December 04, 2009

يكهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان!

سه‌شنبه 24 تا جمعه 27 نوامبر
پیشدرآمد: منظر جناب دکتر غلامعلی خان حداد عادل پدر عروس نایب امام زمان، استاد، فیلسوف، ریاضیدان سابق، و ادیب لاحق ‘‌ طرف دیگر ترازوی قدرت ‘ (آنسو حسن فیروزآبادی لنگردار است که نمی‌شود مملکت امام زمان بی لورل و هاردی بماند) روز به روز از منظر آن اهل دلی که در صحبت ادیبان و سخنوران، شاعران و روشنفکران روزگار می‌گذراند و به بوزینگانی که برای جلب رأفت و کرامت و لطف ارباب قدرت، در وسط سیرک سیاسی جمهوری اسلامی فقیه معلق می‌زدند و جای دوست و دشمن را نشان می‌دادند می‌خندید‘ دورتر میشود. حالا اما به او که می‌نگرم بیش از آنکه عصبانی شوم تا شعله نفرت را در دلم حس ‌کنم حالتی توأم با تأثر به من دست می‌دهد. در واقع همین حال را نسبت به ارباب جناب حداد عادل نیز داشته و دارم که جناب رهبر نیز روزگاری نه چندان دور در حلقه اهل معرفت به دنبال یافتن راه خانه دوست بود. شگفتا که قدرت خانم حضرتش را دست بسته به حجله برد و بی آنکه از شربت وصال خود قطره‌ای در کامش بریزد پا و دستش را که بسته بود، به سریر قدرت طناب پیچ کرد...

استاد بزرگوار مرحوم سید صادق گوهرین که از دوستان پدرم بود روزی در احوالات یکی از مریدان مرحوم حاج شیخ (حاج شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی ملقب به نخودکی) می‌فرمود، مرید مذکور ساعتی با اسدی نایب التولیه وقت خدمت آقا رفته بود. اسدی در اوج قدرت و مورد مرحمت رضاشاه بود. همراهش نیز در آن تاریخ مقام رفیعی داشت، به اصرار او، اسدی هم به سمزقند (قریه‌ای در نزدیکی مشهد) آمده بود تا ببیند این شیخی که اینهمه در باب کراماتش سخن می‌گویند کیست؟
مرحوم حاج شیخ به اسدی گفته بود به مصلحت شماست که به تهران بروید و تمارض کنید و در خدمت آقای ذکاءالملک چندی به تلمذ و تتبّع بپردازید. خطاب به همراه او نیز گفته بود به زودی شما در برابر گزینش بسیار مهمی در زندگی‌تان قرار می‌گیرید. من مصلحت شما را نیز در حاشیه‌نشینی می‌دانم. اسدی البته به حرفهای شیخی که همه زندگیش بهائی کمتر از یک قالیچه اتاق آقای اسدی را داشت اعتنائی نکرده بود و چندی بعد در غائله بهلول در مسجد گوهرشاد به دستور پهلوی اول محاکمه واعدام شد.
همراه او مرحوم نظام مافی اما حرف حاج شیخ را به‌گوش جان شنیده بود و گویا پیشنهاد وزارت را در کابینه منصورالملک به بهانه بیماری پذیرا نشده بود. و شاید به همین دلیل نیز با سلامت و آبرو و اعتبار تا سالها پس از دیدارش با حاج شیخ زندگی کرد و من حتی او را که به دیدن فرزند حاج شیخ، عارف حق جوی آقای علی مقدادی اصفهانی می‌آمد، دیده بودم.
غرض از ذکر این حکایت اشاره به لحظه انتخاب است. اخوی غلامعلی خان نیز در بزنگاه زندگیش انتخاب خود را کرده بود. او هم می‌توانست زیر سایه قدرت، بر کرسی مقامات عالیه کشور تکیه زند. اما به جبهه رفت و همانجا در دفاع از میهن و هموطنانش جان باخت. اما غلامعلی خان راه دیگری را برگزید. طی سی سال گذشته خیلی‌ها از طایفه اهل فضل و معرفت راه غلامعلی خان را در پیش گرفته‌اند و دست بالا شده‌اند غلامعلی حداد عادل. جمعی نیز حتی اگر در سالهائی در دایره حکم و حکومت جائی داشته‌اند و می‌توانسته‌اند خیلی فراتر از غلامعلی خان از پله‌کان قلعه قدرت خانم بالا بروند و به حجله‌گاه نزدیک شوند اما «سروش»وار بر استبداد خروشیده‌اند، «منتظری»گونه پتیاره قدرت را به تف و لعنی از خود رانده‌اند. «بشیریه»وار، آوارگی را پذیرفته‌اند اما بشارت ظهور سیدعلی آقا را به خلایق نداده‌اند. در میان این جمع بوده‌اند کسانی که هم چون غلامعلی خان با نایب امام زمان از طریق صبّیه محترمه و خواهر مکرّمه قوم و خویش شده‌اند اما درست از زمان پیوند سببی، رشته پیوند عاطفی را بریده‌اند. نگاه کنید به صادق خرازی که درست از فردای شبی که دست خواهرش را در دست آقازاده سوم نایب امام زمان گذاشت، به قدرت پشت کرد و ذات خویش آشکار ساخت و خلوت دوست برگزید و مجلس بنی امیه معاصر رها کرد گو اینکه در زمان سفارت نیز از بسیاری شنیده‌ام با جوانمردی و فروتنی با هموطنان مقهور و گوشه غربت گزیده به ویژه آنها که در روزگار پیش از ظهور سید روح‌الله، در وطن مصدر خدمات بودند و دارای ارزش و اعتبار، مثلاً شماری از سفرا و مدیران بلندپایه وزارت خارجه و یا اساتید و هنرمندان‘ رفتار میکرده است. دیگری آقازاده شیخ خوشوقت پدرزن آقا مصطفی ولد ارشد نایب امام زمان (همانکه فتوای قتلهای زنجیره‌ای را صادر کرد) در زمانی که مدیرکل مطبوعات خارجی وزارت ارشاد بود حاضر نشد روی جنایت سعید مرتضوی دادستان تهران و انقلاب در قتل دکتر زهرا کاظمی سرپوش قانونی بگذارد. به همین آسانی نیز از شغل خود دست کشید و کار آزاد را به نوکری سیدعلی آقا پدرشوهر خواهرش ترجیح داد، و حساب خود را از حساب ابوی جدا کرد.
بنابراین می‌توان دختر و خواهر به اهل بیت سیدعلی آقا داد ولی تن به مزدوری نداد، حقیر نشد، بر آستان قدرت بوسه نزد. می‌توانی در دو قدمی کرسی ولایت باشی اما ترجیح بدهی همان شیخ حسین علی یک لاقبا بمانی و چشم به روی قتل و غارت و جنایت و تجاوز نبندی.
به سخنان غلام علی خان شمس وزیر ولی فقیه در هفته گذشته به عنوان کلام مردی نگاه کنید که پیش از انقلاب در جمع دوستان و همکاران و هم‌دانشگاهی‌هایش، مظهر پاکی و شرافت و ذوق بود. ببینید آلوده شدن به لجن قدرت چه بلائی بر سر آدم می‌آورد. در واقع سکوت هم نمی‌توانی بکنی یا باید قید امتیازات مادی و مقام و موقعیت را بزنی (جوادی آملی قرار بود تا دو هفته دیگر توسط شورای حوزه به عنوان یکی از مراجع دولتی به رسمیت شناخته شود، اما با استعفا از امامت جماعت موقت قم کنار کشید. آقای وحید خراسانی وقتی در جمع هفت مرجع حکومتی در واقع برای رسمیت بخشیدن مرجعیت سید علی آقا، نام خود را دید رساله‌اش را جمع کرد و وکلایش را عزل، گفت ما مرجعیت مرحمتی را نمی‌خواهیم. متأسفم که امروز حضرتش با نشستن داماد عزیزش به روی کرسی ریاست قوه قضائیه زبان در کام کشیده و حتی به اندازه ناصر ابوالمکارم هم زیر لب غرولندی به کشتار و شکنجه و تجاوز نکرد.)ویا عبد و عبید قدرت شوی.
بدون تردید امروز در جمع اهالی حوزه شخصیتهائی مثل دکتر محقق داماد و اخوی ایشان، آقا رضی شیرازی نواده مرحوم میرزای شیرازی، که جای مرحوم حاج آقا احمد خوانساری را در تهران گرفته، آقای سرفرازی، محمد مجتهد شبستری ‘از آخوندهای دربار سیدعلی آقا که عنوان مرجع را به ایشان بخشیده اند، هم از نظر علم و جایگاه فقهی و هم از نظر اعتبار و منزلت نزد مردم هزار سر و گردن بالاترند. چنانکه جایگاه شفیعی کدکنی‌ها، مولائی‌ها، بشیریه‌ها، داوری‌ها و... در جمع اهالی دانشگاه هزار پله، بل هزار آسمان از حضیضی که حداد عادل‌ها در آن رها شده‌اند بالاتر و والاتر است. یکبار شمس وزیر با سخنان خود درباره قربانیان و مورد تجاوزقرار گرفته‌ها در کهریزک، نفرین و لعنت خانواده قربانیان از جمله پروین بانوی گرانقدر مادر سهراب اعرابی شهید راه آزادی را برای همیشه نصیب خویش کرد حالا اما پا را از این فراتر گذاشته است. من بر این باورم که اگر هر ایرانی ذره‌ای صداقت و آزادگی در جان و جهان خود داشت هرگز سخنانی از نوع آنچه غلامعلی خان در نطق پیش از دستور خود در مجلس شورای اسلامی عنوان کرد بر زبان نمی‌آورد. ذکر این سخنان نه ضرورت داشت و نه در شأن آدمی بود که روزگاری ادعای مولوی شناسی می‌کرد. اما انسان وقتی مثل دکتر فاوست روح را به شیطان می‌فروشد ناچار است برای اظهار لحیه و ابراز مراتب نوکری هر روز بیشتر در گنداب قدرت فرو رود. ای کاش جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس، مشاور حضور نایب امام زمان و پدر همسر آقا مجتبی ولیعهد‘ پیش از ایراد این سخنان که از روی نوشته می‌خواند یعنی قبلاً برای انتخاب تک تک واژه‌هایش تأمل کرده بود، پا می‌شد و بر سر مزار زنده یاد استاد آشتیانی به مشهد رضوی می‌رفت. تأملی در احوال آن مرد می‌کرد که فقط اگر اشاره مهرآمیزی به ولی فقیه اوّل و ثانی کرده بود رفیع‌ترین جایگاه فقهی و فلسفی و حوزوی و دانشگاهی نصیبش می‌شد. اگر نمی‌خواست رنج سفر بر خود هموار کند، لحظاتی در حضرت استاد باستانی پاریزی کسب فیض می‌کرد و از ایشان می‌پرسید استاد آیا امتیازاتی که در برابر فروش روح خود و واگذاری اعتبار و جایگاه فرهنگی خویش به دست آورده‌ام آنقدر ارزش دارد که فریاد زنم دنیا و آخرت به نگاهی فروختم؟
حال به بخشی از سخنان حضرت استادی توجه کنید شمس وزیر خطاب به رهبران جنبش سبز و به ویژه خاتمی و موسوی و کروبی می‌گوید:
«شما با شعار انتقاد از دولت که حق شما و هر شهروند ديگر است، وارد کارزار انتخاباتی شديد، اما اکنون ملت شاهد آن است که گروهی با حمايت رسانه‌های بيگانه به نام شما به انتقام از انقلاب برخاسته‌اند. آيا از اين‌که چنين راهی را آغاز کرده‌ايد و به چنين مسيری منتهی شده راضی هستيد؟ اگر راضی نيستيد و خود را حقيقتاً پيرو امام راحل و معتقد به ولايت فقيه می‌دانيد چرا صريحا راه خود را از دشمنان امام و انقلاب جدا نمی‌کنيد؟
اکنون که مقام معظم رهبری همگان را به وحدت و دوستی و برادری دعوت می‌کند جا دارد همگان خصوصاً رسانه‌ها شعله آتش دشمن را خاموش کنند و به جنگ و غوغای لفظی خاتمه دهند.
لازم است در اين فضا به جای عيب‌جويی‌های ملال‌آور، فضای سالمی را برای نقد و بررسی ايجاد کنند.
مردم گرفتاری‌های گوناگونی دارند و از همه ما انتظار دارند به مشکلات آنها توجه کنيم.
يکی از اين مشکلات ترافيک تهران است. مجادلات سياسی برای اين که مترو بهتر است يا مونوريل برای مردمی که در راه‌بندان‌های طاقت فرسا مانده‌اند، جز بدبينی ثمری ندارد.»
وی در بخش ديگری از سخنان خود به حوادث بعد از انتخابات اشاره کرد و گفت: «با گذشت بيش از ۵ ماه از انتخابات ۲۲ خرداد بايد با نگاهی به حوادث اين چند ماه منصفانه و به دور از حب و بغض به ارزيابی نشست.
تبليغات انتخابات در فضای کاملا آزادی صورت گرفت و هيچ مانعی برای اظهارنظر نامزدها وجود نداشت. در اين فضا مردم نيز آزادانه از نامزدهای مورد نظرشان حمايت و در روز انتخابات با نظم باشکوهی آرايشان را به صندوق‌های رای ريختند؛ به گونه‌ای که شرکت ۴۰ ميليون نفر از مردم در انتخابات که ۸۵ درصد از واجدان شرايط را رقم می‌زد، به خودی خود يک پيروزی و افتخار بزرگ بود.
اين حضور انبوه مردم در انتخابات نشانه موفقيت و نهادينه شدن آزادی و مردمسالاری دينی در ايران است. علاوه بر آن می‌توان گفت که اين حضور نشانه‌ اعتماد مردم به نظام جمهوری اسلامی ايران است؛ چرا که مردم می‌دانستند نظام در آرای آنها خيانت نمی‌کند، لذا به پای صندوق‌های رای آمدند.
با وجودی که مردم در ۳۰ سال گذشته در انتخابات‌های گذشته اطمينان پيدا کردند که نظام جمهوری اسلامی ايران به آرايشان خيانت نمی‌کند، اما فردای روز انتخابات در حالی که هنوز چند ساعت از شمارش آرا نگذشته بود، تهمت تقلب در انتخابات زده شد، بدون آن‌که دليلی بر اثبات اين مدعا عرضه شود. مدعيان تقلب خواهان ابطال فوری انتخابات شدند که دلايل آنها عمدتا به رفتار دولت در هفته‌های قبل از رای‌گيری و به سخنان مطرح شده در مناظره‌ها مربوط می‌شد.
آن‌چه در اين بين مايه تعجب بود آن است که آنها تا زمانی که خود را پيروز انتخابات می‌دانستند، اين امور را سبب ابطال انتخابات بيان نمی‌کردند، اما زمانی که از نتايج آرا مطلع شدند مدعی تقلب شده و مردمی را که از هيجانات و احساسات روزهای قبل ملتهب بودند، بدون مجوز قانونی به خيابان‌ها کشانده و فرصت و زمينه‌ای ايجاد کردند تا جماعتی که وابسته به گروهک‌های زخم‌خورده انقلاب و مزدور بيگانه بودند، خود را لابه‌لای انبوه مردمی که گمان می‌کردند، حقشان ضايع شده پنهان کنند و با تخريب برخی از اماکن و موسسات و آتش زدن اتوبوس‌ها و تباه کردن اموال عمومی، به خيال خود ايران را ناامن و حکومت را بی‌ثبات جلوه دهند.
اين اردوکشی خيابانی ظالمانه که بر پايه ادعای تقلب در انتخابات شکل گرفته بود، يک هفته ادامه پيدا کرد، بدون آن‌که نيروهای انتظامی يا بسيج مانع شوند يا اقدامی انجام دهند. در اين بين در روز دوشنبه ۲۵ خرداد در پايان راهپيمايی معترضان، عده‌ای به يک پايگاه بسيج در حوالی ميدان آزادی حمله کردند که نتيجه‌ آن تنها کشته شدن چند تن از بسيجيان و مردم و برخی از حمله‌کنندگان بود. به اين ترتيب اولين بهانه برای برافروختن آتش خشم و هيجان مردم و ادامه تظاهرات مردم به دست آمد.
آقايانی که مردم را به خيابان‌ها آورده بودند با آن‌که می‌دانستند بسيجيان در داخل مقر خود و از بيرون مورد حمله قرار گرفته‌اند، هيچ اظهار تاسفی از شهادت آنها نکردند و تنها مهاجمان کشته شده را شهيد ناميدند و از طرفداران خود خواستند لباس سياه بپوشند و شب‌ها روی بام‌ها الله اکبر بگويند.
مردم مومن و انقلابی کشور که از اين رفتار آقايان دچار حيرت شده بودند، در روز جمعه بعد از انتخابات با شرکت در نماز جمعه، پای سخن رهبری نشستند و با حضور بی‌نظير و باشکوه خود به جماعت اندکی که مامور تخريب بودند و نيز به آمريکا و برخی از دولت‌های اروپايی که روسای جمهور و وزيران خارجه‌ آنها در آن چند روز از خوشحالی روی پا بند نبودند، پيغام دادند که ملت ايران برای دفاع از انقلاب اسلامی مثل ۳۰ سال گذشته در صحنه حاضر و آماده است. اما آنها که بايد اين پيام را درک کنند، متأسفانه به سماجت و لجاجت خود ادامه دادند و اوضاعی پديد آمد که هيچ فردی به آن راضی نبود.»
وی با بيان اين‌که در حوادث پيش آمده ۳۷ نفر کشته شدند که از اين تعداد ۲۰ نفر بسيجی بودند، گفت: اکنون جا دارد که پس از ۵ ماه از دوستان قديمی و قبلی خود سؤال کنيم که حاصل کار خود را در اين مدت چگونه ارزيابی می‌کنيد؟ از اين هنجارشکنی‌ها و بی‌حرمتی‌ها چه سودی عايد شما، کشور، نظام و انقلاب شد؟ آيا شما که در انقلاب سابقه خدمت داشتيد و رهبری در خطبه‌ نماز جمعه از خدمات شما به انقلاب و کشور ياد کرد، متأسف نيستيد که در روز قدس که يادگار بزرگ امام راحل است، عده‌ای به بهانه‌ حمايت از شما تظاهرات کنند و در ماه رمضان با بطری آب در دست و سيگار بر لب شعار «نه غزه، نه لبنان» سر دهند و ۱۳ آبان را به گمان خود فرصتی برای بيرون ريختن عقده‌ها و کينه‌های خود نسبت به اسلام و انقلاب بدانند؟
حداد عادل 76 قربانی را که تا امروز نامشان را داریم محدود به چند بسیجی و چند آشوبگر می‌کند. نگاه «ندا» را فراموش می‌کند، شال سبز سهراب را و مظلومیت محسن روح‌الامینی را.
و اینهمه برای چند روزی بر کرسی ریاست فرهنگستان و کمیسیون فرهنگی نشستن و بر سر سفره خون لقمه برچیدن.

و آنچه منتظری گفت
در مقابل شمس وزیر، آقای منتظری نیز هفته گذشته مطالبی را عنوان کرد. شجاعت او در محکوم کردن گروگانگیری خط امامی‌ها، حمله‌اش به بسیجی‌ها و وعاظ السلاطین، به کنار، این هفته او در فتوائی پیرامون ضرب و جرح مردم توسط اوباش حکومتی؛ چنین می‌گوید:
«ضاربان ـ بسیجی ـ علاوه بر آنکه خلاف شرع انجام داده‌اند باید دیه هم بدهند... حضرت علی با همه عظمتش می‌گوید من ذاتاً فوق خطا نیستم. وقتی حضرت علی خود را ذاتاً فوق خطا نمی‌داند، چرا مردم را کتک می‌زنید چون حرفهایتان را قبول ندارند!...» حس می‌کنم آقای منتظری سخت افسرده است، او می‌داند که ملت ایران از رژیم آدمخوار بیزار است. مردم آرزوی رهائی از رژیم فاسد و خونریز دارند و حتی آنها که هنوز دل از دین و اعتقاداتشان دست برنداشته‌اند ضمن احترام گذاشتن به آقای منتظری و همه آنها که در ستیزشان با استبداد در کنارشان هستند انتظار دارند شخصیتی چون ایشان که خالق ولایت فقیه بوده ابراهیم‌وار تبر به دست گیرد و این بت را برشکند و تردید نکند که آتش بر او گلستان خواهد شد.

شنبه 28 تا دوشنبه 30 نوامبر
یمن گرفتار توطئه اهل ولایت فقیه
نمی‌گویم همه گرفتاری‌های یمن به سبب توطئه‌ها و مداخلات رژیم حاکم بر ایران است، اما تردیدی نکنید که دستهای آلوده سپاه قدس یک درگیری داخلی بین بخشی از زیدی‌های یمن با دولت را به یک جنگ تمام عیار تبدیل کرده است، بخشهائی از مصاحبه‌ام با فرنگیس محبّی در رادیو زمانه را اینجا می‌آورم تا موضوع یمن را در ابعاد مختلف آن، روشنتر مشاهده کنید.
«در یمن بخش بزرگی از مردم مذهب زیدی دارند. مذهب زیدی یعنی شیعه‌ چهار امامی. این‌ها قرن‌ها در یمن، عربستان و حاشیه‌ی خلیج فارس و همین‌طور در آفریقا هستند و مشکلی هم نداشتند، چراکه اغلب قدرت در دست‌شان بوده است. امام یمن از این‌ها بوده است. علی عبداله صالح رئیس جمهوری فعلی یمن زیدی هست. بنابراین مشکل این نیست که میان زیدی‌ها و دولت اختلاف باشد یا میان شیعیان چهارامامی. مشکل بر سر یک قبیله‌ خاص و مجموعه آدم‌های خاصی است. شخصی به نام بدرالدین حوثی، که زمانی عضو مجلس یمن و به دولت نزدیک بود، در منطقه‌ی استقرارش در صعده اختلافاتی با دولت پیدا کرد و فرزند او حسین الحوثی شورشی را علیه دولت آغاز کرد. بعدها دولت موفق شد، نیروهای او را محاصره کرده و او را کشته و شورش را بخواباند. از آن پس حوثی‌ها با جمهوری اسلامی ارتباط پیدا کردند. بدرالدین حوثی به ایران رفت و در آنجا لقب آیت‌الله به او دادند و تعدادی از این زیدی‌ها شیعه‌ اثنی‌ عشری شدند. به هرحال اختلاف نظرهایی میان دولت و این گروه ایجاد شد. این‌ها امتیازات بیشتری می‌خواستند که کار هر روز بالاتر گرفت.
دولت یمن به هیچ وجه نمی‌خواست با جمهوری اسلامی درگیر شود. به معنای دیگر همیشه علی عبداله صالح و مقامات دولتش، میان دولت ایران و کسانی که به حوثی‌ها کمک می‌کنند فاصله می‌گذاشتند. تا حالا بحث سر این بود که مراجع دینی و گروه‌هایی خودسر به حوثی‌ها کمک می‌کنند، هیچ وقت اسمی از دولت ایران به عنوان طرف متهم نمی‌آمد. عبدالملك طباطبايي حوثي، فرمانده شبه‌نظامیان حوثی ولی به‌مرور این‌ها مدارکی پیدا کردند که نشان می‌داد دولت جمهوری اسلامی در این ماجرا مداخله‌ مستقیم دارد. کسانی به دست دولت افتادند که اعتراف کردند در ایران دوره‌ آموزشی دیده‌اند و همین طور مدارکی به دست آمد که نشان می‌داد جمهوری اسلامی از طریق اریتره که روابط نزدیکی با تهران دارد، برای یمنی‌ها اسلحه و پول می‌فرستد. و حتی گفته شد که در اریتره سپاه پاسداران یمنی‌ها را آموزش نظامی می‌دهد. و تعدادی‌شان هم اعتراف کردند توسط حزب‌اله لبنان به آن‌ها آموزش نظامی داده‌ شده است.
همه و همه به هرحال دست به دست هم دادند و آخرین مسأله این بود که در منطقه‌ جنگی یمنی‌ها صدا‌هایی را به زبان فارسی از بی‌سیم‌ها ضبط کردند. همین مسأله هم مزید بر علت شد و فعلاً سعودی‌ها معتقدند که حوثی‌ها به نیابت از ایران دارند با آن‌ها می‌جنگند.
سعودی‌ها در ابتدا چندان توجهی به این جنگ نداشتند. آن‌‌ها زمانی وارد جنگ شدند، که حوثی‌ها به داخل کشورشان آمدند. سعودی‌ها به مرزهای جنوبی‌شان خیلی حساس‌اند، به خصوص منطقه‌ نجران. آن‌ها بعد متوجه شدند که در پس این حمله یک برنامه‌ریزی وسیع نهفته بوده و جمهوری اسلامی در آن دست دارد، و هدفش هم این است که در شمال یمن منطقه‌ای خودمختار و نیمه‌ مستقل درست کرده و آن‌جا پایگاهی شود تا به شیعیان منطقه‌ شرقی عربستان هم کمک برسانند و آن‌ها را به شورش دعوت کنند. این برای سعودی‌ها بسیار حساس بود و به همین خاطر است که می‌بینیم با تمام قدرت وارد این جنگ شده و موفق‌ شده‌اند حوثی‌ها را پاک‌سازی کنند. تاجایی که الان به آن‌سوی مرزشان هم رفته‌اند می‌خواهند تا حد ممکن این‌ها را از مرز خودشان دور کنند. در این میان رژیم دست به تحرکات تازه‌ای زده از جمله ارسال ناو جنگی به دریای سرخ و باب‌المندب.
ظاهراً جمهوری اسلامی مدعی است که برای مقابله با دزدان دریایی نیروهای دریایی‌اش را اعزام کرده است. چون چندین بار نفت‌کش‌ها و کشتی‌های ایرانی مورد هجوم قرار گرفته‌اند. ولی در درازمدت اگر این ماجرا ادامه پیدا کند و ابعاد جنگ حوثی‌ها در یمن فراتر از مرز عربستان برود، این‌ها می‌تواند به مرور ایران و سعودی‌ را رویاروی هم قرار دهد. الان سعودی‌ها می‌گویند الحوثی‌ها از جانب جمهوری اسلامی می‌جنگند. اما اگر سعودی‌ها مدارک آشکاری از مداخله‌ مستقیم جمهوری اسلامی به‌دست آورند، تصور نمی‌کنم ساده از این مسأله بگذرند.
امسال سعودی‌ها براین باورند که جمهوری اسلامی ممکن است تلاش کند در حج بازهم آن مسائلی را یک‌بار باعث حج خونین شد، تکرار کند. این مسأله تأثیر زیادی گذاشته است. تمام آن رشته‌هایی را که در دوران آقای خاتمی و دوران آقای رفسنجانی برای این که روابط دو کشور روابط نزدیک شود، بافته شده بود، پنبه شد. و واقعاً هم تغییرات چشم‌گیری در روابط پیش آمده بود. سعودی‌ها همه گونه با ایران هم‌کاری می‌کردند و تاجایی‌که پیمان امنیتی باهم امضاء کرده بودند، همه‌ی این‌ها در واقع پنبه شد.
باید گفت چهارسال حکومت آقای احمدی‌نژاد و برنامه‌هایی که داشت، این روابط را به‌هم ریخت و جمهوری اسلامی هم مدعی است که سعودی‌ها از طریق وسایل ارتباطی‌شان از جمله تلویزیون العربیه در رویدادهای اخیر جانب جنبش سبز و اصلاح‌طلبان را گرفتند. این است که هر دو طرف مدارکی ارائه می‌کنند مبنی بر این که طرف دیگر دشمنی را آغاز کرد. ولی به هرحال می‌توان گفت که سعودی‌ها کاملاً به جمهوری اسلامی بدبینند و گمان و تصورشان این است که جمهوری اسلامی مشغول توطئه علیه آن‌ها است.
جمهوری اسلامی بدون این که هیچ نوع مشروعیتی از این نظر داشته باشد یا مردمانی به او وکالت داده باشند تا در جایی‌که به‌عنوان مثال شیعه‌ چهارامامی‌ باشد، بپرند وسط و خودشان را خیلی نگران نشان بدهند. در حالی‌که کشتار صدهزار مسلمان در چچن، یا کشتار هزاران مسلمان در چین از نظر این‌ها اهمیتی ندارد. یا حتی در آذربایجان، کشتار آذربایجانی‌های شیعه در قره‌باخ اصلاً از نظر این‌ها اهمیت ندارد. این نشان می‌دهد که نگاه جمهوری اسلامی نگاه سیاسی است و نه نگاهی دینی و مذهبی. پس این امر زمینه‌ساز می‌شود تا کشورهای منطقه به ایالات متحده و غربی‌ها فشار بیاورند که جمهوری اسلامی دنبال براندازی نظام ماست، دنبال برنامه‌ دیگری است و شما تا جایی که می‌توانید جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید و کوتاهی نکنید. سرکوزی به عربستان می‌رود اوباما از حق سعودی‌ها برای راندن متجاوزین حمایت می‌کند و... در نهایت کم و بیش همه جانب سعودی و یمن را گرفته‌اند و رژیم را به خاطر عملکردش محکوم می‌کنند...
(علی‌رغم تدارکات رژیم با اعزام 20 هزار سپاهی و بسیجی به حج که اغلبشان به علت شرکت در سرکوبی مردم جایزه حج گرفته بودند، زمانی که با دریافت گزارشات کسانی مثل مصطفی خاکسار فرمانده سابق سپاه در لبنان و سرپرست عملاً برکنار شده سازمان حج و زیارت، از مکه و مدینه فهمید هوا پس است و سعودی‌ها به طور جدی آماده سرکوب کردن هر نوع تظاهراتی هستند، به ریشهری دستور داده شد مراسم برائت از مشرکین به طور محدود در منی و در چادر بعثه رهبری برگذار شود. رژیم در برابر مردم ایران اطوار شیر دارد اما در خارج هر بار که جلویش ایستاده‌اند مثل شغال زخمی فقط زوزه کشیده است.)

December 4, 2009 06:06 PM






advertise at nourizadeh . com