January 09, 2009

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

سه‌ شنبه 30 دسامبر تا جمعه 2 ژانویه
عاشورای مکرّر
واقعاً هیچ زمانی از دیدگاه اهل ولایت فقیه برای حمله اسرائیل به غزّه مناسبتر از همین روزهای مقارن با دهه اول محرم وعاشورای حسینی نبود. حتی از نفس‌افتاده‌ترین روضه‌خوانهای رژیم که به علت سی سال خوردن و بردن و جنایات دیگر هم چون حضرت آیت ‌الله شیخ احمد جنتی دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران یا شیخ علی اکبر ناطق نوری صدایشان در نمی‌آمد، فرز و سبکبال بالای منبر می‌پرند و با نشاندن اسماعیل هنیه به جای امام حسین و بچه‌های غزه به جای علی اصغر وتفنگچی‌های واحدهای عزالدین قسام در جایگاه 72 یار حسین بن علی و البته اولمرت در کرسی یزید، باراک در مقام ابن زیاد و شیمون پرز در جایگاه حرمله و لابد خانم لیونی وزیر خارجه در هیأت هند جگرخوار (هند در کربلا نبود و جگر حمزه عموی پیغمبر را خورد اما در روضه آقایان لابد دختر یا نوه‌اش جگر ابوالفضل را بلعیده است) چنان اشکی از امت همیشه در صحنه می‌گیرند که در تابستان آینده مشکل بی‌آبی بخشهائی از خانه پدری حل خواهد شد. در تلویزیون رژیم می‌دیدم که تعدادی از فاطمه سلطانها که حقاً با سبیل و چهره‌های کریه انسان را از هر چه زن مومنه بود بیزار می‌کردند، نعره ‌زنان می‌گفتند وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد.

واحدهای استشهادی هنگ «لبیک یا خامنه‌ای» به کارگردانی اطلاعات سپاه در کوچه و خیابان عربده می‌کشیدند و در دیدار با سیدعلی آقا که بدجوری احساس خلیفه گری و زعامت امت نشئه‌اش کرده عهد می‌نهادند که جان ناقابل خود را در راه آزادی فلسطین فدا کنند. سخنگوی آنها نیز مطابق گزارش خبرگزاری سپاه «فارس نیوز» یک میلیون دلار جایزه برای سر حسنی مبارک رئیس جمهوری مصر تعیین کرده است. و کسی نیست بپرسد این بسیجی‌های آس و پاس یک میلیون دلار را از کجا آورده‌اند. فکرش را بکنید دسته مافیائی که خود را دولت اسلام می‌خوانند برای کشتن رئیس جمهوری یک دولت عربی اسلامی جایزه تعیین می‌کند و آن وقت انتظار دارد دنیا به هر سازی که می‌زند برقصد.
یکبار دیگر نوشتم تا رژیم ولایت فقیه در ایران قدرت را در دست دارد، صلح و آرامش به منطقه باز نمی‌گردد. خمینی در شیشه فتنه را باز کرد و عفریته اسلام ناب انقلابی محمدی را بیرون آورد. نگاهی به غزه بیندازید. یک میلیون و نیم انسان دردکشیده یک سال و نیم است با کودتای حماس در چنگ رهبران ناجوانمردی افتاده‌اند که بعضاً در ویلاهای گرم و نرم در بیروت و دمشق غنوده‌اند و با دلارهای مرحمتی سیدعلی آقا ملتی را به سوی نابودی می‌کشانند. موشک پراکنی حماس که بهانه اسرائیل برای حمله به غزه بوده است بدون کمک سپاه و دلارهای مرحمتی نایب امام زمان ممکن نبود.
تازه باید از یاد نبریم همین فلسطینی‌هائی که آقایان اینهمه سنگشان را به سینه می‌زنند هیچ نوع لطف و مهری به سیدعلی آقا و رژیمش ندارند. دو سال پیش که شماری از زخمی‌های فلسطینی را برای معالجه به ایران فرستاده بودند آنها از اینکه در بیمارستان بقیه‌الله الاعظم خون دریافت کنند سر باز می‌زدند که خون شیعه نمی‌خواهیم. همین اهالی غزه برای صدام حسین عزاداری کردند و روز اعدام او بر سر می‌کوفتند. دل هر انسان آزاده‌ای از به خون کشیده شدن کودکان معصوم و زن و مرد بیگناه فلسطینی به درد می‌آید در عین حال عمل اسرائیلی‌ها را نیز همچون بمباران خانه و بیمارستان در غزه محکوم می‌کند اما باید یادمان باشد رژیمهائی مثل جمهوری اسلامی و سوریه که سنگ فلسطین بر سینه می‌زنند مهمترین عامل و سبب ادامه یافتن مصائب فلسطینی‌ها هستند. نزدیک 35 سال است علی‌رغم اشغال جولان توسط اسرائیل، سوریه حتی یک تیر به سوی اسرائیل رها نکرده است و اجازه نمی‌دهد مبارزان فلسطینی از مرزهایش به جهاد بپردازند، اما با همه امکانات فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها را به درگیری با اسرائیل ترغیب می‌کند. از مجتمع رهبری و قصر ریاست جمهوری در خیابان آذربایجان و پاستور دستور حمله و مبارزه به مردمی در حصار، دادن عین شارلاتانیزم است. حضرات می‌خواهند اسرائیل را از روی کره زمین محو کنند. لابد با دعا و ورد و جادو، چون نه مرز مشترکی با اسرائیل دارند و نه کشوری هم مرز با اسرائیل به آنها اجازه می‌دهد نیرو به غزه و ساحل غربی رود اردن بفرستند. یک جهان مکر و حیله و فریب، مردمی را تحریک کردن و سوار بر موج احساسات مردمی، سرکوبگری و قلع و قمع آزادیخواهان در ایران را شدت بخشیدن. نگاه کنید در همین روزهای عاشورای غزه، روزنامه‌ کارگزاران را توقیف کردند، سنگسار را در مورد سه تن به اجرا درآوردند. با وحشی‌گری نخست کانون مدافعان حقوق بشر را بستند، و بعد پرونده موکلین دکتر شیرین عبادی را مصادره کردند و سپس با برپائی تظاهرات در برابر خانه‌اش به تهدید جانی او پرداختند. سوز و گداز رژیم را باور نکنید. سفر سعید جلیلی دبیر شورایعالی امنیت ملی به دمشق منشأ خیر برای فلسطینی‌ها نیست بلکه برای نفت ریختن به روی آتشی است که در غزه خشک و تر را می‌سوزاند.
دو ماه پیش که با وساطت مصر، قرار بود نمایندگان حماس و فتح در قاهره دیدار کنند و بر سر یک پیمان گسترده به توافق برسند، بیست میلیون دلار نقد از سوی سفیر رژیم در دمشق تقدیم آقای خالد مشعل شد و ایشان و محمد نزال و محمود زهار به قاهره نرفتند و مذاکرات به هم خورد.

شنبه 3 تا دوشنبه 5 ژانویه
سی سال فلسطینی شدن سیاست ایران
* مطلبی را که می‌خوانید برای سایت اینترنتی صدای آمریکا نوشته‌ام. هر آنچه را می‌خواستم درباب روابط رژیم با انقلاب فلسطین بنویسم در این مطلب آورده‌ام. بنابراین عین مطلب را همینجا می‌گذارم:
روزی که صادق قطب زاده در فرودگاه مهرآباد یاسر عرفات رهبر جنبش فتح و رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین را درآغوش گرفت و به او خوشامد گفت عرفات با چشمانی اشک‌آلود گفت: سالها فانتومهای اسرائیل بر سر ما در بیروت بمب می‌ریختند، امروز اما فانتومها به استقبال ما آمدند.
اشاره عرفات به یک اسکادران هواپیمای فانتوم بود که، هواپیمای او را پس از ورود به آسمان ایران تا تهران اسکورت کرده بود.
در تهران تنها شمار اندکی از مسئولان شورای انقلاب و دولت موقت، از ورود میهمان فلسطینی با خبر بودند. عرفات با آنکه در سالهای پایانی دولت شاه از کمکهای مالی محدودی از ایران برخوردار شده بود اما دلش با انقلابیونی بود که، شماری از آنها با انقلاب فلسطین در تماس بودند. مخالفان شاه چه فدائیانی که با جبهه خلق برای آزادی فلسطین در تماس بودند، و چه مجاهدینی که فنون رزم را در اردوگاههای فتح در لبنان آموخته بودند، همراه با اسلامیون طرفدار آیت‌الله روح‌الله خمینی که در کتیبه (هنگ) الفارسی به سرپرستی جلال‌الدین فارسی (نخستین نامزد حزب جمهوری اسلامی در اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران که پس از فاش شدن ملیت افغانی او به وسیله شیخ علی تهرانی از شاگردان آیت‌الله خمینی ناچار به کناره گیری شد) نبرد چریکی را فرا گرفته بودند، در انتظار دیدار رهبر انقلاب فلسطین از ایران بودند اما هیچیک باور نداشتند، سه روز پس از سقوط رژیم پادشاهی ایران ابوعمار را بر سر سفره آیت‌الله خمینی در مدرسه علوی مقر موقت رهبر انقلاب مشاهده کنند. عرفات با زرنگی ذاتی، هیأتی را به همراه آورده بود که در آن هم «هانی حسن» آشنای دور و دیر فکلی‌های همراه آیت‌الله خمینی (که به عنوان اولین سفیر فلسطین در تهران برگزیده شد) حضور داشت، هم تیسر قبعه مارکسیست رفیق فدائیان، عرفات هم ام علی، مادر چهار شهید را آورده بود، و هم محمود اللبدی را که به همراه فاروق قدومی پیامش را در پاریس برای آیت‌الله خمینی برده بود که «ایکاش وطنی داشتم، و شما پای در آن می‌گذاشتید.» از فرودگاه عرفات و هیات همراهش به ساختمان نخست وزیری منتقل شدند و رهبر انقلاب فلسطین، پس از درنگی کوتاه به همراه شش تن از همراهانش به مدرسه علوی رفت تا با رهبر انقلاب دیدار کند. عرفات با آنکه مرد جنگ و چریک دیر و دور بود، اما در سفرهای رسمی‌اش، معمولا در کاخهای سلطنتی و یا ریاست جمهوری اقامت می‌کرد در تهران اما، روی زمین نشست و با آیت‌الله قیمه نذری خورد که از خانه آقای مستجابی آورده بودند. آیت‌الله خمینی با دیدن عرفات چنان به وجد آمده بود که نخستین و آخرین خنده‌اش را مردم پای همان سفره دیدند.
از این سفر عرفات تا آخرین آن که با قهر رهبر فلسطین از آیت‌الله خامنه‌ای جانشین آیت‌الله خمینی که او را خائنی حقیر خوانده بود همراه شد، روابط ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین با فراز و فرودهای بسیاری همراه بود. در ماههای نخست برپائی دولت موقت نخستین نقض عهد رژیم انقلابی ایران با عرفات آشکار شد. آیت‌الله وعده داده بود محل دفتر حفاظت منافع اسرائیل در خیابان کاخ، که به فلسطین تغییر نام داده بود، در اختیار سفارت فلسطین قرار گیرد، نخست به بهانه آماده نبودن ساختمان، و سپس به این دلیل که مالک ساختمان ملکش را می‌خواهد، برای فلسطینی‌ها ساختمان دیگری را در همان خیابان در نظر گرفتند. نخستین سفیر بعد از آنکه دریادار احمد مدنی استاندار خوزستان و فرمانده وقت نیروی دریائی دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در اهواز را بست و ابوجعفر رئیس این دفتر را محترمانه اخراج کرد، بدون خداخافظی با آیت‌الله خمینی تهران را ترک گفت. هانی حسن بعدها به نگارنده در تونس گفت فقط با بنی‌صدر و قطب‌زاده که دوستانم بودند بدرود کردم. عرفات مدتها سفیری به تهران نفرستاد و ابوایمن نفر دوم سفارت که بعدها سفیر فلسطین در افغانستان شد چندی هیات نمایندگی عرفات در تهران را اداره کرد، ولی زمانی که قصه گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا در تهران جهانی را به حیرت انداخته بود، عرفات دلگیری‌ها را کنار گذاشت و به تهران رفت با پیشنهادی که قبول آن از سوی آیت‌الله خمینی، می‌توانست به رسمیت شناخته شدن سازمان آزادیبخش فلسطین از سوی آمریکا را به همراه داشته باشد، آنهم سالها پیش از آنکه پیمان اسلو، هویت سیاسی فلسطینی‌ها و رهبری عرفات را به رسمیت بشناسد. عرفات به آیت‌الله گفته بود: گروگانها را به من بدهید، من آنها را به واشنگتن می‌برم در آنجا اولاً پرزیدنت کارتر، به استقبال می‌آید و عملاً من و سازمانم را به رسمیت خواهد شناخت. در درجه دوم اینکار اعتبار و جایگاه ما را در افکار عمومی آمریکا و جامعه جهانی بالا خواهد برد و دیگر کسی ما را که باعث آزادی 52 گروگان شده‌ایم، تروریست نخواهد خواند.
آیت‌الله با یک نه بزرگ به عرفات، امیدهائی را که رهبر فلسطینی‌ها از ساختن کلاهی از نمد گروگانگیری، برای خود و ملتش در دل داشت نقش بر آب کرد. دل آزرده او از تهران به بغداد رفت که در ماههای پیشین حمله به ایران به هرنوع رابطه‌ای بین دولتهای عربی و رژیم انقلابی تهران که یکی از هدفهایش براندازی رژیم بعثی عراق بود، با سوءظن بسیار می‌نگریست. دولت ایران این سفر عرفات را نشانه‌ای از مشارکت او در طراحی حمله به ایران دانست.
با شروع جنگ، عرفات چند ماهی کوشید در نقش میانجی، بین بغداد و تهران جنگی را که به قول او همه‌اش زیان، به ویژه برای مردم و انقلاب فلسطین بود خاتمه دهد. علاوه بر آنکه در جمع رهبران و میانجی‌های سازمان کشورهای اسلامی چند نوبتی به تهران سفر کرد خود نیز، هر از گاهی کسانی را چون مشاورش ابوخالد اللحام با پیامهائی راهی تهران می‌کرد. زمانی که ارتش و سپاه در عملیاتی شگفتی برانگیز در حمله به جنوب عراق تا نزدیک بصره پیشروی کردند و شبه جزیره فاو را متصرف شدند، رژیم وحشتزده عراق به عرفات متوسل شد تا شاید او از تتمه آبروی خود مایه بگذارد و مانع از سقوط بصره شود. عرفات به تهران رفت اما به جای شنیدن کلامی امیدوارکننده سخنانی شنید که سخت بر او گران آمد. احمد خمینی فرزند آیت‌الله به نقل از پدرش به عرفات گفته بود بروید و خطاهای خود را با اعلام حمایت از ملت مظلوم عراق که ما بزودی آزادش می‌کنیم جبران کنید. در چنین صورتی زمانی که بعد از آزادی عراق راهی آزادی قدس می‌شویم در لشگر اسلام جائی به شما خواهیم داد و امکان دارد در دولت اسلامی فلسطین نیز مکانی به شما بدهیم. عرفات به احمد خمینی همان را گفته بود که سرداری ایرانی به همتای رمی خود گفته بود: اگر در کف دست من موئی می‌بینی، بصره را هم خواهی دید.
این آخرین سفر عرفات در دوران حیات آیت‌الله خمینی به ایران بود. با آنکه سفارت فلسطین در ایران همچنان دایر بود و صلاح الزواوی «ابو الصلح» در مقام سفیر انجام وظیفه می‌کرد اما رژیم اسلامی عملاً تلاش برای تضعیف و برکناری عرفات را همراه با سوریه و کمک‌های سخاوتمندانه به سازمانهای تندرو فلسطینی آغاز کرده بود. در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق سه سوءقصد به جان عرفات در تونس بر ملا شد که عاملانش اعتراف کردند هزینه عملیاتشان را سفیر ایران در دمشق پرداخته و سوریه در انتقال آنها به تونس و تدارک طرحشان نقش اساسی داشته است. عرفات در مقابل با بی‌اعتنائی به آیت‌الله خمینی و دولتش پس از صدور قطعنامه 598 شورای امنیت پیامهائی برای شماری از شخصیتهای مذهبی و سیاسی ایرانی در داخل و خارج کشور فرستاد و در آن از آنها خواست برای پایان دادن به جنگ بر تلاشهای خود بیفزایند. شماری از این شخصیتها آیت‌الله طباطبائی قمی، آیت‌الله منتظری (که کم کم راه خود را از استادش جدا می‌کرد)، آیت‌الله گلپایگانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر عبدالرحمن قاسملو، آیت‌الله شهاب الدین مرعشی نجفی، آیت‌الله سید محمد و سید صادق روحانی، دریادار احمد مدنی و دکتر شاپور بختیار رهبر نهضت مقاومت ملی و یکی از سرسخت‌ترین مخالفان رژیم، بودند و بعضاً به عرفات پاسخ دادند و از او به خاطر تلاشهایش برای خاتمه دادن به جنگ قدردانی کردند. همین پیامها مقدمه‌ای شد تا عرفات با چهره‌های سرشناس اوپوزیسیون از نزدیک ارتباط برقرار کند. و این درست در زمانی بود که، در تهران زوج جدید سیاسی، هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای هریک به شیوه‌ای بر تلاش خود، برای متولی‌گری قضیه فلسطین افزودند. هاشمی بر پایه نگاهش، مبنی را، بر حد وسط گذاشت. یعنی اینکه هم عرفات را ولو پنهانی، با پیامهای گاه به گاه، و دیداری در پاکستان راضی می‌کرد و هم رقبای او را، در جبهه احمد جبریل و ابوهای خوش نشین در بیروت و دمشق زیر بال می‌گرفت.
برعکس، آیت‌الله خامنه‌ای ازهمان ابتدا نام عرفات را در دفتر دشمنان خود ثبت کرد و دستگاههای امنیتی و نظامی خود را مامور کرد با همه امکانات برای بیرون انداختن عرفات از جبهه انقلابیون منطقه تلاش کنند. عرفات نیز کوتاه نیامد. دعوت او از دکتر شاپور بختیار برای یک دیدار رسمی از مقر شبه دولت فلسطین در تونس و استقبال او از مردی که در دوران کوتاه 37 روز زمامداری خود ضمن قطع روابط با اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت شناخته بود، سخت بر آیت‌الله خامنه‌ای گران آمد. عرفات در دیدار با دکتر بختیار ضمن اظهار ندامت از اینکه آزادمردی چون او را نمی‌شناخته، و دل به انقلابی بسته بود که در کنار سوریه ضرباتی صدها بار سنگین‌تر از ضربات اسرائیل، بر پیکر انقلاب فلسطین وارد کرده است، قول داد با همه توان آزادیخواهان ایران را در راه رسیدن به دمکراسی، یاری دهد. دکتر بختیار کوتاه زمانی پس از این دیدار، به دست دو تن از ماموران اطلاعات سپاه وکیلی‌راد ومحمد آزادی، با خیانت فریدون بویراحمدی، در پاریس، به قتل رسید اما عرفات رابطه خود را با اوپوزیسیون نظام قطع نکرد. اسلو و سوار قطار صلح شدن عرفات، رهبر رژیم جمهوری اسلامی و او را کاملا در رویاروی هم قرار داد. آیت‌الله خامنه ای در یک سخنرانی با کلامی که زیبنده یک رهبر نبود عرفات را موجودی پست و خائن خواند که خود را به صهیونیستها فروخته است. او از مبارزان فلسطینی خواست جزای این موجود خائن را کف دستش بگذارند. در این میان ظهور اسلامی‌ها در جمع فلسطینی‌ها که با چشم‌پوشی اسرائیل (لابد به امید آنکه آنها عرفات را از عرش رهبری پائین کشند) به سرعت در اراضی اشغال شده پخش شدند، وسیله تازه‌ای در اختیار رژیم ایران گذاشت تا، با دلارهای نفتی، به یاری کسانی برود که یک روز، برای صدام حسین نعره می‌زدند و روز دگر رژیم بعثی سوریه را می‌ستودند. شگفتا که علی رغم ملیونها دلاری که آیت‌الله خامنه‌ای از کیسه ایرانیانی که 14 میلیونشان، به اعتراف رئیس سابق بانک مرکزی، زیر خط فقر زندگی می‌کنند، به رادیکالهای حماس و جهاد اسلامی داده است، تا امروز حتی یکبار مردم غزه تصاویر او را در تظاهرات خود بالا نبرده‌اند. تلختر از این حکایت زخمی‌های فلسطینی در رویاروئی سال پیش با اسرائیل بود که به تهران اعزام شدند. زمانی که در بیمارستان بقیه‌الله الاعظم فهمیدند قرار است به آنها خون تزریق شود به سختی اعتراض کردند مبادا خون شیعیان را وارد رگهای آنان کنند.
بعد از درگذشت یاسر عرفات رژیم اسلامی ایران به این گمان که به سادگی می‌تواند جانشین او محمود عباس، از آخرین بازماندگان کادر موسس فتح، را کنار زند دست در دست رژیم بعثی سوریه، ضمن تشدید حملات تبلیغاتی علیه دولت خودمختار فلسطین، سیل پول و اسلحه را به سوی حماس و جهاد اسلامی روانه کرد . با این کمکها حماس در انتخاباتی که به اقرار دوست و دشمن، با نظارت ناظران بین‌المللی، به بهترین شکل برگذار شد، به پیروزی رسید، اما به جای آنکه از این پس به عنوان یک حزب مسئول عمل کند هم کمربند انتحاری را بر کمر داشت، و هم تظاهر به سیاسی بودن می‌کرد. دولت نیمه ائتلافی عملا به گروگانی در دست رهبران حماس در دمشق تبدیل شد. هرزمان امید دستیابی به صلح، در فلسطین پیدا می‌شد، حماس از هیأت سیاسی خرد بیرون می‌آمد و به اشاره تهران و دمشق ره قهر و جنگ پیش می‌گرفت. سرانجام یکسال و نیم پیش حماس در یک کودتای آشکار علیه دولت خودمختار قدرت را در غزه به دست گرفت و بابت این عهد شکنی، دستمزد کلانی از رژیم ایران دریافت کرد. هرچه حماس بیشتر به تهران و دمشق نزدیک می‌شد از حرارت روابطش با کشورهای عرب به ویژه عربستان و مصر و اردن بیشتر کاسته می‌شد.
در طول هفته‌های اخیر رهبر جمهوری اسلامی همراه با متحد استراتژیک خود بشارالاسد به رهبران حماس و جهاد اسلامی توصیه کرده بود، آماده نبرد سرنوشت‌ساز با اسرائیل باشند. حماس در زمانی که انتظار می‌رفت دعوت مصر را برای گفتگو با فتح در قاهره لبیک گوید، به دستور تهران و دمشق، از شرکت در مذاکرات خودداری کرد و اسرائیل با بهره‌گیری از این خطای بزرگ حماس، نبرد سرنوشت‌ساز خود را علیه حماس، آغاز کرد. نبردی که قربانیان آن، مردم بیگناه غیرنظامی غزه هستند. در مقابل در تهران همزمان با عزاداری ماه محرم، رژیم همه دستگاههای تبلیغاتی خود را بسیج کرده است تا نشان دهد، در میان مسلمانان این فقط ذوب‌شدگان در ولایت فقیه هستند که برای آزادی فلسطین به پا خاسته‌اند. شعارهای توخالی، آتش زدن پرچم اسرائیل و آمریکا نه تنها سودی برای مردم رنج کشیده غزه نداشته بلکه تشدید جنگ و پرتاب موشکهائی که ساختنش را حماسی‌ها از برادران پاسدار خود آموخته‌اند واکنش گسترده‌تر اسرائیل را به دنبال داشته است. حمله زمینی اسرائیل به غزه، یکهفته پس از بمبارانهای سنگین یک و نیم ملیون زن و مرد و کودک و پیر را در خطر نابودی قرار داده است . پیداست سران رژیمهای ایران و سوریه را باکی نیست اگر اینهمه نیز کشته شوند. آنها با شعار می‌جنگند و در جنگ لفظی عربده هرچه بلندتر باشد انعکاسش بیشتر است.

January 9, 2009 07:39 PM






advertise at nourizadeh . com