May 12, 2015

پیاده روها یتیم شدند

mohammadali-sepanloo.jpg

رفیق دیرو دورم م . ع . سپانلو یا آنطور که صدایش میزدیم " سپان " خاموش شد . این أخریها که با درد و رنج دوگانه سپر میکرد هر از گاه با رعایت احوالش و در نظر گرفتن موشهای ولایت با گوشهای بزرگ ، سراغش را میگرفتم . اشاره ای به او در تلویزیون " ایران فردا " و به ویژه در "پنجره ای رو به خانه پدری " باعث میشد که او خود بی احتیاطی کند ، تلفن را بردارد و مستقیما بگوید علیرضا یاد درویشان کردی.
دو ماه پیش سپان داروئی را میجست که در تهران نبود دست به دامان محمد سفریان شدم که ایتالیا بود و دوستان داروساز بسیار دارد . دوا رسید و فرستادم . سپان برایم نوشت ، هرگز مباد برایت حتی ،نوشدارو بفرستم که اگر دیر برسد حکایت سهراب است و ... اگر دیدمت یکبار دیگر میرویم راه آهن از پس امیریه تو به همانجا که شبی با عمران صلاحی رفتیم . و بعد اضافه کرده بود راستی عمران چه زود رفت مثل اینکه نوبت منهم دارد میرسد .
هزار سال با سپان در همان چند سال 46 تا 57 منهای 4 سالی که لندن بودم و به تناوب میدیدمش ، زندگی کردم . او و پرتو زیباترین یارانم بودند . وقتی چریکهای عرب را در فردای نبرد کرامه در اردن سرود و من آن را به عربی ترجمه کردم و در مجله شعر بیروت چاپ شد رفاقتمان أغاز شد . بعد از انقلاب وقتی هانی حسن سفیر فلسطین شد او را به سفارت فلسطین در خیابان کاخ بردم و به هانی الحسن معرفی کردم هردو شادمان شدند . و بعد رنجهای سپان بود و حسرت دیدارش که دوبار کوتاه فراهم شد . حالا چه بنویسم جز آنکه پرتو ، شهرزاد ، سندباد با شما میگریم . پیاده روها یتیم شدند .
22 اردیبهشت 1394

علیرضا نوری زاده

May 12, 2015 10:42 AM






advertise at nourizadeh . com