September 14, 2007

یکهفته با خبر

kayhan_logo_front.gif

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

سه‌ شنبه 4 تا جمعه 7 سپتامبر
پیشدرآمد: زنده یاد سعیدی سیرجانی در آن سفر از یاد نرفتنی که به لندن آمد، دو سه باری مرحمت فرمود و به دفتر ما قدم رنجه کرد. استاد فرزانه‌ رفته‌ ام شادروان جعفر رائد میزبان بود و ما همه در دفتر از فیض کلام آن نازنین سیرجانی پرذوق بهره‌ مند شدیم. در وصف شیخ علی اکبر هاشمی بهرمانی که پیش و پشت و اهل و طایفه‌ اش را خوب می‌شناخت، تاکید می‌کرد شیخ مثل همه کرمانی‌ها و اهل کویر رازدار است و پنهان کار، کینه وقتی بگیرد، ظاهر نمی‌کند اما یکسال یا ده سال یا سی سال بعد چنان زهرش را می‌ریزد که طرف عنادش نمی‌داند از کجا خورده است.

بعد اشاره می‌کرد که آغا محمدخان قاجار دمار از اهل کرمان که لطفعلی‌ خان زند را پناه داده بودند درآورد. از سرها مناره ساخت و کوه چشم بر پا کرد. ما کرمانی‌ها ـ سعیدی به خود اشاره می ‌کرد ـ البته دستمان به جایی نرسید اما صبر کردیم و وقتی نوه برادرزاده‌ اش (فرمانفرما نواده فتحعلیشاه) حاکم کرمان شد، بیچاره‌اش کردیم، هر روز برایش معرکه ‌ای راه انداختیم تا اینکه یک روز اقطاب شهر از جمله بزرگان دین از دو طایفه رقیب را به دار الحکومه خواست و به آنها گفت، عموی جد ما پدر جد و آباء شما را درآورده است، ما این را قبول داریم اما ما که قصد خدمت داریم این چه بازی است شماها درآورده‌اید؟ خلاصه کلی فرمانفرما امتیاز و پول به این بزرگان داد تا دست از سرش بردارند.
جلسه روز سه‌شنبه مجلس خبرگان را مشاهده می‌کردم و حرفهای سعیدی در گوشم بود. (کلامی شبیه به این سخن درباره کرمانی‌ها و صفا و پاکدلی‌ و در عین حال عدم فراموشکاری‌شان نسبت به آنکه ظلمی و یا خدمتی به آنها کرده باشد را از استاد باستانی پاریزی نیز سالها پیش شنیده‌ام).

ضد حمله هوشمند
شیخ علی اکبر بهرمانی از آن روزی که در پی انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد شکوه به خدا خواهد برد چون کسی را قادر در صحنه به رسیدگی به شکایتش و یا مایل به رسیدگی نمی‌بیند، بر همه آشکار ساخت حال آن درویشی را دارد که عروسک ساخته دست نجار را با پیراهن دوخت خیاط همسفرش جان داد و بعد عروسک ره عشوه‌گری پیش گرفت و درصدد بود هم به نجار حال دهد هم به خیاط، ره به خلوت کشید و چله نشست و ورد همی خواند تا پریچه طناز به عفریته‌ ای بدل شد چنان که نجار تبر کشید و سرش را زد و خیاط پیراهنش کشید و تکه پاره‌هایش را در برابر گرگها رها کرد. شیخنا به چله نشست. هر روز آقازاده محسن خان می‌آمد و پوشه‌ای در برابرش می‌گذاشت که حاج آقا نگاه کنید این ذوب‌شدگان در ولایت سید علی آقا چه گفته‌اند و نوشته‌اند. شما نمی‌خواهید جوابی به این نامردها بدهید؟ شیخ سری تکان می‌داد که وقتش می‌رسد. روزی فائزه عزیزش دست دخترش را می‌گرفت و به دیدن آقاجان می‌آمد و با چشمان پراشک می‌گفت صبر تا کی، نمی‌بینید این زهرا شلخته که پدرش نوکر شما بود و پول چاپ کتابش را هم شما دادید درباره من و آبجی فاطی و داداش مهدی چه نوشته؟ آقاجان نیم لبخندی می‌زد که صبر کن ما بدترش را هم دیدیم.
روز دیگر حسین آقای مرعشی ابن عم عفت خانم شریک زندگی شیخنا می‌آمد آشفته و غضبناک که ای بابا شما هم که دیگر شورش را درآوردید، آقا کاری کرده‌اند که کرمان خودرو تاج سر صنایع داخلی را دارند در حصار و فشار قرار می‌دهند، مدیرانش را تهدید و گاه تحبیب می‌کنند و می‌برند، راه همه کارها را بسته‌اند، نه دیگر قراردادی به ما داده می‌شود نه مجال پروژه‌سازی را به ما می‌دهند. چه کنیم آقاجان چه کنیم؟
شیخ پاسخ می‌داد جناب مهندس شما که سرد و گرم چشیده‌اید صبر کنید زمان مقابله هنوز نرسیده است.
خلاصه هر روز کسی می‌آمد، ناله‌های شمس وزیرش حسن روحانی از همه بلندتر بود که یک فصل روضه می‌خواند و برای مظلومیت شیخنا اشک می‌ریخت و اغلب حسین آقای موسویان وزیر خارجه ویژه شیخ را نیز به همراه می‌برد تا شاید دم گرم او در حال شیخ تغییری ایجاد کند. اما شیخنا واکنشی نشان نمی‌داد، و گاهگاهی که در نماز جمعه شرکت می‌کرد یا به مناسبتی حرفی می‌زد چنان بود که انگار سررشته امور هنوز به دست اوست. آن روز که در قم جوجه‌های مصباح یزدی با هدایت محسن غرویان در مجلس سخنرانیش آبروریزی کردند و رسماً او را فاسد و بی‌دین و مروّج فرهنگ طاغوتی خواندند بی‌سر و صدا از قم خارج شد و فقط به رازینی پیغام داد بترسید از روزی که عمامه از سر اربابتان بردارند. و رازینی نفهمید منظور شیخ علی اکبر از ارباب هاشمی شاهرودی است یا سید علی خامنه‌ای.
دو سه ماه بعد شیخ مصاحبه‌ای کرد آن هم در آستانه برگذاری انتخابات مجلس خبرگان که عباراتش در گوش سیدعلی آقای نایب امام زمان آهنگی نامیمون و تهدیدآمیز داشت. شیخ نخست ادعاهای مصباح یزدی را در مورد عدم اعتقاد خمینی به جمهوری و حاکمیت ملی و اجبار او بر قبول قانون اساسی و نظام جمهوری به علت شرایط کشور پس از انقلاب و حضور قوای غیردینی در صف انقلابیون، به کلی بی‌اساس خواند (نقل به مضمون) و تأکید کرد خمینی از رحم مادر جمهوری‌خواه بوده است. بعد هم رفت سراغ قداست نایب امام زمان و قائد معظم که (بابا دست بردارید، این سیدعلی آقا را ما از قدیم می‌شناسیم، خوشا آن روزها که با فولکس مربوطه می‌رفتیم باغ حاج آقا هـ در کرمان، بنده که لیاقت متنعم شدن از زعفرانی‌های مزرعه کوکنار حاجی را نداشتم اما سید دلی از عزا در می‌آورد و برای مصرف یک سال هم هدیه می‌گرفت و...) ولی فقیه به هیچ وجه قداست ندارد، او فقیهی است مثل بقیه فقها تازه ما شرط مرجعیت را نیز برای او برداشتیم. در مورد انتخاب یا کشف ولی فقیه توسط خبرگان نیز گفت این چه حرفی است، قانون اساسی می‌گوید خبرگان را مردم انتخاب می‌کنند یعنی در واقع رهبر منتخب غیرمستقیم مردم است، این مقوله کشف و اکتشاف پایه و اساسی ندارد و مطرح کنندگان آن هدف و نیت دیگری دارند و دست آخر شیخ علی اکبر تأکید کرد که از رهبری جمعی حمایت می‌کند و اینکه معنی ندارد ولی فقیه یا ولات (والیان) فقیه مادام‌العمر سوارکار باشند. می‌شود ایشان را برای 5 یا 6 سال انتخاب کرد و یک بار هم این مدت را تمدید کرد... پیدا بود که این حرفها با حساب و کتاب عنوان شده است. این را می‌شد از واکنشها دریافت. اصغر حجازی زمامدار مطلق مقر و بیت مبارک نایب امام زمان و مقام معظم رهبری، سرسپردگان و حقوق بگیران را احضار و فرمان حمله را صادر کرد. زهراخانم همسر غلامحسین الهام مشیر و مشاور و سخنگوی تحفه آرادانی چادر به کمر بست و قلم بر کاغذ راند. حسین بازجوی شریعتمداری اسب سخن در دشت فصاحت با یورتمه وقاحت راند. برادر مهندس در سیاست روز گریبان آقازاده‌های شیخ را گرفت و خواهر شایق در مجلس خواستار آن شد که در باب فساد دولتهای جائره و فاسده قبلی و قبل‌تری تحقیق شود. بعد حسین موسویان را به عنوان جاسوس دراز کردند. همان جاسوسی که بارها پیغامهای مقام معظم رهبری را به اشاره اصغرآقای حجازی به جابلقا و جابلسای جهان برده بود. به محض گرفتن موسویان (سیروس ناصری قبلاً با زرنگی از تله جسته بود) صحبت از بازداشت حسن روحانی پیش آمد و اینکه فرزندان شیخنا اخطار از وزارت اطلاعات گرفته‌اند که تا اطلاع ثانوی حق خروج از کشور را ندارید.
معلوم نشد در آن روزهای عجیب، پیامی که شیخ بهرمانی از طریق آقای محمدی گلپایگانی برای شریک سابقش سیدعلی آقا فرستاد چه بود که بلافاصله موسویان متهم به جاسوسی آزاد شد، و حرف و سخنی درباب روحانی به زبان مسئولان امنیتی نیامد. این را هم بگویم که نفر اول شدن از تهران در انتخابات خبرگان جان تازه‌ای به شیخ علی اکبر داده بود و او به همراه خاتمی و کروبی پس از ملاقاتهائی با خیلی از اصلاح‌طلبانی که تا دیروز به خون هم تشنه بودند بار دیگر خود را به عنوان محور جنبش به اصطلاح اصلاحات جلو انداخت. (البته اصغر حجازی هم بیکار نبود و با شناختی که از غضنفر در اردوگاه اصلاح‌طلبان داشت آقای کروبی را صدا زد و همان حرفهائی را که پس از غرولند او بعد از دور اول انتخابات در باب پرونده‌های حاج خانم در بنیاد شهید قسمت دارو و تجهیزات بیمارستان و کمکهای سخاوتمندانه شهرام جزایری به حاج آقا حتی در دوران مجلس به ویژه آن کمک کلان که برای تلویزیون ناکام حاج آقا و جناب افخمی از زندان حواله شده بود، در گوشش خوانده بود بازگو کرد و بعد هم وعده داد شما خود را از خاتمی و هاشمی کنار بکشید، آقا اجازه فرموده‌اند از حزب شما (اعتماد ملی) حداقل پانزده نفر به مجلس بعدی بروند، تازه آقا آنقدر مهربان است که در صورت رفتن آقای دکتر ـ حداد عادل ـ به ریاست جمهوری بار دیگر ریاست مجلس مقدس شورای اسلامی را به حضرتعالی واگذار کند. از آن روز تا حال غضنفر مشغول گل زنی به دروازه خاتمی و رفسنجانی است.)
اینهمه را داشته باشید تا یکهفته پیش از انتخاب رئیس مجلس خبرگان. یعنی تقریباً از اواخر ماه اوت، فعل و انفعالات روزهای پایانی ماه را تا یکشنبه شب دوم سپتامبر در نامه الکترونیکی یا ای‌میل دوستی می‌خوانید که بخشی از مطالب ذکر شده تا اینجا را نیز از او دارم:
«هاشمی بازی پیچیده اما مثل همیشه پر از دوز و کلکی را از چند هفته پیش آغاز کرده بود. اولاً او از طریق عواملش اشتهای سید رهبر و احمدی‌نژاد را برای تسخیر کرسی ریاست خبرگان سخت تحریک کرده بود به این ترتیب که اینجا و آنجا نوشتند و گفتند حضرت شیخ چندان رغبتی به بخت آزمائی ندارد. بعد این حرف لق را پراکندند که ظاهراً مصباح یزدی قصد دارد با رفسنجانی زورآزمائی کند. یعنی اینکه ملت برحذر باشید که قرار است عفریت ماچین به جنگ امیرارسلان بهرمانی بیاید. از سوی دیگر در حالی که شیخ عباس واعظ طبسی یک پایش رو به قبله و پای دیگرش نیز دچار ضعف است و مرض همه وجودش را گرفته، سیدعلی آقا پیک ویژه به مشهد فرستاده بود که نه اکبر و نه تقی، یعنی نه هاشمی نه مصباح، شما بیائید و نامزد شوید و ما تضمین می‌کنیم رأی بالا بیاورید. هاشمی در همین روزهای آخر اخوی را با نامه‌ای به مشهد اعزام کرد. معمولاً برای مأموریتهای فوق سری محمود را می‌فرستد نه محمد را. همانکه وزارت خارجه بود و حالا در کار بیزنس با آلمانهاست. محمود رفت و با دست پر آمد که شیخ عباس همکلاس و رفیق قدیمی‌اش را سر کار گذاشته و می‌خواهد دو روز مانده به انتخاب رئیس خبرگان پیغام دهد ما نیستیم و معذور بدارید که حال ما خراب است. این پیغام شنبه رسید. هاشمی تک تک ابوالارتجاع‌های خبرگان را یا شخصاً دید و یا اخوان و آقازاده‌ها را سراغشان فرستاد با وعده و وعید و توضیح اینکه اگر مجلس دست آدمهای احمدی‌نژاد بیفتد عمامه شماها را برمی‌دارند و عاقبت شما مثل عاقبت عوامل رژیم صدام خواهد شد چون فقط منم که می‌توانم عموسام را راضی کنم حمله نکند.
یکشنبه به دعوت اصغر حجازی نیز شماری از خبرگان به بیت مبارک رفتند و به اظهارات شمس وزیر ولی فقیه گوش سپردند که تاکید می‌کرد آقا علاقمند بودند که آیت‌الله طبسی به ریاست خبرگان انتخاب شوند ولی ایشان متأسفانه بیمارند و حتی در جلسه سه‌شنبه نیز حاضر نمی‌شوند. بنابراین به نظر می‌رسد جناب شیخ محمد یزدی می‌تواند جای مرحوم مشکینی را بگیرد. ظاهراً اصغرآقا نمی‌دانست که یزدی قبلاً با هاشمی بیعت کرده و مزدش را هم گرفته است.
بعد نامزدی شیخ احمد جنتی مطرح شد و همگان با گفتن مبارک است با احتساب تعداد حاضران که بیش از چهل و پنج تن بودند، و رضایت اصغر حجازی بیت اقا را ترک گفتند.

سه‌شنبه چه شد؟
روز سه‌شنبه غیبت چند تن از آنها که یکشنبه شب در بیت آقا بودند در جلسه رأی‌گیری، اسباب شگفتی جنتی و حامیانش شد. از یازده غایب، سه نفر درگذشته‌اند و دو تن در بسر مرگ هستند. شش تن بقیه در جلسه یکشنبه حاضر و در جلسه سه‌شنبه خبرگان غایب بودند. بنابراین پیدا بود که جنتی برای کسب آرای لازم نیازمند به حمایت شماری از آنهاست که یکشنبه در جلسه حجازی نبودند. لاریجانی آمد بعد از سخنان هاشمی، نطق غرائی کرد و درباره پرونده اتمی سخن گفت و بار دیگر یادآور شد که پرونده اتمی دست من است و نه احمدی‌نژاد.
سپس رأی‌گیری آغاز شد و همانطور که شیخ علی اکبر برنامه‌ریزی کرده بود 41 رأی به دست آورد و جنتی صاحب 34 رأی شد که بعداً دو رأی را باطل کردند یعنی فردی به هر دو رأی داده بود. بنابراین شیخ علی اکبر با 7 رأی اضافی، نامزد مورد تایید مقام معظم رهبری را شکست داد.
نکته جالب دیگر شکست هاشمی شاهرودی در کسب مقام نیابت اول بود. همه می‌دانند هاشمی شاهرودی تا چه حد مورد حمایت رهبر است. بالاخره شاهرودی استاد او و نویسنده رساله عملیه او به دو زبان فارسی و عربی است. اما در رأی‌گیری محمد مومن یکی از آخوندهای درباری نزدیک به هاشمی رفسنجانی برنده شد. اینهم دومین مورد برای غضب رهبر بودکه روز پنجشنبه در شرفیابی هیأت رئیسه جدید و اعضای خبرگان چنان فریاد بر سر روزنامه‌هائی که عکس هاشمی را نه به‌خاطر حب علی بل برای بغض معاویه در صفحه اول بزرگ چاپ زده بودند با این عنوان که اعتدال و خردگرائی بر اصولگرائی و تندروی پیروز شد.
بعد هم عصبانیت خود را از صدای آمریکا و چند تلویزیون ماهواره‌ای و سایتهای اینترنتی آشکار ساخت که خیال کردید خبرگان هم جای راه‌انداختن دعوای جناحی است؟ من نمی گذارم توطئه کنید. آن وقت در حالی که دوربین تلویزیون چهره هاشمی رفسنجانی را نشان می‌داد که شیطنت از سر و رویش می‌بارید آقا چنان مشتی حواله او کرد که تا جگرش را به درد آورد. آقا فرمودند، از رئیس جمهوری عزیز و شجاع و مومن و مخلص یاد بگیرید... و بعد ده دقیقه در ستایش تحفه آرادانی سخن گفتند. به هر روی هاشمی البته آن طور که تلویزیون نشان می‌داد سخت تو لب رفت ولی پیدا بود که کار خود را کرده است...»
من به نوشته این منبع جملاتی را اضافه می‌کنم. این شیخ علی اکبر بهرمانی اگر بخواهد برای آخرتش یک خدا بیامرزی بخرد تا شاید مردم سیاه‌کاری‌هایش را در همه زمینه‌ها، یک طرف بنویسند و کاری را که می‌گویم در طرف دیگر، باید برای یکبار هم شده در عمرش یک ذره شجاعت و مردی نشان بدهد. به معنی دیگر واقعاً حرفهائی که قبل از انتخابات خبرگان سال پیش عنوان کرده بود عملی کند یعنی نظارت بر مقام ولایت و ارگانهای تابعه او برقرار سازد و زمان ولایت را کوتاه کند و سپس این بدعت نامبارک را برچیند، البته بنده چنین شهامت و مردانگی را در روستازاده بهرمانی سراغ ندارم. او دارد برای ولایت خود زمینه می‌چیند. و تنها امیدی که می‌توانیم داشته باشیم این است که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین. خدایا اینها را چنان به جان هم بینداز که سرهای یکدیگر را بخورند.

شنبه 7 تا دوشنبه 9 سپتامبر
نه‌خیر، این جریان سپاه طلسم شده و خبرگان، سپاه را عقب زد. اما این خبر کوتاه را داشته باشید که این محمدعلی جعفری برخلاف چرندیاتی که بعضی از نویسندگان غربی در باب اعتدال و خردجوئی او نوشته و گفته‌اند، از میرغضب‌های سرشناس سپاه است. او در دومین روز فرماندهی دستور بازنشسته کردن 80 تن از افسران بلندپایه و تحصیلکرده سپاه را که به رحیم صفوی خیلی نزدیک بودند صادر کرد. بعد هم 8 تن از افسران سپاه قدس را در مقام رؤسای اطلاعات قرارگاههای شمال و شمال غربی و غرب و جنوب غربی و شرق کشور برگزید.

September 14, 2007 06:47 PM






advertise at nourizadeh . com