April 27, 2006

شكر شكن شوند همه طوطيان هند… امّا

يكهفته با خبر

شكر شكن شوند همه طوطيان هند… امّا

سه‌شنبه 18 تا جمعه 21 آوريل

پيشدرآمد: زبان فارسي، به عنوان زبان ملي ما حلقه پيوند همه اقوام ايراني است كه مالك مشاع خانه پدري هستند. در عين حال فرهنگ ايراني با منظر دل انگيز و رنگارنگش، با زبان فارسي از يك سو تا افغانستان و آسياي ميانه بال گسترده است و از ديگر سوي در شمال عراق و نيز بخشهائي از هند و پاكستان علي‌ رغم همه تلاشها براي محو آن، همچنان حضوري پر رنگ دارد. با اين همه اين فقط زبان نيست (با توجه به حضور عرب زبانان و ترك زبانان و اردو زبانان در همسايگي ما) كه هر تحول و هر نگاه و نگرش تازه فرهنگي را (در هر دو عرصه دين و عرف) در ايران، به سرعت به «محوري» تبديل مي ‌كند كه گرداگردش، انديشه ورزان و اهل قلم و نظر در سرزمينهائي كه مردمانش به زبانهائي غير از فارسي، سخن مي‌گويند، گاه بحث و جدالي داغ ‌تر از آنچه در وطن خود ما هست پديدار مي ‌شود.

يكصد سال پيش مشروطه ايراني ابعادي بسيار فراتر از حوزه فارسي زبانان یافت، چنانكه عرف گرائي و تجدد دوران رضاشاهي بازتابي وسيع در عراق و افغانستان و مصر و… پيدا كرد. سپس جريان ملي شدن نفت و تحول مهمي كه اين جريان در عرصه فرهنگي و سياسي ايران به وجود آورد، مورد توجه همسايگان دور و نزديك ما قرار گرفت. عبد الناصر هيچگاه پنهان نكرد که انديشه ملي كردن كانال سوئز را، از جنبش زنده ياد دكتر محمد مصدق در ملي كردن نفت، الهام گرفته است. عبدالكريم قاسم بعد از كودتاي خونينش در عراق، چندبار ياد آور شد اين مصدق و ملي شدن نفت ايران بود كه در او و رفقاي نظامي ‌اش، انديشه برچيدن بساط استعمار و ملي كردن نفت عراق را، متبلور ساخت.
تا ظهور خميني و اسلام ناب انقلابي شيعه محمدي ولايتي، جنبشهاي سياسي و فكري در ايران كه الهام بخش روشنفكران و رهبران سياسي و فكري كشورهاي منطقه مي‌ شد، نگاه به جلو داشت و «مدرنيته» موتور محركه آن بود. اسلام سياسي تا پيش از ظهور خميني يكبار در جنگ المهدي با ژنرال گوردون در قرن نوزدهم در خرطوم به خون نشسته بود و حضورش نيم قرن بعد در مصر، به جز چند ترور، و سپس قلع و قمع پيروانش كه اوج آن در زمان عبد الناصر با اعدام سيد قطب عملي شد، به بار نياورد. اسلام سياسي نه در فلسطين جذابيت پيدا كرد و نه در عربستان سعودي كه رانده شدگان اخوان ‌المسلمين را از چهارسوي جهان عرب و اسلام پذيرا شده بود (سعوديها حالا آثار اين ميهمان نوازي‌ شان را با حيرت مشاهده مي‌ كنند. فعالان سوري و مصري و مغربي و اردني و… اخوان ‌المسلمين در دهه‌هاي 50 و 60 و 70 قرن گذشته ميلادي عملا كنترل نظام آموزشي سعودي را در دست داشتند و شاگردانشان كساني از نوع بن لادن و قحطاني و ديگر سلفي‌هاي تروريستي شدند كه امروز جهان متمدن را با ترور و جنايت به گروگان گرفته ‌اند. طي چند ساله اخير عربستان سعودي خود به عمده‌ترين هدف تروريستهاي سلفي تبديل شده است.)
خميني در كوزه ‌اي را گشود كه از آن غولي بيرون شد با نام «الصحوه الاسلاميه» ـ در نگاه مثبت يعني بيداري اسلام، و در معناي حقيقي يعني بن لادنيسم، طالبانيسم، و البته خمينيسم ـ روشنفكران جهان عرب و تركستانهاي اطراف ما و نيز شمال آفريقا، از جنبشهاي سياسي و فكري ايران تا پيش از ظهور خميني، پيام زندگي و بيداري و پيشرفت و مردمسالاري مي‌ گرفتند، خميني اما براي آنها قدرت دين را مجسم كرد. به آنها گفت با نام اسلام مي‌شود توده‌ها را فريفت، قدرت را قبضه كرد، خداي بخشنده و مهربان را پائين كشيد و الله قاصم جبار مكار منتقم را جاي او نشاند. خميني به همه دكان داران دين و رمالها و دعانويسهاي شيعه و سني در جهان اسلام پيغام داد، من آمده‌ ام حالا نوبت شماست. بيت ‌المال ملت ايران نيز در اختيار شماست. تنها چند ماه بعد از ظهور پرچم ولايت فقيه در ايران، «الحجيمي» يكي از جوجه‌ طلبه‌هاي وهابي در عربستان با سي چهل تن از امثال خودش به كعبه حمله برد تا با فتح مكه به ادعاي خودش قصه فتح مكه توسط پيامبر اسلام را تجديد كند. همانطور كه خميني مدعي بود ايران تحت سلطه آن پدر و پسر از اسلام دور شده و رژيم دين مردم را هدف قرار داده (در حالي كه پادشاه به عنوان يگانه شاه شيعه از سوي مراجع اصلي شيعه به رسميت شناخته شده بود و پهلوي دوم ايمان و اعتقاد خود را به مذهب نه تنها پنهان نمي‌ كرد بلكه سفرهايش به مشهد و روضه خواني دربار در محرم در مسجد سپهسالار و كاخ گلستان همراه با عطاياي مستمر ملوكانه به حافظان بيضه اسلام و سانسور كتابهائي كه خرده انتقادي به دين و مذهب داشت همگي نشانه آن بود كه حكومت او ضد دين نيست بلكه ضد استفاده سياسي از دين است. در زمان آن پدر و پسر هيچكس از دين برنگشت حال آنكه در دوران حكومت اسلام پناهان، و زير سايه عمامه ولي فقيه اول و دوم شاهديم كه امت یخرجون من دين الله افواجا، و تغيير مذهب كه در خارج وسيله ‌اي براي كسب پناهندگي است در داخل كشور به يك مظهر مشهور و ملموس تبديل شده است) در عربستان نيز الحجيمي و اتباعش مدعي بودند كفار بار ديگر بر كعبه مسلط شده‌ اند و بايد اسلام ناب را بار ديگر در جزيره ‌العرب برقرار ساخت. اين خميني بود كه آتش را برافروخت. اخوان‌ المسلمين در سوريه با اين گمان كه ولي فقيه ايراني با بالا رفتن پرچم برادري اسلامي در حما و حلب، جيش جرّار خود را به جنگ حافظ اسد بعثي لائيك مي‌ فرستد و خروار خروار دلار، براي برادران مبارزش در سوريه حواله مي ‌كند، دو سال بعد از برپائي نظام اسلامي در ايران، شورش بزرگ خود را عليه نظام علوي‌ هاي ضد دين آغاز كردند.

برادر حافظ اسد بعثي شهسوار اسلام
معروف الدواليبي نخست وزير اسبق سوريه و مرشد پيشين اخوان المسلمين سوريه جريان ديدارش را با خميني همزمان با شورش بزرگ اخوان ‌المسلمين در سوريه چنين شرح مي‌ دهد. «به او گفتم فرزندان و برادران و خواهران شما با الهام از انقلاب شما در سوريه به ‌پا خاسته ‌اند تا رژيم كافر بعثي را سرنگون كنند. خميني نگاه غريبي به من كرد و گفت: شماها بازي خورده ‌ايد. اسد برادر ما است. او يك شيعه مؤمن است. به خميني گفتم او نصيري ـ علوي ـ است اركان اسلام را قبول ندارد. اينها ادعا مي‌ كنند جبرئيل آيات را بر علي نازل مي‌ كرد و او به محمد منتقل مي‌ كرد. خميني با عصبانيت گفت، مزخرف است. اسد از ما است. برويد و از او معذرت بخواهيد. منهم عصباني شدم و گفتم پس اين ادعاها چي است كه راديو تلويزيون و روزنامه‌هاي شما در مورد برادري اسلامي عنوان مي‌ كند؟ خميني برخاست و بي آنكه جواب دهد از اتاق بيرون رفت. پسرش احمد و توسلي مدير دفترش رنگ به چهره نداشتند…»
باري اين بي ‌لطفي به اخوان ‌المسلمين سوريه البته در مورد نهضتي ‌هاي تونس، جبهه نجات اسلامي الجزاير، اسلامي‌هاي سودان و مصر و مغرب كه همگي سني بودند تكرار نشد بلكه ميليونها دلار براي آنها فرستادند، افرادشان را آموزش نظامي دادند تا با كشتار و ترور و بمب گذاري و دريدن شكم زنهاي حامله پرچم اسلام ناب را بالا ببرند. كار سازمانهاي شيعه نيز رونق گرفت كه آنها از خوديها بودند. در فاصله سالهاي 80 تا 88 پايان جنگ ايران و عراق بيش از دو ميليارد دلار جهت آموزش و تقويت گروههاي انقلابي شيعه در منطقه خرج شد. همزمان حزب ‌الله لبنان با كمكهائي كه از چند ده ميليون دلار آغاز شد و امروز به سالي 800 ميليون دلار رسيده است (خرج تلويزيون المنار و راديوي حزب ‌الله و نشرياتش فقط به تنهائي بالغ بر يكصد ميليون دلار در سال است) به تشكيلاتي تبديل شد كه امروز ده هزار حقوق بگير دارد، همراه با سه هزار رزمنده، ده هزار موشك و خمپاره بزرگ و كوچك، و واحدهاي انتحاري پروازي و دريائي و زميني ‌اش همگي زير نظر سپاه پاسداران آموزش ديده‌ اند و مي ‌بينند.
جهاد اسلامي با شيعه شدن رمضان شلح و فتحي شقاقي ـ كه اين يكي در مالت توسط مأموران موساد به قتل رسيد ـ و چهار تا فلسطيني ديگر به وجود آمد و امروز سالي يكصد ميليون دلار براي ملت ما هزينه بر مي ‌دارد. امروز احمدي ‌نژاد در چشم روشنفكران و آزادانديشان و نيروهاي سكولار در خاورميانه مظهر فريب و مرگ و استبداد و عوام زدگي مخرب است. در حالي كه عوام كالانعام در هيأت او، به جاي ديدن شيادي كه ادعاي كرامت مي ‌كند، به دنبال يك عبد الناصر كوچولو و يا صدام حسين ديگري هستند.
يكي از سرگرمي‌هاي من سرزدن به سايت تلويزيون العربيه و خواندن اظهارنظر بازديدكنندگان عرب مطالب خواندني سايت است. زير خبرهائي كه در رابطه با اظهارات احمدي ‌نژاد و برنامه اتمي ايران و يا جريان محاكمه صدام حسين منتشر مي‌شود، دو سوم اظهارنظرها رنگ و بوي اسلام ناب انقلابي محمدي از دو نوع شيعه و سني آن دارد. ابومحمد از مصر مي ‌نويسد، براوو احمدي ‌نژاد، و ابو زهرمار از امارات ضمن ستايش تحفه گرمسار، آرزو مي ‌كند كه جمهوري ولايت فقيه با موشك شهاب 3 و بمب اتمي ‌اش، آمريكا را ويران كند. ابو زهرا براي صدام شعر مديحه مي ‌سرايد و ابو حمار تكريتي خونخوار را در مقام قديسين قرار مي ‌دهد. در برابر اين وضع، جامعه روشنفكري خاورميانه و پرچمداران تجدد و مدرنيته نيز نگاه به ايران دارند منتها نگاه آنها متوجه كساني هم چون عبد الكريم سروش و اكبر گنجي و مجتهد شبستري و روشنفكران و آ‌زاد انديشان ايراني است. مقاله ‌اي در رابطه با مبارزه زنان ايراني و جايگاه سيمين بانوي شعر بهبهاني و زناني از تيره نوشين خراساني و مهرانگيز كار و شيرين عبادي و فيلمسازاني از نوع تهمينه ميلاني و پوران درخشنده و… در الشرق الاوسط نوشتم. بيش از يك هفته به اظهارنظرهاي توام با اعجاب و ستايش دهها دانشجو و روشنفكر و هنرمند عرب پاسخ مي‌ دادم. امروز در دانشگاههاي لبنان و مصر و سوريه و تونس و… مباحثي كه سروش در رابطه با دين حكومتي و حكومت ديني مطرح كرده است، محور بحث و جدلي است كه بين سحرشدگان اسلام ناب انقلابي محمدي و آزادانديشان و سكولارها در جريان است. در سفر اخيرم به حاشيه خليج فارس، هر جا رفتم اگر جمع از اهل قلم و نظر و انديشه بود، سوالها گرد سروش و كديور و شبستري و عبادي و گنجي دور مي ‌زد و اگر حاضران از راهيان تركستان اسلام ناب محمدي طالباني و يا ولايتي بودند، سخن به احمدي‌ نژاد و سيد علي آقا و مصباح يزدي ختم مي ‌شد. به قول دوست نويسنده لبناني ‌ام «حازم صاغيه» ايران همزمان هم كعبه آزاديخواهان منطقه است كه چشم به كلام سروش و روشنگري‌ هاي گنجي و شهامت و آزاد انديشي شيرين عبادي و سيمين بهبهاني دوخته ‌اند، و هم «ارم عماد» نيروهاي ارتجاعي و تروريست در منطقه است كه احمدي‌ نژاد قهرمانشان و سيدعلي خامنه ‌اي مرشدشان براي عبور از پل صراط است.
صاغيه نيز مثل عبد الرحمن الراشد نويسنده سرشناس و مدير تلويزيون العربيه در حيرت است كه: شما چه ملتي هستيد كه هم از جمع شما سيد جمال الدين اسد آبادي و رضاشاه و مصدق و بختيار بيرون مي ‌آيد و هم شيخ فضل ‌الله نوري و خميني و خلخالي و احمدي ‌نژاد؟ يك وقت سفيرتان در بيروت علي دشتي است و زماني فخر مدرس همانكه نخستين سنگ بناي تروريسم و آدم ربائي را در لبنان بر زمين نشاند. شما كه هستيد كه هزاران انديشمند و دانشمند و متخصص در چهار سوي جهان داريد كه هر ملتي به داشتن يك صدم آنها افتخار مي ‌كند آن وقت نمايندگان كشورتان از نوع احمدي ‌نژاد و لاريجاني و حسين الله كرم هستند؟!
چه بگويم، رويم نمي‌ شود كه براي دوستان اهل قلم و نظرم در جهان عرب شرح دهم، در فرهنگ ما بلا و فتنه ‌اي ره يافته كه مي ‌توان عنوانش را نفاق و تقيه و تزوير گذاشت. ما همه مبتلا به اين بلا هستيم وگرنه متفكر دينمدارمان هم چون حجت‌ الاسلام دكتر محسن كديور كه 18 ماه در زندان ولي فقيه پوست انداخت نمي ‌آمد به جاي آنكه حرف دلش را باز گويد و فرياد زند به خداي كعبه اينها همه دكان است و دروغ و شارلاتانيزم، بكوشد خميني را از آنهمه جنايت و سياهكاري كه در عصرش رخ داد تبرئه كند و براي نيش زدن به ولي فقيه ثاني ادعا كند كه ولي فقيه اول فرشته بود و اگر عيبي هست در مسلماني سيد علي است و نه در ولايت فقيه. بله اگر ما گرفتار ضد فرهنگ تقيه و تزوير نبوديم، مي ‌توانستيم با فرهنگ و تاريخ و انديشه خود امروز قطب و محور توسعه و پيشرفت و مردمسالاري در منطقه باشيم، نه اينكه با تحفه‌هائي مثل تحفه گرمسار، اجاق ارتجاع و جهل و عقب ماندگي را گرم كنيم.

شنبه 22 تا دوشنبه 24 آوريل
جمهوري شيعه ستان اسلامي

1 ـ بگذاريد پيش از آنكه درباره جواد نوري المالكي نخست وزير جديد عراق و مرد شماره 2 حزب ‌الدعوه و تفاوتهاي او با ابراهيم الجعفري و نيز جلسه ويژه پارلمان عراق روز شنبه بنويسم، فشرده مقاله ‌اي خواندني را به قلم نويسنده آزادانديش و سكولار عراقي «محمد محبوب» كه در روزنامه ليبرال مسلك «الرافدين» چاپ بغداد يك روز پس از انتخاب المالكي به چاپ رسيد، به اطلاع شما برسانم. عنوان مقاله «جمهوري شيعه ستان اسلامي» است.
محبوب مي ‌نويسد: «مقاله ‌اي كه هفته گذشته در انتقاد از بازيگران صحنه قدرت يعني اسلامي‌هاي شيعه نوشتم واكنشهاي بسياري را برانگيخت. عده‌ اي از مطلب تحسين كردند و شماري مرا به دشمني با شيعه و اسلام متهم كردند. در حالي كه من در مقاله‌ اي اسلامي‌ها را از هر دو طايفه مورد انتقاد قرار داده بودم. بعضي‌ها با روضه‌ خواني درباره شيعه از زمان حجاج بن يوسف ثقفي و عاشورا و قتل شيعيان توسط صدام، مرا متهم به كمونيست بودن و دشمني با اهل البيت متهم كرده بودند. آقايان من شيعه ‌اي از اهل جنوب عراق هستم كه هم ديروز در عذاب بود و هم امروز. و بسياري از اقوامش در گورستانهاي دسته جمعي خفته ‌اند. من شيعه ‌اي هستم كه با روياي وطني شب و روز مي ‌گذراند كه در آن نوع مذهب و نژاد باعث سرفرازي يا سرشكستگي، نمي ‌شود. وطني كه در آن مذهب و ريش و حجاب باعث تبعيض گذاشتن بين انسانها نمي‌ شود. وطني كه هيچكس در آن وكالت دائمي و يا موقت از خدا ندارد تا درباره سرنوشت انسانها تصميم بگيرد و مدعي شود كه به اراده الهي حكومت مي ‌كند. سرزميني كه در آن زناني نيستند كه مثل طوطي تكرار مي ‌كنند مردان حق دارند ما را بزنند و هر چه دلشان خواست زن بگيرند و صيغه كنند. سرزميني كه زنان عضو پارلمانش نمي ‌گويند ما حق كمتري از مردان داريم و شهادتمان نصف مردان است. من روياي سرزميني را دارم كه حاكمانش ملاهاي اعزامي از قم نيستند. سرزميني كه آخوندها در آن سياستمدار نمي ‌شوند و دزدي و فساد نمي‌ كنند. وطني كه گرفتار ديكتاتوري ملاها و سلطه آنان بر جان و مال مردم نيست. وطني كه در آن مردم بيچاره دست آخوندها را نمي‌ بويسند و ريش و جاي مهر و تسبيح، جاي كرامت انساني و دانش و وطن پرستي و آزاديخواهي را نمي ‌گيرد.
من شيعه ‌ام اما شيعه ‌اي سكولار كه معتقد به جدائي دين از حكومت است. آيا سكولار بودن صفت شيعه بودن را از من مي‌ گيرد؟ آقايان خانمها من نمي‌ خواهم حكومتي شبيه به ديكتاتوري فاسد و خونخوار حاكم بر ايران در وطنم حاكم شود. رژيم فاسد و شكست خورده ايران، به جاي آن كه جامعه ‌اي اسلامي برپا كند،‌كاري كرده كه ملت ايران امروز بي ‌ايمان ‌ترين ملتهاي اسلامي به دين و مذهبند. من اين نوع حكومت را نمي‌ خواهم تا دختران عراقي را نيز آنگونه كه در ايران است در حاشيه خليج (فارس) به بيع و شرا مي ‌گذارد. من شيعه‌اي هستم كه ‌آرزو مي ‌كنم وطني داشته باشم كه نمايندگان پارلمانش مشتي حقه باز دروغگو نباشند كه به اسم خدا و پيغمبر و اهل بيت مي ‌كشند و مي ‌دزدند و فساد مي ‌كنند. وطني را آرزو مي ‌كنم كه قانون اساسي ‌اش پر از تناقض و فريبكاري نباشد و شيعه‌هايش دنبال فدراليسم شيعه وابسته به جمهوري اسلامي خامنه ‌اي نباشند و هدفشان نابودي مليون و ليبرالها و چپ‌ها و سكولارها نباشد. من اين وطن را آرزو مي ‌كنم و با آنكه شيعه ‌ام اما آخوندها را دوست ندارم…»

جواد المالكي دكتر يزدي عراق
2 ـ جواد نوري المالكي نفر دوم حزب‌ الدعوه كه به جاي ابراهيم الجعفري رياست دولت عراق را عهده دار شد، فردي است كم و بيش شبيه ابراهيم يزدي خودمان. يعني ته ريشي دارد، كراوات هم مي ‌زند، با آمريكائيها دوست و رفيق است. البته به خوبي يزدي انگليسي حرف نمي ‌زند. اما در ادبيات عرب استاد است و خيلي پيش از حكيم و جعفري مبارزه با صدام را آغاز كرده است. فرق عمده او با جعفري در اين است كه به هيچ روي مهري به ولي فقيه و دكانداران دين در جمهوري اسلامي ندارد. سالها در سوريه زندگي كرده و به علت آنكه ديرسالي در كردستان عراق با كردها بوده روابط نزديكي با بارزاني و طالباني دارد. اطلاعات رژيم در دوران صدام چندان لطفي به المالكي نداشت و حتي سفارت جمهوري اسلامي در دمشق او را به جشنهاي سفارت دعوت نمي ‌كرد. جواد المالكي نيز مثل الجعفري سخت متعصب است. با اينهمه حضورش در رأس دولت به علت استقلال رأيش، پذيرفتني ‌تر از حضور الجعفري است كه اين آخريها دست مقتدي الصدر را هم مي ‌بوسيد. او يكماه وقت دارد تا كابينه ‌اش را به پارلمان معرفي كند. جالب اينكه هنگام انتخابات رئيس پارلمان و معاونان او بيش از يكصد نماينده رأي سفيد دادند. دكتر محمود المشهداني طبيب سابق ارتش عراق از حزب اسلامي سني رئيس پارلمان شد و شيخ خالد العطيه از پادوهاي عبدالعزيز الحكيم نائب اول رئيس و عارف طيفور از كردهاي سكولار وابسته به جبهه كردها به نيابت دوم رئيس پارلمان انتخاب شد. در گزينش جلال طالباني به عنوان رئيس جمهوري نزديك به دويست تن از نمايندگان به او رأي دادند. طارق الهاشمي از حزب اسلامي و عادل عبد المهدي از جبهه ائتلاف شيعه به معاونت رئيس جمهوري انتخاب شدند. دكتر اياد علاوي رهبر فراكسيون ملي عراق و صالح المطلق از جبهه توافق سني و شماري از سكولارهاي عراق با دادن رأي سفيد به رئيس مجلس و مخالفت با تقسيم مناصب بر پايه مذهب و نژاد نارضايتي خود را از توافقهاي پشت پرده بين احزاب ديني سني و شيعه ابراز داشتند.
بايد منتظر بود و ديد آيا كابينه المالكي واقعا كابينه ‌اي ائتلافي براي مستحكم كردن پايه‌هاي وحدت ملي است و يا آنكه آن وطني كه آرزوي محمد محبوب است به اين زوديها رنگ آزادي واقعي را نخواهد ديد.

April 27, 2006 06:29 PM






advertise at nourizadeh . com