June 24, 2011

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

در یکی نامه محال است که تحریر کنم
سه ‌شنبه 14 تا جمعه 17 ژوئن
1 ـ روایاتی که این روزها از احوالات خانه پدری می‌شنویم و می‌خوانیم بسیار نگران کننده است. در کنار گزارش مسافرانی که اغلب هیچ نوع رابطه مستقیمی با سیاست ندارند و حداکثر توقعشان از زندگی حداقلی است که یک شهروند می‌تواند در چنگ رژیمی ارتجاعی و سرکوبگر آرزو کند، روایات آدمهای جدی‌تر که دستی در کار دارند و امید به تغییر وضع موجود، برای نخستین بار در سالهای سیاه ولایت فقیه با شهروندان عادی بسیار نزدیک است. به عبارت دیگر خاص و عام امروز به یک نگاه مشترک رسیده‌اند.

وجه مشترک این روایات از این دست است که؛
ـ جامعه به ‌گونه‌ای تأمل‌انگیز بی‌هویت شده است و به دلیل سستی باورهای مذهبی و اخلاقی، نوع جنایت و جرم و فساد اخلاقی در ابعاد گسترده، در سطوح مختلف جامعه، مشاهده می‌شود.
ـ بی‌باوری در عین حال به صورت یک اپیدمی در سطح جامعه ظاهر شده است. همه به هم دروغ می‌گویند. و عین خیالشان هم نیست.
ـ مقوله مذهب که برای بسیاری از آحاد جامعه، اصل مسلم و تعبّدی به شمار می‌رفت امروز به برکت تبلیغات 24 ساعته رادیو تلویزیون و خزعبلات بلندگوهای معمّم و مُکلای رژیم، به سرعت رنگ می‌بازد و طیف دینداران از دو نوع سنتی و ولایتی، هر روز لاغرتر و کم حجم‌تر می‌شود. روزگاری نه چندان دور، حتی در زیر بمباران، هزاران شهروند در شهرهای بزرگ و کوچک ظهر جمعه در نماز رسمی شرکت می‌کردند، امروز دوسوم نمازگزاران، یا از مزدوران رژیم هستند و یا پیران پا به مرگی که از وحشت شب اول قبر به نماز می‌روند تا امثال جنتی‌ها و احمد خاتمی‌ها، شفیعشان سر پل صراط باشند.
3 ـ فرهنگ جامعه به شکل نگران کننده‌ای در همه ابعاد به هم ریخته است. فرهنگ خطابی (زبان، اصطلاحات، مثل‌ها، نکته گوئی‌ها و...) دیگر آن نیست که در آستانه انقلاب داشتیم. مشتی واژگان بی هویت، لات مایه، ناهمگون و غلط از نظر مفاهیم زبان و گویش روزمره، وارد زبان شده که به صورت گویا و مکتوب به مرور فهم و درک زبان را برای ما مشکل می‌کند. به این چند جمله فقط بیندیشید که در محاوره‌ها و یا روزنامه‌ها و سایت‌های داخل کشور می‌شنویم و می‌خوانیم.
کافی است گاهی به اظهار نظر شنوندگان داخلی «رادیو فردا» یا «بی.بی.سی» و «صدای آمریکا» گوش دهید تا از این نوع واژگان و جملات را بسیار بشنوید.
ـ اوضاع طرف چطوره؟ طرف جواد جواده؟!
ـ مایه پایه چی داره؟ جون تو لامصب کویته!
ـ گاهاً شاکله قدرت را لحاظ نمی‌کنند!؟
ـ دشمن برای استضعاف جامعه اسلامی از در تأمُر در می‌آید و با تشویه وجه نظام می‌کوشد پیوند امت و رهبری را متزلزل سازد.
اگر بخواهم نمونه‌های بیشتری ارائه دهم، لاجرم همه نوشته‌ام باید به این نوع ترکیب‌های زشت و دور از زیبائی‌های زبان فارسی اختصاص یابد.
4 ـ مسائل جنسی نه به‌عنوان یک مشکل شخصی بلکه یک معضل بزرگ اجتماعی درآمده است. اطوار و افکار رژیم در رویاروئی با مسأله جوانان، روز بروز بر معضل روابط بین دختر و پسر و زن و مرد می‌افزاید.
طرحهای جداسازی در اتوبوس، محل کار، دانشگاه و... به‌جای آنکه کمکی به حل این معضل کند، ابعاد روابط زیرزمینی را گسترش می‌دهد. دوستی ساده بین دختر و پسر در راه مدرسه و یا محیط دانشگاه و محل کار، که می‌تواند روابط انسانی بین آنها را در شکل علنی تقویت کند، به‌علت سلطه فرهنگ تظاهر به پاکدامنی و پنهان کاری جای خود را به دوستی‌های پرشتاب در پستوی خانه یا گوشه‌ای دور از اغیار داده که حاصل آن، روابط جنسی نادرست، بارداری‌های ناخواسته، انتقال امراض مقاربتی، خودکشی، طرد از خانواده، قتلهای ناموسی، سوءاستفاده جنسی و... شده است.
(هیچیک از ما به خاطر نداریم که در دوران پیش از ظهور ولی فقیه پسری در حال کامجوئی از دوست دخترش از او عکس و فیلم گرفته باشد تا بعداً با استفاده از آن دختر را به برقراری روابط با دوستان پسر و یا شانتاژ مالی بکشاند. در ایران اسلامی اما این امر بسیار شایع و عادی تلقی می‌شود.)
رواج یافتن رابطه با محارم (در اوین یک بند بزرگ اختصاص به مجرمینی دارد که به داشتن روابط نامشروع با نزدیکان خود از جمله دختر و خواهر و برادرزاده و خواهرزاده و حتی نواده خود متهمند. و در موارد بسیار این گونه روابط با تجاوز به قربانی در سنین کودکی آغاز شده است.) به‌ویژه در شهرهائی مثل قم، نماد دیگری از یک جامعه گرفتار معضل جنسی است.
همزمان، همجنسگرائی نه به دلیل طبیعت جسمی و یا روحی فرد (که امروز در غرب به‌عنوان واقعیتی مستند به تفاوتهای جسمی و روانی بین انسان‌ها پذیرفته شده است) که از سر ناچاری در زمان فشارهای جسمی و روانی پس از بلوغ، در ابعادی باورنکردنی رو به گسترش است.
در یک گزارش محرمانۀ معاونت سیاسی ـ امنیتی استانداری قم تعداد تن‌فروشان مذکر در این شهر، سه هزار تن ذکر شده است. در همین گزارش که تاریخ سال 88 را دارد تأکید می‌شود که تعداد واقعی بسیار بیش از اینهاست. تن فروشان مؤنث اما تعدادشان فزون از پنج هزار تن به صورت شناخته شده و دو سه برابر این مقدار به صورت واقعی، ذکر شده است.
خمینی مدعی بود آن پدر و پسر فحشاء و رذائل اجتماعی و فرهنگی را رواج داده و جامعه را بی‌دین کرده‌اند. حال جامعه نمونه اسلامی را که روح‌الله مصطفوی و سید علی حسینی خامنه‌ای برپا کرده‌اند با جامعه پیش از انقلاب مقایسه کنیم تا معلوم شود در این معادله چه کسی عهده‌دار نقش زال ممد معروف بانی قلعه شهرنو بوده است.
5 ـ ازدواج به‌عنوان زیباترین پیوند اجتماعی و آغازگر روابط دو انسان در راه برپائی یک خانواده با همه زیبائی‌های آن، امروز در مفهومی باژگونه و زشت در جامعه ما نه تنها آینده‌ساز و خانواده‌پرداز نیست بلکه به معامله‌ای با حساب سود و زیان درآمده که اغلب با پایانی تلخ و مصیبت‌بار همراه است. فیلم ماکس را به یاد می‌آورید؟ آن جوانی که با ته ریش و یقه بسته، دفتری در جیب داشت که در آن اسامی دختران دم بخت بزرگان و ثروتمندان را می‌نوشت به این امید که از میانشان همسر آینده خود را پیدا کند. به این گفتۀ یک شهروند جوان هموطن در یک گزارش مفصل که برای من نوشته توجه فرمائید. این جوان قربانی ازدواجی ناموفق است که خود در شکل‌گیری آن هیچ نقشی نداشته است.
«امروز اغلب دختران جوان به دنبال ازدواج با مردی هستند که حداقل یک آپارتمان شیک، یک اتومبیل مدل بالا و دستی گشاده برای خرج کردن داشته باشد. عشق و علاقه در درجات پائین‌تر قرار دارد. تعیین مهریه بالا نیز هدف است. و تنها در این یک مورد است که دستگاه قضائی جمهوری اسلامی تا حدودی حقوق زن را رعایت می‌کند. مشکل اینجاست که وقتی داماد توزرد از آب در می‌آید با تبانی وکیلش با قاضی، به‌جای پرداخت مهریه عندالمطالبه و یا گاه طلاق، یا زن را مجبور به صرف نظر کردن از مهریه برای خلاص شدن جانش می‌کند و یا با ادعای اینکه تمکن مالی ندارد متعهد می‌شود مثلاً 3000 سکه بهار مهریه را ماهیانه با دادن یک ربع سکه در 12 هزار ماه تأدیه کند!
دوران نامزدی پس از شیرینی خوران تقریباً منسوخ شده است یعنی هیچ نوع فرصتی برای شناخت قبل از ازدواج وجود ندارد. دختر را بلافاصله عقد می‌کنند تا هنگام همراهی با پسر دچار مشکل بازرسی و پرس و جو نشوند و در عین حال اگر آقازاده خواست با همسر شرعی‌اش خلوت کند، عمل حرامی صورت نگرفته باشد. دختری را که دلبسته همکلاسی‌اش در دانشگاه است به‌زور به عقد مردی در می‌آورند که دارای آپارتمان و ماشین و پول و پله است. بعد از عقد هم آقا داماد کارش را سریع انجام می‌دهد که راه لغو عقد را ببندد. دختر بیچاره با اشک و درد به خانه بخت می‌رود و یک سال بعد و گاه کمتر، با رنج و روحیه ویران به خانه پدر باز می‌گردد و اگر فرزندی از این پیوند در میان باشد باز این دختر است که باید با مشکلات ناشی از زن تنهای بیوه با کودکی در بغل بودن و ملامت خانواده و طمع همه مردان دور و بر که بیوه جوان را طعمه مناسبی برای کامجوئی (چه مشروع از راه صیغه و چه پنهان) به حساب می‌آورند.
از سوی دیگر مردان جوان نیز اغلب به دنبال دختری هستند که دارای خانواده‌ای ثروتمند است و تنها دختر خانواده به شمار می‌رود. وصلت با چنین دختری اغلب آقا داماد را به صورت شریک خواسته یا ناخواسته خانواده عروس در می‌آورد. این نوع آقا دامادها که دست بزن نیز دارند، زمانی که با تمرد همسر روبرو می‌شوند و کار به جدائی می‌کشد بدون گرفتن یک رشوه کلان حاضر به فسخ عقد ـ طلاق ـ نمی‌شوند.»
شما فکر می‌کنید آینده پیوند خانوادگی با این نوع ازدواج‌ها چگونه خواهد بود؟ فکرش را بکنید طی سالهای اخیر به اعتراف مسؤولان قضائی و ارگانهای مسؤول در اختلافات خانوادگی بیش از 50 درصد ازدواجها در سه ساله اول زندگی به طلاق منجر می‌شود. تراژدی زن جوانی که به خانه پدر بازگشته، آن هم در جامعه‌ای که بی‌اخلاقی و عدم التزام به اخلاق و عادات باعث شده هنوز زن از دفتر قاضی یا محضر ازدواج و طلاق بیرون نرفته با موج خواستاران رابطه جنسی روبرو می‌شود، تراژدی گاه تکان دهنده‌ای است که روز به روز قربانیانش بیشتر و بیشتر می‌شود.
6 ـ اوضاع معیشتی اکثریت مردم در روندی رو به بالا، در آستانه انقلاب اجازه داد تا میلیونها کارمند و کارگر بی بیم از چند هفته و حتی ماه نداشتن درآمد، در اعتصابها شرکت کنند. در عین حال جامعه آنقدر غنی بود که ثروتمندان، برای کم‌درآمدها، در روزگار عُسر و اعتصاب، کاری کنند. (صندوقی که برای روزنامه‌نگاران اعتصابی توسط سندیکا باز شد خیلی زود از کمکها انباشته شد. با این توضیح که هیچیک از ما از این صندوق استفاده نکردیم).
امروز اما روزگار دیگری است. چهل هزار تومان اهدائی دولت به جای یارانه‌های مستقیم هم می‌تواند مانعی برای مشارکت مردم در یک حرکت اعتراضی عام به شمار آید.
غرور و مناعت طبع که از ویژگیهای اغلب ایرانیان بود، امروز چنان از طبایع محو شده که هر یک از ما روزانه با چندین درخواست کمک از آشنا و بیگانه روبرو می‌شویم. باز به تلویزیونهای ماهواره‌ای خارج کشور نظر بیندازید که نیمی از مراجعان تلفنی‌اش از ایران درخواست کمک مالی دارند، یکی برای درمانش، دیگری برای جهیزیه دخترش و شهریه دانشگاه پسرش و سومی برای آنکه سرپناهی برای خانواده‌اش بیابد.
7 ـ اعتیاد به مواد مخدر از شکل سنتی‌اش (لذت و حاشیه نشینی منقل و گفت و شنید و بحث و حال به معنی عام آن برای ثروتمندان و افراد متمکن، و دوای دردهای پنهان و آشکار برای درماندگان و فقرا و به خاک افتادگان در طبقات زیرین جامعه که بیش از دویست سال در حلقه اعتیاد مشهود بود) جای خود را به رفتاری اجتماعی در همه سطوح با ابزار و آلات جدیدی داده است که برای بسیاری از ما در خارج کشور تصور آن غیرممکن است چرا که حداقل ابزار و آلات را نمی‌شناسیم.
ماده اعتیادی سنتی «تریاک و مشتقات آن» به‌سرعت جای خود را به موادی شیمیائی می‌دهد که قدرت تخریب آن دهها برابر افیون حتی در شکل بازسازی شده آن «هروئین» است. بخشی از جامعه ثروتمند که احتمالاً نمی‌تواند با قیود کاری و خانوادگی مثل گذشته بساط پهن کند و ساعاتی را پای منقل بگذراند نیز یا به جمع خورندگان «شیره و شربت افیون» پیوسته است (نگاه کنید به صورتهای بیرنگ، چشمان پف کرده و نگاه مرده بسیاری از پایوران رژیم و افراد حرفه‌ای متمکن از جمله دکترها، اساتید، مدیران رده‌های یک و دو و حتی بانوان در خانواده‌های ثروتمند تا موضوع شربتی‌ها روشنتر شود) و یا از مواد شیمیائی که مصرفش می‌تواند در دقایقی و در خلوتی مثل دستشوئی انجام گیرد استفاده می‌کند. مصرف کنندگان مواد جدید «کراک، هروئین، شیشه، برنج، کریستال و...» از همه طبقات اجتماعی و فرهنگی هستند. شعبات دانشگاه آزاد در شهرهای دور به‌مرور به یکی از مراکز رویاروئی به اعتیاد تبدیل می‌شود. به روایت دوستی روزنامه‌نگار که بسیار به صداقت و دقت رأیش اعتقاد دارم در سفری به زادگاهش با مسائلی برخورد کرده بود که هنگام روایتش می‌گریست. می‌گفت در شهر ما شعبه‌ای از دانشگاه آزاد وجود دارد. جمعی دختر و پسر از شهرهای دیگر به اینجا آمده‌اند که نه گردشگاهی دارد نه سینما و پارکی و نه جای مناسبی برای کنار هم بودن، هر سه چهار جوان خانه‌ای گرفته‌اند و تا دانشگاه تعطیل می‌شود ابتدا با یک لول تریاک و کم کم با شیره و هروئین و سرانجام کراک دور هم جمع می‌شوند و وقت کشی می‌کنند. روابط پنهان بین پسران و دختران، پای دختران را نیز به مرور به دایره اعتیاد می‌کشاند. اعتیاد به مواد توهّم‌زای شیمیائی، که در آغاز در گروههای سنی 18 تا 40 ساله ظاهر شده بود اینک قربانیانی از بین دانش آموزان دبستان تا پیران پا به مرگ دارد. درصد بالای دختران گرفتار نیز حیرت آور است. پیش از انقلاب درصد بانوانی که اغلب به تفنن در مجلس لب به افیون می‌زدند بسیار پائین، و زنان و دختران معتاد در سطوح پائین جامعه و به ویژه در میان تن فروشان، نیز تعدادشان فراتر از حدی نبود که در جوامع پیشرفته‌تر از جمله در اروپا می‌دیدیم. حالا امّا دختران معتاد پا به پای پسران، پیش می‌روند و کراک و شیشه و برنج و... را تجربه می‌کنند. که الناس علی دین ملوکهم. وقتی برای تأمین نیازهای حلقه کوکنار رهبر، مزرعه مخصوص در «ماهان» کرمان و «وشنوه» قم دایر است چه انتظاری از امت همیشه در صحنه دارید.
حال در چنین جامعه‌ای که به هزار درد بی‌درمان دیگر نیز مبتلا است آیا می‌توان انتظار معجزه‌ای داشت؟ پاسخ بدون شک مثبت است چرا که با همه کاستی‌ها، محور محرک جامعه، نسلی است که طی دهه اخیر پوست انداخته، قربانی داده، زمین خورده، زندان رفته، خاکستر شده و ققنوس وار باز از خاکستر خود برخاسته است. نسلی که نه تنها می‌‌داند چه نمی‌خواهد، بلکه به سرعت در دو سه ساله اخیر به آنچه می‌خواهد نیز آگاهی یافته است. دیگر شعار رأی من کو معنائی ندارد، حالا کل نظام زیر سؤال است. حتی آن دو بزرگوار در حصار، موسوی و کروبی، که نبض جامعه را در دست داشتند دیگر به دنبال بازگرداندن جامعه به عصر طلائی اعدامها و کشتارها و جنگ و ویرانگری سید روح‌اللهی نیستند. مهندس امیرارجمند مشاور مهندس موسوی و نماینده او در خارج اخیراً در آمریکا، راز مهمی را فاش کرد مبنی بر اینکه موسوی از اعدامهای پنهان خرداد 60 بی‌خبر بوده و بعد از اطلاع از آن خواستار تشکیل کمیته‌ای ویژه برای پیگیری امر می‌شود و چون جواز تشکیل آن (از سوی خمینی) صادر نمی‌شود استعفا می‌دهد. (البته خمینی تکلیف به ادامه کار می‌کند و...) مهم تبرا جستن نخست وزیر 8 سال دوران خمینی از جنایات آن دوران است. این خود یک تحول مبارک به شمار می‌رود. مهدی کروبی نیز قبل از حصرش اعلام کرده بود این نظام نه اسلامی و نه جمهوری است و با این گفته خط بطلان بر نظام ولایت فقیه کشیده بود.
اگر ما نتوانیم از سایه روشنی که در جامعه خود مشاهده می‌کنیم، از کاستی‌ها و سیاهی‌ها، دردها و مصائب از یکسو و بیداری نسل جوان و احساس دین نسل پیشین به این نسل، از سوی دیگر برای برانگیختن جنبشی فراگیر و با هدف استفاده کنیم، بر گناه بزرگ ایده‌آلهای خویش را به دست سید روح‌الله مصطفوی سپردن، خروارها افزوده‌ایم. نمادهای شاخص اپوزیسیون در داخل و خارج کشور مسؤولیت سنگینی در این برهه از تاریخ دارند. باید دیوار خودخواهی‌ها، ناباوری‌ها، حسادت و بددلی را اگر نمی‌توانیم فرواندازیم کوتاه کنیم. فرصت را از دست ندهیم، پیروزی با ماست.

شنبه 18 تا دوشنبه 20 ژوئن
تازه صدای انقلاب را شنید
بعد از سه ماه کشتار و سرکوبی، تازه آقازاده حافظ الاسد حضرت بشار، یار غار رژیم ولایت فقیه، صدای انقلاب ملتش را شنید. او خیال می‌کرد با کشتن و سرکوب می‌تواند بر اراده و مقاومت ملتش غلبه کند. سخنان او را می‌شنوم، وعده به قانون اساسی جدید، قانون انتخابات جدید، رفع ظلم، حاکمیت ملی، مبارزه با فساد و... حرفهائی که همه دیکتاتورها هنگام افتادن به سرازیری سقوط عنوان می‌کنند. اما با نگاهی به خشم رو به فوران در سوریه و هزاران زندانی و صدها کشته و زخمی، که حاصل جنایات رژیم اوست، گمان نمی‌کنم زاهد و مسلمان شدن گربه دمشقی بتواند او را از سرنوشت محتومش دور کند.
اسد، قذافی، سیدعلی آقای پائین خیابانی و پیش از آنها صدام و چائوشسکو و... از یک طایفه‌اند. مهمترین ویژگی آنها دیر شنیدن صدای انقلاب است.

June 24, 2011 04:04 PM






advertise at nourizadeh . com