September 26, 2008

یکهفته با خبر

Kayhan-New.jpg

خلوت دل نیست جای صحبت اغیار

سه‌ شنبه 16 تا جمعه 19 سپتامبر
روبروی تیرداد نشسته‌ام، حرفش حسابی است، جوابی ندارم، فقط می‌گویم عزیزم باید تلاش کرد، ما هنوز هم همان رود جاری هستیم که می‌رود سر به سنگ می ‌زند، جلویش سد می ‌بندند، سنگ و چوب و شلاق (در طول تاریخ) بر جان و جهانش می‌زنند. ما را هنوز هم پسرکم، می‌توانند با یک لبخند، یک جرعه عشق، یک لقمه محبت اسیر خود کنند. به پسر جمشید چالنگی که مثل برادرش ونداد و چونان پسرانم امید و نوید و نیما پاک و شفاف است می‌گویم؛ شماها بهتر از ما، بل هزاربار شفاف ‌تر از ما دنیا را می ‌بینید، ما نسل رو به انقراض، در کویر خانه پدری سایه گلی را پرستیدیم و وقتی خارها در جانمان خلید تازه فهمیدیم که این سایه، از خارستانی بود که گلستانش می ‌پنداشتیم.

پسران جمشید هر دو نشسته‌ اند، مثل آن شبها که پسرانم می ‌نشینند و هزاران سؤال ناگفته‌ای را که بر لبان دارند بر سرم هوار می‌کنند: «آیا شما ندیدید؟ آیا نمی‌دانستید که ابلیس در هیأت خدائی که می‌ گوئید بخشنده و مهربان است، ظاهر شده و با هیچی بزرگش زنجیر برایتان به سوغات آورده است!»
نسل انقلاب دو شقه شده است. شقه‌ای که در ایران است و نمونه‌ هایش وقتی به این سو می ‌آیند، آغوش باز ما در انتظارشان است و نسلی که این سو با اشکهای پدر و مادر و دردهای غربت تلخشان بزرگ شده و می‌شوند. نسلی که روزهای شنبه در مدرسه رستم (اگر در لندن بودند و هستند) و کلاس دکتر قاسمی فارسی آموختند و به قول هادی خرسندی که شاپرک و پیوندش با پسران من از «رستم‌»ی‌ها بودند، زنگ تفریح که زده می ‌شد بچه‌ها انگلیسی حرف می ‌زدند که دلشان باز شود. با اینهمه همان عشقی که در ذره ذره جان و جهان پدر و مادرشان به خانه پدری، جاری بود، در رگهای آنها نیز جریان پیدا کرد. عشق از قرمه سبزی و چلوکباب و سوغاتی‌های مادربزرگ و عمو و خاله شروع شد، با عیدی نقدی بعد از سال تحویل ریشه‌دارتر شد، و نخستین بار وقتی با شنیدن کلامی نامهربانانه نسبت به وطنی که یا آن را ندیده بودند و یا لحظه‌های مبهمی از آن را در پس ذهن داشتند، به خشم آمدند و در اعتراض به گوینده تلویزیون یا فلان دولتی و بیگانه، معلم، همشاگردی و... که از ایران با تعابیری نازیبا و گاه دشمنانه یاد کرده بودند، از تاریخ و گذشته و فرهنگ خود دفاع کردند، عشق به خانه پدری معنا و اعتبار پیدا کرد. تفاوت نسل دوم تبعیدی‌های به اجبار ـ و حتی به اختیار ـ با نسل دوم مقیم وطن بسیار است. جوانانی که از آن سو می‌آیند اغلب چند چهره‌اند. گناهی هم ندارند، وقتی فرهنگ تزویر و ریا و فریب در جامعه چنان بسط و نشر پیدا می‌کند که همه دروغ می‌گویند، و دروغ هرچه بزرگتر فضیلتی می‌شود که یک متجاوز به ناموس دخترکی روستائی بی‌پناه در سایه آن می‌تواند انقلابی شود، به فرمانداری و مدیریت امنیت خانه یک دروغزن بزرگتر برسد، سر از معاونت صدا و سیمای دروغ درآورد، در وزارت نفت حاکم کذاب با قسم حضرت عباس، رشوه‌های ریز و درشت را به جیب ریزد، مدرک جعلی آکسفورد را پشت قباله وزارت خود کند، چه انتظاری می‌توان از یک نوجوان خودگم کرده داشت که به او حالی کرده‌اند اگر می‌خواهی زنده بمانی، از مزایای زندگی برخوردار شوی و فردا به جائی برسی، باید از صبح تا شام دروغ بگوئی، تظاهر کنی، مبانی ضدفرهنگی تقیه را آویزه گوش داری، تا در مملکت ولایت فقیهان دروغین گلیم خود را از معرکه به سلامت به در بری. نسل دوم در غربت از همان کودکستان و مدرسه یاد می‌گیرد که بدترین صفت یک آدم، دروغگوئی و فریبکاری است. گهگاه اطوار غریب پدر و مادر که مثلاً به او می‌گویند اگر فلانی تلفن کرد بگو ما در خانه نیستیم برای او قابل فهم نیست. اغلب ما با این وضع روبرو شده‌ایم که فرزندمان علی‌رغم همه توصیه‌ها وقتی فلانی تلفن می‌زند، با سادگی می‌گوید؛ بابام گفته‌اند اگر شما تلفن زدید بگوییم نیستید! به همین سادگی، چون یاد نگرفته‌اند دروغ بگویند...
در طول سالهای اخیر به ویژه بعد از 18 تیر و رشد جنبش دانشجوئی شمار زیادی از فعالان دانشجوئی، بعضاً بعد از تحمل زندان و سختی‌های فراوان به خارج آمده‌اند. با حداقل دوسوم این جوانان آشنائی داشته و یا پیدا کرده‌ام. شماری از آنها انبان درد و دریای اشک بوده‌اند. خسته و افسرده، آزرده و دلگیر از همه مصائبی که بر سرشان آمده و محرومیت‌هائی که متحمل شده‌اند، حالا آمده‌اند که هموطنان مقیم خارج (که در نگاه بیشتر آنها، چون زیر موشکهای صدام نبوده و یا در زندان جمهوری ولایت فقیه استخوان نترکانده‌اند، چیزی به آنها و در وطن ماندگان بدهکارند) جبران کنند نبودنشان را، زندان نیفتادنشان را و در خارج زیستنشان را. به عبارت دیگر بسیاری از فرزندان نسل انقلاب وقتی می‌آیند بی‌آنکه تأملی در مصائبی که ما تحمل کرده‌ایم، دردهائی که در رنج آنها و اهالی خانه پدری در جسم و جانمان ریشه دوانده، بکنند با زهرخند‌های کشدار و طلبکارانه گریبان ما را می‌گیرند که حالا نوبت جبران کردن است. (این را بگویم که در میان این فرزندانم البته جوانان باشرف و آزاداندیش و صادق، بسیار دیده‌ام و می‌دانم که خواهم دید).
تیرداد هنوز از حیرت خود می‌گوید، اینکه چرا من و پدرش و همنسلانمان با آنکه می‌دانیم بند ناف زید را زیر عبای ولی فقیه بریده‌اند و تفاله چای آقا را در کام عمرو ریخته‌اند و جای پای زید و عمرو به وضوح در اطراف امنیت خانه مبارکه پیداست، باز هم با سادگی نزدیک به بلاهت نه تنها آنها را پذیرا می‌شویم بلکه از نام و اعتبار خود مایه می‌گذاریم تا آنها به هدفهایشان برسند و از نعمات فرنگستان برخوردار شوند، شانه فرو می‌آوریم تا بر شانه ما پا گذارند و بالا روند و بعد هم با همه توان زیر پای خود ما را جارو کنند... چقدر سخت است برای تیرداد و همنسلان او توضیح قانع کننده‌ای ارائه دهیم که چرا نمی‌توانیم از اهالی دیار تقیه باشیم. و مثل آب خوردن دروغ بگوئیم.
یکبار دیگر یادآور می‌شوم، اقتصاد بیمار، عقب‌ماندگی در عرصه‌های صنعت، رسانه، پزشکی، فنی و... را می‌توان با یک برنامه‌ریزی دقیق و به دست افرادی کاردان طی یک یا دو دهه معالجه کرد. رضاشاه با دست خالی تنها با داشتن گروهی از جوانان و میانسالان عاشق و کاردان موفق شد طی بیست سال در مقام رئیس‌الوزراء و سپس پادشاه، ایران را بسازد و بسیاری از آرزوهای نسلهای پیش و پس از خویش را تحقق بخشد. آنچه بازسازی‌اش گاه قرنی به طول می‌انجامد اخلاق و باورهای یک جامعه است. خلقیات و رفتار نابهنجار غازیان عرب چند قرنی گریبانگیر ما بود (شگفتا که پس از دوران کوتاهی که به سایه رفت بار دیگر با ظهور خمینی در رفتار و گفتار و عملکرد ما همان نابهنجاری‌ها ظاهر شد). مغولان عادت و خلقیاتی با خود آوردند که باعث زیر و رو شدن مبانی اخلاقی و عادات و رفتار اجتماعی ما شد و دو قرن دوام داشت. آنچه در دولت سی ساله جمهوری ولایت فقیه بر ما گذشته است به یک انقلاب اخلاقی مستمر و گذر حداقل دو نسل نیازمندیم تا اثرات و جلوه‌های آن را از جان و جهان و اخلاق و عادات و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی خود پاک کنیم. تنها دلخوشی ما در این است که نسل دوم ایرانیان تبعیدی (و یا مهاجر) آلوده ضدفرهنگ اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی نشده است.

شنبه 20 تا دوشنبه 22 سپتامبر
تحفه در نیویورک
خیابان دوم را، آب و جارو کنید، از آسمان شهر گلاب ببارانید، زنهای شهر را با کودکان تازه زبان باز کرده در دو سوی خیابان جای بدهید و صفهای مخالفان تحفه آرادان را با باتوم و آب‌پاش درهم شکنید، زیرا که میهمان عالیقدر نیویورک از تهران می‌آید.
این عبارات را یکی از ذوب شدگان در ولایت محمود احمدی‌نژاد در وبلاگش «خورشید ولایت» ـ منهای اوصافی که من به کار می‌برم ـ به مناسبت سفر تحفه درج کرده بود. من، اما این سو هستم و بر آنم تا در ابعاد توان خود، در برابر مردی که به اعتماد و صداقت بخشی از هموطنانم که وعده‌های دروغش را باور کرده بودند، خیانت کرد، اعتراض کنم و صدای هموطنانم را اینسو آنگونه که می‌توانم طنین‌انداز سازم. امسال که پرونده جنایات رژیم ضخیم‌تر و شرح عملکرد اهل ولایت فقیه تکان‌دهنده‌تر از همیشه است از همه سوی آمریکا ایرانیان آمده‌اند و در کنار آنها گروههای بسیاری از مردم آمریکا و شهروندان غیرآمریکائی اجتماع کرده‌اند. نیویورک این روزها حال و هوای دیگری دارد و خیابان‌های اطراف سازمان ملل شاهد حرکتی پرجوش است که بخش عمده‌ای از آن با هدایت و برنامه‌ریزی نمایندگانی از نسل دوم ایرانیان تبعیدی و یا مهاجر، انجام می‌گیرد.
وقتی چهره نازنین افشین‌جم را می‌بینم یک سر و گردن بلندتر از همسن‌ و سال‌های خود در همه سوی جهان، بانگ محکومیت رژیم و نماینده حقاً در خورش، «محمود احمدی‌نجاد» را در برابر سازمان ملل می‌بینم باورم می‌شود که نسل دوم تبعیدی‌ها و مهاجران، اجازه نخواهند داد نقشه ولی فقیه و نوکرانش برای برقراری خفقان مطلق در ایران، با توفیق روبرو شود. تردید نکنید سرود خوانان آزادی در برابر سازمان ملل، راویان حکایت پیروزی در فردای ایران خواهند بود. تردید نکنید.

توطئه‌ها خنثی می‌شود!
2 ـ یکبار نوشتم رفتار رژیم حتی با دوستان معدودش مظهر آشکاری است از بی‌اخلاقی و عدم اعتقاد به ابتدائی‌ترین مبانی دوستی و همبستگی. به عبارت دیگر رژیمی که بعد از سی سال دوست و متحدی به معنای واقعی ندارد و اگر دولتی دستی به سویش دراز کند از سر تکدّی و برای کلاه‌گذاری است امروز در بی‌اعتباری صدرنشین فهرست دولتهای بی‌آبرو و منزوی است. من به اشاره در این بخش از دوستان رژیم یاد می‌کنم (سخنرانی من روز چهارشنبه در نیکسون سنتر گرد همین محور دور می‌زند.)
الف: سوریه؛ نزدیک به سه دهه است سوریه به عنوان متحد استراتژیک در کنار رژیم قرار دارد و بابت این هم پیمانی تا امروز بیش از 6 میلیارد دلار از کیسه ملت ایران به جیب ریخته است. در همین مدت جمهوری ولایت فقیه نزدیک به 14 میلیارد دلار در سوریه سرمایه‌گذاری کرده و یا به عنوان هزینه‌های بازسازی زینبیه و شهدای غزوات پیامبر و فرزندان و نوادگان ائمه، تقدیم حکام دمشق کرده است. سوریه با اتکا به دوستی با ایران در دوران حافظ اسد میلیاردها دلار از سعودی‌ها و کویتی‌ها و اماراتی‌ها و... گرفت تا مانع حمله جمهوری اسلامی به این کشورها شود و با اطلاع رسانی به موقع جلوی اعمال تروریستی را در این کشورها بگیرد. پسر او یعنی بشار پا را از پدر جلوتر گذاشت به گونه‌ای که امروز جمهوری ولایت فقیه فاکتور سلاحهای خریداری شده او را از روسیه و بلاروس و کره شمالی پرداخت می‌کند، همین دوست صمیمی و شریک استراتژیک در مذاکرات غیرمستقیم با اسرائیلی‌ها توسط نماینده خود یادآور شده بود اگر جولان اشغالی به سوریه باز داده شود، سوریه نیازی به حفظ روابط ویژه خود با جمهوری اسلامی نخواهد داشت.
ب: روسیه؛ رژیم اسلامی ایران با گشودن تمامی درهای بسته کشور به روی روسها چه در دوران امپراتوری سرخ و چه در عصر تزار پوتین و برقراری ارتباط تنگاتنگ در عرصه‌های نظامی و امنیتی طی سه سال اخیر، عملاً به دست خود آرزوی پطر کبیر را تحقق بخشیده است. امروز سربازان و افسران روسی نه فقط پوتین‌های خود را در آبهای گرم خلیج فارس می‌شویند بلکه در روزهای آفتابی پیکر خود را در پلاژ مخصوص بوشهر، به آبهای روشن و شفاف خلیج همیشه فارس می‌سپارند. با سفر محسنی اژه‌ای به مسکو و امضای تفاهمنامه امنیتی حالا روسها به طور کامل امنیت‌خانه نایب امام زمان را تحت کنترل دارند. سلاحهای روسی به سرعت جای سلاحهای قدیمی ولی همچنان پیشرفته‌تر از سلاحهای روسی را که در اختیار نیروهای مسلح قرار داشت می‌گیرد. روسها دارند می‌آیند قدیمی شد، روسها آمده‌اند.
ج: بلاروس: دیدارهای متقابل مقامات بلندپایه دو کشور از یکدیگر از جمله سفر احمدی‌نژاد به مینسک، و سفر دیکتاتور و سرکوبگر بلاروس به تهران در کنار دیدارهای وزرای دفاع دو کشور پایه‌گذار روابطی بوده است که تنها در سه سال اخیر 5 میلیارد دلار نصیب بلاروس کرده است. آنچه را که روسها به علت بعضی التزامات و تعهدات خود در برابر غرب قادر به فروشش به ایران نیستند از طریق بلاروس به ایران می‌فروشند.
د: کره شمالی؛ تا سال 2000 بدهی‌های کره شمالی به ایران از 8/4 میلیارد دلار افزون بود. اینک این بدهی‌ها از 3/5 میلیارد دلار گذشته است. جالب اینکه پیونگ یانگ به علت معامله‌ای که درباره آینده خود و سرنوشت برنامه اتمی و سلاحهایش، از سه سال پیش در گیر و دار انجام آن با غرب و به ویژه آمریکاست، در راه مصلحت بزرگتر از مصلحت کوچکتر یعنی رفاقت با جمهوری ولایت فقیه، گذشته است. بسیاری از کارشناسان نظامی کره در ایران به کشور خود بازگشته‌اند. رژیم حاکم بر کره شمالی علی‌رغم دریافت 700 میلیون دلار برای تحویل دادن حداقل 8 فروند موشک نودونگ 1 به ایران از تعهد خود سرباز زد و دو سال پیش تنها بخشی از دانش و تکنولوژی ساخت نودونگ‌ها را به ایران منتقل ساخت.
هـ : سودان؛ رژیم ورشکسته و متزلزل عمرالبشیر در سودان، طی 15 سال اخیر (با یک دوران فترت در زمان خاتمی) بیش از یک میلیارد دلار از رژیم کمک‌های نظامی دریافت کرده است. در عین حال رژیم با صرف صدها میلیون دلار شماری از روستائیان فقیر سودان را شیعه کرده است. سال گذشته یک روستای سودان با 500 جمعیت که قبلاً هر یک از ساکنانش با دریافت 5000 دلار شیعه شده بودند با یک کمک سخاوتمندانه از شاهزاده‌ای وابسته به خاندانی حکومتگر در خلیج فارس، مذهب شیعه را رها و بار دیگر سنی شد. دوست شفیق رژیم، عمرالبشیر اینک از وحشت بازداشت و محاکمه در دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات علیه بشریت خواب راحت ندارد.
و: قطر؛ عضو شورای همکاریهای خلیج فارس و ملتزم به میثاق شورا و تاییدکننده ادعاهای امارات در مورد سه جزیره همیشه ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک، بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، دوست دیگر جمهوری ولایت فقیه است. همین چند روز پیش مصطفی محمد نجار به دیدار همتای قطری‌اش رفت و شانه‌های ولیعهد قطر را بوسید. امیر قطر میزبان احمدی‌نژاد در جریان کنفرانس سران شورای همکاریهای خلیج فارس، ظاهراً نقش واسطه را بین اسرائیل که روابط بسیار نزدیکی با قطر دارد و جمهوری ولایت فقیه که نابودی اسرائیل از مهمترین مبانی سیاست خارجی‌اش می‌باشد، بازی می‌کند.
ز: عراق؛ ماشین تبلیغاتی رژیم، عراق را در عداد دوستان ارادتمند مقام عظمای ولایت قرار داده است. عراقی که شیعیان در دستگاه حکومتی‌اش دست بالا را دارند و دولتمردانش از نوع مالکی و عامری و حکیم و طالبانی و... همگی یا شیر از پستان ولایت فقیه نوشیده‌اند و یا در زمره دوستان و نوکران دیر و دور رژیمند. البته حضور آمریکا در عراق و ارتباط عمیق دوستان جمهوری اسلامی با استکبار جهانی از جمله تناقضاتی است که روابط ایران و عراق را با مشکلات بسیار روبرو ساخته است... همزمان، رژیمی که از یک سو مدعی است بهترین و صادق‌ترین یاور عراق و مردم عراق است و کردها را نزدیکترین دوستان خود در عراق معرفی می‌کند، با آموزش بیش از ده هزار شبه نظامی شیعه وابسته به جیش‌المهدی و اعزام آنها به عراق برای ضربه زدن به ارتش آمریکا و انگلیس و مردم و نیروهای امنیتی و نظامی عراق، و در پناه گرفتن تروریستهای انصاراالاسلام و تجهیز و آموزش آنها جهت ضربه زدن به دولت خودمختار کردستان و ایجاد محیطی ناامن در این نقطه حساس از عراق، عملاً اعتباری برای این دوستی قائل نیست و مزورانه همه امکانات خود را برای به زانو درآوردن نظام جدید عراق که می‌تواند به تدریج به یک نظام سکولار مردمسالار تبدیل شود، بسیج کرده است.
(در رابطه با دوستان رژیم در حیات خلوت آمریکا، یعنی کوبا، ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه در شماره آینده خواهم نوشت که خود حکایتی خواندنی است.)

3 ـ حکایت کرسنت
گزارشم درباره قراردادهای فروش گاز به شرکت کرسنت اماراتی و نقش حسن آقا خامنه‌ای، علی کردان و همین جناب رحیمی که با داد و فغان می‌خواست بیگناهی خود را ثابت کند، هنوز کامل نشده است. در سفری به امارات جزئیات بیشتری از رشوه‌های پرداختی به اهل بیت ولایت به دستم رسید. این را بگویم که سهم عوض علی کردان وزیر کذاب کشور تا امروز 48 میلیون دلار بوده است. البته او به موقع با پرداخت حق‌البوق لازم به دفتر قبله عالم و چرب کردن سبیل حسن آقا، بیمه نامه‌ای برای خود خریده است که به لطف بچه‌های نفت و گاز و یک همکار دلال ایرانی ماجرا، در همین گوشه مهر باطل شد به بیمه نامه حضرت عوض‌علی خواهیم زد.

September 26, 2008 09:44 AM






advertise at nourizadeh . com