May 11, 2007

kayhan_london.gif

یکهفته با خبر

... عهد را بشکست و پیمان نیز هم

سه‌شنبه 1 تاجمعه 4 مه

پیشدرامد: بانوی سرخپوش، همه زیبائی بود، پریچه اوکراینی که این آخری‌ها در ارکستر سمفونیک قاهره سولیست بود و از دو سه هفته پیش در «فورسیزن» و «موون پیک» و «ماری تیم» سه هتل پنج ستاره شرم ‌الشیخ، از سرپنجه‌های جادوئی‌اش جویبار زمزمه را در گوش جان شنوندگانش جاری می ‌کرد، هرگز در کابوس خود نیز رویاروئی با کسانی را از جنس منوچهر متکی و همراهانش تصور نکرده بود. آدمهائی که همه زشتی‌اند، حتی اگر بعضی‌شان، روزگاری چهره‌ای قابل تحمل داشته ‌اند اما نوکری ولی فقیه و اطوار و احوال و ظاهرسازی و نفاق اهل ولایت جهل و جور و فساد، خیلی زود آنها را نیز همرنگ و همشأن سران رژیم کرده است.

طفلک نوازنده ویلن چون می‌‌دانست به مجلسی می‌رود که در آن وزرای خارجه کشورهای عرب و مسلمان اکثریت دارند، لباسی محتشم پوشیده بود و گیسو در پشت سر انباشته تا مبادا اشعه‌ای از ابریشمین مویش، مردانگی کاذب بعضی از میهمانان را هدف قرار دهد.
از در درآمد و خیلی‌ها از خود بدر شدند، میزبان مصری ترتیب نشستن میهمانان را به گونه‌ای داده بود که منوچهر متکی (یا به قول ابراهیم نبوی حاج منوچ، کارمند دونپایه وزارت امور خارجیه ولی فقیه) و بقیه برادران عضو البعثه الاسلامیه روبروی خانم دکتر رایس و معاونش دیوید ولش و دیگر دستیاران و البته ایان کروکر سفیر ینگه دنیا در عراق، جلوس فرمایند.
از فردای نشست بغداد که معاون منوچهر خان، برادر عراقچی، در آن شرکت کرده بود (بعدا روشن شد که چند جمله‌ای که در بغداد بین برادر معاون وزیر و زلمای خلیل‌زاد سفیر وقت ایالات متحده رد و بدل شده بود از نوع غرزدنهای دیپلماتیک و با بار سنگین ملامت بوده است. در واقع خلیل‌زاد به عراقچی گفته بود باید تکلیف خود را روشن کنید. اگر واقعا خواستار حمایت دولت عراق هستید، و علاقمندید که در برپا ایستادن دوباره عراق و آرامش و استقرار یافتنش یاری رسانید باید دست از دوز و کلک بردارید. نمی‌شود به تروریستهای انصارالاسلام سنی و جیش‌المهدی شیعه اسلحه و پول داد و اینها را برای کشتار و تخریب آموزش داد و بعد مدعی شد که جمهوری ولایت فقیه بهترین دوست عراق و صادق‌ترین متحد برای عراق جدید است) این بحث مطرح شد که در نشست دوم با حضور وزرای خارجه نزدیک به 50 کشور جهان (همسایگان عراق در کنار پنج عضو دائمی شورای امنیت به اضافه مصر و بحرین و اتحادیه اروپا و ژاپن، اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی و...) فرصتی مناسب برای شکسته شدن یخهای روابط بین تهران و واشنگتن خواهد بود. چندین هفته مطبوعات و سایتهای خبری در ایران و رسانه‌های مکتوب و گویا و تصویری در جهان عرب و غرب چنان تصوراتی را از دیدار تاریخی بین وزیر خارجه سید علی آقای ولی فقیه و جورج دبلیو بوش جونیور ارائه می‌کردند که تو گوئی با این ملاقات همه چیز بر وفق مراد خواهد شد و به میمنت و مبارکی مراسم رجوع زوج مطلقه بعد از 28 سال با یک خطبه چند دقیقه‌ای و حضور شاهدانی از نوع هوشیار زیباری عراقی و احمد ابوالغیظ مصری انجام خواهد شد و عروس و داماد زندگی خوشی را با توجه به تجارب ماضی از سر خواهند گرفت. البته در تهران یک روز آقای عراقچی مدعی می‌شد شرط مشارکت متکی در کنفرانس شرم‌الشیخ آزادی 5 پاسدار زندانی در اربیل است و روز دیگر متکی این گفته را تکذیب می‌کرد. حسین شریعتمداری از التماس بوش به درگاه مقام معظم رهبری سخن می‌گفت و مسیح مهاجری تأکید می‌کرد که وزیر خارجه جمهوری ولایت فقیه به جائی نمی‌رود که سران آمریکا و اسرائیل و انگلیس قبلا در آنجا توطئه‌های کلان علیه اسلام و فلسطین و البته جمهوری ولایت فقیه طراحی کرده‌اند. در این میان واشنگتن با برنامه‌ریزی دقیق و در جهت دستیابی به هدفش که همانا اثبات عدم تمایل جمهوری اسلامی برای گفتگو و پیروی رژیم از یک سیاست قهرآمیز و افراطی در برابر نمایندگان مهمترین کشورهای جهان بود، طی چند هفته با اتخاذ مواضعی منطقی و اظهارنظرهائی که بوی آمادگی برای آشتی می‌داد توپ را چنان در زمین حریف اسلامی قرار داده بود، که یک هفته مانده به کنفرانس، حضرات در تهران متوجه شدند اگر بدون دریافت امتیازی به شرم‌الشیخ بروند و دست خالی هم بازگردند، آبروی نداشته‌شان، به باد می‌رود و اگر نروند با دوستان عراقی‌ چه کنند که به مرور از اطوارها و سیاستهای ضد و نقیض‌شان به ستوه آمده‌اند.
هوشیار زیباری به تهران آمد تا پیام نوری المالکی را به اهل ولایت فقیه برساند که «در غیاب شما ممکن است تصمیمات الزام‌آوری گرفته شود که می‌تواند در نهایت به ضرر شما باشد، پس مصلحت و عقل حکم می‌کند بیائید و آنجا حرفها و گلایه‌های خود را مطرح کنید.» زیباری در دیدار با احمدی‌نژاد گفته بود از این فرصت تاریخی نباید غفلت کنید، همه نگاهها به شرم‌الشیخ دوخته شده، و فضای نشست نیز با حضور شما به نفع شما تغییر خواهد کرد. روز بعد قرار شد علی لاریجانی شخص دوم نظام بعد از سیدعلی آقا به عراق برود و مطالب اهل ولایت فقیه را به اطلاع عراقی‌ها برساند تا آنها نیز این مطالب را به آمریکائی‌ها منتقل کنند. لاریجانی التزام آمریکا را برای انجام خواستهای رژیمش، کافی دانسته بود. به عبارت دیگر اگر آنها به ما قول دهند خواستهای ما را به مرور برآورده کنند ما نه تنها در شرم‌الشیخ حاضر می‌شویم بلکه با همه توان در جهت توفیق کنفرانس تلاش خواهیم کرد. خواستهائی که لاریجانی در عراق مطرح کرده بود کم و بیش همانهاست که جمهوری ولایت فقیه سه چهار سال است هر بار مچش را می‌گیرند که داری در عراق آشوب می‌کنی و به تروریستها اسلحه و پول و آموزش می‌دهی، در لبنان حزب‌الله را به جان مردم انداخته‌ای ولی در فلسطین جهاد اسلامی و حماس را به برهم زدن بساط صلح و تفاهم تشویق می‌‌کنی (البته با پولی که از گلوی ملت ایران می‌زنید) با گردن کج مطرح کرده است. (مجاهدین را به ما بدهید و یا از عراق بیرون کنید، ما را به عنوان قدرت منطقه‌ای به رسمیت بشناسید و کلیه اقدامات خود را برای ضربه زدن و متزلزل ساختن رژیم ما و در نهایت براندازی متوقف کنید، برنامه‌های تلویزیونی و رادیوئی رو به ایران از آمریکا را متوقف کنید و برنامه‌های صدای آمریکا را ـ رادیو و به ویژه تلویزیون ـ در جهت تایید رژیم ما تغییر جهت دهید. به ما کمکهای اقتصادی بی‌قید و شرط بکنید و در مقابل ما حزب‌الله و جهاد اسلامی و جیش‌المهدی و دیگر گروههای وابسته به خود را در اختیار شما قرار می‌دهیم). همینجا یک توضیح بدهم تا تفاوت دست‌اندازیهای خارجی رژیم شاه و رژیم ولایت فقیه مشخص شود. شاه اگر نیرو به عمان فرستاد و شورشیان ظفار را برانداخت، هدفش تثبیت جایگاه ایران در خلیج فارس و منطقه بود. همینطور هم شد، با خروج انگلیس از خلیج فارس، ایران در نقش ابرقدرت منطقه و نه ژاندارم که مخالفان رژیم و البته اردوگاه کمونیست به ایران لقب داده بودند عامل ثبات و استقرار منطقه بود. همسایگان ایران نیز این نقش را کم و بیش پذیرفته بودند چون به مصلحتشان بود. اگر دولت ایران مخالفان صدام حسین را زیر بال می‌گرفت، در لبنان به شیعیان کمک می‌کرد و در سنگال شهر می‌ساخت و در اردن برای آوارگان فلسطینی اردوگاه برپا می‌کرد، نه به خاطر بهره‌برداری شاه و یا حکومت بود بلکه هدف اصلی بسط نفوذ کیان ایران و مقابله با دشمنانی بود که همین کیان و نه سلطنت شاه و یا دولت او را به خطر می‌انداختند. جمهوری اسلامی اما نه برای اعتلای ایران بلکه برای بقای خود به تروریسم کمک می‌کند. سیدعلی آقا رویای صدور شیعه ولایتی را در سر می‌پروراند تا اسلام ناب انقلابی محمدی از نوع ولایتی آن گسترش یابد. بنابراین اگر رژیم زمانی حس کند بقایش در قربانی کردن مقتدا صدر یا سید حسن نصرالله است لحظه‌ای در بریدن سر آنها دریغ نخواهد کرد. برای اهل ولایت فقیه، ایران اهمیتی ندارد به همین دلیل نیز در بلعیده شدن دریای مازندران توسط روسها و فرزند خوانده‌های آنها ذره‌ای حمیت و غیرت از خود نشان ندادند. آن روز قدرت گرفتن ایران به منزله برقراری حاکمیت ایران در خلیج فارس، دریای عمان، و البته دریای مازندران بود. هیچ همسایه‌ای جرأت نداشت به ایران چپ نگاه کند، حالا اما آذربایجان و بحرین نیز برای ایران خط و نشان می‌کشند. فردا اگر رژیم با دولتی در آمریکا روبرو شد که آماده امتیاز دادن به رژیم به ویژه در رابطه با تضمین بقایش بود، رژیم تردیدی در قربانی کردن برگه‌هائی که اصولا برای چنین روزی ذخیره کرده، از خود نشان نخواهد داد.

آبروریزی در شرم ‌الشیخ
منوچهر متکی یک دقیقه و عراقچی دو دقیقه و نیم با خانم رایس و ایان کروکر سفیر آمریکا در عراق سخن گفتند. واژگان متکی چنان خنک و بی‌مزه بود که هیچکس را به جز خود او به خنده نینداخت. فرصت تاریخی که پیش آمده بود چنان دیگر فرصت‌ها از دست شد. و البته من هرگز همصدا با کسانی نشدم که لباس عروسی هم دوخته بودند. یخ 28 سال نفرت و دشمنی و مرگ بر آمریکا با ده ساعت کنار هم نشستن و سخن گفتن حتی سید علی آقا و جورج بوش هم قابل آب شدن نیست. در این میان آمریکا به آنچه می‌خواست در شرم‌الشیخ دست پیدا کرد و روسیاهی برای حاج منوچ و رؤسایش باقی ماندکه دو دستی ایران را به سوی یک درگیری نابرابر سوق می‌دهند.

شنبه 5 تا دوشنبه 7 مه
حکایت دستگیری سید حسین
همان روزی که ماموران وزارت اطلاعات با ریختن به خانه قصر مانند حسین موسویان و دفتر مجللش در مرکز پژوهشهای استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، ضمن دستگیری وی و بازجوئی از افراد خانواده اش، یک وانت بار را از اسناد و اوراق و فیلم و عکس و CD و DVD انباشتند برایم آشکار بود که چیزی فراتر از موسویان در این میان موردنظر است. از فردای افتضاح توتال، آقازاده‌های شیخ بهرمانی در رأس فهرست نابکاران تحفه‌های حاشیه کویر قرار داشتند. در عین حال سید حسین موسویان آدم عادی نبود که به همین سادگی در بند 209 اوین وردست کسانی قرار گیرد که او و حامیان و اربابانش 28 سال است به سرکوبی و شکنجه و اعدام و ذبح انقلابی آنها مشغول بوده‌اند. مگر سید حسین که میزبان فلاحیان در آلمان بود و ناظر بر قتل دکتر صادق شرفکندی و یارانش در میکونوس، و ترتیب دهنده خروج اکبر خوشکوشک سردسته قاتلان فریدون فرخزاد از آلمان، و از آن بالاتر، نماینده ویژه شیخ‌الرئیس بهرمانی در گفتگوهای پشت پرده با اهل حجاز و عراق و مغرب و مشرق و همراه و همسفر آقامهدی، برگ چغندر است که به همین راحتی به خانه‌اش ریخت و حاج خانم را وحشتزده کرد و بعد هم زیر گوش حاج آقا (بهرمانی) اسباب و اوراق او را در یک وانت بار ریخت و به بند 209 اوین برد؟ چند ساعت بعد البته جزئیات ماجرا برایم رسید (در الشرق الاوسط دو گزارش و یک مقاله نوشتم که اولی در فردای دستگیری موسویان، دومی درباره بیوگرافی او و سومی روز شنبه به چاپ رسید و در سایت من نیز دسترسی به آن امکان‌پذیر است. جالب اینکه سه روز بعد از انتشار مطلب من، سایتهای ذوب شدگان در ولایت تحفه حومه گرمسار و نوکران الکترونیکی سیدعلی آقا، ضمن تأیید آنچه نوشته بودم آشکار کردند که جرمهای سید حسین همان است که در مطلب الشرق‌الاوسط آمده بود:
1 ـ تماس با سیروس ناصری که قرار بود به ایران بازگردد و برحذر داشتن او از بازگشت به ایران
2 ـ تماس مستمر داشتن با سازمان اطلاعات آلمان از سال 1992 و ملاقاتهای پی درپی با فردی که از سوی صدارت عظمای آلمان مأمور شده بود اطلاعات دست اول را از موسویان بگیرد.
3 ـ آشنائی و ارتباط با یک دیپلمات آمریکائی در سال 1996 در سویس توسط سیروس ناصری و داشتن ارتباط با او و سپس جانشین او و ملاقاتهای هر ازگاه در اروپا.
4 ـ مطلع ساختن دکتر محمد البرادعی رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از تصمیمات پشت پرده سران رژیم در جلسات شورایعالی امنیت ملی درباره برنامه اتمی.
5 ـ استفاده از یک تلفن ثریا خریداری شده از دبی برای تماسهای پنهانی با دو منبع خارجی.
6 ـ دریافت دو فقره پورسانتاژ 2 میلیون یوروئی از کمپانی مرسدس بنز در جریان خریدهای وزارت خارجه و سپس خریدهای وزارت کشور برای نیروی انتظامی.
7 ـ مشارکت با صادق طباطبائی در دو قرارداد مخابرات با زیمنس و همکاری در برپائی کارخانه آب معدنی در غرب کشور.
با این پرونده‌ای که ساخته‌اند (البته روابط ویژه سید حسین با شیخ علی اکبر و فرزندانش به ویژه مهدی و سفرهای مشترک آندو به چند کشور اروپائی و عربی، و رساندن نامه‌های رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به بعضی از دولتمردان غربی از دیگر اتهاماتی است که به پای سید حسین نوشته‌اند.) خیلی‌ها در این میان منتظرند که بعد از سید حسین نوبت شیخ حسن برسد. به اینها اطمینان می‌دهم که شیخ حسن روحانی از آن روز که در نوکری سید علی آقای رهبر تا آنجا رفت که بر زخمهای دانشجویان بعد از 18 تیر نمک پاشید و با خنجر واژگان خود ناجوانمردانه جان و دل آنها را زخمی کرد، جزو نظرکرده‌ها شده است. و تازه می‌گویند آن کس که رونوشت گزارشهای سید حسین را به اصغر حجازی تقدیم می‌کرد کسی به جز شیخ حسن نبوده است. در این میان مطابق گزارشی که به دستم رسیده نخستین گزارش علیه موسویان از سوی KGB در جریان آخرین سفر لاریجانی به مسکو در اختیار او قرار گرفت. در واقع KGB انتقام ضربه‌ای را که در دوران اقتدار وارثان مارکس از بریتانیای کبیر خورده بود جبران کرد. (داستان بر می‌گردد به پناه جستن رئیس ایستگاه KGB در تهران کوزیتک چین به سفارت انگلیس در تهران، انتقال او به لندن، فاش کردن جزئیات شبکه جاسوسان شوروی در ایران از جمله شبکه نظامی حزب توده، و مطلع شدن رژیم از این اطلاعات در سفر عسکراولادی به پاکستان به همراه ریشهری و ملاقات او با یک مامور انگلیسی. این اطلاعات به دستگیری رهبران حزب توده و اعدام ناخدا افضلی‌پور فرمانده وقت نیروی دریائی ایران و چند نظامی دیگر همراه با رحمان هاتفی سردبیر کیهان و مسئول سازمان نظامی حزب توده منجر شد. ضربه‌ای که شوروی در این زمان تحمل کرد چنان سنگین بود که تا فروشکستن اتحاد شوروی آثار آن باقی بود. حالا KGB روسیه با دادن پرونده موسویان و 16 تن دیگر از مسئولان رژیم که با غرب در ارتباط هستند به امنیت خانه ولی فقیه، انتقام شکست دیروز را می‌گیرد).
این قصه سر دراز دارد. شیخ علی اکبر پس از 5 روز سکوت تازه لب واکرده که حل مشکل را باید در پس پرده و خلوتهای دوشنبه با سیدعلی جستجو کرد. آقا مهدی هم فعلا برنامه سفری در پیش دارد که ممکن است مدتی به درازا بکشد. اهل ولایت جهل و جور و فساد حقا به جان هم افتاده‌اند. قالیباف دزدی 350 میلیارد تومانی احمدی‌نژاد را برملا کرد، و تحفه حومه گرمسار، چهار تن از اعضای انجمن شهر را (یکی را با وعده ریاست تربیت بدنی و معاونت رئیس جمهوری، دومی را با گنجنینه پربرکت باشگاه پرسپولیس، سومی را با آپارتمان هزار متری شریک الیاس محمودی که در و دیوارش شاهد بازیهای نیمه شب محمود و ایازش بود، و چهارمی را با بنز الگانس صفر کیلومتر) خریداری کرد تا همراه با مهدی چمران که بار دیگر ریاست انجمن شهر تهران به فرمان خدایگان فقیه نصیبش شد و آبجی خانم و آن یکی آفتابه‌دارش، قالیباف را از شهرداری بیرون کنند و جایش علی آبادی را بنشانند که هم مثل رفیق دیر و دورش در دزدی ماهر است و هم قالتاق و کارچاق کن، پس اگر در شهرداری باشد، انتخاب مجدد تحفه حومه گرمسار قطعی است و مجلس آینده نیز نصیب قرشمالهای حومه شهرهای درجه 3 و 4 خواهد شد و طایفه احمدی‌نژاد و شرکاء با آسودگی خاطر، یک دوره دیگر بر اسب مراد سوار خواهند بود. البته سردار خلبان مشهدی نیز بی‌کار ننشسته است. چند ماه پیش به اصرار و تحت فشار سیدعلی اقا قالیباف حاضر شد با احمدی‌نژاد که او را به جلسه هفتگی هیأت وزیران راه نمی‌دهد ملاقات کند. در ضمن دیدار احمدی‌نژاد به او گفته بود شما را به عنوان سفیر به ونزوئلا می‌فرستم چون در ماههای آینده روابط ما با کاراکاس خیلی وسعت خواهد گرفت و دلم می‌خواهد شخصی مثل شما که مورد اطمینان مقام معظم رهبری است و اقتدار و درایت خود را به دفعات ثابت کرده به آنجا برود. قالیباف با همان لهجه مشهدی گفته بود دستت درد نکنه آقای رئیس، مو می‌روم همون قلعه‌چی خودم گوشه طرقبه حال می‌کُنم.
ژنرال می‌دانست رفتن به کاراکاس مقدمه سرنگونی‌اش خواهد بود به همین دلیل ماند، حالا هم گو اینکه هنوز آزرده از دوروئی و تزویری است که در جریان انتخابات از سوی آقا مجتبی و اصغر حجازی به نیابت از سوی نایب امام زمان، در جانش نشست اما همچنان گفته‌های خاتمی در گوشش زنگ می‌زند، آن روز که بعد از 18 تیرماه و جلسه‌ای که با 24 تن از سران سپاه ـ و از جمله خود او ـ داشت، جلسه‌ای که با گریه خاتمی و بعضی از آنها که اورا در اعلامیه خود تا حد کودتا و سرنگونی، تهدید کرده بودند، خاتمه یافت، در اتومبیل او نشسته بود و طی راه گفته بود، یادت باشد تا زمانی که آقای خامنه‌ای حس کند محبوب مردم نیستی، مشکلی برایت پیش نمی‌آید اما به محض آنکه حس کرد محبوبی چنان می‌کند که در نگاه مردم به ذلت ‌افتی و نفرت همه عالم نثارت شود.

May 11, 2007 02:19 PM






advertise at nourizadeh . com