June 04, 2010

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ ها شنید!

سه‌ شنبه 25 تا جمعه 28 مِی
ابوخالد اللحّام زنگ زد که «ابوعمار» پیام ویژه‌ای برای شما فرستاده است. ابوخالد را از تهران می‌شناختم. فرستاده ویژه رهبر انقلاب فلسطین که عاشق لوبیا پلوی خانه ما شده بود. او را «ابوایمن» به من معرفی کرد که به جای «هانی حسن» عملاً سفیر انقلاب فلسطین در حضرت ولی فقیه بود. هانی حسن که سه روز بعد از به تخت نشستن آقای خمینی همراه عرفات و یک دوجین ابوهای ریز و درشت به ایران آمده بود و شبها در ساختمان نخست وزیری روی زمین می‌خوابید تصویری از تهران داشت که با قیمه پلوی خانه موقت سید روح‌ الله و اطوار انقلابیون تازه به قدرت رسیده همآهنگی نداشت به همین دلیل نیز خیلی زود ابو ایمن را به جای خود گذاشت و به بهانه دادن گزارش به ابوعمار به بیروت رفت.

آنجا که در عین جنگ و خونریزی، هنوز هم میخانه‌های آباد و فضائی آزاد داشت. هنوز عرفات مجبور به ترک بیروت نشده بود و حرمت بی چون و چرایش بر جبهه پیشرو (سوسیالیستهای دروزی جنبلاطی، کمونیستهای جورج حبشی، لیبرالهای سنی، شیعه‌های بعثی و...) برقرار بود. ابوایمن که آن وقت درجه سرگردی داشت (بعدها رتبه سرهنگی گرفت و سفیر فلسطین در افغانستان دکتر نجیب‌الله شد که یاد باد آن روزگاران یاد باد. روزهائی که کابل به بانگ موسیقی بیدار می‌شد و پسر و دختر بی ترس از گزمه در یهندون (دانشگاه) کابل و هرات و مزار و قندهار و جلال آباد، با شعرهای بارق شفیعی و مجله ژندون و مقالات دکتر ظاهر طنین، حال می‌کردند. آخرین باری که دیدمش شکسته و خسته دوران بازنشستگی را در رام‌الله می‌گذراند. ابوخالد اللحام نیز که مدتی استاندار رام‌الله بود، بعد از درگذشت عرفات، مثل ابوهای یتیم دیگر، خانه نشین شده بود با یک حقوق تقاعد معمولی، اما نبیل مشاور ابومازن تأکید کرد که طرف آنقدر به رگ زده است که تا نیم قرن دیگر هم اگر زنده بماند، حال می‌کند)، زنگ زد که ابوخالد آمده است و علاقمند به دیدار دوست همیشگی ملت فلسطین است. شب به خانه‌ام آمدند. آپارتمانی که در کوچه هفتم بخارست در تقاطع آرژانتین جاده شاهنشاهی ـ مدرس ـ داشتم و چند ماه پس از خروجم از ایران توقیف و چند ماه بعد از به تخت نشستن آقای خامنه‌ای همراه با کتابهایم و زندگیم مصادره شد. همسرم لوبیا پلوی معروف را بر سینه میز نشانده بود و ابوخالد دولُپی می‌خورد. مردی که زندگیم را به او مدیونم صادق قطب زاده و خانم... که عاشقانه او را می‌پرستید هم بودند. با سرهنگی از اهالی نیروی زمینی که دل به صادق داشت و در جریان انتخابات ریاست جمهوری نیز یکچند دفتری را که ایرج شهریار الملکی در اختیار صادق در بالاخانه نمایشگاه «فی بال» در تخت طاووس گذاشته بود اداره می‌کرد. آن شب بسیار گفتیم و شنیدیم. نخستین بار که عرفات با ایل و تبارش از جمله ابوجهاد، ابوالهول، و محمود عباس ـ ابومازن ـ و اُم علی مادر چهار شهید فلسطینی و تیسر و ابوعلی و هانی حسن و ابوجعفر به تهران آمد این صادق بود که به استقبالش رفت. عرفات باور نمی‌کرد. به صادق گفت این نخستین باری است که فانتوم‌ها به استقبالم آمدند، همیشه بر سرم بمب می‌ریختند. و اشاره‌اش به جنگنده‌های اسرائیلی بود. در خانه من اما صادق پیامی دیگر برای ابوخالد داشت به این امید که پیامش را به ابوعمار برساند. پیام که نرسید هیچ، چندی بعد صادق با توطئه‌ای که هدفش نابود کردن آخرین فکلی انقلاب بود، سر به دار داد و عرفات نیز مغضوب شد چنانکه دیگر تا کنفرانس سران اسلامی در 1997 به تهران نیامد. و در این دیدار نیز با خامنه‌ای حرفی نداشت و تنها با خاتمی دست در گردن شد.
آن شب در خانه من صادق پیامی برای عرفات فرستاد که حتی ابوایمن از مضمون آن خبر نیافت. در گوش ابوخالد می‌گفت و...

دیدار تبعیدی‌ها
این بار ابوخالد در تبعیدگاه لندنی به سراغم آمده بود. به مرحوم رائد قصه را گفتم و همراه با رفیق و همکار از دست رفته‌ام ناصر مطرقی به دعوت ابوعمار برای دیدارش راهی تونس شدیم. حالا دیگر رهبر انقلاب فلسطین حاکم غیررسمی غرب بیروت و جنوب لبنان نبود. زین‌العابدین بن علی رئیس جمهوری تونس پس از رانده شدن او از بیروت و سپس طرابلس با ایل و تبارش، گوشه‌ای از بخش مدرن پایتختش را در اختیار او گذاشته بود. در هتل ابونواس رحل اقامت افکندیم و ساعت سه صبح بود که به دنبالمان آمدند. خواب آلوده لباس پوشیدیم و به دیدار مردی رفتیم که خیلی‌ها در منطقه (و البته یکایک اسرائیلی‌ها) آرزوی نابودی او را داشتند. بعد از آنکه ده بار شهر را و محله‌ای را در غرب تونس دور زدیم سرانجام در برابر ساختمان بی‌نام و نشانی از اتومبیل پیاده شدیم. خلیل الوزیر ـ ابوجهاد ـ از ما استقبال کرد. هیچگاه تصور نمی‌کردیم چند ماه بعد کوماندوهای اسرائیلی در همین ساختمان او را که پدر «انتفاضه» بود به قتل برسانند. در دفتر ابوجهاد، بعد از سالها ابوایمن را هم دیدم که چند ماه بود از کابل احضار شده بود و حتی حقوق ماهیانه‌اش را نیز به او نداده بودند. پیدا بود که ابوعمار از او راضی نیست. پنج صبح از نزد ابوجهاد بیرون شدیم و بار دیگر در اتومبیل چند دقیقه‌ای در همان ناحیه دور زدیم و سپس به درون حیاطی رفتیم که دهها فلسطینی مسلح در چهار گوشه‌اش کشیک می‌دادند. ابوخالد جلو افتاد، ابوایمن هم با ما بود. به سالنی وارد شدیم که یک میز و چند صندلی در آن بود و کف اتاق کسی خوابیده بود با شمدی که پا و سرش را پوشانده بود. مرده‌ای را می‌مانست که کفن پوشش کرده‌اند. ابوخالد بالای سرش خم شد و چیزی گفت. ناگهان شمد کنار زده شد و نحیف مردی با سر طاس برجا نشست. ابوعمار بود. بدون عگال و چفیه پیچازی‌اش بسیار نحیف می‌نمود. سلام کردیم و درودی گفت و بعد به سرعت به دستشوئی رفت و دقایقی بعد با سرپوش فلسطینی و یونیفورم زیتونی همان عرفاتی شد که می‌شناختیمش. چاشت را با او خوردیم، عسل و پنیر فلسطین، نان قدسی ـ بیت المقدس ـ و چای غلیظ مرحمتی راجیف گاندی. بسیار گفتیم و شنیدیم. عرفات از ادامه جنگ ایران و عراق بسیار آزرده بود و می‌گفت چرا خمینی دست بر نمی‌دارد؟ ـ در سال هفتم جنگ بودیم ـ آیا نمی‌داند که در نهایت جنگ را خواهد باخت؟ حالا که جامعه جهانی نیز خسته از این جنگ است باید کاری کنیم که جنگ خاتمه یابد. پیامی نوشته بود برای مراجع عظام، شخصیت‌های برجسته ملی مذهبی و در رأسشان مهندس مهدی بازرگان، دکتر ابراهیم یزدی، داریوش فروهر و... که می‌خواست نه از راه سفیرش در تهران صلاح الزواوی (ابوالصلح) که بیش از آنکه سفیر فلسطین در تهران باشد، سفیر رژیم نزد فلسطینی‌ها شده بود ـ و هنوز هم هست ـ بلکه از طریق ما به دست مخاطبانش برسد. این مهم را پذیرفتم و به لطف زنده یاد داریوش فروهر و فرزند آیت‌الله... همه نامه‌ها به دست گیرندگانش رسید. و مرحوم آیت‌الله منتظری و مهندس بازرگان و مرحوم آیت‌الله العظمی حسن طباطبائی قمی در داخل کشور و زنده یاد دکتر شاپور بختیار در خارج کشور به آن پاسخ دادند. (همین پاسخ بختیار زمینه‌ای برای دعوت عرفات از او و دیدارشان در تونس شد که شرحش را به وقتی دیگر می‌گذارم. عرفات در این دیدار چنان شیفته دکتر بختیار شده بود که اگر عمل ذبح اسلامی رهبر نهضت مقاومت ملی انجام نشده بود ایمان داشتم که عرفات همه امکاناتش را برای پیروزی دکتر بختیار بسیج می‌کرد.)

محمد ایرانی پاسدار ابو مازن
روز سوم ورودمان به تونس بود و من در سرسرای هتل ابونواس با عبدالوهاب البیاتی شاعر بزرگ عراقی که در تونس به سر می‌برد مشغول گپ و گفت بودم. بیش از یکصد قصیده او را به پارسی برگردانده بودم. به او گفتم شبهای نیشابور شما را نیز استاد بزرگوار شفیعی کدکنی (م ـ سرشک) به پارسی گزارده، عبدالوهاب البیاتی پرسید از ترجمه‌های شعر من اگر چیزی به یاد داری به فارسی بخوان، می‌خواهم آهنگ واژگان را در زبانی که بسیار دوستش دارم حس کنم. قمر شیرازش را خواندم. هنوز چند بیتی بیشتر را نخوانده بوم که یک مرد دومتری درشت با سر طاس و صورت سرخ با فارسی مغلوط و شکسته، اما چهره‌ای سرشار از اعجاب و لطف در برابرم ظاهر شد، «آقا من محمد، شما ایرانی؟ من بابایم ایرانی، مامی‌ام روس...» آن روز محمد را شناختم. کشتی‌گیر قدر، فرزند یکی از افسران توده‌ای که پس از فرار به روسیه در آنجا زن گرفته بود و محمد حاصل آن ازدواج بود. در روسیه بزرگ شده بود و در تیم کشتی شوروی در سنگین وزن چند مدال گرفته بود بعد هم به علت رفاقت پدرش با ابومازن که سفیر فلسطین در مسکو بود در دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین جزو پاسداران ابومازن شده بود. آن روز گفت که با ابومازن برای دیدار با ابوعمار به تونس آمده است. آنقدر مهر در وجودش می‌جوشید که در دو روز باقیمانده از سفرمان مرتب با ما بود. پدرش چند سال قبل با حسرت دیدار ایران خاموش شده بود و مادرش نیز که سالها پیش از پدرش جدا شده بود به علت سرطان خون درگذشته بود. خواهری داشت و دیگر هیچ و ابومازن همه کس او بود. بعد از بیست و سه سال وقتی ابومازن را در مقرّ آقای خیری سفیر فلسطین در اردن که در عین حال اقامتگاه ابومازن در سفرهایش به اردن نیز هست، می‌بینم نخستین سوالم از او درباره محمد است. چهره‌اش پر از اندوه می‌شود. «مگر خبر نداری؟ محمد ایرانی ما را تنها گذاشت، در تونس مریض شد، به مسکو بازگشت و چند هفته بعد به سکته قلبی درگذشت. پس از مرگش معلوم شد از بیماری سخت نارسائی قلبی در رنج بوده اما هیچگاه شکوه نمی‌کرد.»

گلایه‌های رئیس
با جمال بزرگ‌زاده رفیق و همراهم در این سالها به دیدن أبومازن رفته‌ایم. چند سال پیش که مقام نخست‌وزیری فلسطین را عهده‌ دار بود شبی در کویت در منزل محمد جاسم الصقر که در شماره نخست این گزارش از او یاد کردم، ساعتها با ابومازن هم صحبت شده بودم. آن شب گلایه‌مند از عرفات بود که حاضر نمی‌شد بخشی از قدرتش را به نخست وزیر بدهد و ابومازن عملاً بدون هیچ اختیاراتی مجبور بود که کاستی‌های دولت خودمختار را پاسخگو باشد. مردم او را مسؤول گرانی، قطع برق و ناامنی و آشفتگی اوضاعشان و حملات رو به افزایش اسرائیلی‌ها می‌دانستند. یکی دو ماه پس از دیدارمان ابومازن استعفا کرد تا روزی که در پی مرگ عرفات به ریاست موقت دولت و سپس در انتخاباتی که آزادانه انجام شد به ریاست جمهوری انتخاب شد. قاعدتاً اگر کودتای حماس در غزه انجام نگرفته بود امروز با برگذاری انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری، او می‌توانست در دومین دوره ریاستش مشغول رتق و فتق امور باشد. پارلمان نیز که بدون شک این بار برخلاف دور پیش در آن، حماس اکثریت را به دست نمی‌آورد و فتح و جبهه خلق و جبهه‌ دمکراتیک یعنی نیروهای سکولار کنترل آن را در دست می‌گرفتند با او همدل و همصدا بود. اما با کودتای حماس امکان برگذاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی از بین رفت. ریاست ابومازن را شورای عالی فلسطین تمدید کرد و پارلمان نیز به علت بازداشت شماری از نمایندگان وابسته به حماس توسط اسرائیل و عدم امکان برپائی جلسات در رام‌الله با جلوگیری حماس از سفر اعضای مقیم غزه به رام‌الله به حال تعلیق درآمده و از سوی دیگر فشارهای اسرائیل بر دولت فلسطین و ادامه سیاستهای دولت دست راستی این کشور در ساختن مجتمعات مسکونی یهودی‌نشین در بیت‌المقدس شرقی و بخشهائی از اراضی ساحل غربی رود اردن، بیش از هر زمان صلح‌جوترین رهبر فلسطین یعنی پرزیدنت ابومازن را در وضع دشواری قرار داده و علی‌رغم موافقت اسرائیل با طرح سناتور میچل فرستاده ویژه رئیس جمهوری آمریکا در اسرائیل و فلسطین برای چهار ماه گفتگوهای غیرمستقیم با دولت فلسطین، ابومازن امید چندانی به بالا رفتن پرچم فلسطین مستقل در آینده‌ای نزدیک ندارد. با اینهمه بیش از اسرائیل، محمود عباس از رژیم حاکم بر ایران گله‌مند است. رژیمی که با پول جلوی دستیابی به تفاهم بین حماس و فتح را گرفته است. «هر بار که امید به تفاهم در دیدارهایمان قوت می‌گیرد، چمدانی پول به دست رهبری حماس در دمشق می‌رسدو در آخرین لحظه ناگهان نمایندگان حماس با بهانه‌جوئی‌های عجیب و غریب از گفتگو بیرون می‌روند. تا به حال نه بار این وضع تکرار شده است. اسماعیل هنیه آدم با حسن نیتی است اما تصمیم‌ها در دمشق گرفته می‌شود» ابومازن با شگفتی جنبش سبز را دنبال کرده است. زمانی که از منظر شهادت ندا آقا سلطان سخن به میان می‌آید او با تأثر می‌گوید این منظر هیچگاه از یادش دور نخواهد شد، چنانکه موج سبز عظیم ملت ایران دولت و ملت فلسطین را به اعجاب و تحسین واداشته است.»
در حضور ابومازن که سفره فلسطینی گسترده است و میزبان ما است تا پاسی از شب گذشته مشغول گفتگوئیم. سفیر فلسطین در عمان تنهایمان گذاشته و فقط «نبیل ابورُدینه» مشاور هوشمندو آگاه به مسائل ایران در جلسه حاضر است. حاصل این دیدار و شرح کامل گفته های ابومازن را در کتابی که در دست تهیه دارم می‌آورم.
در پایان تصاویری از شب دیدار با رئیس جمهوری شبه دولت فلسطین بر می‌داریم. ابومازن هنگام وداع می‌گوید سلام مرا به ملت بزرگ ایران و رهبران جنبش سبز برسانید. به گوش او رسیده که در جریان سرکوبی مردم شایعه‌ای پخش شده که حکایت از حضور بعضی از فلسطینی‌ها در کنار نیروهای سرکوبگر نظام دارد. تاکید می‌کند که هیچ فلسطینی شرافتمندی به روی مردم ایران آتش نمی‌گشاید. البته ممکن است مزدورانی از هر قوم و طایفه به خدمت سرکوبگران درآیند اما دولت فسطین و فتح و دیگر گروههای مبارز فلسطینی هرگز اجازه نخواهند داد شهروندی فلسطینی در خدمت ماشین سرکوب رژیم حاکم بر ایران باشد.

شنبه 29 تا دوشنبه 31 می
گروکشی احمدی‌ نژاد
دو هفته پیش داستان دیدار احمدی‌نژاد با نایب امام زمان سیدعلی آقا و تهدید وی به افشاگری علیه برادران لاریجانی را در همینجا یادآور شدم. تفصیلات بیشتری را در «پنجره‌ای رو به خانه پدری» و «تفسیر خبر» صدای آمریکا باز گفتم. دو روز پیش سایت «امروز» وابسته به طرفداران اصلاحات و مشارکتی‌ها در گزارش مشروحی تحت عنوان «جزئیات گروکشی پرونده فساد محمدرضا رحیمی و جواد لاریجانی میان احمدی‌نژاد و علی و صادق لاریجانی» مطالب مرا بازگو کرده است. بدون هیچ توضیحی بخشی از این نوشته را می‌آورم:
«محمود احمدی‌نژاد در آخرین سفر استانی خود در کرمان، با سخنان تندی روسیه را طرف خطاب قرار داد، حملات تند محمود احمدی‌نژاد نسبت به روسیه و اهمیت خبری این موضوع باعث شد بخشی از سخنرانی وی کمتر در رسانه‌ها مورد توجه قرار گیرد.
در کنار بی‌سابقه بودن حملات احمدی‌نژاد به روسیه، انتقاد او از مجلس و قوه قضائیه و صحبت از زمین‌خواری هم در نوع خود بی‌سابقه بود، اما این بار صحبت‌های وی از زمین‌خواری ادامه روند عوام فریبانه و اشاره‌های بی سر و ته و بدون نام بردن و تهدید به افشاگری نبود.
رئیس دولت کودتا در سخنرانی خود خطاب به یک زمین‌خوار مشخص اینگونه گفت: «كسي كه در اطراف تهران 300 هكتار از بهترين زمينهاي دولت را سالهاست تصرف كرده و وزير جهاد كشاورزي قبلي زورش نرسيده و تاكنون وزير فعلي نيز نتوانسته كاري كند فرض كنيد با اين وجود قانوني در مجلس تصويب شود كه به دولت بگويد كه تو موظف هستي به اينها سند بدهي و اگر دولت استنكاف كرد، اجازه داده شود تا به آنها سند داده شود كه اين تبعيض و بي‌عدالتي است».
اینبار محمود احمدی‌نژاد برخلاف همه بارهای گذشته در خصوص زمین‌خواری با نشانه دقیق صحبت می‌کند و از کسی می‌گوید که در اطراف تهران 300 هکتار از زمین‌های دولتی را تصرف کرده است، البته پیش از این نیز وی با ایما و اشاره در این مورد نکاتی را گفته بود.
این شخص که احمدی‌نژاد همانند همیشه نامی از او نمی‎برد، محمد جواد اردشیر لاریجانی است و سوال اینجاست که چرا احمدی‌نژاد نسبت به این قضیه که به گفته وی سالها پیش صورت گرفته امروز اعتراض کرده است؟
جواد لاریجانی همانگونه که احمدی‌نژاد می‌گوید سالها پیش اقدام به تصرف غیرقانونی زمین‌های عمومی نموده است. وی در روستای مبارکیه در بخش جواد آباد، شهرستان ورامین حدود 2500 هکتار از زمین‌های محلی که «زمین‌های روستا و زمین‌های منابع طبیعی» هستند را به تصرف خود در آورده و در این زمین‌ها 12 حلقه چاه غیر مجاز عمیق هم حفاری کرده است و با اعمال نفوذ اجازه نداده است که دولت‌های هشتم و نهم و دهم این زمین‌ها را به صاحبان واقعی آن که بیت‌المال است بازگردانند.

حمله به برادران لاریجانی
احمدی‌نژاد در سخنان کرمان خود علی لاریجانی رئیس مجلس و صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه را مورد حمله قرار داده و بدون اشاره مستقیم، آنان را نیز شریک جرم و همکار با کسی عنوان کرده که در اطراف تهران 300 هکتار زمین را غصب کرده و آنان قصد دارند این اقدام وی را قانونی کنند.
احمدی‌نژاد بدون نام بردن، مجلس به ریاست علی لاریجانی را به تلاش برای تصویب قانونی متهم کرده که در پی آن جواد لاریجانی می‌تواند برای این زمین‌ها سند مالکیت دریافت کند و ادامه داده است که اگر دولت در مقابل این عمل مقاومت کند قوه قضائیه – به ریاست دیگر برادر لاریجانی – اقدام به صدور این سند مالکیت خواهد نمود.
سؤال اساسی که پیش می‌آید اینست که دلیل اعلام این ماجرا از سوی احمدی‌نژاد در مقطع فعلی چیست؟
در روزهای اخیر در خبرهای منتشر شده از سوی قوه قضائیه اعلام شده است که پرونده فساد مالی معاون اول دولت دهم در مراحل نهایی جمع آوری مدارک قرار دارد و بزودی رسیدگی به آن شروع می‌شود.
واقعیت این است که احمدی‌نژاد با این عمل خود رسما با برادران لاریجانی وارد جنگ شده و به این ترتیب سعی دارد با دادن نشانه‌هایی آنان را وادار کند که از رسیدگی به پرونده معاون اول فاسد خود دست بردارند و علی لاریجانی در مجلس جلوی افشاگری بیشتر در این خصوص را گرفته و صادق لاریجانی جلوی قضایی شدن مسأله را بگیرد.
در پرونده فساد رحیمی که اولین بار توسط الیاس نادران در مجلس فاش شد، احمدی‌نژاد تا امروز در دو مرحله سعی کرده است که جلوی رسیدگی به آن را بگیرد، وی بعد از افشاگری نادران، در دیداری با رهبری به وی گفته است که تمامی این پولها در ستاد انتخاباتی وی هزینه شده است تا بدین ترتیب رهبری را متقاعد کند که پرونده رحیمی پیگیری نشود.
وی همچنین در یکی از جلسات هیأت دولت نیز به این موضوع اشاره کرده و گفته است: «اگر رئیس قوه قضاییه می‌خواهد با فساد مبارزه کند اول باید از برادر خود شروع کند»؛ و سخنرانی کرمان نیز ادامه مرحله دوم تلاش احمدی‌نژاد برای مسکوت گذاشتن پرونده فساد رحیمی است...

June 4, 2010 08:27 PM






advertise at nourizadeh . com