August 31, 2012

یکهفته با خبر

KAYHAN-1.jpg


کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی

سه‌ شنبه 21 تا جمعه 24 اوت
چهره کریه ولایت
در پس ویرانه‌ای در یک روستای فروریخته با گلوله‌های توپ و تانک و موشکهای هلی‌کوپترهای میکویان ساخت روسیه، در اطراف دمشق، یازده جسد را کنار هم چیده‌اند، 8 کودک، مادر و پدرشان و مادربزرگی که پیراهن‌ شخصی‌های بشار الاسد بعثی، بی شرمانه به او و عروسش، همزمان تجاوز کرده‌اند. در کنار جنازه‌ها تصویری رنگین از سید علی آقای نایب امام زمان به چشم می‌خورد. یک سروان ارتش آزاد سوریه، در برابر دوربین توضیح می‌دهد؛ «بر پایه اطلاعاتی که به دست آورده‌ایم و اظهارات شماری از ساکنان این روستا که زنده مانده‌اند و از همه مهمتر چند سرباز و لباس شخصی که به اسارت در آورده‌ایم در حمله به این روستا و قتل عام شماری از اهالی روستا از جمله خانواده 11 نفری ابوحسام، تعدادی از پاسداران ایرانی و یک دوجین حزب‌اللهی، پیراهن شخصی‌ها و آدمکشان رژیم اسد را یاری می‌داده‌اند.

یک جوان زخمی که دستهایش را بسته است به خبرنگار تلویزیون بردی متعلق به مخالفان رژیم اسد می‌گوید: ایرانی‌ها اینجا بودند. همراه با اوباش و جلادان اسدی (اشاره به بشار الاسد) به اینجا آمدند. ما هیچ دشمنی با آنها نداریم ولی آنها عزیزان ما را کشتند و به اُم حسام و مادرشوهرش تجاوز کردند بعد هم گلویشان را بریدند. در کنار این جوان پیرمردی گریان می‌گوید ما ایرانی‌ها را دوست‌داریم. سالها من در سیده زینب مغازه داشتم و آنها مشتریان خوب من بودند. نمی‌دانم چرا امروز آنها به یاری بشار جنایتکار آمده‌اند. مگر علی خامنه‌ای مسلمان نیست، مگر او خود را یک مرد مذهبی نمی‌داند پس چرا وابستگان او بدون هیچ رحمی، فرزندان و عزیزان ما را می‌کشند؟
دوستان سوری من متفق‌القولند که امروز نفرت مردم سوریه از رژیم جمهوری اسلامی و روسیه حتی بیش از نفرتشان از رژیم بعثی حاکم بر کشورشان است. سید علی خامنه‌ای به عنوان دشمن سوگند خورده ملت سوریه، و ولادیمیر پوتین به عنوان عامل بقای اسد و مافیای قدرت، بیشترین نصیب را از نفرت و کین مردم سوریه به دست آورده‌اند.
از آنجا که اکثریت عربها همدل با مردم سوریه، بیزار از اسد و حامیانش می‌باشند، نایب امام زمان و اهل بیت ولایت فقیه نیز امروز مورد نفرت و غضب ملتهای منطقه هستند. حتی دیگر وابستگان رژیم از نوع حزب‌الدعوه در عراق و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و نهضت در تونس میل و رغبتی در اظهار وابستگی و حمایت خود از رژیم ولایت فقیه ندارند. وضع حزب‌الله البته متفاوت است که این تشکیلات فرزند شرعی ولایت است که با دستهای قابله ایرانی ـ شیخ علی اکبر محتشمی‌پور ـ در سال 1982 به طریقه سزارین از شکم جنبش «امل» بیرون کشیده شد. بند ناف حزب‌الله همچنان به شکم مبارک نایب امام زمان وصل است و در عین حال با یک لوله از دهان نیز با ریه رژیم بعثی سوریه مرتبط است. از این رو حسن نصرالله و شریک لبنانی‌اش شیخ نعیم قاسم، تا روزی که نفس می‌کشند و نان سید علی آقا را می‌خورند و با موشک و خمپاره‌انداز قورخانه ولی فقیه و بشار الاسد، دشمنان اسلام ناب انقلابی را از میان بر می‌دارند، گزیری جز نوکری مقام ولایت و تنفیذ اوامر مطاعش ندارند. البته تردیدی ندارم که در فردای سرنگونی بشارالاسد، همچنان آقای حسن نصرالله، برای نشان دادن سرسپردگی ابدی خود، شبهای جمعه بر گور بعثی‌های معدوم روضه علی اکبر خواهد خواند. اما همین آقا در فردای سرنگونی رژیم ولایت فقیه، چهره دگرگون خواهد کرد و با تغییراتی در ابرو و ریش و بالاتر رفتن عمامه، به عنوان مُلاّی مدرن و اصطلاح طلب، در لبنان عرض اندام خواهد کرد.
باری، از میزان نفرت مردم سوریه از رژیم ولایت فقیه می‌گفتم. دوستم «وحید صقر» که اخیراً از طریق ترکیه از کشورش به صورت مخفیانه با کمک ارتش آزاد، دیدار کرده است، می‌گفت؛ وقتی پس از گفتگوهایمان در باب آزاد کردن تنی چند از اسرای ایرانی (در شماره پیش شرحش آمده بود) با فرماندهان ارتش آزاد در داخل سوریه صحبت کردم، آنها، تصاویر و مدارکی را نشانم دادند که حکایت از جنایات بی‌شمار بعضی از دستگیرشدگان و نیز پاسداران سپاه قدس و اطلاعات سپاه، می‌کرد که علیه مردم سوریه مرتکب شده‌اند. وحید صقر به تک تیراندازان سپاه اشاره کرد که بر بام برجهای دولتی و مسکونی جا گرفته‌اند و بیرحمانه به شکار مردم بیگناه مشغولند. خیلی از سربازان سوری دیگر حاضر نیستند مردم عادی را هدف قرار دهند، پاسداران رژیم به جای آنها مأموریت شکار مردم را، با سربلندی انجام می‌دهند.
اصرار من از همان روزهای نخست بحران بر اینکه ضروری است ما با اپوزیسیون سوریه در ارتباط باشیم، و بکوشیم حساب ملت ایران را از رژیم، در چشم مردم سوریه جدا کنیم، از نگرانی‌های من سرچشمه می‌گرفت که می‌دیدم چگونه همدلی و حمایت رژیم از همتای سوری‌اش، در همه زمینه‌ها، از جمله نظامی ـ امنیتی، روز به روز نفرت از ایران و ایرانی را در سوریه و به مرور در جهان عرب بیشتر و بیشتر می‌کند. خوشبختانه تماس با اپوزیسیون سوریه، و حضور ما در گفتگوهای تلویزیونی عربی از جمله کانال العربیه و الجزیره و کانالهای مخالفان رژیم سوریه، این پیام را به خوبی به داخل سوریه و سرزمین‌های عربی منتقل کرد که مردم ایران مداخلات رژیم را در سوریه محکوم می‌کنند و همدل و همزبان با مردم مبارز و مقاوم سوریه هستند. رژیم با شروع فعالیت‌های حاشیه‌ای کنفرانس غیرمتعهدها در تهران که در پایان هفته جاری شاهد نشست سران این جنبش خواهیم بود، دست به یک حمله دیپلوماسی زد که بر اثر آن علاءالدین بروجردی رئیس فاسد کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در رأس هیأتی عازم دمشق شد و با بشارالاسد و فاروق الشرع معاون او که مدتهاست به عروسک پشت پرده تبدیل شده و کمتر خبر و اثری از او دیده می‌شود ملاقات کرد. آقای بروجردی که از جمع معاودین از عراق است پس از دیدارهایش مدعی شد جمهوری اسلامی تلاش تازه‌ای را برای یافتن یک راه حل مسالمت آمیز و برپائی گفتگو بین رژیم اسد و اپوزیسیون، آغاز کرده است. (مفهوم اپوزیسیون نزد رژیم ولایت فقیه همانست که رژیم اسد به آن اشاره می‌کند. به این معنا که افرادی از جیره خواران رژیم بعثی که عضو حزب بعث نیستند و احزاب کاغذی چند نفره را برپا کرده‌اند در مقام اپوزیسیون مطیع و وفادار به رژیم اسد، با رژیم به گفتگو بنشینند. اما اپوزیسیون واقعی از جمله شورای ملی، ارتش آزاد، کمیته‌های انقلاب، گروههای ملی و سکولار و احزابی که اقلیتها را نمایندگی می‌کنند همگی تروریست و همکار القاعده هستند.) ساعاتی بعد از اظهارات بروجردی، آقای ولید معلّم وزیر خارجه سوریه اعلام کرد تا نابودی تروریستها ـ یعنی ارتش آزاد و شورای ملی و دیگر گروههای اپوزیسیون واقعی ـ هیچ مذاکره‌ای با مخالفان انجام نخواهد گرفت. به این ترتیب آشکار شد که ادعای رژیم ولایت فقیه مبنی بر فراهم آمدن زمینه‌های دستیابی به یک راه حل سیاسی، پایه و اساسی ندارد و فقط برای ایجاد سر و صدا در کنفرانس غیرمتعهدها و کمک به رژیم سوریه است. (عبدالحلیم خدام معاون سابق حافظ الاسد و پسرش بشار، تا هنگام جدائی‌اش از نظام و استقرارش در پاریس، در دیداری خصوصی سال پیش به من گفت، رژیم ایران چنان خود را آلوده رژیم اسد کرده است که تصور ادامه حیات هر یک از این دو رژیم بدون دیگری غیرممکن است.) من تعبیر دوقلوهای سیامی را برای دو رژیم سرکوبگر تهران و دمشق به‌کار ‌بردم. خدام این را بسیار پسندید و از آن پس در همه مصاحبه‌هایم در تلویزیون‌های عربی این تعبیر را به کار می‌برم. با این توضیح که مواردی از جداسازی دوقلوهای به هم چسبیده سیامی در دست هست اما دوقلوهای ایرانی و سوری از نوع جداناشدنی آن به‌شمار می‌روند. چرا که هم شکم و هم سرشان به هم وصل است و هم مغز و روحشان. وحشت رژیم از سرنگونی حتمی رژیم بعثی دمشق بی‌دلیل نیست، بیش از هر چیز سید علی آقا و اهل بیت ولایت فقیه نگران روز بعد از سقوط اسد می‌باشند. این نگرانی را مسکو هم دارد. وزیر خارجه لاوروف به دفعات این نکته را در گفتگوهایش با همتایان آمریکائی و اروپائی مطرح ساخته که روسیه آگاه است بعد از اسد، طرح مشابهی برای ایران تدارک دیده شده و روسیه به هیچ روی اجازه نخواهد داد این طرح به اجرا درآید. (البته ولادیمیر پوتین نشان داده مرد معامله است و اگر حریفش آماده دادن امتیاز و تضمین مصالح عالیه روسیه باشد حاضر است در مراسم قربانی کردن رژیم ولایت فقیه مشارکت کند.)

شنبه 25 تا دوشنبه 27 اوت
سفر مرسی به تهران
دیدار محمد مرسی رئیس جمهوری مصر در رأس یک هیأت 90 نفره ـ 70 بازرگان و 20 وزیر و معاون و مستشار ـ جهت شرکت در نشست سران غیرمتعهدها بعد از دیدار از چین، البته سفر بااهمیتی است. در واقع این نخستین دیدار عالی‌ترین مقام اجرائی مصر به ایران از آغاز برپائی جمهوری اسلامی به ایران است. البته مصری‌ها در کنفرانس سران اسلامی در تهران در آغاز کار دولت محمد خاتمی در سطح وزیر خارجه شرکت داشتند. حسنی مبارک نیز ملاقات مهمی با محمد خاتمی در ژنو داشت که به علت مخالفت خامنه‌ای، به تجدید روابط کامل دیپلماتیک بین تهران و مصر منجر نشد. رژیم با زمینه سازی‌های تبلیغاتی و جنجال و طرح ادعاهای بی‌پایه می‌کوشد سفر مرسی را نقطه عطفی در روابط تهران و قاهره، و دلیل دوری مصر از آمریکا و عربستان سعودی، قلمداد کند. اما سخنگوی آقای مرسی، پیش از خروج او از قاهره اعلام کرده، موضوع تجدید روابط به این زودی‌ها قابل حل نیست و مرسی قصد ندارد بدون پردختن به موانعی که سد راه تجدید روابط است، رابطه‌ای را که تهران باعث قطع آن بوده، تجدید کند.
یادآوری می‌کنم که پس از امضای قرارداد صلح کمپ دیوید بین پرزیدنت سادات و مناخیم بگین همتای اسرائیلی‌اش، آقای خمینی از فراز سر دولت موقت، به دکتر ابراهیم یزدی دستور قطع روابط با مصر و اخراج سفیر این کشور را داد. از آن تاریخ به بعد روابط دو کشور در سطح دفتر حافظت منافع بوده است اما گهگاه با نزدیکتر شدن دو کشور از جمله در زمان خاتمی و گزینش افرادی در سطح سفیر برای اداره دفاتر حفاظت منافع، عملاً دو کشور مثل دو کشوری که دارای روابط کامل دیپلماتیک هستند با یکدیگر در تعامل بوده‌اند. مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی از جمله علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، بقائی معاون رئیس جمهوری، وزرای خارجه و... از مصر دیدن کرده‌اند. اما مصری‌ها اشتیاق کمتری نسبت به نزدیکی با جمهوری ولایت فقیه نشان داده‌اند چون به‌گفته یک مقام امنیتی این کشور، «هر بار که میدان را در قاهره برای نمایندگان جمهوری اسلامی بازتر کرده‌ایم، رژیم با سوءاستفاده از این فضا درصدد ضربه زدن به ما بوده است.» دستگیری عوامل وابسته به حزب‌الله در زمان مبارک، و بازداشت عوامل وابسته به سپاه قدس در نخستین ماههای پس از برکناری مبارک، مواردی از این سوءاستفاده‌هاست. رژیم با اشتیاق کامل و با توجه به شرایط مصر، بر آن است که حضور خود را در مصر گسترش دهد. دستگاههای امنیتی و نظامی مصر اما تا کنون در برابر پیشنهادات عجیب و غریب رژیم برای کمک به مصر مقاومت کرده‌اند. (بقائی به مصری‌ها گفته بود سالی 20 میلیون توریست ایرانی برایتان می‌فرستیم که جای توریستهای غربی را بگیرند!) اینک آقای محمد مرسی به تهران می‌رود و خیلی طبیعی است که نارضایتی آمریکا از این سفر، مورد بهره‌برداری رژیم قرار گیرد و حضور مرسی را یک پیروزی بزرگ برای جمهوری ولایت فقیه، قلمداد کند اما مطمئن باشید آن نیروئی که اسلام اخوان المسلمین و نگاه اردوگانی را حمایت کرد و به بسط و استقرار آن در منطقه کمک کرده و می‌کند، قصد آن ندارد که اسلام ناب انقلابی ولایتی را به عقد اسلام کراواتی اخوانی ـ اردوگانی در آورد بلکه هدف غائی رویاروئی این دو اسلام است. در عین حال یادمان باشد که در کنار اسلام اخوانی، سلفی‌ها را هم داریم که دشمنان قسم خورده شیعیان هستند. گو اینکه رژیم ولایت فقیه هر از گاه در افغانستان (کمک به طالبان و القاعده) و در عراق (کمکهای گسترده لجستیکی و نظامی به زرقاوی و دیگر آدمکشان القاعده) آشکار ساخته که فقط در ادعا حامی تشییع و مکتبِ اهل البیت است اما در نهایت بذر رویاروئی شیعه و سنی در زمین خاورمیانه پاشیده شده است.

ماجرای سفر اسماعیل هنیه به ام القری
در جریان دعوت از سران کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها، رژیم با اعزام فرستاده‌ای به اردن جهت دعوت از ملک عبدالله دوم پادشاه این کشور، دعوتنامه‌ای رسمی نیز به سفارت فلسطین در امان جهت دعوت از پرزیدنت محمود عباس (ابومازن) تسلیم کرد. ابومازن با قبول دعوت آماده می‌شد که در رأس هیأتی بلندپایه عازم تهران شود. روز دوشنبه گذشته من ضمن بررسی خبرهای خبرگزاری‌های رژیم مشاهده کردم که احمدی‌نژاد از اسماعیل هنیه رئیس دولت برکنار شده فلسطین که به صورت غیرقانونی در غزه حکومت می‌کند نیز دعوت کرده در کنفرانس تهران شرکت کند. عنوان خبر نیز از این قرار بود که رئیس جمهور از رئیس دولت قانونی فلسطین برای شرکت در نشست سران کشورهای غیرمتعهد دعوت به عمل آورده و هنیه به زودی عازم تهران خواهد شد. با آنکه دیروقت بود به دوستم «نبیل ابوردینه» سخنگوی ابومازن تلفن کردم و پرسیدم آیا می‌دانید هنیه را نیز به تهران دعوت کرده‌اند؟ با تعجب پرسید برای شرکت در کنفرانس؟ گفتم آری.
روز بعد وزارت خارجه دولت قانونی فلسطین که ریاست آن با آقای فیاض است در تماس با وزارت خارجه رژیم صحت خبر را جویا شده بود با این توضیح که اگر هنیه به تهران برود، ابومازن از شرکت در کنفرانس سران خودداری خواهد کرد. آقای علی اکبر صالحی به دست و پا افتاد که هنیه میهمان است و در کنفرانس تماشاچی خواهد بود. طرف فلسطینی اما با رد توجیهات رژیم، تأکید کرده بود اگر قرار است هنیه به تهران بیاید باید دولت قانونی فلسطین به او اذن عضویت در هیأت همراه ابومازن را بدهد. خلاصه ابومازن با اتخاذ موضعی قاطع و بدون آنکه حاضر به ذره‌ای عقب نشینی شود، موفق شد حرف خود را به کرسی نشاند، به گونه‌ای که آقای هنیه ناچار شد با انتشار بیانیه‌ای لغو سفر خود به تهران را اعلام کند. بدین ترتیب نقشه رژیم برای حضور حماس در کنفرانس و ایجاد دوگانگی در بین فلسطینی‌ها با شکست مطلق روبرو شد. قرار است هیأت فلسطینی به صورت یکپارچه و به ریاست ابومازن راهی تهران شود. این هم ضربه دیگری بر اعتبار ناداشتۀ رژیم.

August 31, 2012 06:11 PM






advertise at nourizadeh . com