July 13, 2007

کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز!

kayhan.jpg

یکهفته با خبر
سه شنبه 3 تا جمعه 6 ژوئیه
پیشدرآمد: موج تازه ای از مهاجران ایرانی به ینگه دنیا بالا گرفته است. این مهاجران از ایران نمی آیند بلکه اغلب آنهائی هستند که هنگام ترک خانه پدری هم به دلیل دوری راه و هم مشکلات ورود به آمریکا و در بسیاری از موارد به این امید که دوران غربت کوتاه باشد، گوشه ای نزدیکتر به خانه پدری را در اروپا برگزیدند و یا در مواردی برایشان برگزیدند (منظورم پناهندگان به UN است). اینها با رسیدن به میانه عمر، بزرگ شدن فرزندان، کمبود آفتاب و ناامیدی از زیارت قریب الوقوع آنجا که دلشان را جا گذاشته اند و استخوانهای پدر و مادر و خاطره های کودکی را، حالا که یک گذرنامه معتبر اروپائی در جیب دارند به فکر اقامت در سرزمینی افتاده اند که از نظر طبیعت و آب و هوا و تنوع فرهنگها و تسامح و تساهل در رفتار انسانهایش، یک ایران با ابعاد بزرگتر و پیشرفته تر است...

اینجا نیز مثل خانه پدری کم و بیش میتوان هوای چهارفصل را همزمان در گوشه و کنارش حس کرد. دریا به گسترده ترین شکل شرق و غرب و جنوبش را در بر گرفته، و کوههای سر به فلک کشیده با جنگلهای انبوه و چشم اندازهائی که بعضاً مناظری شبیه در چهار گوشه ایران را تداعی میکند به ایالات متحده آمریکا، چهرهای متفاوت در میان کشورهای جهان داده است.
از آنجا که در این سرزمین همه به نوعی از راه رسیده اند، یکی دویست سال پیش، آن دگری صد سال پیش و حالا نسل سوم و چهارم و پنجم آنها به عنوان امریکاییهای خالص معرفی میشوند، در کنار آنها که پنجاه و سی و بیست و ده سال پیش آمده اند اما با داشتن ملیت آمریکائی به همان اندازه از حقوق و مزایای شهروندی برخوردارند که بازماندگان نسل اول مهاجران. فرزند یک ایرانی که بیست سال پیش به آمریکا مهاجرت کرده و در این خاک صاحب فرزند شده است، میتواند در کنار فرزند یک آمریکائی با ریشه سه قرنه، در انتخابات کنگره و ریاست جمهوری نامزد شود. کسی از او ایراد نمیگیرد که چون پدرت ایرانی است بنابراین با توجه به آتش زدن پرچم آمریکا در ایران و مرگ بر آمریکا سر دادن در خیابانهای تهران، شایستگی نامزدی در انتخابات را نداری. هر بار به آمریکا میآیم نخست از اینهمه تضاد که در کنار هم به نوعی به یک تفاهم دائمی رسیدهاند شگفتی زده میشوم.
از 11 سپتامبر به بعد، دولت بوش با تشکیل وزارت خانه ای که کارش نظارت بر امنیت ملی و پیشگیری از حوادثی است که دشمنان رو به افزایش آمریکا قصد دست زدن به آن را دارند، به اعتراف دوست و دشمن موفق شده است جلوی صدها طرح و توطئه تروریستی را بگیرد. به عبارت دیگر از آن تاریخ به بعد هیچ نوع عملیاتی که رنگ و طعم و نوع عملیات تروریستی اسلامیها را داشته باشد در آمریکا انجام نگرفته است. و رویاروئی ایالات متحده با تروریستها به خارج مرزهای آمریکا در عراق و افغانستان و چند نقطه دیگر منتقل شده است. در عین حال ناکامی در برقراری آرامش در عراق وحضور یک مجموعه قدرتمند ضد جنگ در رسانه های آمریکائی به همراه دمکراتهائی که بدون شک اگر ریاست جمهوری را در اختیار داشته باشند صد بار بیشتر از جمهوری خواهان دلمشغول امنیت اسرائیل و محاربه با دشمنانش خواهند بود، اما امروز زمین و زمان را به هم می بافند تا در تمام زمینه ها حتی اقتصاد که بوش و دولتش در آن دستاوردهای چشمگیر داشته اند او را زیر سؤال ببرند، فضائی نه چندان مساعد برای جنگ احتمالی دیگری به وجود آورده، و با توجه به همین فضا و نوع نگرش شهروندان آمریکائی به یک ماجراجوئی تازه نظامی هزاران کیلومتر آنسوی مرزهای آمریکا، شماری از کارشناسان و تحلیلگران بر این باورند که خطر حمله نظامی آمریکا به ایران کاملاً برطرف شده و به احتمال زیاد در تهران کسانی از صف قدرتمداران و در رأس آنها سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی این برداشت را به عنوان واقعیت مطلق پذیرفته اند به همین دلیل نیز به گربه رقصانیهای خود شتاب بیشتری داده اند و در عراق و افغانستان با سلاح وعتاد و البته دلار بیشتری وارد کارزار غیرمستقیم با آمریکا و تا حدودی بریتانیا شده اند.
بی آنکه این نوع برداشتها ذره ای در باور من خلل ایجاد کند که حمله نظامی به خانه پدری صورت نخواهد گرفت، حال آنکه به دلیل گفتگو با کسانی که اینسو در تصمیم گیریهای کلان نظر و سخنشان حجت است میدانم خطر جنگ جدی است و سرزمین ما در تهدید یک هجوم الکترونیکی ـ موشکی کلان قرار گرفته است، به چند نکته اشاره میکنم بیآنکه به جزئیائی بپردازم که ذکر کردن آن بیشتر سبب اضطراب و وحشت هموطنانم خواهد شد تا بیان حقیقت و شرح اقعیت.

پرل هاربر خلیج فارس
1 ـ یکی از رخدادهائی که میتواند شعله ور شدن آتش جنگ را تسریع کند، تکرار حادثه ای شبیه به بمباران بندر پرل هاربر توسط هواپیماهای ژاپنی در نیمه راه جنگ جهانی دوم است. یک لحظه فرض کنید رویای جنون آمیز حسین بازجوی شریعتمداری نماینده سیدعلی آقا و مدیر مؤسسه کیهان تحقق پیدا کند و مثلاً عده ای از برادران مجاهد و مؤمن سپاه پاسداران، با یک قایق سریع السیر به سوی یکی از ناوها و یا ناوچه های آمریکائی در خلیج فارس حرکت کنند و از فاصله نزدیکی با پرتاب موشکی به این شناور آمریکائی باعث قتل و جرح شماری از نظامیان آمریکائی شوند. یا فرض کنید سپاه یکی از هواپیماهای بدون سرنشین که از راه دور کنترل میشود را با مقداری مواد منفجره به یک ناو آمریکائی بکوبد. مطمئن باشید در صورت وقوع چنین حادثه ای، دولت آمریکا طی فقط چند ساعت قادر خواهد بود فضای داخل آمریکا را به چنان فضائی تبدیل کند که خرد و کلان خواستار مجازات ایران و انتقام گرفتن از سربازان کشته و مجروحشان شوند.
2 ـ به جز گزینه پرل هاربر، حادثه دیگری که زمینه ساز حمله نظامی به ایران خواهد شد کشف ارتباط ارگانهای نظامی و امنیتی رژیم با یک یا چند حادثه تروریستی بزرگ در عراق است که به قتل و جرح شمار زیادی از سربازان آمریکائی منجر شود. (قتل سربازان انگلیسی نیز میتواند نمک و فلفل آشی را که برای رژیم پخته اند بیشتر کند).
از فردای حادثه کربلا که طی آن یک اتومبیل نظامی شبیه به خودروهای آمریکائی با 8 سرنشین که شباهت زیادی به آمریکائیها داشتند با همکاری سربازان عراقی که مأمور حفاظت از یک قرارگاه سربازان آمریکائی بودند به ساختمان ورودی قرارگاه راه یافتند با این هدف که 5 نظامی مستقر در ساختمان را به اسارت گیرند. به علت مقاومت نظامیان آمریکائی و رد و بدل شدن آتش، مهاجمان فقط توانستند با یک اسیر نیمه جان و سه کشته محل را ترک کنند. اسیر نیمه جان نیز در راه درگذشت. فیلم هجوم به قرارگاه که جزئیات ماجرا را نیز ثبت کرده بود هفته ها مورد بررسی و بحث و فحص قرار گرفت و سرانجام آشکار شد واحدهائی از سپاه قدس، حزب الله لبنان و شماری از ترکمنهای شیعه عراق که پوستی روشن و چشمانی آبی دارند ضمن آموزشهای سخت و طولانی به صورت گروههای 5 تا 7 نفره برای انجام یک سلسله عملیات خطرناک جهت به اسارت گرفتن سربازان و افسران آمریکائی و انگلیسی در جنوب عراق و شهرهای شیعه نشین مستقر شده اند. دستگیری تنی چند از اعضای شبکه توسط انگلیسیها و سپس مغز متفکر شبکه توسط آمریکائیها پرده از روی طرحی برداشته است که اجرای آن بدون شک واکنشی همه گیر را به همراه خواهد داشت.
3 ـ زمینه ساز سوم یک حمله همه گیر (بدون استفاده از نیروی زمینی) با استفاده از هواپیما و موشکهای کروز توسط نیروی هوائی و دریائی اسرائیل، انجام یک سلسله عملیات تروریستی گسترده علیه اسرائیل توسط حماس، جهاد اسلامی و یا حزب الله لبنان است. حتماً نباید این عملیات از سوی تهران هدایت شود، سوریه نیز قادر است با دادن فرمان به گروهکهای فلسطینی زیر فرمانش نظیر حادثه ای را که در جنوب لبنان منجر به قتل 7 سرباز اسپانیائی زیر چتر یونیفل (کلاه آبیهای سازمان ملل) شد، علیه اسرائیل انجام دهد. در واشنگتن خیلیها نگران چنین حادثه ای هستند. حتی یکی از کارشناسان که با پنتاگون درارتباط است میگفت ما میتوانیم ناخواسته و در پی حمله هوائی اسرائیل به بعضی از تأسیسات اتمی و نظامی ایران، و واکنش تند جمهوری اسلامی مثلاً با پرتاب موشکهائی به سوی تأسیسات نظامی و نفتی در حاشیه خلیج فارس، به نبردی همه سویه کشیده شویم.
4 ـ و سرانجام مورد چهارم که زمینه ساز شروع حمله ویرانگرانه به خانه پدری است، تأیید اطلاعاتی است که آمریکائیها و اسرائیلیها در ماههای اخیر از منابع خود در درون سپاه و تأسیسات اتمی ایران به دست آورده اند. این اطلاعات حکایت از آن دارد که رژیم حداکثر تا یکسال دیگر مواد لازم را برای تولید دو بمب هسته ای کثیف در اختیار خواهد داشت. در یکی از مراکز تحقیقات استراتژیک در واشنگتن نقشه ای را دیدم که در آن 80 مرکز زیرزمینی تحقیقات اتمی و تولید سلاح در ایران مشخص شده بود. شماری از این مراکز در جوار چند شهر بزرگ در شمال، مرکز و جنوب غربی ایران بود. با توجه به نوع موشکهائی که برای کوبیدن مراکز زیرزمینی مورد استفاده قرار میگیرد (و نمونه هائی از آن را در حمله به غارهای بلندیهای تورابورا در افغانستان مشاهده کردیم) بدون تردید تلفات انسانی چنین حمله ای بسیار زیاد خواهد بود. با توجه به آنچه ذکر شد آیا میتوان خوشبینی بعضی از ساده اندیشان را در ایران نسبت به برطرف شدن خطرات جنگ، تنها ناشی از جهل و یا حماقت دانست؟ من چنین نمی اندیشم به گمان من در جمع هیأت حاکمه ایران، علاوه بر حضور جمعی از عوامل و جاسوسان کهنه کار و با تجربه سازمانهای جاسوسی غرب و اسرائیل، کسانی نیز از نوع احمدی نژاد هستند که واقعاً گمان میکنند ویرانی ایران، تنها مأموریت آنهاست چون ظاهراً امام زمانشان در پی این ویرانی از خرابه های ری و یا اطراف قم علم نجات بشریت را بر میافرازد و البته احمدی نژاد و فاطمه خانم رجبی و غلامحسین الهام نیز در رکابشان شمشیر خواهند زد. و البته فاطمه خانم میتواند همان زن ریشداری باشد که به گفته مجلسی امام را به قتل میرساند تا فرمان کن فیکون از بالا صادر شود.
هر بار به واشنگتن می آیم با شنیدن مطالبی که بر نگرانی هایم میافزاید با اندوه و اضطراب بیشتری به خانه تبعید ی ام باز میگردم. در پی رویدادهای اخیر در انگلیس و کشف یک سلسله طرحهای تروریستی، و بالا گرفتن آتش درگیریها و انتحاری ها و رسولان نفرت و کین در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، بحثها در پایتخت ینگه د نیا، دیگر گرد محور چگونگی برخورد با القاعده و جهاد و جیش المهدی و حماس و حزب الله دور نمیزند. حالا همه از خطای بزرگ میگویند اینکه چرا به جای رفتن به سراغ ام الفساد، صدام را برداشتند که در دشمنی با اهل ولایت فقیه، آتشی تندتر از آنها داشت. از یک سفیر سابق آمریکائی که حالا مشاور ارشد مرکز مطالعات بزرگی در واشنگتن است شنیدم که میگفت؛ همه راههای ترور به تهران ختم میشود. بعد به گزارشی اشاره کرد که اخیراً توسط کمیته ای مشترک از کارشناسان پنتاگون، وزارت امنیت داخلی و سازمان اطلاعات مرکزی برای رئیس جمهوری نوشته شده است. بر پایه این گزارش جمهوری اسلامی هم اکنون مهمترین منبع مالی و تسلیحاتی و آموزشی برای 8 گروه شناخته شده تروریستی و شبه تروریستی در خاورمیانه، منبع درجه دو و سه برای 11 گروه دیگر از جمله القاعده و طالبان، و منبع مالی گاه به گاه برای 7 گروه افراطی در شرق آسیا و آفریقاست. همین گزارش به سلول های تروریستی اشاره میکند که با پول رژیم و آموزش سپاه در چند کشور آمریکای لاتین برپا شده است. افراد این سلول ها را شیعیان مهاجر لبنانی و جمع اندکی از عراقیها تشکیل میدهند. روز به روز مقامات تصمیم گیرنده در واشنگتن بیشتر قانع میشوند که به جز برخورد سنگین و همه جانبه با جمهوری اسلامی، مبارزه با تروریسم اسلامی به جائی نخواهد رسید. و غلبه بر گروهی در مثلاً افغانستان به هیچ روی از ابعاد خطر ترور در عراق نخواهد کاست چرا که حکومتی در منطقه هست که سالیانه 60 تا 70 میلیارد دلار نفت میفروشد و بخش مهمی از این درآمد را نه برای رفاه مردم ایران و توسعه و پیشرفت کشور، بلکه برای گسترش امپراتوری ترور هزینه میکند.
میدانم هنوز هم شماری از هموطنانم خطر شعله ور شدن یک جنگ هستی سوز را باور ندارند و بعضی نیز اوهامی را که رژیم در ارتباط با قدرت نظامی و توان دفاعی اش از جعبه های تصویر و صوت پخش میکند، باور کرده اند. این هموطنان اگر فقط میدانستند در ماههای اخیر آمریکائیها چه نوع سلاح و عتاد جنگی به خلیج فارس و حاشیه آن آورده اند، و از یک دهم اطلاعات مربوط به تمرینهای مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل باخبر بودند در نگرانی و وحشت من شریک میشدند. هموطنان من، خطر جدی است، رژیمی جاهل و سرکوبگر به جای اندیشیدن به سرنوشت ملتی که در 28 سال گذشته از یک ملت سربلند آزادیخواه به ملتی مقهور و سر به گریبان تبدیل شده، فعلاً در اندیشه آن است که مبادا بیرون افتادن چند تار موی زنان کروبیان را به فغان آورد و موی ژل زده پسران اسباب تکدر خاطر افلاکیان شود. زمین را رها کرده اند و در اندیشه آسمانند. جامعه ای را به انحطاط کشانده خطوط فرضی قرمز اخلاقی را یکسره پاک کرده اند، و هرهری مذهبی و تظاهر و نفاق و تقیه را جانشین ایمان و باور قلبی کرده اند. پیش از انقلاب نیمی از جامعه ایمان و اعتقادی واقعی داشت و نیم دیگر نیز به نیمه نخست و باورهایش احترام میگذاشت. حال اما 90 درصد جامعه، اگر هم تظاهر به ایمان و دینداری میکنند از سر ترس و نفاق است و چون مجال مییابند همه باورها را به سخره میگیرند. به گمان من هیچگاه در تاریخ ایران، جامعه ای تا این حد ضد دین نداشته ایم. در عین حال مفاهیمی مثل حب الوطن( عشق به وطن)، و آرزوی اعتلا و سربلندی خانه پدری، به لطف حکومت سید علی آقا و شرکا چنان بیرنگ و طعم و عطر شده که کمتر کسی از ویرانی و تکه پاره شدن وطن، نگران و وحشتزده است. معمولاً در فضائی چنین اگر بلائی آسمانی و یا زمینی نازل شود مردم به جای آنکه برای مقابله با آن بسیج شوند به استقبالش میروند. آن روز که عربها به ایران حمله ور شدند کسانی در جلولا و تیسفون و نهاوند دست به دعا برداشتند که خدایا ما را از شرّ موبدان و عساکر حکومتی رهائی ده، همینها راههای مخفی برای رسیدن به شهرهای بزرگ را و شکستن قلعه ها را به مهاجمان نشان دادند. تکرار این تراژدی را هم در حمله مغولان و هم در هجوم افغانها در عهد سلطان حسین صفوی، در صفحات تاریخ خوانده ایم. در صدای آمریکا یکی از همکاران با اشاره به e-mail ها و پیامهای صوتی که دریافت میکنند با حیرت میگفت میدانی بیشترین انتقادها به شماهائی که با جنگ مخالفید از سوی هموطنان داخل کشور صورت میگیرد. بعد یک مجموعه e-mail را نشانم داد از آدمهائی گونه گون در سنینی بین 15 تا 80 سال دانش آموز و دانشجو، پیشه ور و روحانی، و حتی ارتشی و سپاهی که دارای مضمونی واحد بود؛ چرا اجازه میدهید کسانی که از وضع ما و بدبختیهای ما خبر ندارند مانع از حمله آمریکا به ایران شوند. ما منتظریم، لطفاً به آقای بوش بگوئید در ایران با دسته گل از او استقبال میکنیم... من به جای ملامت کردن این هموطنان، رژیمی را ملامت میکنم که ایرانی را به نقطه ای رسانده که آرزو میکند یک دولت خارجی بیاید و از شر اهل ولایت فقیه رهایش کند.

شنبه 7 تا دوشنبه 9 ژوئیه

مرگ خانم مهستی خواننده سرشناسی که حداقل سه نسل با صدای او زندگی کرده اند، در ترانه های او لحظات درد و اندوه و عشق و شادی را یافته اند و حضور او در زندگیشان، حتی با مرگ او، کمرنگ نخواهد شد، واقعیت تلخی را پیش روی ما گذاشت که من این سو آن را از نزدیک لمس کردم.
خیلی طبیعی است که یک ایرانی در هر مقام و موقعیتی، و با هر حرفه و کاری، با توجه به عادات و اخلاق و سنتها و محیط پرورش و زندگیش، در لحظات پایانی زندگی، رو به سوی مبدئی داشته باشد که نامش در ادیان مختلف متفاوت است وگرنه اصل تجلی اش یکی است. خانم مهستی نیز بنا به گفته فرزند و نزدیکانش خواسته بود مراسم تدفینش اسلامی، و یادبودش در یک مرکز اسلامی برگذار شود. اسلام یک دین و روش است که پیروانش در چهارگوشه عالم پراکنده اند، متولیاش نیز جمهوری اسلامی و ولی فقیه نیست. احترام به خواست فردی که دستش از دنیا کوتاه است کمترین کاری است که دوستان و نزدیکان و آشنایان او انجام میدهند. حال پرده برداشتن از اینکه خانم مهستی روزی در یکی از آن حالات عصبی که ماگرفتارش میشویم به سراغ مسیح رفته و غسل تعمید گرفته، چه امری را ثابت میکند و مثلاً چه لطمه ای را به اسلام میزند؟ از آنسو، تظاهر به دینداری آنهم از نوع سینه زنی و نوحه خوانی از سوی هنرمندانی که جمهوری اسلامی فاسدشان میخواند و در عزای مهستی در مجلس یادبودش مثل خانم فخرالسادات که سر سفرهها روضه میخواند یا آقای محمودی نوحه خوان معروف به سر و سینه میکوبیدند به جز تجلّی این واقعیت نبود که هنوز هم بعد از 28 سال حکومت دکانداران دین، و اینهمه جنایت و فسادی که دیده ایم، بسیاری از ما از جمله هنرمندان ما دلمشغول عکس آقا در ماه هستند!؟

July 13, 2007 12:56 PM






advertise at nourizadeh . com