر خبرنگاران ظاهر شد تا بيانيه نخست شوراي انقلاب را بخواند. طي سي سال خدام عقل خردگراي اسد بود. رهبر سوريه آنقدر به او اعتماد داشت كه طرح بركناري و تبعيد برادرش رفعت الاسد را به دست او به اجرا درآورد. به طور كلي حافظ الاسد، لبنان را به خدام داده بود. او بود كه با برقراري روابط نزديك با قطبهاي قدرت در لبنان موفق شد در زماني بيشتر از ربع قرن عملا لبنان را به ايالتي سوري تبديل كند كه دولتمردانش براي انجام كوچكترين امور مجبور بودند با ابوجمال (خدام) مشورت كنند. با آنكه غازي كنعان رئيس استخبارات نظامي سوريه و وزير كشور بعدي كه به خودكشي وادار شد در عمل حاكم لبنان بود، اما خدام كلمه پاياني را در اختيار داشت. زماني كه حافظ الاسد در پي مرگ پسر بزرگش تصميم گرفت بشار را به وليعهدي انتخاب كند، او را به خدام سپرد. اما از همان آغاز پيدا بود كه به قول معروف شيمي اين دو با هم در تجانس نيست. با مرگ حافظ با كمك خدام فرزند او به تخت نشست اما خيلي زود خدام دريافت «اين پسره جعلّق» بيش از آنكه گوش به نصايح معلم خردمندش بدهد دلبسته مداحي و… مالي كساني مثل آصف شوكت شوهرخواهرش و رستم غزاله جانشين غازي كنعان در لبنان است… سرانجام در كنگره اخير حزب بعث خدام بعد از حمله شديدي به رژيم از همه سمتهاي خود كناره گرفت و به پاريس رفت تا خاطراتش را بنويسد.
جمعه شب اما او سكوت را شكست و طي سخناني تكان دهنده عملا تأييد كرد رفيق الحريري به دستور بشار الاسد كشته شده است و آدم جنايتكار فاسدي مثل رستم غزاله بعد از قتل حريري 35 ميليون دلار از بانك مدينه در بيروت دستخوش گرفته است. خدام، بشارالاسد را به خود پرستي، استبداد، جهل و حماقت متهم كرد و يادآور شد ميان وفاداري به نظام و وطن وفاداري به وطن را برگزيده است.
خدام ميخ آخر را بر تابوت حكومت سوريه كوبيد. يادتان باشد رژيم سوريه با توجه به نبودن بديل مردمي هميشه مدعي بود اگر من سقوط كنم سوريه بدتر از عراق خواهد شد. حالا خدام مي ‌گويد ابدا، ما هستيم و مي‌توانيم از عراقي شدن سوريه جلوگيري كنيم.
به شما قول مي‌دهم امسال ما شاهد ظهور عبدالحليم خدام جمهوري ولايت فقيه در خارج كشور خواهيم بود.

January 6, 2006 06:23 PM






advertise at nourizadeh . com