November 09, 2007

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

... کار ملک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش

سه ‌شنبه 30 اکتبر تا جمعه 2 نوامبر
ژنرال و دمکراسی
پرویز مشرف نه یک رزم ‌آرای پاکستانی است و نه یک جمال عبدالناصر و یا قذافی و حافظ اسد، حتی مثل ضیاءالحق هم نیست. در واقع می ‌توان او را یک ایوب‌ خان جوان ‌تر دانست. رزم‌ آرا نیست چون نه مثل او ریشه و پیوند با اشراف دارد و نه مجبور است رعایت احوال مرکزی را فوق سرخود همه گاه در نظر داشته باشد که در پاکستان حرف اول را می‌ زند. شاید بتوان گفت تنها در پاکدامنی و عشق به وطنش می ‌توان او را از رده حاجعلی رزم ‌آرا و جمال عبدالناصر دانست. (نه گفتم اسد که خلبان سابق ارتش سوریه و مرد قدرتمند این کشور برای سه دهه وقتی کودتا کرد ده هزار لیره هم در حسابش نبود و روزی که مرد به گفته نزدیکترین رفیق و شریکش عبدالحلیم خدام چیزی نزدیک به یک میلیارد دلار برای خانواده‌اش از جمله ولیعهدش بشار الاسد رئیس جمهوری فعلی سوریه ارث به جای گذاشت. قذافی نیز علاوه بر صدها میلیون دلاری که برای خود و خانواده و معشوقه‌هایش ذخیره کرده، میلیاردها دلار از ثروت ملی کشورش با کمتر از سه میلیون جمعیت را طی سی و هشت سال گذشته به باد داده است.)

مشرف در عین درستی (امری که در پاکستان به معجزه بیشتر می‌ماند آن هم در محیط سیاسی و نظامی و امنیتی این کشور که اصولاً فساد با مناصب بالا گره خورده است. همین دو ماهه اخیر دیدیم که برای بازگشت بی‌نظیر بوتو به پاکستان دادگاه عالی این کشور ناچار شد احکام صادره علیه او به سبب آلوده دامنی‌اش به قضایای فساد مالی را لغو کند. یادمان باشد که همسر بی‌نظیر، آقای آصف علی زرداری، چند سالی را دور از خانم در زندان گذراند و حکایت آلودگی‌های او به بندوبست‌های پشت پرده در معاملات دولتی و نیز سوءاستفاده از امکانات و مقام همسرش قولی است که در کوی و برزن و بازار نه فقط پاکستان بلکه جهان دیرگاهی است به گوش می‌رسد.) هم چون عبدالناصر که هنگام مرگ فقط 300 لیره مصری در حسابش پول داشت و خانه‌اش در گرو بانک کشاورزی مصر بود که برای خرید جهیزیه دخترش مُنا مجبور شده بود ده هزار لیره قرض کند، آن درویشی و تجمل گریزی و ساده ‌زیستی ناصر را ندارد.بلکه دوست دارد در ویلای مجلل ریاست جمهوری با سگهای گرانبهایش زندگی کند، ویسکی جانی واکر باند آبی بطری 200 دلار نوش جان کند و هنگام سفر در هتلهای مجلل اقامت کند. به ظاهرش بر خلاف عبدالناصر اهمیت زیادی می ‌دهد و گو اینکه مثل قذافی نیست که در یک برنامه تلویزیونی در شبکه الجزیره در مدت یک ساعت 12 بار لباس عوض کرد و خیاط ویژه ایتالیائی دارد، اما به خودش می ‌رسد و برای این کار نیاز به دزدی هم ندارد که همسری ثروتمند (و نه از اشراف) دارد و حقوق و مواجبش نیز کافی است که ماهی سه چهار دست لباس گرانقیمت بخرد. اینکه می‌گویم شباهتهایی نیز با ایوب‌ خان دارد از آن رو است که هم چون او، در میان پاکستانی‌ها چهره‌ای مطبوع دارد، بسیار ملی است و در برابر خارجی‌ها کم نمی‌آورد. ایوب‌خان کتابی نوشته بود با نام «دوستان نه اربابان» که یادم هست در روزگار مدرسه آن را به صورت پاورقی در اطلاعات می‌خواندم. در این کتاب ایوب‌خان اشاره می‌کرد که پاکستانی اگر هنوز هم به انگلیسی‌ها و یا دیگر غربی‌ها صاحب می‌گوید از سر عادت است وگرنه «صاحب» بعد از استقلال هند و پاکستان در معنای عربی و قرآنی آن «دوست» به کار می‌رود. رفتار و منش مشرف نیز آشکار می‌کند که برخلاف ادعای چپ زدگان خمار فروریختن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق، و اسلام‌زدگان زشت‌روی هیولاخوی، او نه نوکر آمریکا است و نه جیره‌خوار انگلیس، امّا مصلحت کشورش را در دوستی با آمریکا می‌داند که طی سالهای اخیر 9 میلیارد دلار بلاعوض به پاکستان کمک کرده است. از یاد نبریم که پیش از مشرف و در دوران صدارت بی‌نظیر و نوازشریف، جمهوری ولایت فقیه از کمکهای پنهان و آشکار پاکستان برای احیای پروژه اتمی خود برخوردار بود. خانم بوتو چادر سر می‌کرد و به تهران و مشهد می‌رفت و در برابر رفسنجانی و خامنه‌ای دست بر سینه می‌نهاد و سلام می‌گفت. ژنرال حمید گل خالق طالبان و دشمن خونی ملت افغانستان در دوران نواز شریف و بی‌نظیر بوتو توطئه‌های خود را که از دوران ضیاءالحق آغاز شده بود در جهت نابودی افغانستان و روی کار آوردن آدمخواران پیرو ملاعمر و بن لادن با حمایت دولت دنبال کرد. اگر مشرف، نوازشریف فاسد را کنار نزده بود امروز اثری از جمهوری پاکستان به جا نمانده بود بلکه ما شاهد امارت اسلامی آدمخواران طالبان در پاکستان و افغانستان و شاید بخشهایی از ایران و ترکمنستان و ازبکستان و تاجیکستان بودیم. بدون کمک پاکستان آمریکا نمی‌توانست بعد از فاجعه 11 سپتامبر، به آن سهولت حکومت ملاعمر را سرنگون کند. مشرف در برابر ملاهای پاکستانی و جانورانی از نوع قاضی حسین و مولانا زهرمار و مولوی آدمخوار با همه مشکلات با ملتی جاهل که هنوز به دنبال عکس مار می‌رود و قدر مرده شوران و دعانویسان در جمع این ملت هزاربار فراتر از منزلت روشنفکران و آزاداندیشان است، جانانه ایستاد و مبارزه‌ای را آغاز کرد که همچنان ادامه دارد. اینهمه گفتم تا دلایل درک موقعیت مشرف و چرائی حمایت از اقدامات او در اعلام وضع فوق‌العاده در کشورش را یادآور شوم. آنها که پاکستان را با ایران و یا دیگر کشورهای منطقه مقایسه می‌کنند، خیلی طبیعی، آقای افتخار چودری قاضی‌القضات پاکستان را که قصد داشت انتخاب مشرف را به ریاست جمهوری غیرقانونی اعلام کند به همین دلیل نیز ژنرال او را کنار گذاشت، مظهر دمکراسی و استقلال قضا می‌دانند و مشرف را ملامت می‌کنند که یک قاضی شریف و پاکدامن را که مقهور زور و تهدید نمی‌شد کنار زده است.
درباره این حضرت چودری که از اشراف پاکستان است و خانواده‌اش از پیش از استقلال مقامات بالای وزارت و سفارت و قضاوت را در دست داشته‌اند، از دوست روزنامه‌نگارم محمد سرور چهره شناخته شده مطبوعات پاکستان در رابطه با حضرت افتخار پرسیدم. (ما نیز یک استاد و وکیل سرشناس داریم که نام نخستش گودرز و شهرتش افتخار جهرمی است. مدتی رئیس دانشکده حقوق و چندی مشاور و معاون رئیس جمهوری بود. سایه‌ای از او را در دانشکده حقوق به یاد دارم و آنچه تا کنون از او شنیده‌ام و خوانده‌ام بر سلامت نفس استاد حکایت می‌کند) معلوم شد این حضرت با خانواده و دار و دسته نواز شریف دستی در یک کاسه دارد. اهل بخور و بپاش هم هست و اینطور باور کرده بود که نوازشریف را می‌اندازد و خودش رئیس جمهوری می‌شود و نواز شریف هم با حمایت اسلامی‌ها به نخست‌وزیری می‌رسد. توافق مشرف با بوتو برنامه او را به هم زد، بعد هم مشرف با جلب حمایت غرب توانست مسأله انتخاب مجدد خود را با وعده کنار رفتن از ارتش و واگذاری مقام فرماندهی به معاونش (که او را به همین منظور برگزیده بود) حل کند. بی‌نظیر هم که در راه بود. دغدغه ژنرال اما از دو چیز مایه می‌گرفت، نخست آنکه دار و دسته حمید گل و بقایای باند ضیاءالحق، با همدستی طالبان پاکستان و القاعده، با ترور بی‌نظیر بوتو و یا یک سلسله عملیات تروریستی اوضاع را چنان ناامن کنند که او ناچار به اعلام وضع فوق‌العاده، تعلیق قانون اساسی و عقب انداختن انتخابات در آغاز سال نو میلادی شود، بگردد. و دوم اینکه چودری سلامت انتخاب او را از سوی پارلمان و شوراهای ایالتی غیرقانونی اعلام کند. تلاش برای کشتن بی‌نظیر البته ناکام ماند و فقط دویست سیصد شهروند بیگناه را تکه پاره کرد. ژنرال به بی‌نظیر قول داده بود در صورتی که با او همراهی کند پارلمان را وادار خواهد کرد موضوع محدودیت دو دوره‌ای ریاست وزرائی را برای یک سیاستمدار بردارد تا او بتواند بعد از انتخابات ریاست یک حزب ائتلافی (از نمایندگان حزب مردم و حزب مشرف) را عهده‌دار شود. زمانی که ژنرال فهمید در دیوان عالی کشور اختلاف نظر بروز کرده و به همین دلیل نیز افتخار چودری اعلام نتایج بررسی درستی و یا غیرقانونی بودن انتخاب رئیس جمهوری را به تعویق انداخته است. چاره‌ای جز اعلام وضع‌ فوق‌العاده نبود. چون اگر انتخاب او غیرقانونی اعلام می‌شد، حزب عوامی لیگ نوازشریف با کمک آخوندهای مرتجع سلفی، طالبان پاکستان و احتمالاً القاعده، مردم (یعنی عوام کالانعام) را با عکس مار به خیابانها می‌کشاندند، و ژنرالهای فاسد معزول، پسر ضیاءالحق، اسلم بیک، حمیدگل و مافیای مواد مخدر که از حمایت همین ژنرال‌های فاسد برخوردارند نیز نوازشریف را به پاکستان می‌خواندند و کشور با یک جنگ داخلی خونین روبرو می‌شد که پایانش بدون شک به نفع مشرف و پاکستان نبود. فراموش نکنیم که پاکستان یک ملت به مفهوم واقعی و مدرن آن و یک کیان دارای عوامل و اسباب دوام داشتن نیست، آنچه پاکستان را سر پا نگاه داشته است ارتش است. هر نوع شکافی در ارتش قطعاً به از هم گسیختن رشته‌های سست و نازکی که پاکستانی‌ها را به هم پیوند می‌دهد منجر می‌شود. کار بزرگ مشرف در سالهای اخیر کاستن از درگیری‌های مذهبی (بین شیعه و سنی و هر دو با قادیانی‌ها و احمدی‌ها) و درگیری‌های قومی و نژادی (بین تیره‌های مهاجر و پنجابی و سندی، بلوچ و پشتون و...) بوده است. در دوران صدارت بوتو و شریف هر روز شاهد کشتار شیعه و سنی به دست یکدیگر (سپاه صحابه سلفی و جمعیت تنفیذ فقه جعفری که در باب سوءاستفاده‌های رهبرش ساجد نقوی چند هفته پیش نوشتم) بودیم. حتی تعدادی از افراد سپاه پاسداران و نیز گنجی مسئول مرکز فرهنگی رژیم در پاکستان قربانی این جنگهای مذهبی شدند.
باری، آنها که دلشان برای دمکراسی می‌لرزد باید از یاد نبرند که در پاکستان حتی با وضعیت فوق‌العاده آزادی اندیشه و قلم و اجتماعات حزبی و گروهی به مراتب بیش از آزادیهایی است که هموطنان ما در خانه پدری از آن برخوردارند. زنان در پاکستان علی‌رغم جهل و تعصب مردان و اسلام‌زدگی ارتجاعی جامعه خیلی بیشتر از خواهران ایرانی‌شان آزادی دارند. که نماد این آزادگی را می‌توان در حضور پررنگ بی‌نظیر بوتو در صحنه سیاست به رأی‌العین مشاهده کرد. آرزو می‌کنم که ژنرال توفیق یابد و تا دو سه ماه آینده با قدرت در رویاروئی با آدمخواران طالبانی و القاعده‌ای و مافیای ژنرال‌های بازنشسته فاسد و باندهای آلوده قدرت هم چون باند نوازشریف، بتواند انتخابات را برگذار کند. او یگانه بخت پاکستان است. غرولند آمریکا و انگلیس را هم نباید زیاد جدی گرفت که واشنگتن و لندن بهتر از دیگران می‌‌دانند اگر ژنرال اعلام وضع فوق‌العاده نکرده بود پاکستان صاحب سلاح هسته‌ای به کدام سو کشیده می‌شد.

شنبه 3 تا دوشنبه 5 نوامبر
بیماری خامنه ‌ای و طرح سپاه
1 ـ این گزارش رسیده از منبعی در دفتر آقا را به دقت بخوانید.
«از اوائل مهرماه حال آقا بدتر شد. بالا رفتن میزان داروها، تکیه بیشتر و بیشتر ایشان بر شربت کوکنار جلوه‌های پارانویا را در احوال و اطوار آقا بیشتر نمودار کرده است. سابق ایشان بعد از جلسه درس خصوصی، ساعتی با اعضای اتاق فکر خلوت می‌کرد، حالا اما خلوت محدود به سه چهار تن شده است که مثل خود آقا بدون شربت کوکنار یا به قول شما حبّ شفنقوس روزگارشان نمی‌گذرد. معترضه عرض کنم این آقای دکتر ـ علی اکبر ولایتی ـ که در دوران حیات همسر متوفایش (که زیر تیغ جراحی زیبائی آن دم که تلاش می‌کرد با خارج کردن چربی‌ها بار دیگر مورد عنایت دکتر قرار گیرد و مثل سالهای نوجوانی در رستم‌آباد بار دیگر جناب علی اکبرخان از فراز شیروانی گلبوسه برایش ارسال کند، با هزار درد و غصه برای همیشه خاموش شد) تجدید فراش کرده بود با افزایش میزان مصرف و بالا رفتن ساعات چرت ملوکانه ـ به قول جواد لاریجانی ـ هم خجالت از همسر جدید را باید تحمل کند و هم حرفهای صد تا یک غاز ارباب نظرکرده امام زمان را، از او بدتر وضع محمدی گلپایگانی است که باید جلوی زن انگلیسی‌اش آبروداری کند. در این میان اصغر حجازی عملاً حاکم مطلق و سلطان بی‌تاج و تخت مقر مبارک رهبری است. عزل و نصب‌ها با نوک قلم او انجام می‌شود و لب تکان می‌دهد یک دوجین سردار و سرتیپ جلویش خبردار می‌ایستند. چند ماه پیش اژه‌ای جائی غلط زیادی کرده بود مبنی بر اینکه امروز وزارت اطلاعات قلب نظام است و حضرت آقا شبها آسوده می‌خوابند چون سربازان گمنام امام زمان و این بنده نامدار یعنی غلام خانه‌زاد، محسنی اژه‌ای بیدارم. این حرف را شفیعی در یکی از شرفیابی‌ها به گوش اصغرآقا رساند. ای کاش می‌شد لحظه دیدار شیخ غلام حسین را با جناب اصغرآقا ثبت و ضبط کرد. جلوی ده نفر از کارکنان دفتر، فریاد زد شیخ دبنگ حالا کارت به جائی رسیده که غلط‌های زیادی می‌کنی و نسبت به حضرت آقا شکر فراوان می‌خوری؟! اگر آقا راحت سر به بالین می‌گذارند به دلیل آن است که من اصغر حجازی و برادران ذوب شده در نور مستنیر حضرت آقا بیداریم نه تو مردک بیسواد الدنگ... باور کنید محسنی اژه‌ای که می‌گویند خودش در مناسبت‌هائی از جمله شکنجه بچه‌های دانشگاه امیرکبیر حاضر بوده و از ترکیدن پوست پای آنها زیر شلاق، چندین نوبت حالی به حالی شده و حمام برایش واجب آمده است، چنان موش شده بود که دلم به حالش سوخت. سیدنا رهبر، شبی که خبر مرگ قیصر امین‌پور را به او دادند ـ از شاعران دربار معدلت‌پرور و وردست حمیدآقای سبزواری ملک‌الشعرای ثانی آستان ملائک پاسبان نایب امام زمان ـ بسیار متأثر شدند. به گونه‌ای که با چشم و ابرو به اصغرآقا و دکتر علی اکبر و البته جناب جلالت‌مآب غلامعلی خان حداد عادل السلطنه اشاره فرمودند مجلس از اغیار خالی کنند که ما را میل کوکنار افتاده است. اغیار رفتند و بچه پاسدارها از جمله حمید و رضا که دائم‌الحضورند به زور مرخص شدند تا اصغرآقا نگاری را حاضر کند. (در اینجا یک جمله معترضه می‌آورم مبنی بر اینکه وقتی جناب آقای وردی‌نژاد سردار مربوطه سپاه و رئیس بعدی خبرگزاری ایرنا از مأموریت سفارت چین بازگشت در میان هدایائی که برای دوست و آشنا آورد یک نگاری فرد اعلای مدرن هم آورد که سریعاً تقدیم مقام والای ولایت شد. آنقدر این دستگاه زیبا و ظریف است که اگر مرحوم اصغر بهاری زنده بود به هر قیمت شده آن را از آقا ولو شده با زدن پنجه دل به سیم کمانچه می‌گرفت...) در خلوت انس، آقا بعد از آنکه کام دل از لب نگاری گرفتند، زبان گلایه گشودند که این پسره بچه مسگر را خودمان آوردیم و آدمش کردیم حالا اما شاخ و شانه می‌کشد و ذات بچه پرروئی‌اش را آشکار کرده است. جناب حدادالسلطنه فرمودند در مجلس درازش می‌کنیم، و علی اکبر خان طبیب حضور گفتند که اگر ذات مبارک اشاره فرمائید برای همیشه با دو سه قطره درازش می‌کنیم. اصغرآقا اما فرمودند، نیاز به این کارها نیست، مقام معظم حکم فرمایند جناب دکتر لاریجانی همچنان مسئول تمشیت پرونده اتمی باشند آنگاه خواهید دید که رویگرزاده آرادان، دیگر هوس سروری نخواهد کرد. همانجا غلام علی خان به دکتر لاریجانی زنگ زدند و روز بعد به حسین (بازجو به قول شما) امر شد در جریده‌اش خدمت بچه پرروها برسد و رسید... ما هم مثل شما نگرانیم. در جلسه‌ای که فرماندهان سپاه و ارتش به همراه حسن فیروزآبادی در خدمت آقا داشتند، ایشان پرسیدند تا چه حد به قدرت مقابله با تجاوز دشمن اطمینان دارید؟ سردار سرلشگر فیروزآبادی که واقعاً با رد کردن دویست کیلو به هیولای وحشتناکی تبدیل شده اعلام کرد نیروهای اسلام قادرند در کمتر از نیم ساعت مهمترین اهداف نظامی و اقتصادی سعودی، کویت، قطر، بحرین، امارات و البته پایگاههای آمریکا در عراق و افغانستان و خلیج فارس را به آتش کشند. فرمودند اسرائیل چی؟ سردار سرلشگر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه و بسیج فرمودند حداقل 30 موشک دوربرد از قصرشیرین تا هویزه آماده کرده‌ایم که در عرض 8 دقیقه 30 هدف بزرگ صنعتی و نظامی از جمله تأسیسات اتمی اسرائیل در صحرای نقب را با خاک یکسان کنند. آقا خیلی شادمان شدند و فرمودند سردار فیروزآبادی به همه بچه‌های واحد موشکی و نیز به خودشان پاداش نقدی و تقدیرنامه مرحمت نماید. باور کنید ما هم مثل شما سخت نگرانیم. کار ملک و ملت به دست عده‌ای بیمار گرفتار شیره کوکنار و جمعی شارلاتان کلاش افتاده است که شکی نداریم به گاه واقعه همگی موش می‌شوند و در سوراخی پنهان! بیچاره اما آنها که اقوال سرداران را باور می‌کنند و خط و نشان کشیدنهای سیدعلی آقا را جدی می‌‌پندارند. بسیاری از ما امّا معتقدیم احمدی‌نژاد با بعضی از فرماندهان سپاه پنهانی با سازمانهای جاسوسی غرب ارتباط دارند و مأموریت آنها زمینه‌سازی برای ویران کردن و احتمالاً اشغال ایران است...»
(بار دیگر مطلب حوزه به هفته بعد موکول شد)

November 9, 2007 12:57 PM






advertise at nourizadeh . com