February 22, 2008

یکهفته با خبر

Kayhan-New.jpg

... که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند.

سه ‌شنبه 12 تا دوشنبه 18 فوریه

جنایتکاری که شهید می‌شود
من عماد فایز مغنیه را در همان هفته‌های نخست انقلاب در کنار محمد منتظری دیده بودم و زمانی که محمد صادق العبادی به دفتر امید ایران آمد و خواهش کرد او را در انتشار مجله «الشهید» به زبان عربی کمک کنم یکبار دیگر عماد را دیدم. سیاوش خورشیدی که معاون فنی من بود چنان ذوقی در صفحه ‌بندی نشان داد (البته معرفت و آزادمنشی او نیز عاملی شد که با من باشد. مفتح به اطلاعات آمد و ساواکی‌ها و حقوق بگیران رژیم پیشین نعلین او را جفت کردند و برای حفظ بیضه اسلام دستمال ابریشمی در دست گرفتند، و من از این فضا بیزار بودم به همین دلیل همراه با سیروس و فروزان و مرادی و باستانی و چند آزاده دیگر بیرون زدیم. خورشیدی می‌توانست بماند اما با زائرزاده و البته داریوش نظری که واژگانش به قلب استبداد می‌زد بیرون زد و با هم رحل اقامت در «امید ایران» افکندیم ـ) که نیمی از مجلات ماههای اول انقلاب در صفحه‌ بندی تقلیدش می‌کردند. به سیاوش گفتم حاضری مجله الشهید را صفحه ‌بندی کنی؟ لحظه ‌ای کوتاه نگاهم کرد و چون «آری» را در نگاهم دید پذیرفت مجله ‌ای را که سنگ معمر قذافی به سینه می ‌زد و محمد منتظری را جانشین بلافصل صلاح‌ الدین ایوبی می‌دانست، صفحه ‌‌بندی کند.

اولین شماره که حاضر شد محمد صادق به امید ایران آمد. با شوشتری رفیقش که می‌خواست انقلاب را به بحرین صادر کند وکیف کش هادی مدرسی بود. همراه این دو٬ عماد هم آمد. و این عماد در آن روزها لاغرک بچه شیعه لبنانی بود از خانواده‌ای بسیار بزرگ و سرشناس در شرق لبنان، پدرش جواد همان بود که شرح احوال حیدر کرار را قلمی کرده و دکتر سید محسن بهبهانی رادمردی که خلخالی جانش را در چهارچوب خانه‌اش گرفته بود، نوشته را به فارسی گزارده بود. نگاهی به احوال عماد آشکار می‌کند که او و انیس نقاش (تروریستی که زیر پوشش عکاس خبرنگار همراه با اسعد حیدر نویسنده المستقبل یکبار دکتر بختیار را هدف قرار داد، اما به جای رهبر نهضت مقاومت ملی با هوشیاری امیر رضا پسر عم مرحوم دکتر که زنجیر در را انداخته بود و انگشتش با گلوله عماد پرید، انیس یک پیرزن و یک پلیس فرانسوی را به قتل رساند و خود پس از سالها زندگی در محبس فرانسوی‌ها، در یک معامله نان و آب‌دار برای آل بهرمانی، از زندان نجات یافت و بعد کت و شلوار و کراوات پوشید و تشکیلاتی با یک میلیون دلار مرحمتی سید علی آقا در لبنان بر پا کرد و حالا نیز به عنوان کارشناس مسائل سیاسی در تلویزیون العالم سید علی آقا و گاه الجزیره ظاهر می‌شود.) از کودکی با تفنگ چوبی بر پشت الاغ کربلائی نصرالله پدر حسن نصرالله ـ دبیرکل امروز حزب ‌الله و سید المقاومه ـ که در جنوب و بعد بیروت سبزی فروشی داشت سوار می‌شدند و به جنگ اسرائیل می‌رفتند. جهاد وفواد دو برادر عماد که زودتر از او به لقاءالله پیوستند وقتی عماد 8 ساله بود (سال 1970) دسته‌ای در مدرسه درست کردند به نام «ثعلب» همین نام بعدها اسم مستعار عماد شد. البته پیش از آنکه سید علی آقای ولی فقیه لقب «رضوان» را به او بدهد. در دهه 60 جنوب لبنان و بخش‌های فقیرنشین جنوب بیروت یکسره در تصرف کمونیست‌ها و قومی‌ها ـ ناصری‌ها، بعثی‌ها وسوسیالیستهای رادیکال ـ بود. از آغاز دهه هفتاد با ورود هزاران فلسطینی که از اردن اخراج شده بودند حضور چپ‌ها پررنگ‌تر شد. تنها نیروئی که توانست با کمک ایران، در برابر فلسطینی‌ها و چپ‌های لبنانی، قد علم کند و خیلی زود بخش بزرگی از اهل جنوب را از زیر چتر بعث و کمونیسم بیرون آورد، حرکت محرومین بود که یک ملای شیعه ایرانی با قامتی به بلندای سرو و چشمانی سبز و چهره‌ای محبوب زنان محروم شیعه، یعنی آقا موسی صدر برپا داشت. صدر با آن که لبنانی شده بود و ریاست مجلس اسلامی شیعه لبنان را بر عهده داشت اما خلیج همیشه فارس را همه گاه فارس می‌ خواند و در برابر ناصری‌ها وکمونیستهایی که علیه ایران شعار می‌دادند جانانه می ‌ایستاد و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را عاشقانه حرمت می‌نهاد. (امروز تردیدی ندارم اگر سرتیپ اطلاعاتی منصور قدر سفیر ایران در بیروت نشده بود و آن بی‌حرمتی‌ها را نسبت به امام موسی صدر روا نمی ‌داشت و رابطه سید را با شاه شیعه ‌ای که تصاویرش در خانه زارعان فقیر شیعه در صور و ماهیگیران صیدا وسیب کاران اقلیم تفّاح بر دیوار بود بر هم نمی ‌زد، سرنوشت ما و خانه پدری به گونه دیگری رقم می‌خورد.) باری، عماد که در آغاز جنگهای داخلی لبنان پس از کشتار مسافران دو اتوبوس فلسطینی در محله عین ‌الرمانه توسط شبه نظامیان فالانژ حزب کتائب 13 سال بیشتر نداشت، به همراه برادران و دائی‌اش به گروه «اشبال الجنوب» یا بچه شیرهای جنوب وابسته به گروه عمل کمونیستی به رهبری محسن ابراهیم پیوست اما خیلی زود مجذوب آتش بازی‌های ویرانگرانه فلسطینی‌ها شد و بعد از یک سال به «گروه 17» که یک گروه مسلح از جوانان فلسطینی که حمایت از عرفات و رهبران ساف را بر عهده داشتند پیوست. رفیق گرمابه و گلستانش انیس نقاش نیز همراه او بود. جالب اینکه در این تاریخ هر دوی این جوانان مثل صدها جوان جنوبی دیگر دیدگاههای چپ رادیکال و مخالف با امام موسی صدر و جنبش امل (شکل تحول یافته حرکت محرومین) داشتند. در آن تاریخ شماری از افرادی که بعدها در جریان انقلاب اسلامی ایران، نام و اعتبار یافتند در اردوگاههای فلسطینی تحت آموزش بودند، چپ‌های ایرانی از جبهه خلق برای آزادی فلسطین به رهبری جرج حبش، مجاهدین از جنبش فتح، اسلامی‌ها از فتح و شمار اندکی از آنها تحت سرپرستی مرحوم مصطفی چمران در جنبش امل آموزش می‌گرفتند. با اینهمه چون امام موسی صدر علی ‌رغم همه دلگیری‌هایش از حکومت ایران، با انقلاب و زیر و رو شدن اوضاع ایران از یکسو و سلطه یافتن فلسطینی‌ها و چپ‌ها در لبنان به شدت مخالف بود، هرگز اجازه نمی‌داد جنوب لبنان و یا ناحیه بیروت به پایگاهی ضد ایرانی تبدیل شود. از همین رو بود که در آستانه انقلاب توطئه کشاندن او به لیبی و سر به نیست کردنش با برنامه ‌ریزی دقیق و دستیاری جلال‌الدین فارسی (که در آن تاریخ واحدی را در جنبش فتح از جنگجویان ایرانی برپا کرده بود و روابط بسیار نزدیکی با لیبی داشت) و محمد صالح الحسینی ـ برادر محمد صادق الحسینی مشاور سابق دکتر عطاء الله مهاجرانی در وزارت ارشاد و مرکز گفتگوی تمدنها٬ و یکی از نویسندگان و تحلیل‌ گران سرشناس عرب زبان نظام در حال حاضر ـ به اجرا درآمد. با غیاب ناگهانی امام موسی صدر، جنبش امل که حالا تحت سرپرستی حسین الحسینی دولتمرد شیعه عضو پارلمان (و چند سالی رئیس پارلمان) درآمده بود رنگ انقلابی گرفت.

انیس و عماد بعد از انقلاب
از چند هفته پیش از بازگشت آیت ‌الله خمینی به ایران، سربازان گمنام نایب امام زمان بعدی، بازگشت به وطن را آغاز کردند. بیشتر این افراد از لبنان، سوریه، کویت، عراق و پاکستان می ‌آمدند. پیشقراولان سپاه پاسداران در میان همینها بودند که آموزش نظامی دیده بودند و در مدرسه علوی و مدرسۀ رفاه اسلحه بین آنها تقسیم شد. شگفتا که در کمتر از سه ماه بسیاری از جوانان شیعه (و به ندرت سنی) لبنانی که وابسته به گروههای چپ بودند به عشق سید روح ‌الله گرفتار آمدند، بعضی به ایران آمدند وشماری برای انجام مأموریتهای خونین در خارج کشور صف کشیدند (انیس نقاش از این گروه بود که برای ترور دکتر بختیار به پاریس اعزام شد. او با فریب دادن اسعد حیدر نویسنده شیعه مجله المستقبل٬ معتبرترین مجله آن روز جهان عرب که در پاریس منتشر می ‌شد٬ وقت ملاقاتی از دکتر بختیار گرفت تا به عنوان خبرنگار عکاس به همراه اسعد حیدر عکسهائی از او بگیرد. در ملاقات اول انیس کروکی آپارتمان دکتر بختیار را در بولوار راسیای برداشت. قرار شد ملاقات بعدی یکهفته دیگر انجام بگیرد. این مأموریت از سوی محسن رفیقدوست به انیس نقاش واگذار شده بود. یک اتفاق باعث شد انیس تغییری در برنامه خود بدهد. این اتفاق را عیناً از قول محمد خاتمی «ابو وفا» یکی از جوانان انقلابی که به همراه عباس زمانی «ابوشریف» از بنیانگذاران سپاه پاسداران بود نقل می ‌کنم. محمد که به همراه پدر روحانی‌ اش از عراق به ایران آمده بود، خیلی زود جذب محمد منتظری وهادی مدرسی شد، و چندین نوبت به لبنان رفت و ارتباط نزدیکی نیز با فلسطینی‌ها برقرار کرد. در همین سفرها بود که با انیس نقاش و عماد مغنیه نیز آشنا شد. بعد از انقلاب محمد خاتمی در کنار ابوشریف نخستین فرمانده سپاه، کار آموزش جوانان شیعه لبنانی و کویتی و بحرینی و... را عهده‌ دار بود. زمانی که انیس نقاش برای کشتن دکتر بختیار به پاریس رفت، محمد خاتمی نیز در مأموریتی دیگر در پایتخت فرانسه بود. بقیه داستان را از زبان او می‌آورم: «در پاریس برای ایجاد پوشش به کلاس زبان فرانسه می ‌رفتم. یک روز در فاصله کلاسهای صبح و عصر به پارک لوکزامبورک رفتم که ساعتی آرام گیرم. ناگهان انیس را دیدم که روی نیمکتی نشسته و مشغول خوردن ساندویچی بود. تا مرا دید از پارک خارج شد. دنبالش رفتم تا آنجا که در کوچه‌ای داخل اتومبیلی شد که در آن دو تن دیگر نیز بودند. منهم به دنبال او داخل ماشین شدم. او شگفتی زده از دیدن من گفت اینجا چه می‌کنی، آیا برای زدن بختیار آمده ‌ای؟ گفتم نه من مأموریت دیگری دارم اما می ‌دانم تو برای زدن بختیار اینجا هستی. بعدها فهمیدم انیس ضمن تماس با رفیقدوست به او گفته بود٬ لابد ابو وفا را ابوشریف فرستاده تا پیش ازما بختیار را بکشد و به این ترتیب موقعیت او و گروهش نزد آیت ‌الله خمینی مستحکم‌ تر شود. رفیقدوست هم برای پیشدستی گفته بود منتظر نشوید و همین امروز کلک بختیار را بکنید. چنین شد که انیس به جای صبر کردن برای روز دیدار معین شده، عصر همان روز به آپارتمان دکتر بختیار حمله کرده و... بقیه این ماجرا را در ابتدای مطلب آورده بودم...)
این از انیس، اما عماد مغنیه بعد از سفر به ایران به همراه یک گروه سی نفره و گرفتن آموزشهای نظامی لازم راهی سوریه و لبنان شد و با فشار فخر روحانی سفیر رژیم، در تشکیلات جنبش امل، مسئولیتی امنیتی را عهده‌دار شد. با اینهمه فراشدن ستاره بخت عماد زمانی میسر شد که علی اکبر محتشمی‌پور به عنوان سفیر رژیم به سوریه آمد و خیلی زود با حسین الحسینی و دیگر مسئولان امل مثل عاکف حیدر و یاران و نزدیکان خاندان صدر درگیر شد. محتشمی با پول کلان، خرید مسئولان امل را آغاز کرد. نخست آنها را زیر چتر امل اسلامی حسین الموسوی یک معلم شیعه مقیم بعلبک درآورد و چندی بعد از رحم امل، جنین زشت و بدخوی حزب‌ الله را بیرون کشید. صبحی الطفیلی رفیقش را دبیرکل حزب‌ الله کرد و عماد جوان را مقام مسئول ستاد امنیتی حزب‌الله بخشید (با این سابقه بود که محتشمی‌پور در مراسم تشییع جنازه عماد در کنار منوچهر متکی و ملا قمی نماینده سیدعلی آقا نشسته بود.) عماد خیلی زود قابلیتهای خود را در قتل و بمب‌گذاری و آدم ربائی نمایان ساخت. هر بار حزب ‌الله قصد زدن شخصیتی را در لبنان داشت عماد داوطلب نخست بود و زمانی که با ورود نیروهای آمریکائی به لبنان دستور حمله به مقر تفنگداران دریائی آمریکا در بیروت صادر شد عماد با توجه به تجاربی که زمان آموزش در ایران کسب کرده بود، تدارک حمله به مقر تفنگداران را خود بر عهده گرفت و به همراه احمد کنعانی فرمانده وقت سپاه (سفیر بعدی رژیم در تونس و ماداگاسکار) این مأموریت را که به قتل بیش از 260 نظامی آمریکائی و شهروند لبنانی منجر شد با موفقیت انجام داد. مأموریت بعدی او حمله به سفارت آمریکا در بیروت بود که یکصد کشته و زخمی به جا گذاشت، همینطور پادگان سربازان فرانسوی در بعلبک که نزدیک به دویست کشته و زخمی حاصل حمله به آن بود. با استقرار دو هزار تن از افراد سپاه پاسداران در پادگان شیخ عبیدالله در بعلبک که روزگاری مرکز آموزش ژاندارمری لبنان بود، عماد فرمانده عملیات ویژه حزب‌الله شد. این عملیات شامل گروگانگیری شهروندان غربی، هواپیماربائی (از جمله هواپیمای کویتی الجابریه و الکاظمه و هواپیمای شرکت TWA آمریکا و قتل یک سرنشین آن) ربودن ویلیام باکلی رئیس ایستگاه خاورمیانه سازمان CIA در بیروت و انتقال او به دمشق در هیأت یک پاسدار مجروح و سپس بردن او به تهران در هواپیمائی که وزیر وقت سپاه محسن رفیقدوست را به دمشق آورده بود، همچنین طراحی و اجرای سوءقصد به جان شیخ جابرالاحمد امیر پیشین کویت، طراحی و یا مشارکت در اجرای ترور شماری از شخصیتهای مبارز ضد رژیم ولایت فقیه از جمله ترور سرهنگ بای احمدی، ترور دکتر عبدالرحمن برومند ـ به وسیله یکی از شاگردان سودانی عماد مغنیه ـ طراحی و سرپرستی مجریان طرح انفجار مرکز فرهنگی یهودیان آرژانتین در بوئنس آیرس، عملیات انفجار برجهای مسکونی الخبر در منطقه شرقی عربستان سعودی، طرحهای انفجاری در پاریس، و... از جمله شناخته‌شده ترین عملیاتی است که عماد مغنیه یا در طراحی و یا در اجرای آن نقش اساسی داشته است.

عماد بعد از سقوط صدام
بعد از سقوط صدام حسین و حضور گسترده نظامی ـ امنیتی آمریکا در منطقه، عماد مغنیه که حالا نیمی از سال را در ایران، چند ماهی نزد همسر دومی که ایرانی است در مشهد و مدتی در تهران، و نیم دیگر را در دمشق و جنوب بیروت و یا بعبلک می‌گذراند مأموریت آموزشهای ویژه افراد جیش‌المهدی را در مراکز آموزشی سپاه در ایلام، اهواز، علی آباد قم، و... عهده‌دار شد. در این میان زمانی که ایران و سوریه پیوندهای امنیتی و نظامی خود را تا حد ایجاد مراکز آموزش، بازرسی و مراقبت، پیگیری، جاسوسی و ضدجاسوسی، لجستیک، ستادهای عملیاتی و... گسترش دادند، عماد صاحب دفتری در دمشق شد که دریادار علی فدوی معاون فرمانده نیروی دریائی سپاه، احمد فروزنده فرمانده عملیات ویژه سپاه قدس، محمد باقر ذوالقدر معاون ستاد کل در امور بسیج از دیدارکنندگان همیشگی آن بودند. این دفتر که در نزدیکی ساختمان عظیم استخبارات سوریه در بزرگراه «المزه» در بخش ثروتمندنشین دمشق قرار دارد و فاصله‌اش با مدرسه ایرانیها نیز بسیار کم است سرانجام قتلگاه عماد شد، به این ترتیب که دقایقی پس از خروج از این دفتر با نشستن در اتومبیلش طعمه دامی شد که خود پیش از این برای خیلی‌ها نصب کرده بود.
اینکه چرا آمریکائی‌ها برای سر او 25 میلیون دلار جایزه تعیین کردند و نقش او در قتل رفیق حریری و عملیات کربلا که طی آن پنج نظامی آمریکائی توسط افرادی که یونیفورم نظامیان آمریکائی بر تن داشتند، چهره‌شان شبیه غربی‌ها بود و انگلیسی را با لهجه آمریکائی حرف می‌زدند، ربوده و به قتل رساند چه بود؟ چرا بر خلاف باور عالم که اسرائیلی‌ها او را به قتل رساندند من و شمار دیگری از نویسندگان و کارشناسان مسائل خاورمیانه سوریه را در پس قتل او می‌بینیم؟ و نیز چگونه است که رژیم برای نخستین بار چنین حماقتی را کرد که رسماً در مرگ یک آدمکش شناخته شده بین‌المللی که یک بن لادن شیعه بود، سوگواری کرد و از سید علی تا تحفه آرادان و حاج متکی تا سردار جعفری، از حاج حبیب موتلفه تا مهدی کروبی و... در عزای او اشک ریختند و پیام فرستادند؟ و سرانجام طرحی که عماد موافقت ضمنی فرماندهان سپاه و اطلاعات و اصغر حجازی مشاور امنیتی رهبر را نسبت به آن جلب کرده بود و وقتی در ژانویه از تهران به دمشق رفت این طرح را با ژنرال آصف شوکت شوهر خواهر بشار الاسد و رئیس استخبارات سوریه در میان گذاشت و چنان باعث وحشت سوریه شد که به لقاءالله فرستادن او به عنوان یک ضرورت فوراً به اجرا گذاشته شد، چه بود؟ و ماجرای درگیری عماد با شیخ نعیم قاسم نماینده خامنه‌ای و معاون دبیرکل حزب‌الله هفته‌ای پیش از مرگش به کجا کشید؟ اینها همه سؤالاتی است که در بخش دوم این نوشته در هفته آینده به آنها پاسخ داده می‌شود.

February 22, 2008 03:47 PM






advertise at nourizadeh . com