February 02, 2006

… چند نشيني كه خواجه كي به در آيد؟

يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سه‌شنبه 24 تا جمعه 27 ژانويه
پيشدرآمد: عصر يكشنبه براي ما به غربت نشستگان چيزي شبيه غروبهاي جمعه خانه پدري است. با اين حساب كه حتي اگر به قول شهيار قنبري رفيق دير و دورم جمعه‌ها جاي بارون خون مي‌چكيد، مي‌شد به صله ارحام اندوه از دل زدود. سري به عمو و دائي و خاله و... زد، از بزرگترها احوال پرسيد، ره به سوي تجريش كشيد (و اگر در هر جائي بودي تجريش مانندي پيدا مي‌كردي، كنار زاينده رود، حافظيه، كوه سنگي، شاهگلي و…). اينجا در تبعيدگاه ناخواسته اما، بسياري از ما چنان تنهائيم كه نه مي‌توان سر به كوي دوست كشيد و نه تجريش واره‌هاي بلاد فرنگ مي‌تواند حتي ساعتي دلي را كه ديگر بي‌طاقتي‌اش را با اطوارهاي گاه و بي‌گاهش اعلام مي‌كند و نياز به «آنژيوگرافي» جزئي از نيازهاي زندگي مي‌شود، آرام كند، پناه من يكي، همين خيمه‌گاه يكهفته با خبر است.

به چشمه آب ديده وضو مي‌گيرم و به درون مي‌روم گاهي درنگ من سه چهار ساعتي طول مي‌كشد و گاهي بيشتر. به اين دليل درددلهاي هر از گاه مرا فريادي بدانيد كه از دل خسته برآمده است. اگر ياد رفيقان ديروزم را مي‌كنم براي اين است كه دلم برايشان تنگ شده، چندي قبل كه در برنامه شبكه ياران و پيش از آن در همين زاويه، يادي از مدرسه «ايران»، بانوي بزرگوار شوكت ملك جهانباني، بابانقلي، ايران خانم شمس دخترشان و منيژه بانو كردم كه به همسري برادر پادشاه رفت و لقب شاهزادگي‌اش (به علت انتساب به سلاله قاجار) به والاگهر در سلاله پهلوي‌ها تبديل شد، بي آنكه انتظارش را داشته باشم روزي پستچي كه اغلب فقط قبض و جريمه و صورتحساب براي ما مي‌آورد، نامه‌اي آورد كه با بازگشودنش جوشيد چشمه‌هاي سرشكم به ديدنش… نامه‌اي بود از منيژه بانو زيباترين پريچه دنياي پاك كودكانه ما، اظهار لطفي و اشارتي به گمشدگان عزيزم از خاندان شوكت ملك بانو. اما ايشان كرم را به مرحمت پيوند زده بود آنهم با ارسال عكسي از جشن پاياني سال تحصيلي در مدرسه ايران كه گمان مي‌كنم در همه ايران نمونه بود. يكي از آن سالهاي كودكانه خوشبخت، سالهاي خاكستري با تصوير خاكستري. در ميان كودكاني كه هر يك در لباسي با چهره‌هاي رنگ خورده از كف «ميس هرمينه» معلم زبان انگليسي، سر بالا گرفته بودند تا دوربين مرحوم زرافشان كه بعدها بسياري از لحظه‌هاي خبر و گفتگو را براي من ثبت كرد مبادا محو زيبائي منيژه بانو شود و فراموششان كند، خودم را پيدا كردم. هاي علي‌رضا در آن سال كه هنوز شش سالگي را پشت سر نگذاشته بودي، فكر مي‌كردي روزي خواهد آمد كه ذره ذره جانت در فاصله شش هزار كيلومتري خانه پدري، به ديدن تصويري از صحنه نمايش مدرسه ايران، تب كند، بگريد، بخندد و يكباره هزاران تصوير چنگ در روح و يادت بزند؟
راستي امروز در جهاني كه به قولي دهكده‌اي به هم پيوسته بيش نيست، حكومتهاي چند كشور، با مرزهاي خاردار ايدئولوژي و مذهب و تكفير و ارتداد و... مانع از ورود ميليونها تن از شهروندانش مي‌شوند؟ جمهوري ولايت فقيه در صدر اين حكومتها قرار دارد كه تعدادشان از شمار انگشتان يك دست هم كمتر است. كره شمالي، سوريه، ميانمار يا برمه و تا حدودي كوبا و زيمبابوه در رده‌هاي بعدي قرار مي‌گيرند.
البته براي ديدار از خانه پدري مي‌توان بليط يكسره گرفت و از مهرآباد زير سايه سربازان گمنام و معروف امام زمان خيابان پاسداران ـ سلطنت آباد سابق ـ به اوين و زندان 66 سپاه و… نقل مكان كرد اما طبيعي است كه راه برگشتي وجود ندارد و براي ما نيز فقط جواز خروجي جهت بهشت زهرا صادر مي‌شود و يا بايد در شوهاي امنيتي رقصي چنان كه با ساز مرتضوي و حسين شريعتمداري و البته محسن اژه‌اي هماهنگ باشد انجام داد و سر به آستان ملك پاسبان قائد امت و ولي امر مسلمانان جهان سائيد و…
در هيچ سرزميني منهاي عراق در عهد صدام حسين و چند سرزميني كه قبلا ياد كردم و البته جمهوري ولايت فقيه، مانع از آن نمي‌شوند كه فرزندان در لحظه وداع ابدي با پدر و مادر خود بخت بوسيدن پيشاني آنها را داشته باشند. دو هفته بود «مريم شانسي» كه ديرسالي خواهر مهربان دانشجويان مبارز ما بود و در 18 خرداد و روزهاي پس از آن تا آن دم كه وحشيانه دستگير و شكنجه‌اش كردند شجاعت و پايداري خود را ثابت كرد به من زنگ مي‌زد كه «مادر سخت بيمار است و او را به بيمارستان برده‌اند و آيا اين امكان وجود دارد كه مخفيانه به ايران بروم و يكبار ديگر بغلش كنم و گيسوانش را ببويم و سر بر زانويش گذارم…؟ مي‌گفت و مي‌گريست و من خواهر دردديده‌ام را تسلا مي‌دادم كه طاقت داشته باش انشاءالله مادر سلامت خود را باز خواهد يافت و نزد تو خواهد آمد و… اما ديدار مريم هم با مادرش به قيامت افتاد. و خدا مي‌داند در زماني كه همت و غيرت نيز هم چون حميّت و شهامت در ملك عجم چنان در سايه شمشير ولي فقيه زير چتر مصلحت و تقيه و در مورد بعضي‌ها پول و آپارتمانهاي هزار متري و ويلاي شمال و كيش و… خزيده است كه دو هزار راننده و كارمند و كارگر شركت واحد در برابر رژيم سبع تنها مي‌مانند و حتي دستگيري فرزند دوساله آنها و همسران دلاورشان و شكنجه و… آنها نيز رگ غيرتي را به جوش نمي‌آورد و در خارج نيز علماي اعلام اپوزيسيون بعد از 27 سال هنوز گريبان يكديگر را بر سر اين مي‌گيرند كه ميخ 28 مرداد را كرميت روزولت و يا شعبان جعفري به تابوت دمكراسي كه در آن نه پارلماني در كار بود و نه احزابي مسئول و در انديشه مصالح عاليه وطن در ميدان، كوبيدند و يا اينكه در به صليب كشيدن مرده مردمسالاري ملت تب زده مشاركت عامه داشت؟ و جعبه‌هاي فضائي تصوير و صدا، كه ماشاءالله تعدادشان علي‌رغم هزينه بسيار و ضررهاي كلان روز به روز در افزايش است، هر رقيبي را عامل جمهوري ولايت فقيه مي‌خوانند و صبح تا شام هم چون مرحوم دائي جان ناپلئون به كشف توطئه و هشدار دادن در باب توفانهائي كه فنجانهاي آنها را مي‌لرزاند مشغولند،… ديدار هزاران تن ديگر از جمع ما نسل رو به انقراض با عزيزانمان و با خانه پدري به قيامت خواهد افتاد. نگوئيد طرف مأيوس شده و روحيه‌اش را باخته است. مطمئن باشيد تا زماني كه نفس همت كند و جان رفيق راه افتد، براي اهل ولايت فقيه با نوشته‌ها و گفته‌هايم كابوس خواهم بود. اما حق درد دل كه دارم. چه كسي گفته كه آدمهائي مثل ما فقط بايد به فروش «اميد» و يا رنگين كردن روياها و آرزوها مشغول باشند. بالاخره اگر ذره‌اي انصاف در كار باشد به ما هم حق مي‌دهيد روزها و هفته‌ها، با لبخندي بر لب و كلام، و تاكيد اينكه «به گامي دگر كشور صبح پيداست»، خود نيز در كنار پزشك يك آنژيوگرافي از قلب مربوطه بكنيم و تصاويرش را نيز به تماشاي شما بگذاريم.

خانه تزوير حماس ويران شد

1 ـ بله از همان ساعات نخست اعلام پيروزي «حماس» خانه تزوير و رياي اين دنبالچه‌هاي اخوان‌المسلمين ويران شد. و حضرت خالد مشعل كه بعد از دستبوسي اخير ولي امر مسلمانان چهارراه آذربايجان و دريافت جيره ده ميليون دلاري به امر آقا، از دستان مبارك شيخ محمد حسن اختري و كيف مرحمتي مملو از صد دلاري از برادر آصف شوكت شوهر خواهر ولي بعثي سوريه، حتي پيش از رسيدن خبر پيروزي در انتخابات، كيفور و نشئه بود ناچار شد اعلام كند من شريف امامي ديروز ـ ببخشيد،‌خالد مشعل ديروز ـ نيستم. و آن حماسي كه قرآن به سر مي‌گرفت و رهبرانش با ريش و پشم و حجاب و تسبيح و البته انتحاري و موشكهاي قسّام مشغول مبارزه بودند با حماس امروز كه مي‌خواهد كابينه تشكيل دهد، فرق بسيار دارد. در واقع اهل جمهوري ولايت فقيه (منظورم رهبران و پايوران رژيم است) بدون آنكه تجربه تعامل با احزاب دست نشانده اسلامي و هم مسلكان مؤمن به اسلام ناب انقلابي محمدي در دو وجه شيعه و سني آن در تركيه و عراق و مصر و كويت و بحرين درسي به آنان آموخته باشد، چنان با شنيدن خبر پيروزي حماس به رقص و پايكوبي برآمدند كه گمان مي‌كردي به جاي «اسماعيل هنيه» قرار است اصغر حجازي كابينه تشكيل بدهد و وزارت ارشاد فلسطين نيز نصيب حسين بازجوي شريعتمداري خواهد شد كه با به‌وزارت رسيدن دستيارش صفار هرندي مدتي است دچار حزن دروني شده است. باور كنيد وقتي من تلويزيونهاي سحر و العالم و جام جم رژيم را مي‌ديدم لحظه‌اي حس كردم انگار قرار است آقاي ولايتي عهده‌دار وزارت خارجه فلسطين و محمد باقر ذوالقدر سرپرست نيروهاي امنيتي در غزه بشود.
جالب اين است كه هرجا دو تا اسلامي در انتخابات پيروز مي‌شوند و يا دولتمردي از اعتقادات ديني خود سخن مي‌گويد، بوقهاي تبليغاتي جمهوري ولايت فقيه به كار مي‌افتد تا ثابت كند اينها همه از صدقه سر انقلاب اسلامي و دعاي خير امام خميني و البته مراحم قائدامت تحقق يافته است. نخست اجازه دهيد دلايل پيروزي حماس را برشمرم.
1 ـ برخلاف جنبش فتح (الفتح غلط است و من اين را هزار بار هم در ايران و هم در خارج گفته و نوشته‌ام ولي باز مي‌بينم خيلي‌ها مي‌نويسند و مي‌گويند الفتح) كه به علت بازيهاي عرفات و بعد از او ادعاي ارث بري «ابو»هاي فلسطيني عملا چندپاره شده بود و حتي در آستانه انتخابات به علت اختلافهاي عميق بين مروان البرغوثي كه در زندان است و گاردهاي قديمي فتح و نيز درگيري بين رياست جمهوري و دولت و دستگاههاي امنيتي با جناح نظامي زيرزميني جنبش نزديك بود در دو فهرست در انتخابات شركت كند، حماس بسيار منسجم با كنترل كامل جناح نظامي‌اش كه آتش بس با اسرائيلي‌ها را به طور كامل رعايت مي‌كرد وارد معركه انتخابات شد.
2 ـ فساد گسترده در شبه دولت فلسطين (باز هم يادگار از زمان عرفات كه مي‌خواست همه را راضي نگاه دارد) و گسترش فقر و يأس و نااميدي، متوقف ماندن پروژه‌هاي عمراني و توسعه اقتصادي نتيجه انتفاضه سوم و سياستهاي اسرائيل در تضعيف بنيان شبه دولت فلسطين، عملا ميدان را براي حماس، هر روز بازتر و بازتر كرد. شمار كثيري از فلسطيني‌ها كه سكولارترين عربها هستند به خاطر شعارهاي حماس و ميثاق اسلامي‌اش، به نامزدهاي اين گروه رأي ندادند بلكه به‌علت بيزاري از فتح (نه به عشق علي بل از سر كين به معاويه) به حماس رأي دادند.
3 ـ حماس از زماني كه با پيروزي در شماري از شهرها و روستاهاي فلسطين در انتخابات انجمنهاي شهر و روستا، كنترل اين انجمنها را به دست گرفت، برخلاف فتح، با ارائه خدمات صادقانه به مردم، اعتبار و جايگاه خود را نزد توده‌ها افزايش داد. در عين حال ضمن آنكه چراغ مساجد و مدارس ديني را روشن نگاه مي‌داشت تلاشي براي بستن ميكده‌ها و امر به معروف و نهي از منكر نكرد. مردم را به حال خود گذاشت. حتي در چند مورد با راي دادن به زنان مسيحي عضو انجمنهاي شهر و روستا براي رياست اين انجمنها، نشان داد كه اهل تسامح و تساهل است. و همين امر كمك بسياري به حماس در انتخابات پارلماني اخير كرد.
4 ـ رهبران حماس در ميان مردم مي‌لوليدند در حالي كه «ابو»هاي فتح در اتومبيلهاي ليموزين ضدگلوله رفت و آمد مي‌كردند و برخلاف حماسي‌ها كه كوخ نشين و اردوگاه‌نشين بودند، با داشتن ويلاهاي باشكوه با چشم انداز دريا و نخلستانها و زيتونستانهاي زيبا در جهان ديگري زندگي مي‌كردند.
با اين مقدمات حماس پيروز شد. اما آرزوهاي رهبران حماس هرگز پيروزي كامل نبود. آنها مي‌خواستند فتح با تفاوت چند كرسي پيروز شود و آنها اقليت قدرتمندي باشند كه استخوان لاي زخم مي‌گذارد و با روش شترمرغي هم انتحاري تربيت مي‌كنند و به اسرائيل موشك مي‌زنند و از جمهوري ولايت فقيه و ولايت بعث دستخوش مي‌گيرند و هم سهمي از كباب قدرت طلب مي‌كنند. هم خواستار نابودي اسرائيل مي‌شوند و هم از خوان كرم آمريكا و اتحاديه اروپا ـ كمكهاي سخاوتمندانه به دولت فلسطين ـ نصيب مي‌برند.
اما نتيجه انتخابات در عين آنكه پيروزي آنها را به صورت كامل محقق ساخت بار سنگيني را بر دوششان گذاشت كه هنوز چيزي نشده كمر رهبران داخل و خارج حماس زير آن خم شده است. البته آقاي خالد مشعل و برادر نزار احمدون و برادر عمرو و برادر زيد كه در سوريه و اردن و لبنان و ايران زندگي مي‌كنند (و اخيرا از بركات دلارهاي ولي فقيه سايت فارسي هم درست كرده‌اند) وضع بهتري دارند اما آنها كه در داخل فلسطين زندگي مي‌كنند در برابر مسئوليتي كه راي دهندگان بر دوش‌شان گذاشته‌اند ناچارند قواعد بازي سياسي را بپذيرند. اين قواعد را محمود عباس (ابومازن) رئيس جمهوري فلسطين هم در گفتگوي تلفني با خالد مشعل و هم در ديدار با اسماعيل هنيه آشكارا عنوان كرده است:
ـ انتخابات در سايه قرارداد اسلو برگذار شد بنابراين برنده آن در درجه اول بايد به اسلو وفادار باشد. (يعني اينكه دولت اسرائيل را به رسميت بشناسد و اصول بازي را در رابطه با دست كشيدن از خشونت و گفتگو با اسرائيل رعايت كند).
به اين ترتيب اگر حماس تشكيل دولت را قبول كند نخست بايد:
الف: به قانون اساسي فلسطين سوگند ياد كند. در اين قانون اساسي ضمن پذيرش دولت اسرائيل، حدود دولت فلسطين اراضي اشغال شده در جنگ شش روزه ژوئن 1967 مي‌باشد.
ب: نقشه راه را بپذيرد و با همه توان خود براي موفقيت اين طرح تلاش كند.
ج: فلسطين سرزمين همه اديان الهي است بنابراين دولت فلسطين حافظ پيروان همه اين اديان است. و دين دولت «آزادگي» است و سكولاريسم مبنا و اساس كيان فلسطيني است.
د: شبه دولت فلسطين به عنوان عضو ناظر در سازمان ملل براي آماده براي پذيرفته شدن به عنوان يك دولت مشروع در اين سازمان مواثيق و معاهدات بين‌المللي را پذيرا باشد. منشور ملل متحد را امضا كرده است و هر دولتي با هر انديشه‌اي در فلسطين روي كار آيد بايد به منشور و مواثيق سازمان ملل وفادار باشد.
خالد مشعل رئيس دفتر سياسي حماس يك روز پس از پيروزي حماس در انتخابات در يك مصاحبه مطبوعاتي در دمشق اعلام كرد كه در تعامل با قرارداد اسلو، خردمندانه عمل خواهد كرد. اسماعيل زهار از رهبران حماس در غزه اما فراتر از اين رفت و گفت حماس چهارچوب قراردادهاي موجود را بين دولت فلسطين، اسرائيل و جامعه بين‌المللي رعايت خواهد كرد. در برابر اعتراض گسترده زنان فلسطيني كه نگراني خود را از فرداي «يا روسري يا توسري» ابراز مي‌كردند و سخنان خانم دكتر حنان عشراوي دولت زن سرشناس فلسطيني مبني بر اينكه حماس غلط مي‌كند بخواهد روسري سر ما كند، هم خالد مشعل و هم آقايان زهار و هنيه اعلام كردند حماس به هيچ روي درصدد برقراري يك حكومت اسلامي نيست يعني اينكه مسيحاي من اي ترساي پير پيرهن چركين / دلت خوش باد كه ما قصد اسائه به ساحت مقدس دختر رز را نداريم و چراغ ميكده‌ات تا هميشه روشن باد. و خانم عشراوي! قصد جسارت به شما را نيز نداريم و گيسو بيفشان تا كه روزم تيره داري!…
انسان وقتي در اپوزيسيون قرار دارد مي‌تواند خيلي حرف بزند، باد راديكاليسم توي گلو اندازد و مثل حزب كمونيست كارگري يكشبه با سيصد و سيزده عضو وعده دهد با ظهور مجدد حضرت رهبر فقيد ايران را بهشت برين مي‌كند و يا چون آن زنده ياد ديگر در جوار وطن آنهم در زندان آمريكائيها خواب ببيند همراه با رئيس جمهوري مقاومت در كاخ سعدآباد، مشكلات ايران را با يك فرمان حل مي‌كند. خميني و دار و دسته‌اش نيز همين حرفها را مي‌زدند. برق و آب مجاني و سهم النفط و… موضوع اما وقتي بر سرير قدرت نشسته‌اي فرق مي‌كند. البته حماس نمي‌تواند مثل اهل ولايت فقيه مباني اسلام ناب محمدي انقلابي را در فلسطين برقرار كند. فلسطيني‌ها با بقيه ملتها فرق دارند. بنابراين تن به اصول و قوانين بازي مي‌دهند و ريش مي‌تراشند و هم چون يك حزب عاقل مدرن، سكان سياست را به دست مي‌گيرند و در اين صورت نيز اگر حداكثر يك سال بعد براي مردم كار درست نكنند و اوضاع را بهبودي نبخشند، همانها كه امروز رأيشان را به نامش ثبت كردند توي خيابان مي‌ريزند و انتفاضه چهارم را براي بيرون ريختن‌شان از قلعه قدرت آغاز مي‌كنند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه با توجه به سنگيني مسئوليت از زير آن شانه خالي كنند. رهبران حماس مي‌گويند ما مي‌خواهيم دولت ائتلافي ملي با فتح و ديگر گروههاي فلسطيني برپا كنيم. ابومازن و صائب عريقات و نبيل شعت و جبريل رجوب و … ديگر رهبران فتح مي‌گويند: اختيار داريد حكومت را بايد خود تشكيل دهيد. استخوان لاي زخم بس است. اين گوي و اين ميدان بيائيد و بگيريد و بزنيد. دعاي خير ما نيز همراه شماست.

شنبه 28 تا دوشنبه 30 ژانويه

درسي كه كويتي‌ها به اهل منطقه آموختند

سعدالعبدالله را كه قادر نبود يك جمله سوگند پذيرش امارت را ا دا كند و ديرگاهي است به يك مجسمه تبديل شده، با قيام و قعودي در مجلس الامه (پارلمان) كويت كنار گذاشتند. يك هفته شيخ صباح الاحمد نخست وزير كوشيد امير بيمار را كه بعد از درگذشت شيخ جابرالاحمد به حكم ولايتعهدي به امارت رسيده بود وادارد محترمانه كنار رود. (امير داراي جايگاه ويژه‌اي نزد مردم بود. او را قهرمان آزادسازي كويت لقب داده بودند. اما تقريبا سه سال بود كه به علت بيماري سرطان و الزايمر قدرت حركت و نطق را از دست داده بود)
شيخ سالم العلي 80 ساله و بزرگ خداندان صباح كه در ضمن فرمانده گارد ملي است در آغاز هفته سخت به امير بيمار چسبيده بود كه خير حضرت امير خيلي هم سرحال است و كسي حق بركناري او را ندارد. شيخ صباح كه بعد از آزادي كويت چه در مقام معاون نخست وزير و وزير خارجه و چه در مقام نخست وزير عملا اداره كشور را عهده‌دار بوده، بي‌اعتنا به بازيهاي سالم العلي و پسر امير و همسرش كه يك مهد علياي كويتي است زماني كه خبردار شد، از سوي امير نامه‌اي به جاسم الخرافي رئيس پارلمان داده‌اند كه و الاحضرت سه‌شنبه عصر براي اداي قسم به پارلمان مي‌آيد، نامه‌اي به پارلمان فرستاد كه دولت صبح سه‌شنبه خواستار برپائي جلسه سري است كه در آن مطابق ماده چهارم مربوط به گزينش امير در قانون اساسي نشان دهد كه سعدالعبدالله توان پذيرش مسئوليت را ندارد. به محض انتشار اين خبر پسر سعدالعبدالله به پارلمان رفت كه بابا مي‌گويند جلسه سوگند ما را يك روز جلو بيندازيد. اما الخرافي رئيس مجلس گفت ببخشيد وقت نداريم و دعوتنامه ها را براي عصر سه‌شنبه فرستاده‌ايم. به اين ترتيب صبح سه‌شنبه پارلمان بعد از شنيدن گزارش دو تن از وزيران درباره وضع جسمي امير به اتفاق آرا او را عزل كرد. و روز بعد نيز شوراي وزيران صباح الاحمد را به امارت برگزيد. و او يكشنبه اين هفته به پارلمان رفت و با اداي سوگند رسما به عنوان چهارمين امير كويت پس از استقلال اين امارت بر تخت اميري تكيه زد. حالا همه در انتظار تعيين وليعهد و نخست وزير هستند. قبلا وليعهد نخست وزير هم بود اما خود صباح الاحمد از سال 2003 اين قاعده را برهم زد. انتظار مي‌رود كه شيخ نواف وزير كشور به عنوان نخست وزير و احتمالا دكتر محمد الصباح وزير خارجه و داماد امير چند روزه سعدالعبدالله به ولايتعهدي برگزيده شود.
كويت از اين بحران بزرگ نيز به سلامت بيرون شد چون داراي نظام دمكراتيك پارلماني است. دمكراسي حتي در ابعاد كوچك و تعديل شده كويتي‌اش هزار بار بر رژيمهاي 9/99 درصدي چه چپ چه راست چه ولايت فقيهي و چه طالباني و اخوان المسلميني ارجحيت دارد.

February 2, 2006 09:15 PM






advertise at nourizadeh . com