March 18, 2011

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم

سه ‌شنبه 8 تا جمعه 11 مارس
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانه‌ای
1 ـ از در که وارد می‌شوم، یک جهان زیبائی در نگاهم می‌ریزد. همه جوانند و پر از عشق، چشمها لبریز از مهر است، موی سپیدم را قدر می‌نهند و سی و دو سال ستیز با جمهوری جهل و جور و فساد ولایت فقیه، در دلشان جایگاهی برایم ایجاد کرده است که حس می‌کنم همه این جوانان، فرزندان منند و به جز امید و نوید و نیما، این همه پسر و دختر دیگر با همه مهرشان، هم قبیله و همدل و هم خانه من هستند. به همت دخترم مروارید نامدار که امروز در دالاس و واشنگتن جایگاهی والا و معتبر در جمع پژوهشگران و فعالان سیاسی جوان دارد، و همراهی دانشگاه SMU و عفو بین‌الملل و کتابخانه و مرکز پژوهشهای جورج بوش رئیس جمهوری پیشین ایالات متحده آمریکا، کنفرانسی در دانشگاه SMU برپاست. قرار بر این بود که من و مجتبی واحدی روزنامه‌نگار سرشناس، سردبیر سابق «آفتاب یزد» و رئیس دفتر پیشین و مشاور و نماینده مهدی کروبی، و «اوسکار مورالس» چهره سرشناس و مبارز کلمبیا که با طرح یک میلیون امضا در فیس بوک زمینه برچیده شدن دیکتاتوری فاسد کشورش را فراهم کرد، میز گردی را برگذار کنیم درباره ایران، جنبش سبز و انتظارات مردم ایران از غرب و به ویژه آمریکا و سپس به پرسشهای حاضران، که دوسوم آنها از دانشجویان ایرانی و یا خارجی علاقمند به مسائل ایران بودند پاسخ دهیم.

متأسفانه مجتبی واحدی که در سفر بود در بازگشت به آمریکا از اروپا چند ساعتی تأخیر داشت و نتوانست به موقع به کنفرانس برسد. خوشبختانه مهندس علی اکبر موسوی خوئینی نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی، با ما بود و حضورش در کنار ما، کمبود حضور شخصیتی بریده از حاکمیت را پر کرد. یادمان باشد که موسوی خوئینی، همان است که در دوران نمایندگی پرونده زندانهای مخفی را پیگیر شد و پرده از بازداشتگاههای پنهانی سیدعلی آقا نایب امان زمان برگرفت.
جمشید چالنگی همکار و یاور دیر و دورم نیز حضور دارد چنانکه شهریار نامدار پدر مروارید که طی سالهای اخیر از همه توان و ارتباطاتش برای کمک به جوانان مبارز ایرانی، روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی که ناچار به ترک وطن می‌شدند، استفاده کرده است و بسیاری مدیون محبتهای او و البته کمکهای بی‌شائبه و بی‌منت او هستند.
مروارید که اخیراً پژوهشی ارزنده در عرصه حقوق بشر و تجاوزات مستمر رژیم ولایت فقیه به حقوق حقه ملت ایران را عرضه کرده است، در آغاز نشست، شرحی از احوالات وطنی می‌دهد که هنوز بر خاک عزیزش بوسه نزده است، هنوز غروب و سحرگاهش را نچشیده است و با بهاران و تابستان و پائیز و زمستانش دست در گردن نشده است. با اینهمه بند بند واژگانش به عطر خانه پدری آغشته است. در میان حاضران، هستند کسانی که از ایالتهای دیگر برای حضور در این نشست به دالاس آمده‌اند، فریدون رفیق دوران مدرسه جمشید چالنگی، آقای مهربان که یاد رضا فاضلی اشک به چشمانش می‌آورد. مرجان مادر مروارید که چهار دهه پیش در روزگار دانشجوئی من خود و خواهرش در دبیرستان مرجان شاگرد من بودند و مادرشان همکارم. بعضی از جوانان تازه از ایران آمده‌اند و سرشار از گفتنی و دردند. در کنار من و موسوی خوئینی، سینیور اسکار مورالس نشسته است. حالا او در بنیاد بوش فعال است و همدل و همصدا با ما تجربه و آگاهی‌های خود را در برانداختن رژیمهای سرکوبگر با ما قسمت می‌کند.
همراه با علی اکبر موسوی خوئینی تصویری با ارائه از جنبش سبز، از موسوی و کروبی و دو بانویشان که مثل کوه در برابر ضربات و فشارها و تهدیدها و محرومیت‌ها ایستاده‌اند فاش می‌گویم که جمهوری اسلامی جهل و جور و فساد ولایت فقیه به پایان خود نزدیک می‌شود. آنهائی که از جمهوری خوب اسلامی سخن می‌گویند نه تاریخ می‌دانند و نه از جامعه خود خبری دارند. با صدای بلند می‌گویم جمهوری اسلامی خوب همان جمهوری اسلامی مرده است.
The Good Islamic republic is the dead Islamic republic.
شهریار نامدار می‌گوید این عبارت را شعار می‌کنیم و در همه جهان فریاد می‌زنیم...

حکایت سایت «کلمه»
برداشتهائی غلط از بعضی گفته‌ها و نوشته‌های من در باره سایت کلمه و بیانیه‌هائی که در سایت کلمه ظاهر شده و به جای ابهام زدایی بر ابهامات افزوده است، متأسفانه باعث آزردگی مشاور و نماینده مهندس میرحسین موسوی در خارج آقای اردشیر امیرارجمند شده است. از آنجا که دورادور می‌دانم ایشان، انسان آزاده و مبارزی است که هیچ نوع ابهامی در باب صداقت و روابط بسیار نزدیکش با مهندس موسوی در میان نیست، به مصلحت نمی‌دانم که خدای ناکرده، بر دل پاک یک سرباز سخت کوش جنبش سبز غباری از کدورت نشیند دیدم توضیحاتی را در باب نگاه خود به جنبش سبز و سایت کلمه عنوان کنم تا حجت را تمام کرده باشم.
سایت «کلمه» در آن روزهائی که در اداره کامل مهندس موسوی و یارانش در ایران بود، هرچه می‌گفت، پذیرفتنی بود و من که از هفته‌ها قبل از انتخابات جنبش را پذیرفته بودم و با همه امکانات صوتی و تصویری و مکتوب، جنبش را می‌ستودم و در شرح مواضع و هدفهایش نه فقط به فارسی بلکه به عربی و انگلیسی گاه چندین نوبت در روز، می‌نوشتم و می‌گفتم روزی که در سایت مشاهده کردم به جای بانگ مهر، در مطلبی که کاملاً غیرقابل توجیه بود مورد ملامت قرار گرفته‌ام، بدون هیچ گلایه‌ای به دوستان همسفرم در مسیر مبارزه سبز، محسن سازگارا و محسن مخملباف که از این امر ناراحت بودند گفتم، مطمئن باشید دست نامحرمی به سایت رسیده است وگرنه معنی ندارد به کسی که آقایان موسوی و کروبی را در هیأت اصلاح طلب امروزی و رهبری جنبش سبز به جهان عرب شناسانده است بی‌لطفی شود. محسنین از طریق تماسهای خود این حرف را منتقل کردند و دو سه روز بعد مطلب از سایت برداشته شد. از آن پس، سایت کلمه مهندس موسوی و سحام نیوز آیت‌الله کروبی، به عنوان دو منبع اصلی اخبار مربوط به ایشان، همه گاه مورد استناد من بود. از آنجا که مجتبی واحدی همکار روزنامه‌نگار و مشاور قدیمی آقای کروبی را که در ماههای اخیر عملاً وظیفه سنگین سخنگوئی وی را در خارج عهده‌دار بوده است از نزدیک می‌شناسم و هر لحظه می‌توانم با مراجعه به او درباره صحت و سقم بعضی از خبرها تحقیق کنم، هیچگاه در ماههای اخیر به ویژه بعد از 25 بهمن و سپس انتقال ربعه اصلاحات به زندان حشمتیه و یا محبس دیگری، در یافتن حقیقت در مورد آقای کروبی دچار اشکال و ابهام نشده‌ام. مجتبی واحدی تا آن زمان که کروبی در خانه‌اش بود از جمله معدود کسانی بود که مرتب با ایشان تماس داشت. هر جا ابهامی وجود داشت او بلافاصله در گفتگو با شیخ اصلاحات، این ابهام را برطرف می‌کرد. در رابطه با آقای اردشیر امیرارجمند که بخت دیدارشان را نداشته‌ام نیز چون دو سه تن از دوستان و همرزمان بسیار نزدیکم با ایشان در تماس بودند، خاطرم جمع بود که سخنان او درباره مهندس موسوی و بانوی آزاده‌اش دکتر زهرا رهنورد، دقیق و مستند است.
از روزی که ایشان به خارج آمد، مهمترین اتفاقی که رخ داد، کمرنگ شدن ادعای مبصرهائی بود که چوب به دست مشغول جدا کردن خودی‌ها از غیرخودی‌ها بودند. به عبارت دیگر حالا فردی در میان ما بود که رسماً از سوی مهندس موسوی نمایندگی داشت و مورد اعتماد کامل ایشان بود. بنابراین مراکزی که با گذاشتن عنوان سبز و مغز پسته‌ای و... ادعای سخنگوئی جنبش و رهبرانش را در خارج داشتند ناچار شدند حداقل در رابطه با سخنگوئی و نمایندگی‌شان، فتیله را کمی پائین بکشند. از تنی دوستان آشنا به سایت شنیدم که به جز آقای اردشیر امیرارجمند و آقای ح ـ غ که در خارج کشورند، سه تن دیگر در داخل کشور، به کلید رمز سایت دسترسی دارند و از سوی آقای موسوی مجاز به وارد کردن مطالب و اخبار به سایت هستند.
زمانی که در فردای راهپیمائی پرهیبت 25 بهمن و تظاهراتی که بر همه ادعاهای رژیم در 18 ماهه گذشته پیرامون ختم فتنه و برقراری سلطه کامل سید علی آقا و نوکرانش بر امور، مهر باطل زد، ناگهان منشوری در سایت کلمه ظاهر شد که چهارچوب نقطه نظرها و آرای دو چهره برجسته جنبش سبز آقایان موسوی و کرّوبی را آشکار می‌کرد. برای خیلی‌ها این سؤال مطرح شد که چرا حالا؟ هیچکدام از ما در این نکته تردیدی نداریم که آقای موسوی و کروبی از چهره‌های سرشناس انقلاب اسلامی و از مسؤولان بلندپایه رژیم در بیش از دو دهه بوده‌اند. اما مگر آقای کروبی نگفته بود (و این گفته را مجتبی واحدی به دفعات تاکید کرده است) که این رژیم نه جمهوری است و نه اسلامی. یعنی اینکه جمهوری اسلامی ساقط شده است. و آیا مهندس موسوی، همه گاه وقتی سخن از اجرای قانون اساسی به میان می‌آورد روی اصول مربوط به حقوق ملت و آزادی‌های مشروع، از جمله آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و گروههای سیاسی تاکید نمی‌کرد؟ حال چه شده که ناگهان این دو بزرگوار با انتشار منشوری که دیگر نه اعتباری دارد (چون تجلی آن جمهوری ولایت فقیه شرعاً و عرفاً ساقط است) و نه دیگر از سوی اکثریت مردم ایران قابل قبول است میلیون‌ها طرفداران جنبش سبز را در داخل و خارج کشور، با این سؤال روبرو می‌کنند که آیا ما از جان می‌گذریم و با همه خطرها به خیابان می‌رویم و فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می‌دهیم تا در نهایت جمهوری اسلامی دوران آقای خمینی را احیا کنیم؟ دوران سیاسی که اعدام و درد و رنج و جنگ و زندان و خفقان نمادهای آشکارش بودند؟
من در همه تحلیلهای مکتوب و گفته‌های خود در رسانه‌های گویا و تصویری فارسی و عربی، تاکید کردم تا زمانی که مهندس موسوی و آیت‌الله کروبی رسماً این منشور را تأیید نکنند من آن را سندی از دیروز می‌دانم. در گفتگو با شهرام همایون در کانال یک نیز اشاره کردم وجود این منشور به معنای آن نیست که موسوی و کروبی نمی‌توانند در پی جنایات وحشیانه رژیم و خفقان حاکم، نسبت به کل رژیم تغییر عقیده بدهند. مگر یک سال پیش از انقلاب امضای زنده یادان دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی در زیر نامه سرگشاده‌ای نبود که به «اعلیحضرت» نوشته و در آن خواستار اجرای کامل قانون اساسی و انتخابات آزاد شده بودند؟ هر سه آنها در سال 1356 رژیم سلطنتی مشروطه را پذیرا بودند. اما حداقل دو تن از آنها یعنی فروهر و سنجابی چند ماه بعد کل رژیم را نفی کردند و سنجابی در پاریس با انتشار اعلامیه‌ سه ماده‌ای غیرمشروع بودن نظام سلطنتی را اعلام کرد.
حال چرا نمی‌توانیم بپذیریم موسوی و کروبی نیز در هفته‌ها و ماههای پیش رو کل نظام را نفی کنند؟
هنوز از توضیح و توجیه ماجرای منشور خلاص نشده بودیم که اطلاعیه معذرت خواهی بیرون آمد. که بله موسوی و بانویش را به حشمتیه و زندان دیگری نبرده بودند بلکه آنها در حصر خانگی بوده و هستند.
با انتشار بیانیه فرزندان مهندس موسوی و دکتر رهنورد در باره دیدارشان با پدر و مادر در حضور مأموران امنیتی در خانه‌‌ای در خیابان پاستور ابهامات بیشتر شد. وضع در مورد آقای کروبی و همسر شجاعش فرق می‌کرد چون مجتبی واحدی با قاطعیت تاکید می‌کرد روشن کردن چراغهای دو هفته خاموش منزل کروبی، به هیچ روی به معنی بازگرداندن آنها به خانه‌شان نیست.
اینجا بود که من به صدا درآمدم بی آنکه هدف من کاستن از اعتبار آقای اردشیر امیرارجمند یا تشکیک در صداقت و درستی او باشد. حرف من این بوده و هست که بعضی از مطالب سایت کلمه برایم هضم شدنی نیست. و اگر گفته افراد آشنای آقای موسوی درست باشد که امروزه پنج تن به سایت دسترسی کامل دارند آیا نمی‌شود تصور کرد که شاید یکی از سه تن داخل ایران تحت فشار دستگاه امنیتی رژیم مجبور به نشر بعضی مطالب ناهمگون با نوشته‌ها و گفته‌های آقای امیرارجمند مشاور و نماینده آقای موسوی، هماهنگی ندارد. آیا برای طرح یک سؤال، باید چنان برآشفت که کار را از گلایه به اتهام زنی کشاند؟
واقعاً برایم جالب و در عین حال نگران کننده بود که متولیان جنبش سبز، حتی حاضر نیستند کوچکترین انتقادی را در رابطه با عملکرد خود و اظهارات و بیانیه‌هایشان تحمل کنند.

شنبه 12 تا دوشنبه 14 مارس
من یک هفته زودتر به استقبال نوروز رفتم، بنابراین مطلب این هفته‌ام رنگ نوروز نداشت با اینهمه ضروری می‌دانم در پاسخ به یاوه‌های ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و رحیمیان رئیس بنیاد شهید، که اولی کوشیده بود پا جای پای مطهری بگذارد و چهارشنبه سوری را نفی کند و دومی با این ادعا که هیچ شهیدی در وصیت نامه خود به دفاع از تخت جمشید و آثار باقیمانده از طاغوتها و شاهان ظالم اشاره نکرده، تکریم تمدن و فرهنگ جاودانه ایران زمین را محکوم و ادعا کرده بود ملی گرائی و بزرگداشت آثار تاریخی قبل از اسلام با فلسفه انقلاب اسلامی در تعارض است مطالبی را یادآور شوم. نخست آنکه رژیم سر تا پا در وحشت از سه شنبه آخر سال، به هر وسیله‌ای می‌کوشد از اعتبار و جایگاه چهارشنبه سوری در فرهنگ ملی ما بکاهد. در واقع آقای مطهری قبل از سلطه ملایان، در باب این آئین بزرگ، سخنانی توهین آمیز بیان کرده بودند. (همین مرحوم مطهری یک هفته پس از به تخت نشستن سید روح الله مصطفوی در آمفی تئاتر مدرسه علوی هنگام دیدار یاسر عرفات، با تأثر می‌گفت چه خاکی بر سر خود و ملتمان ریختیم. خدا از ما بگذرد. و بر این گفته شاهدانی بسیار دارم که یکی‌شان از استادان و سروران من است).
در باب تخت جمشید و آثار تاریخی‌مان، گوش ما از یاوه‌های اهل ولایت فقیه پر است. مگر نه آنکه آقای خامنه‌ای وقتی خاتمی خواست نوروز را در تخت جمشید جشن بگیرد، گفت در جمهوری اسلامی یک مشت سنگ و بت را تکریم نمی‌کنند و بعد خاتمی را توبیخ کرد که سیدنا یادت رفت رئیس جمهوری کجا هستی؟ اسلام ناب انقلابی محمدی را با نوروز چه کار؟ این رسم عجمان است و نایب امام زمان را با آن کاری نیست. (و همین سید علی آقا همه گاه قبل از سلطه فتنه بر کشور، لحظه تحویل سال را در حرم حضرت رضا حاضر بود و به بانگ نقاره حرم و آوای شادمانی زائران، گل رویش می‌شکفت و...)
چهارشنبه سوری را با شکوه بیشتر و آوای دف و چغانه جشن می‌گیریم و به کوری چشم اهل ولایت فقیه از روی آتش می‌پریم. و نوروز را با دلهائی سرشار از امید استقبال می‌کنیم که سال نو، سال پیروزی بر اهریمن است. نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز باد.

March 18, 2011 09:10 PM






advertise at nourizadeh . com