December 08, 2006

... وفای عهد من از خاطرت به در نرود

یکهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com

سه‌شنبه 28 نوامبر تا جمعه 1 دسامبر
پیشدرآمد: آل احمد در وصف «نیما» نوشته بود «پیرمرد چشم ما بود» و شاملو در رسم هیأت آل احمد گفته بود «قناعت‌وار تکیده بود» و من این هر دو را در توصیف مردی مناسب می‌دانم که هم چشم ما بود، هم قناعت‌وار تکیده بود و هم مظهری از یک روشنفکر آزاداندیش میهنم بود که اعتدال و دوراندیشی و صبر و سعه صدر از ویژگیهای شخصیت والای او به شمار می‌رفت. در وصف او در نشریه عربی‌ام «الموجز» نوشتم دکتر مصباح‌زاده که در جمع محصلان اعزامی به خارج در دوران رضاشاه جزو گروه متأخر بود یعنی بعد از مجموعه اول و دوم راهی خارج شد، به نسلی تعلق داشت که اگر وارد دولت شدند شرافتمند‌ترین انسانها بودند و اگر ...

در صف مخالفان دولت قرار داشتند چه توده‌ای بودند و چه اهل ولایت جبهه ملی، هدفی به جز اعتلای نام وطن و پیشرفت و خوشبختی هموطنانشان نداشتند. اینها انسانهائی بودند که همه خوبیهای جهان را برای وطنشان می‌خواستند، به جز یکی دو تن که به وطن بازنگشتند و یکی دو تن که در غربت خاموش شدند بقیه حتی برای دریافت اصل دانشنامه خود صبر نکردند و به محض آنکه دانشگاه فارغ‌التحصیلی‌شان را اعلام کرد، به وطن بازگشتند تا آموخته‌های خود را در خدمت به هموطنانشان به کار گیرند.
پیش از انقلاب من جزو بچه‌های «کیهان» نبودم، تنها در تابستان سال 54 که جهت گذراندن تعطیلات و دیدار با خانواده‌ام از لندن به تهران رفتم، روزی در دفتر کیهان به دیدن «امیر طاهری» سردبیر جوان روزنامه رفتم که با چه آغوش باز و مهر و لطفی مرا پذیرا شد و قرار گذاشتیم من مطالبی از لندن برای او بفرستم و او بیش از هر چیز اصرار داشت که ترجمه شعر شاعران معاصر عرب از جمله شاعران فلسطینی را از یاد نبرم و به دفعات او ترجمه‌ها و نوشته‌های ارسالی مرا چاپ کرد. با اینهمه در بازگشت به ایران در آغاز سال 56 این احمد رضا دریائی رفیق دیر و دورم در اطلاعات بود که مرا به روزنامه اطلاعات دعوت کرد، و خیلی زود چنان در روزنامه مشغول شدم که به سالی نرسیده بر صندلی دبیر سیاسی نشسته بودم، بنابراین نظارت بر حوزه‌ای را داشتم که مهمترین میدان رقابت با کیهان بود و تقریبا از خرداد 1357 به بعد روزی نبود که ما به قول رایج آن روز خبری به کیهان نزنیم، یعنی خبری اختصاصی داشته باشیم که کیهانی‌ها از آن بی‌خبر بودند.
روزی که در دولت شریف امامی شنیدیم که هواپیمائی اختصاصی راهی بغداد است که یکی از مشاوران نزدیک شریف امامی در آن است، در آرشیو تصویری از خمینی و دکتر امینی را پیدا کردیم و تیتر زدیم که نخست وزیر کسانی را برای گفتگو با آیت‌الله خمینی به عراق اعزام می‌کند. چاپ تصویر خمینی، کیهانی‌ها را شوکه کرد، چند ساعت بعد آنها نیز عکسی از خمینی را چاپ کردند که خبر نفی مذاکرات با او در ذیل آن چاپ شده بود. من خبر را از مرحوم نقابت گرفته بودم و او تأکید داشت هواپیما به ظاهر برای تحویل گرفتن «عاشور» عامل آتش زدن سینما رکس آبادان به عراق می‌رود اما قرار است محمدعلی خان مسعودی یا شریف العلما یا فرد دیگری هم برود و با خمینی مذاکره کند.
به هر حال پس از انتشار این خبر بود که نخستین جلسه مشترک مدیر و سردبیر و دبیران دو روزنامه معتبر ایران در دفتر فرهاد خان مسعودی جانشین شایسته استاد بزرگوار ما مرحوم سناتور عباس مسعودی تشکیل شد. از کیهان علاوه بر دکتر مصباح‌زاده و گمان می‌کنم پرویز یکی از فرزندانشان همراه با زنده یاد رحمان هاتفی، دو تنی دیگر از دبیران روزنامه در جلسه حاضر بودند. از اطلاعات فرهاد مسعودی، غلامحسین صالحیار، علی باستانی، محمد حیدری، حسین شمس ایلی و من به جلسه دعوت شده بودیم، البته فرهادخان میزبان بود. من برای اولین بار دکتر مصباح‌زاده را از نزدیک می‌دیدم. ایشان بعد از معارفه با لطف خاصی از مقالات من تعریف کردند و بعد که صالحیار با مهر همیشگی‌اش، این شاگرد خود را نواخت، دکتر شماره تلفن منزل مرا نیز گرفت و کارت خود را نیز به من داد. این جلسات سه بار دیگر تکرار شد که یکبارش در دفتر کیهان بود.
در یکی از روزهای بحرانی چندی بعد که به دیدن مرحوم دکتر علی امینی رفته بودم، محمدعلی خان مسعودی آنجا بود. پیرمرد لطف بسیاری به من داشت، و در حین گفتگو با او و دکتر امینی که از دیدار با شاه باز می‌گشت، آقای «ودودی» پیشکار دکتر امینی وارد شد تا یادآور دکتر شود میهمانش در راه است. دکتر امینی به شکلی محترمانه با محمدعلی خان مسعودی خداحافظی کرد اما مرا نگاه داشت. و نیمساعت بعد که دکتر مصباح‌زاده رسید میز شام را هم چیده بودند و من افتخار مصاحبت دو شخصیت برجسته سیاسی کشور را گرد میز شام داشتم. آن شب دکتر مصباح‌زاده با حیرت از امینی می‌پرسید که چرا شاه مردد است و خود او را که آخوندها را هم خوب می‌شناسد به نخست وزیری منصوب نمی‌کند. امینی با همان لحن خاص می‌گفت قربانت گردم اعلیحضرت هنوز هم گمان می‌فرمایند بنده می‌خواهم حکومت قاجاریه را برگردانم. این سوءظن ایشان مشکلی است که عاقبت سر همه ما را به باد می‌دهد. البته بنده مشتاق ریاست وزرائی نیستم ولی خب حاضرم هر گونه کمکی بکنم که این غائله ختم شود. الان می‌شود با آوردن کسانی چون اللهیار خان (صالح) یا صدیقی و سپردن بعضی از کارها به دست بازرگان و سحابی و حسیبی و سنجابی تا حدودی مردم را آرام کرد، بعد هم مجلس منحل شود و انتخابات آزادی به اجرا درآید. اعلیحضرت هنوز متوجه وخامت وضع نشده‌اند. فکر می‌کنند با یک جمله من شریف امامی دیروز نیستم مردم به این آقا اعتماد می‌کنند. چون محمدعلی خان مسعودی خیلی با ایشان نزدیک است پیغام دادم آقا، وضع خیلی خطرناک است، این بازیهای اضافه حقوق و تصمیمات آبکی حلال مشکلات نیست...
با دکتر مصباح‌زاده از منزل دکتر امینی خارج شدیم و این افتخار را داشتم که آن شب دکتر را به منزلشان رساندم که راننده را مرخص کرده بودند. در راه ایشان نظر مرا راجع به سخنان دکتر امینی پرسید، و چون متوجه شد من به امینی اعتقاد دارم و او را مرد میدان می‌دانم، با لحنی دوستانه گفت، اما به نظرم از ایشان هم کاری ساخته نیست و تنها شاید دکتر صدیقی بتواند کاری کند...
انقلاب سرانجام بر سر ما هوار شد و دو سال بعد من نیز به دکتر مصباح‌زاده پیوستم که هفته‌ها پیش از پیروزی انقلاب مؤسسه عظیمی را که با همه دل و جان برپا کرده بود و خانه پدری را ترک گفته بود و می‌دانم با چه اندوهی در پاریس، خبر اعدام بسیاری از دولتمردان و شخصیتهائی را که دیرسالی با آنها ارتباط و دوستی داشت دنبال کرده بود. به هر حال من در لندن با دوستم احمد شکرنیا که پست ایران را منتشر می‌کرد همراه و همسفر شده بودم و با چه خون دلی پست ایران همه هفته منتشر می‌شد. روزی شکرنیا خبر داد که امروز میهمان مهمی داریم. علی رحیمی همکارمان کبابی آماده کرد و رأس ساعت یک دکتر مصباح‌زاده از راه رسید. همان روز فهمیدیم که دکتر قصد انتشار کیهان را دارد. در آن لحظه دلم گرفت، چقدر آرزو داشتم که خبر انتشار «اطلاعات» را در خارج می‌شنیدم. به هر حال یک سالی طول کشید تا آن روز که در دیدار با دکتر و امیر طاهری که سردبیر کیهان بود قرار شد به همراه شکرنیا به خانواده کیهان لندن بپیوندیم. چند ماه بعد امیر طاهری و قبل از او شکرنیا کیهان را ترک گفتند، من نیز با توجه به وضعی که در اداره کیهان به وجود آمده بود بعد از آنها کیهان را ترک گفتم. دکتر مصباح‌زاده بسیار از این امر متاسف بود و همه گاه هنگام دیدار از لندن حداقل یک چائی با هم در هتل مورد علاقه او «چرچیل» می‌نوشیدیم. دکتر در حفظ روابط خود با انسانها بسیار دقیق و ملتزم بود. روزی که پس از چند سال دوری بار دیگر «یک هفته باخبر» پیوند دیرینه مرا با کیهان برقرار کرد، دکتر مصباح‌زاده بدون شک از همه بیشتر از این تجدیدعهد خوشحال بود. با انتشار اولین مطلب من تلفن زد و ضمن ابراز لطف قراری گذاشت که هفته بعد یکدیگر را در لندن ببینیم.
این دیدارها تا زمان انتقال دکتر و بانوی بزرگوارش به آمریکا ادامه یافت. در سفر قبلی‌ام به آمریکا به ایشان تلفن کردم، چقدر خوشحال شد. فهمیدم حالا که دکتر که سخت نگران سلامت نیمه‌اش بود شکننده‌تر از آن است که بتواند بار دیگر به اروپا بازگردد. موقع خداحافظی برخلاف همیشه که واژگانش هوا و عطر زندگی داشت ـ دکتر هیچگاه به مرگ نمی‌اندیشید ـ این بار رنگ وداع همیشگی داشت. یادم هست روزی به دکتر گفتم آقای دعائی سرپرست مؤسسه اطلاعات در ساختمان جدید مؤسسه که بسیار عظیم و پرشکوه است اتاقی را ویژه یادگارهای زنده یاد سناتور عباس مسعودی کرده است. هم شگفتی‌زده شد و هم اندوهگین. شاید در دلش در آن لحظه آرزو داشت مدیران جدید کیهان نیز چون دعائی حداقل حرمت بنیان‌گذار مؤسسه عظیمی چون کیهان را در نظر داشتند. حالا دکتر دیگر نیست، اما در غیاب او نه فقط همکاران دیروز او، بلکه آنها که امروز هم در کیهان تهران به کار مشغولند و از طایفه حسین بازجو نیستند سوگوارند.
حتی آقای محمدعلی ابطحی یار غار خاتمی در وبلاگش در سوگ دکتر ادای دین می‌کند. بیژن صف سری از روزنامه‌نگاران نسل پس از ما، که در دوران اصلاحات سردبیری بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات آزاداندیش را بر عهده داشت مرثیه‌ای برای دکتر نوشته بود که حس می‌کردی او نیز از شاگردان و فرزندان دکتر بوده است.
پیرمرد که چشم ما بود و قناعت‌وار تکیده، هرگز به عهدی که هنگام سفر به خارج برای تحصیل با خود گذاشته بود پشت نکرد، تا آخرین لحظه با آرزوی سربلندی و سرفرازی ایران و ایرانی تلاش کرد و با انتشار مداوم کیهان در لندن، نشان داد که مردان بزرگ، در شرایط استثنائی و گاه تلخ و دردناک، اگر توانستند در وطن بنیان مؤسسه‌ای را بگذارند که از باد و باران حوادث گزندی نخواهد دید حتی اگر برای زمانی اشغالگرانی چون اهل ولایت فقیه، برآن سلطه یابند، در خارج از وطن و در تبعید نیز قادرند با همه سختی‌ها، چراغ کیهان را روشن نگاه دارند. چراغی که امروز رژیم برای جلوگیری از پرتوافشانی آن به داخل، صدها نوع فیلتر و مانع پیش راه «سایت اینترنتی»اش می‌گذارد و با اینهمه مردم ایران و به ویژه جوانان کیهان را می‌خوانند. بی‌اعتنا به اوراق ضاله‌ای که حسین بازجو و شرکا به اسم کیهان در تهران منتشر می‌کنند.

شنبه 2 تا دوشنبه 4 دسامبر

تظاهرات یا شورش

ـ آنچه این روزها در بیروت می‌گذرد یک تظاهرات خیابانی مشروع و ساده از سوی مخالفان دولت فواد سینیوره نیست. انقلاب مخملی و نافرمانی مدنی از سوی نیروهای آزادیخواه و مومن به مردمسالاری علیه یک حکومت نامشروع قلدر و سلطه‌گر نیز نیست، بلکه توطئه‌ای حساب شده و با تدارک وسیع و کارگردانی دقیقی است که در تهران و دمشق اساس آن ریخته شده و در وسط شهر بیروت به اجرا درآمده است.
قبل از هرچیز اجازه دهید نیروهای طرفدار دولت (جبهه 14 مارس) و نیروهای مخالف دولت را معرفی کنم.
بیست ماه پیش، پس از قتل رفیق الحریری توسط عوامل سوریه و با کارگردانی مستقیم استخبارات دمشق (هم اکنون آشکار شده است که اتومبیل حاوی بمب که از سوریه به لبنان آورده شد و انفجار مهیب آن به قتل حریری و شماری از یاران و همراهان و محافظانش منجر شد، توسط حزب‌الله از مرز لبنان به بیروت منتقل شده است. پس می‌توان گفت سپاه قدس که ارباب حزب‌الله و آموزشگر و اداره کننده آن است نیز به نوعی در این جنایت دست داشته است) مخالفان سوریه و طرفداران حریری طی تظاهراتی گسترده و خودجوش که به مراتب از تظاهرات حزب‌الله ساخته عظیم‌تر و پرشکوه‌تر بود در میدان ریاض الصلح یا آزادی، دولت دست نشانده سوریه عمر کرامی را سرنگون کردند و با روی کار آمدن دولت محلل نجیب میقاتی و برگذاری انتخابات واقعا آزاد پارلمانی کنترل پارلمان را در دست گرفتند. در آن روز حزب‌الله و جنبش امل نیز از سر ناچاری و برای بقای خود با گروه 14 مارس ائتلاف کردند و در دولتی که فواد سینیوره تشکیل داد صاحب پنج کرسی وزارت شدند. عمده‌ترین شرکای جبهه 14 مارس عبارتند از؛ گروه المستقبل به رهبری سعدالحریری فرزند رفیق الحریری، حزب سوسیالیست پیشرو به رهبری ولید جنبلاط، نیروهای لبنانی به رهبری سمیر جعجع، حزب کتائب به رهبری امین جُمیل، حزب ملیون آزاده به رهبری دانی شمعون، گروه سوسیالیستهای منشق از حزب کمونیست لبنان به رهبری ایلی نصرالله و شماری از شخصیتهای برجسته سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و رسانه‌ای لبنان مثل غسان توینی مدیر روزنامه اول لبنان النهار و نماینده پارلمان که فرزندش جبران توینی سردبیر النهار و یکی از ارکان جنبش 14 مارس به دست عوامل سوریه به قتل رسید. در جبهه مقابل علاوه بر حزب‌الله و جنبش امل، گروه هواداران ژنرال میشل عون فرمانده تبعیدی ارتش لبنان که پس از قتل حریری با استفاده از جوّ حاکم در لبنان و خروج خفت‌بار نیروهای سوری به کشورش بازگشت و مورد استقبال مردم و سران جنبش 14 مارس قرار گرفت، در انتخابات پارلمانی گروه او به طور مستقل شرکت کرد و با پیروزی چشمگیری که با موضع ضدسوری ژنرال ارتباط مستقیم داشت، عون انتظار داشت سه وزارتخانۀ مهم از جمله وزارت کشور به او و یارانش واگذار شود. سینیوره حاضر به این کار نشد و ژنرال که سخت باد در دماغش افتاده بود در یک چرخش 180 درجه‌ای با حزب‌الله ائتلاف کرد و وعده نصرالله را که گفته بود ما شما را روی کرسی ریاست جمهوری می‌نشانیم باور کرد.
عون با این کار بخش بزرگی از هوادارن خود را به خصوص وقتی اهداف حزب‌الله و نقش جمهوری اسلامی و سوریه در کارشکنی‌های حزب آشکار شد از دست داده است. دیگر متحدان حزب‌الله همگی از نوکران رسمی و شناخته شده سوریه هستند. سلیمان فرنجیه وزیر سابق کشور و نوه فرنجیه رئیس جمهوری اسبق لبنان که گروهی به نام «مَردَه» را در شمال لبنان رهبری می‌کند، طلال ارسلان پسر امیرمجید ارسلان از فئودالهای دروزی سوریه که علی‌رغم ارتباط نزدیک فامیلی با ولید جنبلاط دشمن خونی اوست. و در انتخابات پارلمانی بعد از قتل حریری، به صورت افتضاح آمیزی در جبل لبنان از نامزد حزب جنبلاط شکست خورد، حزب کمونیست لبنان، و دار و دسته کوچک عمر کرامی نخست وزیر اسبق لبنان... البته امیل لحود رئیس جمهوری لبنان که به صورت غیرقانونی و با تهدید سوریه علیه رفیق حریری و نمایندگان پارلمان لبنان، ریاست جمهوری‌اش برای سه سال تمدید شد، با مخالفان دولت همدست است و عوامل او با امکاناتی که در اختیار دارند طی ماههای اخیر از هیچ تلاشی برای سرنگون کردن حکومت سینیوره کوتاهی نکرده‌اند.

موارد اختلاف دولت اکثریت و اقلیت ناراضی

تصمیم خودسرانه حزب‌الله با اشاره دمشق و تهران برای به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی که بهانه‌ای برای حمله گسترده ارتش اسرائیل به لبنان شد، حمله‌ای که نیمی از لبنان را به ویرانی کشاند، اختلافهای گسترده بین گروه 14 مارس را که خواستار خلع سلاح حزب‌الله بودند با حزب‌الله آشکار ساخت. حزب‌الله در پایان جنگ با ادعای پیروزی الهی مثل قداره کشان سر چهارراه خواستار سهم بیشتری از قدرت شد. در عین حال امکانات مالی گسترده‌ای که سید علی خامنه‌ای در اختیار نصرالله گذاشت، حزب‌الله را به عنوان تنها گروهی که سخاوتمندانه بین مردم آسیب دیده جنوب لبنان و بخش شیعه نشین بیروت پول تقسیم می‌کرد، حداقل در کوتاه مدت صاحب هواداران موقتی کرد که در کنار وابستگان و هواداران دائمی‌اش نیروی وسیعی را تشکیل می‌دهند. در لبنان کوچک حزب‌الله، دولتی را در دولت به وجود آورده است. تعداد کادرها و وابستگان حزب‌الله بالغ بر 20 هزار تن است که همگی حقوق بگیر این تشکیلات هستند. این افراد به همراه خانواده‌ها و نزدیکانشان جمعیتی نزدیک به سیصد هزار نفر را تشکیل می‌دهند که حزب‌الله می‌تواند همیشه آنها را به خیابان بیاورد. در تظاهرات جاری علاوه بر اینها طرفداران و وابستگان امل و ژنرال عون و دیگر احزاب و افرادی که ذکرشان رفت نیز شرکت دارند. یعنی جمعیتی نزدیک به نیم میلیون تا 700 هزار نفر.
مورد اختلاف دیگر اقلیت وابسته به سوریه و جمهوری ولایت فقیه که اصل اختلاف است در رابطه با طرح شورای امنیت برای تشکیل یک دادگاه بین‌المللی جهت رسیدگی به پرونده قتل رفیق الحریری و مجرمانی است که در این جنایت و قتل شماری دیگر از شخصیتهای لبنانی دست داشته‌اند. حزب‌الله و امل و دیگر وابستگان سوریه از همان روزی که سینیوره طرح شورای امنیت را به هیأت دولت آورد کارشکنی را آغاز کردند. آنها مأموریت دارند با سرنگونی سینیوره و روی کار آوردن یک دولت بی‌خاصیت و خنثی، طرح دادگاه بین‌المللی را به عقب بیندازند و آنقدر در آن جرح و تعدیل کنند که حتی در صورت برپائی آن غباری بر دامان سوریه ننشیند. مسائل دیگری که اقلیت مطرح می‌کند به قول معروف فقط برای خاکستر پاشیدن به چشم مردم است وگرنه آشکار است که مشکل اصلی کجاست و اگر همین فردا سینیوره موضوع دادگاه را از دستور کار دولت خارج کند همه همهمه‌ها فرو خواهد نشست. دولت که قادر است جمعیتی معادل و یا بیشتر از هواداران اقلیت به خیابان بکشاند تا امروز با درایت و هوشمندی از صف آرائی خیابانی در برابر اقلیت پرهیز کرده است. سینیوره در سرای حکومتی باقی است و حمایت آمریکا و اروپا و جهان عرب ـ منهای سوریه ـ و کشورهای مهمی چون ترکیه، چین و کانادا را پشت سر دارد. سفر وزرای خارجه بریتانیا و آلمان به بیروت برای اعلام حمایت از دولت و گفتگوی تلفنی پادشاه سعودی با نخست وزیر لبنان و وزرای کابینه‌اش که طی آن تأکید کرد با تمام قدرت از دولت لبنان حمایت می‌کند و هشدار حسنی مبارک به حزب‌الله و دمشق و تهران به اینکه تلاش برای سرنگونی دولت لبنان از طریق خیابان، می‌تواند عواقب وخیمی داشته باشد همه و همه موقعیت سینیوره را که می‌گوید کنار نمی‌روم و تا اکثریت دارم می‌مانم، قویتر کرده است.
در این میان حضور تصاویر احمدی‌نژاد در کنار اسد و نصرالله به عنوان قاتلان «پی‌یر جمیل» و نیز سخنان ولید جنبلاط که طی آن سیدعلی خامنه‌ای را مورد تمسخر قرار داد گویای آن است که جمهوری اسلامی روز به روز در لبنان منفورتر می‌شود.
جنبلاط با اشاره به اینکه خامنه‌ای خود را یک رهبر دینی می‌داند گفت آقائی که ادعای ولایت امر مسلمانان را دارد و صوفی‌وار بر ولایت پای می‌فشارد، با مسلسل کلاشنیکوف در دست، مردم لبنان را برای سرنگونی دولت دعوت کرد. شگفتا که مردان خدا امروز مسلسل به دست دعوت به مرگ و ویرانی می‌کنند

December 8, 2006 10:46 AM






advertise at nourizadeh . com