October 05, 2007

یکهفته با خبر

Khayhan-Yek-Hafteh copy.jpg

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند...

سه ‌شنبه 25 تا جمعه 28 سپتامبر
فرزندان ایران زمین در ینگه دنیا

پیشدرآمد: در زندگیم، با چند حاجیلو آشنا شده‌ام، اما این یکی، جان و جهانم را روشن می‌کند. همه گاه آرزو داشتم دختری داشته باشم، بختم اما داشتن سه پسر بود: امید و نوید و نیما که به هر سه افتخار می‌کنم. دخترم را اما در واشنگتن یک سال پیش پیدا کردم. با آلبرتو فرناندز مدیرکل وزارت خارجه آمریکا (سفیر فعلی در سودان) دیداری داشتم. او بود و جمعی از معاونان و مشاورانش و دخترکی سرشار از جوانی و زیبائی، من می ‌گفتم و او آرام آرام یادداشت می‌کرد. دلم را خالی کردم.

آلبرتو که عربی هم می ‌داند و گاهی در الجزیره و العربیه با من هم ‌سخن می‌شود، به دقت گوش می‌کرد، گهگاه سخنی می‌گفت و یا مجال به دستیارانش می‌داد تا سؤال یا توضیح خود را عنوان کنند. دخترک اما ساکت بود. فقط می‌نوشت و دو بار برق اشک را در چشمان جوان و پر از عاطفه‌اش دیدم. ساعتی گپ و گفت ما به طول انجامید که پس از آن دیداری داشتم با آنکه پله‌ای بالاتر از آلبرتو بود. موقع رفتن آلبرتو به دخترک گفت عزیزم علی‌رضا را راهنمائی کن، در راهروهای تو در توی وزارت‌ خارجه آمریکا اگر راهنما نداشته باشی خدا می‌داند راهت به کجا ختم خواهد شد.
از راهروها گذشتیم. حالا می‌دانستم دخترک با آنهمه مهر و لطف، فرزند آقای حاجیلو است. نه آن دکتری که می‌شناختم و نه آن افسری که چند بار او را دیده بودم. این یکی در کالیفرنیا آژانس هوائی داشت و فرزندش پس از تحصیل در یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا، به وزارت خارجه پیوسته بود.
در نقطه‌ای که باید جدا می‌شدیم، چنانکه دختر من است گفت پدر و مادرم شما را خیلی دوست دارند. همیشه برنامه‌های شما را می‌بینند و مقالات شما را می‌خوانند، از این پس من نیز با همه قلبم شما را دوست خواهم داشت. نگاه هر دوی ما پر از اشک بود. گفت؛ شما اولین ایرانی هستید که در گفتگو با مقامات بلندپایه اینجا، با همه دل فریاد زدید جنگ نه، و گفتید کار ایران با جنگ حل نمی‌‌شود و هرگونه حمله نظامی به ایران باعث تقویت رژیم می‌شود. هم شما بودید که از کسی سعایت نکردید بلکه برعکس کوشیدید اپوزیسیون جدا از هم را یکپارچه نشان دهید. همینطور شما به شدت از اینکه آمریکائی‌ها با طرح کمکهای مالی و دادن پروژه تخم لقی را در دهان بعضی شکستند و به جمهوری اسلامی مجال دادند ایرانیان مبارز را زیر سؤال برند انتقاد کردید در حالی که من شاهد بودم بعضی برای خود تبلیغ می‌کردند و دنبال گرفتن کمک بودند، شما را مثل پدرم دوست دارم. روی دخترک را بوسیدم و بار دیگر که او را دیدم جای والاتری داشت، حالا شمار دیگری از جوانان وطنم اینسو و آنسو در دستگاه‌های سیاسی و دیپلوماسی آمریکا حضور خود را به صورت برجسته‌ای نشان می‌دهند. به این جوانان وطنم می‌بالم و حضورشان جان و دلم را سرشار از شوق و غرور می‌کند. این بار نیز چند تنی دیگر از آنها را دیدم و تردیدی ندارم اگر عمری بود و بخت یار من شد که بمانم و رهائی میهنم را ببینم، این جوانان جایگاه شایسته‌ای در ایران فردا خواهند داشت. همینطور که تا یک دهه دیگر بسیاری از آنها را در کنگره و وزارت خارجه و رسانه‌های آمریکائی پرآوازه و سربلند خواهیم دید.
سفر اخیرم به آمریکا برای من بسیار با توفیق همراه بود چرا که سفر همزمان با دیدار تحفه آرادانی از نیویورک شد. تا آنجا که توانستم بی‌آبرویش کردم و سخنان بی‌پایه‌اش را عریان‌تر از آنچه بود به مخاطبان آمریکائی و ایرانی عرضه کردم. آن روز که در مجمع عمومی سازمان ملل سخن می‌گفت همراه با دوست همیشه‌ام جمشید چالنگی، موفق شدیم همزمان با سخن گفتن او کلامش را جمله به جمله تحلیل کنیم. این کار یعنی تحلیل همزمان سخنان تحفه آرادان، بازتاب بسیار خوبی در صدای آمریکا، و در بین هموطنانم داشت. اهالی خانه پدری از هر قوم و طایفه و مذهبی که مفتخر به گفتن و شنیدن به زبان مادری همه ما یعنی فارسی هستند، بسیار مرا مورد مهر قرار دادند. سفری دلپذیر بود که خاطره‌اش تا همیشه با من خواهد بود.

شنبه 29 سپتامبر تا دوشنبه اول اکتبر
ادامه حکایت حوزه
حکایت حوزه را از سر می‌گیرم با این توضیح که پس از مطالعه این گزارش که با کمک یک روحانی سرشناس آزاده که خود اینک در مقام مدرس اول حوزه، بی‌اعتنا به سیدعلی آقا و نوکرانش به آموختن و بحث و فحص مشغول است تهیه شده، تکمله‌ای را خواهم آورد.
به قول دوستی در کنار شرح احوال حوزه لازم است به شرح احوال مدیران حوزه و مدرسین نیز پرداخت که شماری از آنها تا حد آفتابه‌داری و کفش جفت‌کنی سیدعلی آقای رهبر سقوط کرده‌اند.
اینک دنباله گزارش در رابطه با مدارس حوزه برای طلبه‌های ایرانی که در شماره گذشته بعضی از آنها را شناختید.

مدرسه رضویه
از مدارس قدیمی قم است که در خیابان آذر (طالقانی) قم قرار دارد. ظاهراً مرحوم طالقانی نیز طلبه این مدرسه بوده است. طلاب این مدرسه مخلوط و برخی سیاسی و برخی غیرسیاسی‌اند. این مدرسه پس از استحکام رهبری خامنه‌ای و تسلط او بر حوزه، نوسازی و بازسازی شد. تدریس در این مدرسه نیز به صورت منظم و کلاسیک است.

مدرسه خان (مدرسه آیت‌الله بروجردی)
این مدرسه که از پایگاههای انقلابی در زمان انقلاب بود، در خیابان ارم و تقریباً مقابل حرم حضرت معصومه و سر بازاری به نام گذرخان قرار دارد و به علت کوچک بودن آن، فقط حجره‌هایش به طلاب داده می‌شود و برو بیای زیادی ندارد و آرام است. این مدرسه در واقع به نام آیت‌الله بروجردی می‌باشد و در زمان ایشان ساخته شده است و تحت نظر ایشان بوده و اکنون نیز از سوی آقای علوی بروجردی مورد توجه و کمک است. این مدرسه در سه طبقه بوده و نوسازی شده است و موقوفاتی هم دارد. اکثر طلاب آن نیز شهرستانی هستند.

مدرسه آقای مرعشی
این مدرسه معروف به شهابیه بود و توسط مرحوم مرعشی نجفی ساخته شد. این مدرسه در خیابان ارم و روبروی کتابخانه مرحوم مرعشی ـ این کتابخانه نیز بسیار توسعه یافته و عظیم شده است ـ قرار دارد. به جهت موقعیت مکانی‌اش، زمانی این مدرسه مرکز توزیع شهریه بود و مدرسی (محل تدریس) هم داشت. این مدرسه در دو طبقه می‌باشد.
آقای مرعشی مدرسه بسیار بزرگتری را در خیابان امام (تهران قدیم) و در محل تخریب شده سینما کلید طلائی ساخت که مرکزی برای سید محمود مرعشی است. هم مدرسه است و هم تجارتخانه و لذا مدرسه قبلی که در خیابان ارم بود به دست پاکستانی‌ها افتاد و همیشه درش بسته است و رفت و آمد به صورت خاصی در آن انجام می‌پذیرد.
این مدرسه دیگر نام شهابیه را ندارد و وجود طلبه در این مدرسه قطعی است ولی درب آن بسته و مخصوص پاکستانی‌ها است و نگهبانی آشکار ندارد.

مدرسه آیت ‌الله گلپایگانی
این مدرسه در خیابان ارم و روبروی باغ ملی سابق قرار دارد. این مدرسه در زمان حیات آقای گلپایگانی ساخته شد و بزرگ و مجهز است. خصوصیت این مدرسه وجود مدرس‌های مختلف با اندازه‌های مختلف است. این مدرسه دارای کتابخانه‌ای بسیار بزرگ و ارزشمند در زیر زمین است و سالن بزرگی نیز جهت مطالعه دارد. طلاب غیرسیاسی بیشتر درسهای عمومی خود را در این مدرسه بیان می‌کنند. طبقه فوقانی مدرسه دارای حجرات مختلف اداری و غیره است و یک قسمت آن که مربوط به تدوین معجم فقهی به صورت کامپیوتری بود و در اختیار شیخ علی کورانی قرار داشت. از لحاظ درسی یکی از پررفت و آمدترین مدارس حوزه قم است.

مدرسه دیگر آیت ‌الله گلپایگانی
این مدرسه معمولی و در خیابان صفائیه قم قرار دارد. این مدرسه اولین مدرسه‌ای بود که به وسیله گلپایگانی تأسیس شد و وی پس از آن، مدرسه فعلی را ساخت. گرایشات کلی در مدارس گلپایگانی مذهبی و سنتی بودن و مقید به درس و بحث و آداب مدرسه بودن است. در نزد این گروه گرایشات سیاسی کمتر به چشم می‌خورد.

مدرسه حقّانی
این مدرسه در قم نو و مقابل گورستان معروف به ابوحسین می‌باشد و این همان گورستانی است که در یکی از مقابر حاشیه‌ای آن مرحوم شریعتمداری دفن است و البته مسبوق هستید که محل فعلی در مجاورت سرویس بهداشتی و دستشوئی‌های ابوحسین بود و سالیانی بعد، آن سرویس بهداشتی را جمع‌آوری نمودند و به مقبره سر و صورتی دادند و سنگی و عکسی و دربهای باز و... مدرسه حقانی نیازی به توصیف ندارد. مدرسه تندروان قم و مرکز امثال حسین شریعتمداری و روح‌الله حسینیان است. در این مدرسه نیز بازسازی‌هایی انجام گرفته و دروس به صورت کلاسیک و اجباری می‌باشد.

مدارس ناصر مکارم شیرازی
مدرسه قدیمی ناصر مکارم موسوم به مدرسه امیرالمؤمنین بود و در کوچه آمار قم واقع در صفائیه می‌باشد و سر همین کوچه دفتر مکارم شیرازی و کتابفروشی آن قرار دارد و در زیرزمین آن که از طرف کوچه آمار است، چاپخانه بسیار وسیع و مجهز مکارم و در قلب شهر قم قرار دارد. در این مدرسه کتب مکارم و دیگر کتب چاپ می‌گردد و تریلی تریلی شبانه کاغذ آنجا پیاده می‌کنند و در زمانهائی که کاغذ کمیاب و گران شده بود صفی از تریلی‌ها را در مقابل چاپخانه می‌شد دید.
ناصر مکارم دو مدرسه دیگر در همین کوچه ساخت که اولی مدتی است که ساخته شده و دومی در حال ساختمان است. مکارم مقادیر بسیاری از این کوچه مرکزی شهر قم را خریداری نمود و البته لازم به ذکر است که اکثر رقبات این کوچه آستانه‌ای و اوقافی می‌باشد و زیر کلید حضرات و اکثر خانه‌های خوب این کوچه به موسسه و مدرسه تبدیل شده است.
وجه مشترک طلاب مدرسه مکارم دنیاپرستی آنان است و همشکل استاد شدن. افکار انقلابی نیز در این مدارس رواج دارد ولی به صورت سنتی آن. مدارس مکارم مجهز بوده و خوب اداره می‌شود و همینان هستند که حوزه درسی مکارم را انبوه می‌سازند. طلاب مدارس مکارم ـ مانند خود ایشان ـ سطحی‌نگر می‌باشند.
کلاً ناصر مکارم سه مدرسه به نام امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین دارد که به نام مدارس مکارم معروف شده‌اند.

در رابطه با مکارم و مدارسش باید گفت:
«دفتر مکارم شیرازی همانگونه که ذکر شد در خیابان صفائیه و در ابتدای کوچه آمار قرار دارد. این مکان موسوم به مدرسه امیرالمؤمنین است و فعلاً دفتر و حوزه درسی و اتاق اخذ وجوهات و انجام استفتائات مکارم را شامل می‌شود. مدیر و رئیس این دفتر شخصی به نام مهدی انصاری است که برادرزاده انصاری معروف می‌باشد که ساکن تهران بوده و همان کسی است که از مرحوم اسدالله علم و مرحوم هویدا پول ساخت. یک مسجد را با زبان‌بازی و شارلاتانگری درآورد و عمویش در این قضایا بسیار مشهور است و پدرشان در عراق بود و به زندان افکنده شد و خبری از او نشد تا اینکه پس از سقوط صدام مشخص شد که در زندان مرده یا او را کشته‌اند. برادر دیگر نیز همان حاجی انصاری قمی معروف است که نوشته‌هائی سبک و بی‌محتوا داشت ولی پدربزرگش که به نام حاجی انصاری خوانده می‌شد از وعاظ بسیار معروف قم بوده است.
از این انصاری‌ها چهار برادر را می‌شناسیم. یکی از آنان دکتر فرهنگ انصاری است که دندان‌پزشک است و ساکن تهران و داماد مرحوم سید محمد روحانی و جزو مخالفین است هرچند که انصاری‌ها معروف به زرنگی و پول دوستی هستند. سیدعلی روحانی یکی از دو پسر مرحوم سید محمد روحانی نیز خواهر این انصاری‌ها را به همسری دارد.
برادر دیگر شیخ محمدرضا انصاری است که از زرنگها و پشت‌هم‌اندازهای روزگار است. در دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت و در همان حال هم طلبگی می‌کرد و در چند مؤسسه به‌نام محقق کار می‌کرد و پول جمع می‌کرد و همه جا هم حاضر بود. مشهور به خبرچینی برای اطلاعات است و شواهدی هم در دست است. محمدرضا انصاری در حالی که در مؤسسات مربوط به شاهرودی و خامنه‌ای کار می‌کند، در مؤسسه دائره‌المعارف تشیع نیز کار کرده است. سال گذشته که از طرف خامنه‌ای سال رسول اعظم نامگذاری شد، در زمان برگذاری نمایشگاه تهران، این شیخ محمدرضا کتابی به نام زندگی رسول اعظم تهیه و ضمن آن تعریف و تمجید از خامنه‌ای کرد. کتاب مذکور در تیراژی بسیار وسیع (یک چاپ آن 100،000 جلد) در نمایشگاه منتشر شد. شیخ محمدرضا در سمینارهای خارجی نیز شرکت می‌کند و کلاً فرصت‌طلبی قهار است.
برادر کوچک اینان نیز هادی نام دارد و بسیار انقلابی تندی است و در مؤسسه دائره‌المعارف بزرگ اسلامی کاظم بجنوردی کار می‌کند و گویا تحصیلات جدید هم دارد.
شیخ مهدی انصاری که بزرگترین برادرهاست و بسیار خوش‌مشرب و اهل حال به‌نظر می‌رسد، رئیس و همه کاره دفتر مکارم است و حسابی به جیب می‌زند و اکثراً در مأموریت‌های خارج از کشور و خصوصاً ایتالیا می‌باشد. شیخ مهدی انصاری کتابی به نام نقش شیخ فضل‌الله نوری در مشروطه نوشت و به شدت از وی حمایت نمود. مهدی انصاری اوایل انقلاب در سپاه بود (با وجود ملبس به لباس روحانیت بودن) و با اینان به اهواز و جبهه می‌رفت. شیخ مهدی نیز با اطلاعات همکاری دارد.
شهریه ناصر مکارم که به طلاب می‌دهد با گرانی قیمت شکر تناسب داشته و هرگاه که شکر گران شده، شهریه نیز بالا رفته است و فعلا حدود 15 هزار تومان می‌باشد.
می‌دانید که ناصر مکارم و فرزندش با بالا کشیدن کارخانه شکر دزفول لقب آیت‌الله شکرچی و آقازاده قند عسل را نصیب خود کرده‌اند.

October 5, 2007 09:04 PM






advertise at nourizadeh . com