July 13, 2012

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند
(دومین بخش مقاله پیشین)

سه‌شنبه 3 تا جمعه 6 ژوئیه
اسلام ناب در روایت سلف
1 ـ سلفی‌ها یا بنیادگراهای سنی مذهب که در تعصب و شریعت زدگی گوی سبقت از اخوان المسلمین ربوده‌اند، آنسوی سکه اسلام ناب انقلابی محمدی ولائی هستند. شباهت در اطوار و خطاب سیاسی بین پیروان این دو مسلک و منهج فکری دینی / سیاسی چنان است که می‌توان کراوات زدن سلفی‌های سنی با ریش طولانی را در مقابل یقه باز و ریش تُنُک پیروان اسلام ناب ولائی نادیده گرفت. سلفی‌ها بر این باورند که شیوه زندگی و راه و رسم سلف صالح در صدر اسلام می‌بایست در جوامع اسلامی احیا شود و مسلمانان چنان زندگی کنند که در عصر خلفای راشدین زندگی می‌کردند. رهبران جامعه نیز می‌بایست همان کنند که ابوبکر و عمر و عثمان و علی می‌کردند. به عبارت دیگر چهارده قرن تحول و تطور در جهان و دنیای اسلام را باید نادیده گرفت و همان شیوه حکومتی و روش تعامل با رعایا را، اختیار کرد. باید کفر را ریشه‌کن کرد و با ائمه الکفر (سران دنیا) از در جهاد درآمد.

اسلام ناب ولائی نیز بر آن است تا شیوه حکم وهمی و غیرموجود (حتی در صفحات تاریخ) اهل بیت را برقرار سازد و توسط فردی که ادعای نیابت امام زمان را دارد حکم امام زمانی (و نه خدائی) را اعمال کند.
ولی فقیه در مفهوم سیاسی آن (مرشد عام در مفهوم اخوانی و امام المسلمین در مفهوم سلفی) البته بدعت نامبارکی است که در تعارض کامل با تعالیم اسلام و اهل البیت است. ولی کلاشانی از سده‌های نخست اسلام در مقام نایب غایبانی که از زیدبن علی آغاز می‌شوند و به اسماعیل رؤیت شده و سپس غایب، و مهدی نادیده شده و از ابتدا غایب ختم می‌شوند، ظاهر شده‌اند که بعضاً کارشان رونق گرفته، مثل حسن بن روح در عهد کهن و مهدی‌ها و نایب مهدی‌های چپ و راستی که در عصر صفویه و قاجار شمارگانشان فزون از سی است. در دوره کوتاهی نیز که علویان بر طبرستان و گیلان مسلط شدند، کسانی از آنها، مدعی بودند با جدّ غایب خود در تماسند. حال آنکه اگر روایات شیعیان اصیل اولین را نیز باور کنیم، مهدی موعود پیش از آنکه به بلوغ برسد و همسر اختیار کند به وادی غیب پیوسته و فقط حسن بن روح و دو جانشین او، با وی درتماس بوده‌اند. به هر روی، این حکایت ظهور و غیبتی که حداقل در سی و سه سال گذشته دمار از روزگار ملت ما درآورده و عملکرد جنایتکارانه مدعیان نیابت حضرت، ابعادی فراتر از وطن ما یافته و خیلی از ملتهای دیگر نیز از آثار شوم آن، آسیب دیده‌اند، آن روی سکه سلفی و توسل به نهج و خط سلف صالح توسط عده‌ای کلاش بوده است که ورد زبانشان «قال ابوهریره» و «قال ابن تیمیمه» بوده است چنانکه اهالی ولایت فقیه قال الباقر و قال الصادق از دهانشان نمی‌افتد.
سی و سه سال پس از انقلاب و با وجود ثبت اقوال و اطوار به وسیله مطبوعات و رادیو تلویزیونها و وسائل ارتباط سوپر مدرن، بنگرید که چقدر روایات و گفته‌های تحریف شده از آقای خمینی و همراهان و مسئولان رژیمش می‌شنویم و می‌خوانیم و می‌نگریم. میرحسین موسوی صدراعظم محبوب و مورد اعتماد خمینی و مهدی کروبی شاگرد نزدیک او که حتی غسل و کفن و دفن پیکرش را بر عهده می‌گیرد هنوز دو دهه از مرگ ولی فقیه اول، نگذشته، به عنوان منحرف و ضد انقلاب و توطئه‌گر، دچار حصر خانگی و انواع تضییقات و گرفتاری‌ها و اهانتها می‌شوند. حال چگونه است که هر چرند و یاوه‌ای را که چهار تا آخوند از خدا بی‌خبر به اهل البیت و پیامبر اسلام نسبت می‌دهند، دربست می‌پذیریم و تصاویری را که آنها از بزرگان صدر اسلام و حکومتگران پس از پیامبر می‌دهند عین واقعیت می‌دانیم. این قوم الظالمین از علی بن ابیطالب که از یکسو مظهر ایمان و شجاعت است تا آنجا که در ده سالگی در بستر پیامبر می‌خسبد تا وی بتواند نیمه شبان با ابوبکر صدیق راه هجرت را در پیش گیرد، مردی ذلیل می‌سازند که در زمان حمله به خانه‌اش و آسیب زدن به همسرش دخت پیامبر در پستوی خانه پنهان می‌شود، و فرزند او حسین علی را که شجاعانه به لشکر دشمن جرار و تا دندان مسلح می‌زند در حد بیچاره مردی که طفل شش ماهه بر دست می‌گیرد و التماس می‌کند به من آب نمی‌دهید به این کودک شیرخوار آب بدهید، تصویر می‌کنند و آن وقت رئیس آنها ادعا می‌کند نایب امامی است که نه دیده شده و نه صدایش را کسی شنیده و نه توصیه‌هائی مکتوب دارد که با استناد به آنها کسی مدعی نیابت او شود. در سلفی‌ها نیز این نوع حقه بازی‌ها کم نیست و با آنکه بزرگانشان مدعی‌اند عین اسلام را دنبال می‌کنند و هدفشان برپائی حکومت حقّه پیامبر و خلفای راشدین بر زمین است اما روایاتی که به نقل از بعضی راویان و محدثان برای اثبات شیوه‌های جنایتکارانه خود ارائه می‌دهند، تماماً در تضاد با آموزه‌های کتابی است که قانون اساسی آنهاست. سر می‌برند و ویران می‌کنند، عملیات انتحاری انجام می‌دهند و با فریب هزاران هزار نوجوان جاهل و محروم (به ویژه از نظر جنسی) بهشتی را به آنها می‌فروشند که در انهارش عسل و شیر جاری است و حوریانش صدبار زیباتر از «آنجلا جولی» هستند و مجامعت با آنها 24 ساعت یا بیشتر طول می‌کشد. و برای رسیدن به این بهشت کافی است مواد منفجره به پیکرت ببندی و بعد با فشردن تکمه‌ای خود و دهها و گاه صدها تن را نابود کنی... مدارسی که در عصر ضیاءالحق در شمال پاکستان برپا شد و تجار بزرگ حاشیه خلیج فارس تأمین هزینه‌هایش را عهده‌دار بودند و چندی نیز بن لادن ثروت خانوادگی را وقف این مدارس کرد، فارغ‌التحصیلانی بیرون داد ـ و می‌دهد ـ که هدف زندگی برایشان مرگ، و ایده‌آل حیات، کشتن و ویران کردن هر چه بیشتر برای ورود سریع و مستقیم به بهشت و کامجوئی از پری رویانی است که مطابق اوصاف یکی از بزرگان جهادی، در عراق، انتحاری‌ها را پس از تکه تکه شدن با تُف خود شفا می‌دهند و پاره‌های تنشان را به هم می‌چسبانند و کنار حوض کوثر چنان مجامعتی با آنها می‌کنند که فقط آدم ابوالبشر با حوا کرده بود!
این‌سوی سکه نیز از این چرندیات زیاد است. فرمایشات مبارک حضرت آیت الله علی مشکینی را درباره حور و غلمان از یاد نبرده‌ایم. و نیز مطالبی را که عماد الاسلام و الولایه حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در دروس خارج و داخل در باب جایگاه مؤمن در بغل حور و پری، و مؤمنه در آغوش غلمان فرموده‌اند در پیش رو داریم.

عوامل جذب
نیروهای انقلابی عرب در دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته میلادی جذب شعارهائی می‌شدند که محور آنها، نبرد برای آزادی فلسطین، ستیز با استعمار و امپریالیسم، و تلاش برای وحدت بود. اسلامی‌ها اما با فلسطین به صورت کمرنگ و با بی‌اعتنائی به مبارزه با امپریالیسم برخورد می‌کردند و هدف اصلی را احیای خلافت اسلامی قرار داده بودند. اتحاد اسلامی به جای وحدت عربی آنها را در اوج قدرت گرفتن ناصریسم به زیر چتر نظامهای سلطنتی سنت گرا، برد. طرح اتحاد اسلامی که ملک فیصل و محمد رضا شاه از 1964 در پی آن شدند، مورد حمایت کامل اسلامی‌ها قرار داشت.
بعد از جنگ 67 و شکست سنگین ناصر و متزلزل شدن مبانی جنبش قومیت گرائی عربی، و سپس پذیرش طرح راجرز توسط عبدالناصر، و در پی آن مرگ او و روی کار آمدن سادات (که در جوانی سمپات اخوان المسلمین و رابط شورای افسران آزاد و اخوان بود) و انقلاب او علیه رفقای دیروز (به زندان افتادن علی صبری معاون ناصر و شعراوی جمعه و...) و نظر به راست وی، بار دیگر زمینه رشد اسلام گرائی در مقابل افول مدّ قوم گرائی را، فراهم کرد. سادات برای کوبیدن چپها، اتحادیه‌ها، کانونهای صنفی که تماماً در اختیار ناصری‌ها و چپ‌ها بود، به اسلامی‌ها روی خوش نشان داد. کار به جائی رسید که عمر التلمسانی مرشد وقت اخوان، پس از ملاقات با سادات او را تجلیل کرد و به پیروانش دستور داد از حکومت سادات حمایت کنند. این ماه عسل که به ورود تنی از نامزدهای اخوان به مجلس ملت (پارلمان) مصر منجر شد اما چندان پایدار نبود و با امضای قرارداد کمپ دیوید و سفر سادات به بیت المقدس و سپس انقلاب اسلامی در ایران، جناح تندرو اخوان به سادات علان جنگ داد. اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی و صدور فتوای جهاد علیه کفار توسط مراجع بزرگ دینی اهل سنت در مصر و سعودی و شمال افریقا و... یکباره، موج اسلام گرائی را در منطقه به راه انداخت. در این مرحله دشمن، نخست روس کافر و بعد اسرائیل صهیونیست قلمداد می‌شد. سادات خود قربانی جنایت کسانی شد که با غمض عین حکومتش نسبت به فعالیتهایشان علیه چپها و ناصری‌ها، زمینه اعتلا و گسترش نفوذشان را فراهم ساخته بود. (شاه نیز دچار این توهم بود که با نیروی رهبران مذهبی که او را یگانه شاه شیعه و حافظ میراث اهل البیت می‌دانستند می‌تواند شر چپها و نیروهای لیبرال آزادیخواه را کوتاه کند. و متوجه نبود که گرگ در دامان می‌پروراند.) خالد اسلامبولی سروان ارتش مصر سادات را در رژه نظامی اکتبر در سالروز نبرد اکتبر 1973 به قتل رساند. شگفتا که مبارک در کنار سادات آسیب ندید و انتقال قدرت به سهولت انجام گرفت. در 5 ساله نخست حکومت مبارک بعد از قلع و قمع تندروهای جهادی، نوعی آتش بس بین حکومت و اخوان المسلمین برقرار شد. اما تحولات افغانستان و ظهور طالبان و پیوند ملاعمر و بن لادن و شیفتگی هزاران جوان محروم فقیر، نسبت به آرتیست بازی‌های جهادی‌ها در افغانستان، و تصویر بهشت و حور و جهاد فی سبیل الله، منجر به ظهور اسلام گرایانی شد که شیوه اخوان مدرن و بستن کراوات و نشستن بر سفره «کفار» را تقبیح کردند و کشتار و تخریب و گردن زدن و عملیات انتحاری را هدف زندگی قرار دادند. این موج که در مصر به علت آنچه درباره طبیعت مصر و مردمانش پیش از این آوردم چندان هوادارانی نیافت، در جزیره العرب و شمال افریقا، هزاران جوان را به کام کشید به گونه‌ای که در آغاز دهه نهم قرن بیستم میلادی، در مدارس دینی پیشاور و اردوگاههای جهادی در پاکستان و افغانستان هزاران جوان عرب به آموختن مبانی اسلام سلفی و آئین قتال مشغول بودند.
حکایت این دوره، خروج ارتش سرخ از افغانستان، محوریت یافتن قتال با آمریکا و غرب، سلطۀ ملاعمر بر افغانستان، فاجعه 11 سپتامبر، جنگ غرب به رهبری آمریکا علیه جهادی‌ها و طالبان در افغانستان و سپس جنگ سوم خلیج فارس و براندازی صدام حسین (که ناگهان تبدیل به مجاهد اکبر و امام المسلمین شد) نیاز به بازگوئی ندارد اما آنچه حائز اهمیت است، حضور کانالهای ماهواره‌ای و انتقال تصاویر درگیری‌های خونین در افغانستان و عراق، به توده‌های عاصی و غضبناک عرب در مرحله مابعد 11 سپتامبر و انفجار دوقلوهای نیویورکی بود. تلویزیون نقشی باورنکردنی در اوج بخشیدن به موج نفرت علیه آمریکا و غرب و گسترش نفوذ اسلامی‌ها و اسلام جهادی (سلفی) به طور ناخواسته بازی کرد که تا امروز نیز ادامه داشته است.

بهار عربی و سلفی‌ها
بدون تردید اسلامی‌ها انقلابهای اخیر عربی را آغاز نکردند. کافی است نگاهی به تظاهرات تونسی‌ها در روز فرار بن علی در برابر ساختمان وزارت کشور تونس بیندازید، در میان آنها خبری از اسلامی‌ها نیست، زنان، کارمندان، دانشجویان و استادان و هنرمندان اکثریت تظاهرکنندگان را تشکیل می‌دهند. آقای راشد الغنوشی و اسلامی‌ها چند روز بعد سوار موج شدند. در مصر هم تا روز سقوط مبارک نقش اسلامی‌ها کمرنگ بود. و سپس حرکت آنها در دو وجه اخوانی و سلفی، شتابی حیرت آور گرفت که هم مسجد را داشتند و هم میدان را. و دور از انتظار نبود که آنها در تونس و مصر، اکثریت در هر انتخاباتی زودرس، پیدا کنند. اما همه نشانه‌ها حکایت از آن دارد که این موج فروخواهد نشست و توده‌های محروم و جوانان گرفتار هزار عقده و نفرت، خیلی زود درخواهند یافت همانطور که اسلام ناب ولائی در ایران در چاه جمکران سقوط کرد و کریه‌ترین استبداد تاریخ ایران، با ظهور خود، ملتی در قلب معتقد را، به تمردی شگفتی‌آفرین علیه آموزه‌های دین کشاند، اسلام ناب سلفی با کراوات و بی‌کراوات راه حلی برای دردها و گرفتاری‌های ریشه‌دار آنها ندارد. و اسلامی‌ها به همان اندازه منافق و دروغگو هستند که پیش از آنها، سرهنگ‌ها و ژنرال‌ها و امنیت چی‌های حاکم بودند.

شنبه 7 تا دوشنبه 9 ژوئیه
انتخابات لیبی، بشارت خیر
تقریباً همه کارشناسان محلی و بین‌المللی یکصدا بودند که اسلامی‌ها در لیبی نیز پیروزی‌های تونس و مصر را تکرار خواهند کرد. (من در جلسه دو روزه نیروهای اپوزیسیون در بروکسل که شنبه و یکشنبه برگذار شد حرفهائی درباره انتخابات و بهار عربی زدم که در شرح نشست، هفته آینده بازگو خواهم کرد.) لیبی از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، با حکومت چهل ساله ضد فرهنگ قذافی، سالها از مصر و تونس، عقب مانده‌تر است بنابراین بخت اسلامی‌ها برای فریب دادن مردم متعصب قبیله گرا، بسیار بیشتر از مصر و تونس بود. اما نتایج اولیه انتخابات تا این لحظه شگفتی آفرین بوده است. شمارش آرا در دو شهر بزرگ بنغازی و طرابلس نشان می‌دهد که لیبرالها به رهبری محمود جبریل نخست وزیر موقت پیشین و دبیرکل «پیمان ملی» بالاترین آرا را به دست آورده است. اگر شش ماه پیش در لیبی انتخابات برگذار می‌شد بدون شک اسلامی‌ها برنده می‌شدند. (تنی از دوستان مصری من از جمله یکی از سردبیران بزرگ، با قاطعیت می‌گفتند، احمد شفیق در انتخابات آراء بیشتری از محمد مرسی داشت. اما شورایعالی نظامی گزیری جز برنده اعلام کردن مرسی نداشت، چون فضای کشور را اخوان المسلمین به گونه‌ای آماده پیروزی او کرده بودند که اگر خلاف این امر اعلام می‌شد مصر در آشوبی پایدار، فرو می‌شد که بیرون شدن از آن به‌آسانی ممکن نبود. شفیق با بزرگ‌منشی این تصمیم را پذیرفت و حتی به سفر رفت که طرفدارانش واکنش تندی نشان ندهند. (جالب اینکه آقای مرسی با پا گذاشتن روی قانون و اعاده مشروعیت به پارلمان منحل شده، این هفته کوشید از خود قدرتی نشان دهد اما تصمیمش با چنان واکنش تندی در جامعه و دستگاه قضائی روبرو شده که اگر در تصمیم خود تجدید نظر نکند کار دولتش در همان آغاز به بحران کشیده خواهد شد.)
باری در لیبی نیروهای ملی شامل 65 حزب و گروه به رهبری محمود جبریل در حالی به مصاف حزب عدالت و سازندگی ـ شاخه لیبیائی اخوان المسلمین ـ رفت که اسلامی‌ها با قوت گرفتن پیروزی همفکرانشان در تونس و مصر، پیروزی خود را قطعی می‌دانستند اما این حزب و حزب سلفی میهن از جهادی‌های سابق در افغانستان، هزینه تندروی‌های اسلامی‌ها در مصر و تونس را با شکست در برابر لیبرالها می‌پردازند.
درباب انتخابات لیبی، مجلس موقت و حکومت منبعث از آن در هفته آینده خواهم نوشت.

July 13, 2012 02:40 PM






advertise at nourizadeh . com