April 10, 2010

يكهفته باخبر

KAYHAN-1.jpg

... باغ شود سبز و شاخ گل به درآید

سه‌شنبه 30 تا جمعه 2 آوریل
دیو بیرون می‌رود، فرشته کجاست؟

گمان می‌کنم از یکی دو روز پس از خروج شاه با چشمان گریان از ایران، در زمستان 57 بود که سرود انقلابی «رهبر محبوب‌مان از سفر آید» در گوش ما نشست، البته دیو رفته بود درهم شکسته و پردرد، و ملت همیشه در صحنه به انتظار فرشته‌ای بود که می‌گفتند از کشتن مگس ابا دارد، هفت تا زبان بلد است. کفشهایش به اراده الهی جلوی پای مبارکش جفت می‌شود و ماه آینه‌دار تصویر اوست و تار سبلتش اعتباردهنده به سورۀ بقره... حقاً که چه تصویری از فرشته معمّم ساخته بودیم. روح خدا بود و آفتاب شرقی که این بار از نوفلو شاتوی فرنگی ظهور می‌کرد. رفقای توده‌ای به سرعت و در یک تب جنون زده یکی بعد از دیگری افکارشان را به دست دلاک اسلامی می‌دادند تا با تیغ خلخالی، افکارشان را ختنه کند...

. یادم نمی‌رود وقتی حزب توده خلخالی را در فهرست خود نامزد ریاست جمهوری کرد، زنده‌یاد داریوش نظری که هنوز هم شهامتش در نفی فاشیسم اسلامی تالی و مثل و مانندی نیافته است، نوشت «خمینی، کیانور، پیوندتان مبارک.» الف. بامداد اما قصه را به گونه دیگری توصیف کرد که او پیشترها، ختنه حزب را از نزدیک دیده بود. 12 فروردین در حالی که پیام غریبانه ولی دلنشین دکتر بختیار غنای شعر احمدرضا احمدی را در جان ما ریخت که «یک شهر فریاد می‌زند آری / کبوتری خسته کنار برجی کهنه می‌آید و می‌گوید: نه!»، گوسفندوار به دنبال چوپان دروغگو که خود گرگ ما شد به‌راه افتادیم و او به جای آنکه به چشمه روشن آزادی رهنمونمان شود، گنداب ارتجاع و استبداد و فریب و دروغ را نشانمان داد که بفرمائید، وقتی شما مردم استبداد تر و تمیز آریامهری را که حداقل در آن بوی گند نمی‌دادید سرنگون می‌کنید و سرنوشتتان را به دست من آخوند می‌دهید که ملک جم را اداره کنم حال آن که از اداره آبریزگاه مدرسه فیضیه هم عاجز بودم، لیاقتتان همین گندابی است که تقدیمتان می‌کنم. شما ارزش آن را ندارید که دادستان کشورتان دکتر علی آبادی و قاضی دیوان کشورتان ابوالحسن ورزی و دکتر نصیری باشد و دکتر عالیخانی و دکتر سیاسی ریاست دانشگاهتان را عهده‌دار باشند پس با بهشتی و موسوی اردبیلی و لاجوردی و محمدی گیلانی خوش باشید. شماهائی که قدر نادر جهانبانی و بدره‌ای و خسروداد و حبیب‌اللهی را ندانستید حالا با رفیقدوست و محسن رضائی و عباس دوزدوزانی صفا کنید. عباس آرام و قدس نخعی و اردشیر زاهدی و عباسعلی خلعتبری به درد شما نمی‌خورد، حالا من برایتان ابوزینب و حاج منوچ آورده‌ام که از داشتن چنین وزرای خارجه‌ای کیف کنید. گذشت آن زمانی که جمشید آموزگار و نصر اصفهانی وزارت کشور را عهده‌دار بودند، نگاه کنید که چه اجناس جوری برای وزارت کشورتان آورده‌ام، محتشمی‌پور و روضه خوان پنج تومانی ناطق نوری و... بعد هم در دوران خلافت سیدعلی آقا از برکات وجود پورمحمدی قاتل و کردان جاعل و مصطفی نجار جاهل برخوردار خواهید شد. شما مردم لیاقت نداشتید که خطیب شبهای جمعه‌تان حسینعلی راشد و دکتر محسن بهبهانی و دکتر عباس مهاجرانی باشند، خطیبانی برایتان ردیف کرده‌ام از نوع احمد جنتی و احمد خاتمی و محمدتقی مصباح بچه باز یزدی. ظاهراً درک نمی‌کردید که مراجع آقا و سرشناس و معتبر از نوع حاج آقا احمد خوانساری و سید کاظم شریعتمداری و حاج آقا مرتضی حائری یزدی و حاج حسن آقای طباطبائی قمی داشتن، نعمتی بزرگ است. بنابراین نگاه کنید چگونه این مراجع را کله پا می‌کنم و به جای آنها جمعی رجاله از نوع شیخ حسین نوری همدانی و ناصر شکرفروش شیرازی و شیخ محمد پاکوتاه یزدی را می‌نشانم تا معنای واقعی مرجعیت را درک کنید. بله، ای امت همیشه در صحنه من! شما را چه می‌شد که قطبی و جعفریان و محمودی و گرگین را برنتابیدید حالا با صدا و سیمای پشم و شیشه و خوئینی‌ها و محمدآقای هاشمی صفا کنید تا بعد نوبت برادران ذوب شده صد درصد حزب‌اللهی از نوع سردار غفور و سردار حاج عزت برای اداره صدا و سیما برسد. بله، ای امت عزیز من نفهمیدید که وقتی اداره مهمترین نشریات کشور در دست مردانی از نوع عباس مسعودی و مصطفی مصباح زاده و بهزادی و مصطفوی و صفی‌پور و عبدالله والا و نعمت‌الله جهانبانوئی باشد با روزگاری که حسین بازجوی شریعتمداری و حاج بصیرالسلطنه ولایت مسیح مهاجری و حاج حبیب مؤتلفه و حاج محتشم انصار حزب‌الله و... اداره امور مطبوعات را در دست داشته باشند اوضاع از زمین تا آسمان تفاوت خواهد داشت. حقاً که لیاقت شما همین جانورانی است که در حوض ولایت غوطه‌ور شده‌اند. نخست وزیر معطر با ارکیده و رئیس الوزرای مؤمن به مردمسالاری از نوع شاپور بختیار و تکنوکرات آشنا به امور به درد شما نمی‌خورد، عشق کنید با تحفه‌هائی که من از یالقوزآبادها دست چین کرده‌ام فراش مدرسه کمال، روضه‌خوان پائین خیابان، علی اکبر نوقی و تحفه آرادانی در شأن و قدر شما هستند. به شما نیامده که ابرقدرت منطقه باشید و خلیج همیشه فارس در پرتو حضور شما امنیت و آسایش داشته باشد، من آمده‌ام که زمینه‌ساز بازگشت تمام عیار آمریکا و انگلیس و فرانسه به منطقه باشم. گذشت آن زمانی که نام ایران لرزه به جان صدام عفلقی می‌انداخت. حالا زمان آن است که ما با دوستان عزیزمان کره شمالی و جهاد اسلامی و حماس و حزب‌الله، سوریه و بورکینافاسو و ونزوئلا جبهه‌ای گسترده از دشمنان استکبار برپا داشته‌ایم که به یک اشاره جهان را زیر و رو می‌کند.
شب دوازدهم فروردین سال 1358 لابد سید روح‌الله، ضمن مرور سخنانی از این دست، خطاب به زنان ایرانی می‌گفته شماها نفهمیدید آزاد بودن و شخصیت‌هائی از نوع شوکت‌ملک جهانبانی و هاجر تربیت و مهرانگیز منوچهریان و مهناز افخمی و فرخ رو پارسای و خانم ممقانی و آلپ و سیمین بانو بهبهانی و فروغ فرخزاد و گوگوش و خاطره پروانه و سیمین (که همین دو سه هفته پیش صدای جان نواز قانونش خاموش شد) آذر نفیسی و سیمین دانشور و... در جمع خود داشتن چه معنائی دارد، بنابراین گوهر الشریعه و عشرت خانم و مرضیه دباغ و فاطمه بانو رجبی را تقدیم حضورتان می‌کنم تا معنای زن متعهد و ذوب شده در ولایت اسلام ناب انقلابی محمدی را با پوست و گوشت و روح خود درک کنید.
باری، دوازدهم فروردین ملتی تب زده که بعضاً از همان اعدامهای روی بام مدرسه علوی دو ریالی‌شان افتاده بود گوسفندوار به پای صندوقها رفتند و به جمهوری اسلامی که نمی‌دانستند چی است رأی مثبت دادند.
31 سال بعد فرشته‌ای در کار نیست که با رفتن دیو فقیه از در درآید و من و ما از خود به در شویم. کسی چشم به ماه ندارد و سوره بقره دیرگاهی است توسط کلاشان حاکم در دکّان شیطان به رهن رفته است. عمامه‌ای که سی و یک سال پیش صاحبش را نزد عوام الناس مقدس و نزد خواص محترم می‌کرد، حالا بر سر مصباح یزدی و صادق لاریجانی و احمد جنتی و هادی غفاری، روز به روز بالاتر گذاشته می‌شود که نماینده ولی فقیه در دوبی با آن، پورسانتاژ از قوادان دختران ایرانی می‌گیرد و حسین نوری همدانی هفتاد و اندی ساله به برکت آن، دختر 12 ساله به نکاح خود در می‌آورد. القاب حجت‌الاسلام که روزگاری خاص ملای اعلم و اتقای حوزه بود حالا مثل نقل و نبات در مراسم عمامه گذاری توسط مصباح یزدی و مقتدائی و دیگر جانوران حوزه بین بچه طلبه‌های بی ریش چهارده پانزده ساله توزیع می‌شود. برای آیت‌الله شدن هم البته داشتن دستمال ابریشمی برای استفاده بهینه هنگام دیدار با نایب امام زمان و پای مبارکش را بوسیدن بیش از رساله عملیّه و داشتن مرید و طلبه لازم است. 31 سال پیش مرتضی مطهری نزد خواص جایگاه ویژه‌ای داشت، محمد بهشتی راسپوتین انقلاب لقب گرفته بود و حسینعلی منتظری قهرمان جوکها و نکته‌هائی بود که در شبهای مرگ و گلوله و درد آغاز انقلاب، لبخند به لبها می‌آورد. امروز فرزند بهشتی به زندان می‌افتد، مطهری به علت اظهاراتش در مورد چهارشنبه سوری در زیر خاک از لعنت و نفرت خلق می‌لرزد. و منتظری با لقب پدر پیر جنبش سبز، در روز رحلت، میلیونها چشم و دل گریان به دنبال خویش دارد.
31 سال پیش سیدعلی خامنه‌ای منبری جوان خوش صدائی بود که پیپ می‌کشید و شعر اخوان ثالث می‌خواند و با نی کسائی و آواز مرضیه و مرحمتی عمادجان خراسانی از نوع خالص و مسی رنگ جوش اوّل کوکنار خانه رضا جوجوی پائین خیابانی با حاج آقا تقی هم«شیره» بود (همینجا به استاد نازنینم دکتر صدرالدین الهی که نیشی حواله این تلمیذ بازیگوش کرده بود یادآور می‌شوم ذکر مناقب سیدعلی آقا در سالهای پیش به وصلت قدرت خانم رسیدن نه به علت تعلق خاطر یا در دفتر سیاهش، نقطه‌ای سپید گذاشتن است اگر می‌گویم از آن روست که ضعف و فلاکت «آقا» را در مقابل پتیاره قدرت یادآور شوم).
باری، سی و یک سال پیش دلار هفت تومان بود و لیره استرلینگ یا پاوند پانزده تومان، حالا از هزار برای دلار و از هزار و هشتصد برای پاوند بالاتر برو تا صد برابرشدن قیمتها را به خوبی درک کنی. ده دوازده سالمان بود که با 5 تومان سینمای عصر پنجشنبه و ساندویچ و چهار ریال برای رفت و برگشت اتوبوس با چند ریال باقیمانده ته جیب کفایت می‌کرد، حالا یک سینما با ساندویچ سر به ده پانزده هزار تومان می‌زند که اینجا صحبت از سیصد برابر شدن است. از کودکی ما تا انقلاب اتوبوس یک ریالی دو ریال شد. و سنگک چهار ریالی، اگر تنوری و خشخاشی می‌خواستی ده ریال شد. بانوئی از وطن آمده به خاطر نوع حرف زدن و لباس پوشیدنش سنگک دو هزارتومانی را مزه کرده بود، البته اهالی خانه پدری بین دویست تا نهصد تومان می‌‌دهند تا نان فرد اعلا را به خانه ببرند. بلائی که نسل من، و نسل پیش از مرا خاکستر نشین کرد، فرقی نمی‌کند چه آنها را که در وطن ماندند و کاری حسینی کردند چه ما را که زینبی شدیم و ره هجرت در پیش گرفتیم. دو نسل ما به کنار، نسل بعد از ما یا جبهه‌ای شد و شیمیائی، و یا در رویای بهشت موعود سر از جمع خلقی‌ها درآورد یا در اوین و اوین‌های دیگر جان باخت، یا نصیب آواره‌خانه‌های افغانستان و اوزبکستان و بلاروس شد و از آنجا سرانجام به غرب پناه برد و یا گرفتار افسانه در جوار وطن شد و جوانی و زندگی باخت. آنها که سالم به در شدند یا امروز در جمع «بیزنس من»های وطنی هستند و یا باریشهای زشت و هیأت آزاردهنده بعضی با حلبی‌ها و مخمل‌های روی شانه به فرماندهی سپاه و بسیج رسیدند، جمعی در صف سربازان گمنام امام زمان شکنجه‌گر شدند، شماری خاکسترنشین اعتیاد و جمع بیشتری آواره شهر و دیاران دور و نزدیک.

به خود رسیدن یک ملت
جنبش سبز که حالا وارد دومین سال تولد خود می‌شود برخلاف تصور بعضی یک انفجار غضب در پی انتخابات پرتزویر نیست. جنبش سبز، نفرت سی ساله را به عشق تبدیل کرده است. نگاه کنید موسوی و کروبی حالا چگونه سخن می‌گویند. آیا این دو و یارانشان همانها هستند که یک ماه پیش از انتخابات خواست عمده‌شان کنار زدن احمدی‌نژاد و خدمتگزاری برای ولی فقیه و کمی هم برای مردم بود. تغییر نظام حتی به شکل یک توهم در ذهن آنها جائی نداشت، حالا اما کروبی صراحتاً می‌گوید اگر نظام اسلامی این است که ما داریم من این نظام را نمی‌خواهم و موسوی تاکید می‌کند مخالفتی با تغییر بندهائی از قانون اساسی ندارد. سکولاریسم که تا دیروز در گوش بعضی‌ها طنینی ناخوشایند داشت به برکت جنبش سبز امروز حتی ملی مذهبی را جذب کرده است. مردم دیگر چشم به دهان و دست رهبری فرهمند ندوخته‌اند که در یک 12 فروردین دیگر به منجلاب استبدادشان، حال از هر نوع و رنگی، رهنمون شود. از 31 سال پیش، نه از صد سال، پیش راه درازی را پیموده‌ایم که دیگر دنبال قهرمان نیستیم. امروز هر که مقاوم‌تر است و طنین آوایش دلنشین‌تر، اعتبار بیشتری پیدا می‌کند اما همین اعتبار سند قطعی نیست می‌تواند به سخنی ناصواب، عملی نابجا، و سازش دود شود و به هوا رود. در چنین وضعی نباید نگران بود که مثلاً اگر جنبش به پیروزی برسد از چاه ولایت در می‌آئیم و به چاه بزرگتر ملی مذهبی‌ها و یا جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه می‌افتیم. از همدلی نترسیم که این بار شعارمان همه با هم به سوی استبداد نیست، بلکه در کنار هم برای جایگزینی حکومتی سکولار و مردمسالار، حکومتی که اصل مساوات بین شهروندان را بدون توجه به نژاد و مذهبشان پذیرا باشد. همبستگی ملی تنها با پذیرش این اصل تحقق پیدا خواهد کرد. با این حساب دنبال فرشته نگردید که کار اصلی ما باید در بیرون کردن دیو از قلعه قدرت باشد.

شنبه 3 تا دوشنبه 5 آوریل
1 ـ ساعت 2 صبح است، تلویزیون گردی می‌کنم. روی کانال قرآن صدا و سیما می‌مانم. نماز جماعتی را پخش می‌کنند به امامت رهبر. صف نمازگزاران را پاسداران و بسیجی‌ها و شماری از ملایان تشکیل داده‌اند. آقای خامنه‌ای با همان دو دانگ آن روزهای دور آیاتی را می‌خواند پیش از آنکه به رکوع رود. الله علیم بالظالمین، قرآن را با تحریر می‌خواند و جای جای صدایش به غنا می‌زند. فکر می‌کنم اگر رهبر نشده بود چه صدای خوشی داشت برای اینکه در مجلس انس مثلاً مثنوی بخواند. حالا امّا از خدائی می‌گوید که عملکرد ظالمان را ناظر است. آیا یک لحظه در نمازی که همه‌اش تظاهر و فریب است به ظلمهائی که در عهد او به ملتی سربلند شده است می‌اندیشد؟

2 ـ به سر دویدن به سوی تهران
سفر نوری المالکی، عادل عبدالمهدی، علی الادیب و... به تهران ـ طالبانی هم رفته بود اما به ظاهر برای شرکت در جشنهای نوروزی کشورهائی که نوروز را برپا می‌دارند ـ بازتاب بسیار بدی در عراق و جهان عرب داشت. همه آقایان دست خالی به بغداد بازگشتند. مقتدی صدر که حالا معلوم شده گروهش زیر چتر ائتلاف ملی چهل کرسی به دست آورده، حاضر نشده بود بر نخست‌وزیری نوری المالکی صحه گذارد. عمار حکیم دبیرکل مجلس اعلا که قاعدتاً باید در برابر اراده مقام ولایت سمعاً و طاعتاً مطلق باشد، پس از بازگشت نمایندگانش از تهران تاکید می‌کند فهرست او در هیچ دولتی که فهرست العراقیه ایاد علاوی در آن حضور نداشته باشد شرکت نمی‌کند. همین سخن را مسعود بارزانی در گفتگو با شبکه العربیه عنوان می‌کند. روز شنبه اتحادیه میهنی، حزب دمکرات کردستان، جبهه اسلامی، گروه گوران نوشیروان مصطفی و جمعیت اسلامی در اربیل تشکیل جلسه می‌دهند و در پایان اعلام می‌کنند، همگی جلال طالبانی یا به قول خودشان مام جلال را برای ریاست جمهوری مجدد نامزد کرده‌اند. به این ترتیب روشن است که تجدید انتخاب طالبانی شرط نخست کردها برای ائتلاف با فراکسیونهای سه گانه است. العراقیه با 91 کرسی، ائتلاف دولت قانون نوری المالکی با 89 کرسی و ائتلاف ملی با 70 کرسی. اگر رژیم حاکم بر ایران ذره‌ای درایت داشت از روی کار آمدن یک دولت مقتدر ملی در عراق به رهبری دکتر ایاد علاوی حمایت می‌کرد. در این میان دکتر علاوی که به شدت از مداخلات جمهوری اسلامی در انتخابات انتقاد کرده بود با ارسال پیامی خواستار گفتگو با رژیم شد. در همان روز شنبه هیأتی از فهرست العراقیه با حسن کاظمی قمی در محل سفارت رژیم دیدار و گفتگو کرد و به نظر می‌رسد علاوی در روزهای آینده رافع عیساوی و طارق الهاشمی معاونان نخست وزیر و رئیس جمهوری را که از برجستگان فهرست او هستند به تهران اعزام می‌کند. به گفته او لازم است به رژیم ایران تفهیم کرد حکومت او دشمن ایران نخواهد بود چون بسیاری از مصالح مشترک دو همسایه را به یکدیگر پیوند می‌دهند. فضای کلی عراق به نفع دکتر ایاد علاوی به سرعت تغییر می‌کند و انفجارهای اخیر از جمله در برابر سفارت رژیم، تاکید دیگری است بر اینکه نوری المالکی قادر به اداره کشور نیست. در ختام این بحث یادآور می‌شوم که بی‌آبروئی نوکران بی‌ واسطه رژیم در انتخابات اخیر به ویژه عمامه‌دارانشان به اندازه‌ای است که روزنامه‌های بغداد در کمی آرا به آنها رتبه داده‌اند. مثلاً شیخ جلال الدین صغیر عضو مجلس اعلا و از قره نوکران رژیم که چند بار در تلویزیونهای عربی با او بحث کرده‌ام فقط 67 رأی به دست آورد. او که عضو دوره در حال پایان پارلمان است از ناراحتی روی منبر دست به ناسزاگوئی به دکتر علاوی زد و مدعی شد در انتخابات به ضرر خودش تقلب شده است. کمیسیون مستقل انتخابات درباره ادعای او یادآور شده بود که کسی که 67 رأی دارد محلی از اعراب ندارد تا درباره‌اش تقلب کنند. دکتر موفق الربیعی که 5 سال مشاور امنیت ملی دولت عراق بود و به موجب قراردادی که با پل‌بریمر حاکم آمریکائی عراق در پی سقوط صدام داشت 5 سال به مردم عراق تحمیل شد تنها 1315 رأی آورد و از رفتن به پارلمان محروم شد. علی اللامی نوکر معروف سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و رئیس کمیسیون نزاهت و عدالت که بسیاری از نامزدهای فهرست دکتر علاوی از جمله صالح مطلک را از شرکت در انتخابات محروم کرد، 702 رأی داشت و تروریست معروف که دستش به خون صدها عراقی و آمریکائی و انگلیسی آلوده است یعنی جناب جعفر مهدی معروف به ابومهدی المهندس عضو سپاه قدس و سازنده بمب‌های کنار جاده‌ای فقط 2018 رأی آورد. بعضی از وزرای مالکی نیز مثل وزیر مهاجرت، وزیر دفاع، دبیرکل سنخت وزیری و وزیر حقوق بشر آرائی مابین 200 تا 1100 رأی اوردند و به مجلس راه نیافتند.

April 10, 2010 04:28 PM






advertise at nourizadeh . com