پنجره ای رو به خانه پدری چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به تداوم اعتراضات مردم و هجوم نیروهای سرکوبگر به آنها، پیام شاهزاده رضا پهلوی به مردم و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل اعتراضات ملت دلاور ایران و کشته شدن چندین تن در چهارسوی خانه پدری، درگذشت شیخ زاید رئیس دولت امارات عربی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم نشست. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
گرانی و هجوم مردم به سوپر مارکت ها
اعتراضات در خوزستان، شیراز و دیگر شهرها و دیگر خبرها از جمهوری فقیه
میهمانان: آقایان علیرضا نوری زاده و رضا تقی زاده
جمعه ۲۳ اردیبهشت | ۲۱:۳۰ تهران | ایران فردا بازپخش : ۶ صبح و ۱۴:۳۰
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای دکتر کاظم کردوانی نویسنده و جامعه شناس خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
حافظ اسد از لاذقیه تا خمین، بشار اسد از تهران تا دمشق / علیرضا نوری زاده
با سفر بشارالاسد به تهران، پیوندهای بعث و ولایت فقیه مستحکمتر میشود و همین نقطه عطف اغاز پایان هر دو رژیم خواهد بود
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ برابر با ۱۳ مه ۲۰۲۲ ۹:۳۰
با آغاز جنگ داخلی سوریه، علی خامنهای هم آتشبیار جنگ شد و یاریدهنده مجرم بعثی حاکم بر پارههایی از شام و شرق و شمال کشورش، و مشوق او به رد همه راههای سیاسی برای پایان دادن مصائب مردم و تشکیل حکومتی ملی و ائتلافی موقت برای دوران گذارـ KHAMENEI.IR / AFP
سفر چند ساعته بشار الاسد به تهران و معانقه و مصافحهاش با ولی فقیه و منصوبش، ابراهیم رئیسی، ابعادی پیدا کرد بهمراتب فراتر از احوالپرسی و سپاس از مردی که ملتش را فدای ماندن او در قدرت کرده است. تفسیر خودیها و غیرخودیها همه بر اهمیت سفر و گشایش میدان برای حضور گستردهتر سپاه و دستگاه اطلاعات ولی فقیه متمرکز است، اما من نکتههای دیگری را در جستوجوی خویش یافتهام که بازگو میکنم.
پیوندهای رژیم با سوریه
برای بسیاری از هموطنان ما در دوران پیش از انقلاب، بهدلیل مشکلات سفر به عراق، در سالهای برقراری روابط با سوریه، عملا دمشق و مزار حضرت زینب و برادرزادهاش سکینه و چند چهره دیگر جای کربلا و نجف و سامره و کاظمین را گرفته بود .با این همه، دمشق در دوران ناسیونالیستهای قومی، و چه در عصر بعث، پناهگاه بسیاری از ایرانیهای مخالف بود، از صادق قطبزاده مدرن متظاهر به اسلام با ریشههای ملی مذهبی تا مصطفی چمران اسلامزده نهضت آزادی، و از محمد منتظری تا جلالالدین فارسی همه رو به قبله دمشق نماز میگزاردند و مرحوم جعفر رائد، که مدتها وزیر مختار و دبیر اول سفارت ایران در دمشق بود، تعریف میکرد دشمنی با ایران به توپ فوتبال بین عبدالناصر و رهبران سوریه تبدیل شده بود، از سرهنگ سراج و ژنرال امین الحافظ گرفته تا نورالدین الاتاسی و حافظ الاسد به روی مخالفان ایران آغوش میگشودند.
ولی بعد از قرارداد الجزیره بین شاه فقید و صدام حسین، اسد که سخت نگران نزدیکی ایران با رقیب بعثیاش بود، با ابتکار عبدالحلیم خدام، وزیر خارجه، و معاون بعدیاش، دعوت شاه فقید را برای دیدار از تهران با شادمانی پذیرفت و همراه بانویش انیسه مخلوف به تهران آمد. شاه و شهبانو استقبالی شاهانه از او به عمل آوردند. اسد و بانو در کالسکه سلطنتی بخشی از مسیرش را چنان رویایی طی کرد.
ممدوح عدوان، دوست شاعر سوریام که به اسد نزدیک بود، روزی در دمشق به من گفت اسد آنقدر تحت تاثیر پیشرفتهای ایران و شخصیت شاه قرار گرفت که در بازگشت به دمشق، چندان رغبتی به پذیرش مخالفان شاه نداشت (من گزارش سفر اسد به ایران را مینوشتم که خبر شدم او در روزگار سوریه دموکرات، به ریاست شکری قوتلی، همراه ۱۲ افسر نیروی هوایی سوریه از ایران دیدن کرد و یک هفته مهمان نیروی هوایی ایران بود. در ضمن، متوجه شدم او برای دیدن نمایش مونتسرا به تئاتر فردوسی رفته بود).
حافظ الاسد تا ماههای نزدیک به شعلهورشدن انقلاب، با پادشاه در تماس بود. بعد از دیدار حافظ الاسد از ایران و برخورداریاش از وام ۶۰۰ میلیون دلاری شاه برای بازسازی زینبیه و جاده بین شام کهن و دمشق جدید و ساختن تاسیسات برای پتروشیمی لاذقیه، اسد چنان سربهزیر شد که وقتی به او اطلاع دادند میخواهند جسد علی شریعتی را به زینبیه بیاورند، سفیرش را به دیدن مرحوم ظلی، مدیرکل وزارت خارجه ایران، فرستاد تا بپرسد «آیا برادرم اعلیحضرت نظری دارند». و ظلی بعد از تماس با نخستوزیر (و لابد کسب اجازه از پادشاه)، به سفیر اسد گفته بود «ما هیچ مشکلی نداریم».
در رابطه با ربوده شدن امام موسی صدر بهدست معمر القذافی، تهران و دمشق در تماس مستمر بودند و شاه هیئتی را برای پیگیری امر به سوریه فرستاد.
بعد از انقلاب
قطبزاده و ابراهیم یزدی و دکتر مصطفی چمران، که نمکخورده اسد بودند و قطبزاده بهعنوان خبرنگار بینالمللی روزنامه البعث نیز در سالهای دربهدری گذرنامه سوری در جیب داشت، و از آخوندها روسوفیلهایی مثل خوئینیها و انقلابیها همچون محمد منتظری و جلالالدین فارسی، سخت به دنبال برقرار کردن پیوند نزدیک با اسد بودند.
حتی مهندس بازرگان به نزدیکی دو کشور علاقهمند بود و میگفت باید بدهی سوریه را با رفاقت زنده کنیم. مرحوم بازرگان مرحوم حسن روحانی، قاضی خوشنام و ادیب عربیدان را که از دوستانش بود، بهعنوان سفیر به دمشق فرستاد. به فاصله کوتاهی مرحوم روحانی به تهران بازگشت و روزگار دیگر نصیب قاضی و دیپلمات نبود که سکه به نام هوچیها و آدمربایان از نوع محتشمیپور و محمدحسن اختری و حسین شیخ الاسلام میزدند.
تا زمان جنگ ایران وعراق، روابط عادی بود. با جنگ خمینی با صدام حسین، و حمایت حافظ الاسد از ایران و کمکهای تسلیحاتی و لجستیک او به ایران (همچون دادن تسهیلات و راه پرواز به هواپیماهای ایرانی در مقابل دریافت نفت مجانی و ارزان) ۴.۶ میلیارد دلار به ایران مقروض شد. و زمانی معروف الدواليبی، نخستوزير اسبق سوريه و يكی از رهبران بزرگ جنبش اخوانالمسلمين سوريه و جهان كه بهصورت غیابی به مرگ محكوم شده بود، همراه شماری از انديشمندان جهان اسلام و رهبران جنبش اخوان به تهران آمد تا ضمن ميانجیگری بين ايران و عراق، از خمينی برای مقابله با حافظ الاسد ياری بگيرد. خود او در كتاب خاطراتش، ديدارش با سيد روحالله مصطفوی را چنين توصيف میكند: «به اتفاق هشت تن از انديشمندان و بزرگان عرصه فكر و دين در جهان اسلام بر خمينی وارد شديم. همه ما با خضوع كامل و در نهايت احترام و ادب به او سلام گفتيم و بر زمين نشستيم. انتظار داشتيم او بلافاصله ضمن همدردی با هزاران سوری كه قرباني جنايات رژيم علوی دمشق شدند، حافظ الاسد را محكوم كند. او اما يک سلسله حرفهای بیربط و جفنگ تحويلمان داد، مدعی شد كه صدام با اسرائيل همدست است و او بهزودی با كندن كلک بعثیهای كافر عراق، قدس را آزاد خواهد كرد و سپس، به تنبيه همه آنها كه صدام حسين را ياری دادهاند، خواهد پرداخت. رژيم سوريه رژيمی مردمی و برادر ما است. بعد از حرفهای خمینی، به همراهانم گفتم برخيزيم، اينجا جای ما نيست.»
حافظ الاسد که به تهران آمد، اوضاع بهشدت به هم ریخته بود. او با سیدعلی خامنهای، رهبر رژیم، علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رنیسجمهوری وقت، علیاکبر ولایتی و همینطور با سیداحمد خمینی دیدار کرد. یادمان باشد که حافظ الاسد تا پایان عمر خمینی به ایران سفر نکرده بود و تنها در پی مرگ او، برای دیدار با رهبری جدید، بهویژه هاشمی رفسنجانی که از سال ۱۳۵۵ او را میشناخت، به تهران رفت.
با مرگ حافظ الاسد و پیش از آن مرگ ولیعهدش باسل در یک تصادف مرموز در راه سفر به خارج، رژیم ایران سنگتمام گذاشت و با همه ثقل و قدرت به حمایت از بشار، که چند ماه تمرین ولیعهدی کرده بود، پرداخت. بشار الاسد از زمان ولایتعهدی و بعد ریاستش، بیش از ۱۱ بار به ایران سفر کرد و بعد از انقلاب، تمام روسای جمهوری نظام از دمشق دیدار کردند، همینطور نخستوزیران و وزرای خارجه در آمدوشد به دمشق از خدام و ولید معلم و فاروق الشرع و مقداد کم نیاوردند.
بهار عربی و بشار الاسد
جنگی که در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ (بهمن ۱۳۸۹) آغاز شد و بیش از ده سال است ادامه دارد سوریه را به ناکجاآبادی ویران تبدیل کرده است که در آن، هیچکس به فردای خود مطمئن نیست و ۵۰۰ هزار کشته، ۳۳۰ هزار مفقود، بیش از ۱۰۰ هزار زندانی و حداقل ۸ میلیون آواره حاصل آن بوده است.
بشار الاسد منشا همه جرایم و آغازگر و ادامهدهنده آن بوده است. زمانی که مردم سوریه به امید استفاده از جو بهار عربی، بهصورت مسالمتآمیز خواستار اصلاحات و نه براندازی شدند، این اسد بود که شش ماه ارتش و نیروهای لباسشخصیاش را به جان آنها انداخت و بعد از دو سه هزار کشته، وادارشان کرد دست به اسلحه ببرند.
علی خامنهای هم آتشبیار جنگ شد و یاریدهنده مجرم بعثی حاکم بر پارههایی از شام و شرق و شمال کشورش، و مشوق او به رد همه راههای سیاسی برای پایان دادن مصائب مردم و تشکیل حکومتی ملی و ائتلافی موقت برای دوران گذار.
سرانجام میرسیم به رفیق سابق ولادیمیر پوتین، که شاهد فرو افتادن کیان فریب و دروغ ۸۰ ساله بود و آن روز که دیوار برلین فرو ریخت و او چمدان بست و از آلمان شرقی اندوهگین به مسکو بازگشت، و زمانی که دولت را از یلتسین تحویل گرفت، با حکمتی دور از انتظار و تفکر یک قطب امنیتی کارکشته، نخست به خانه پرداخت و خیلی زود توانست با پیروزی در چچن، غرور ملی درهمشکسته ملتش را احیا کند. اما در خارج از روسیه، او ناچار بود کوتاه بیاید، که آمد. و زمانی که آمریکا با آمدن اوباما دیگر میل عقابی نداشت و به کفتر خانگی بدل شده بود، پوتین در گرجستان غرور شکسته را احیا کرد. آبخازیا و اوستیا از بلعش رابعه ولادیمیر گذشت، پیش از آنکه غرب به سکسکه پس از بلعش اعتراض کند. بعد هم سوریه بود، که در کنار ایران، از جمله احباب بهجامانده از عصر عظمت بودند. ولی فقیه در نگاه پوتین جلوه عیسی بن مریم را دید و پوتین در نگاه ولی فقیه، رویازده مردی را کشف کرد که در اوهام و خیالات غرق است.
با شروع تحولات سوریه، ستاد مشترکی برپا شد که هدایت نبرد را بر عهده داشت و دارد. سردار حسین همدانی، رئیس مستشاری ئظامی ایران در سوریه که در یک عملیات انتحاری به قتل رسید، درباره کمکهای ایران به سوریه گفت: «سوریه در حالی که ما بهشدت به مهمات و تجهیزات نظامی نیاز داشتیم، درب زاغه مهمات را برای ما باز کرد. محسن رفیقدوست میگوید ما خرید کرده بودیم از خیلی کشورها، ولی به ما نمیدادند. مهمات و سلاح خریده بودیم ولی به ما نمیدادند. میگفتند ایران در حال سقوط است. زنگ زدم به وزیر دفاع سوریه، آقای مصطفی طلاس، گفت باید سیدی رئیس بگوید. گفتم من هواپیما را فرستادم برای شما. سوریها هواپیما را پر کردند مهمات و فرستادند…»
با سفر بشارالاسد به تهران، پیوندهای بعث و ولایت فقیه مستحکمتر میشود و همین نقطه عطف اغاز پایان هر دو رژیم خواهد بود.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
پنجره ای رو به خانه پدری چهارشنبه 21 اردیبهشت 1401
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای مهندس حسن شریعتمداری دبیر کل شورای مدیریت گذار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی نوع تحریم های دولت های غربی علیه مردم ایران، اظهارات انتقادی قالیباف از گرانی ها، اعتراضات مردم خوزستان و شیراز، اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجه در ارتباط با احمدرضا جلالی و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل اعتراضات مردم خوزستان، سفر بشار اسد به تهران، پشت پرده حمایت خامنه ای از قالیباف، سخنان احمدی نژاد در ارتباط با برجام، کوپنی شدن نان و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر مهران براتی معاون سیاسی شورای گذار خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
مجتبی خامنهای؛ حاکم پشت پرده جمهوری اسلامی / علیرضا نوری زاده
دلیل تمایز مجتبی از برادرانش در دیده «آقا» چیست؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ برابر با ۵ مه ۲۰۲۲ ۷:۱۵
میتوان گفت در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ بود که آقا مجتبی پردهنشین از اختفای مصلحتی خارج شد. در واقع آنچه مجتبی را نزد خاصوعام معروف کرد، پیام یا نامه مهدی کروبی بود که بفرموده، در فاصله دوساعت خواب قیلوله، آقا مجتبی ناگهان آرایش نزول ترتیب داد و احمدینژاد را بالا کشیدند.
باری، آسید مجتبی علیرغم میل پدربزرگ عزیزش که دوست داشت در میان نوادگانش این یکی عمامه بر سر نهد (و البته بعد از به ولایت رسیدن والد معظم عمامه بر سر نهاد) و در روزهای عاشورا، نوحه دو طفلان مسلم و قاسم تازهداماد و علیاصغر شیرخوار را در حسینیه خیابان طبرسی سر دهد، به تحصیل علوم جدید تمایل داشت و آرزو میکرد همچون استوار قوچانی، همسایه عمه خانم و شیخ علی آقا شوهرعمهاش که مطمئن بود او یکی از قدیسان و نظرکرده ضامن آهو است، لباس نظام بر تن کند و به قول خانم بزرگ، آجان (آژدان) شود. هرچه نیای بزرگ و حضرت ابوی به او گوشزد میکردند که جای سید حسینی در حلقه واکسیلبندهای پسر رضاخان نیست، «آقا مجتبی» بر اصرار خود بر پیوستن به سلک اهل نظام میافزود.
«آقا جان» با بالا گرفتن سروصداهای خیابانی، به مشهد بازگشت و شبها با شیخ علی آقا، شوهرعمه خانم بدری، و شیخ عباس دَلِه (لقبی که در مشهد به واعظ طبسی داده بودند) و هاشمینژاد گرد هم میآمدند و درباره مردی سخن میگفتند که ابوی سخت دلبسته او بود و تصویرش را بر دیوار اتاق نشیمن آویزان کرده بود؛ اما پدربزرگ از او نفرت داشت و هر بار که صحبت او به میان میآمد که از نجف به پاریس رحل اقامت افکنده است، رو ترش میکرد که مباد آن روز که این سید به قدرت برسد؛ چون دمار از روزگار همه ما در خواهد آورد.
«آقا مجتبی» با همه خردی، لحظهای ابوی را ترک نمیکرد و برخلاف آقا داداش کوچولو، مسعود، که بیشتر در کنار مادر بود، او در محضر پدر میآموخت. تنها موقع قیلوله بعدازظهرهای آقا جان، سیم و چرخ را برمیداشت و به خیابان میزد… آن روز که پس از استقرار ابوی در تهران و به تخت نشستن آقای خمینی، باروبندیل را جمع کردند و به همراه مادر و داییجان خجسته به تهران آمدند، مجتبی با اندوه بسیار دستهای جد و جده عزیز را بوسید و از پشت شیشه قطار، برای عمه بدری و بچههایش که به بدرقه آنها آمده بودند دست تکان داد.
زندگی مجتبی خیلی زود عوض شد. برخلاف مصطفی که بعد از انتقال «آقا جان» به مجتمع ریاستجمهوری (بعد از انتخابش به مقام رئیسجمهوری) از در و دیوار مجتمع بیزار بود، او سخت به دفتر «آقا جان» و محیط مجتمع دلبسته بود. به محض آنکه از مدرسه بازمیگشت، یکراست به سراغ منشی مخصوص ابوی میرفت و کنار او مینشست و آمدوشد مراجعان را از نزدیک دنبال میکرد. به گفته یکی از مشاوران خامنهای، در دوران ریاستجمهوری او، مجتبی بههیچوجه علاقه نداشت دنبال آخوندی برود. درست برخلاف مصطفی که از همان خردسالی به کلاس قرآن میرفت و سرانجام نیز در کلاس آخر دبیرستان، سر از حوزه درآورد، «آقا مجتبی» همچنان به دنبال لباس نظامی بود.
او چندی به سپاه پیوست و یک دوره آموزشی کامل را نیز در خوزستان و تهران گذراند. با این همه، وقتی در پی به تخت خلافت نشستن «آقا جان»، قرار شد او در کنار اصغر حجازی امور دفتر ویژه امنیتی ابوی را اداره کند، به ناچار شلوار جین و کاپشن آمریکایی را کنار گذاشت و قبای اهدایی حاج اصغر را بر تن کرد. حتی از فرصت حضور سید محمود هاشمی که هفتهای دو روز به دفتر میآمد تا به ولیفقیه درس خارج بدهد و مباحث دشوار فقهی را در محضرش مطرح کند، استفاده کرد و مقدمات را نزد او امتحان داد. بعد هم دروسی را که اخوی مصطفی نزد آقا رضی شیرازی میآموخت با او مباحثه میکرد.
«آقا جان» از رویت فرزندی که اگر لباس اهل منبر پوشیده بود، نه برای نوکری سیدالشهدا بلکه برای پا گذاشتن در جای پای خودش بود، بسیار شادمان بود و گهگاه به اصحاب خاصه میگفت که «این مجتبی عین خود ما است، ماشاالله هوش و استعداد غریبی دارد و…»
وقتی خاتمی برای دومین بار به ریاستجمهوری انتخاب شد، «آقا مجتبی» دیگر آن بچه آخوند ناشناس خجالتی سابق نبود. او حالا در مقام مدیر برنامههای ابوی و نایب مناب اصغر حجازی عملا در دفتر حرف اول را میزد. اما زمانی کاملا به رسمیت شناخته شد که بعد از بازی دادن قالیباف در جریان انتخابات ۱۳۸۴، احمدینژاد را بر تخت نشاند و موقع انتخاب وزرا، ضمن ابلاغ اوامر ملوکانه ابوی به او، خود نیز اوامری صادر میکرد که کاملا شبیه اوامر ابوی بود: «وقتی من میگویم سید احمد موسوی باید معاون رئیسجمهوری در امور پارلمانی و حقوقی شود، فورا باید حکمش را صادر کنید.»
مجتبی دومین فرزند رهبر جمهوری اسلامی، متولد ۱۳۴۸، مثل برادرش مصطفی، متولد ۱۳۴۴، و مسعود، متولد ۱۳۵۳، در سالهای فقر و تنگدستی پدر به دنیا آمد؛ اما میثم محصول سال انقلاب است و بشری متولد ۱۳۵۹ و هدی متولد ۱۳۶۰ محصول سالهای عزت و ولایت و نایب امامی پدرند و شازدهوار زیستهاند. مصطفی که تا انقلاب، دوران دبستان و سال اول و دوم را در سختی گذراند، بعدها نیز که لباس طلبگی برتن کرد و دختر عزیزالله خوشوقت (آخوندی که در جریان قتلهای زنجیرهای پنج حکم ارتداد علیه زندهیادان داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و پیروز دوانی را به سعید امامی داد؛ البته امامی حکم ارتداد صادره از جنتی و شیخ محمد یزدی و شخص فلاحیان را نیز در دست داشت)
امروز «آقا مجتبی» در آغاز دهه پنجم زندگی، با اطوار و احوالی که عین احوال و اطوار ابوی است، در مجالس و محافل کمتر ظاهر میشود؛ اما هر جا هست، لقب حجتالاسلاموالمسلمین حاج سید مجتبی حسینی خامنهای را یدک میکشد. از عموها با سید محمد رابطه نزدیکی دارد و میگویند با توجه به مقام معلمی غلامعلی خان حداد عادل و نسبت فامیلی، تنها از او حرفشنوی دارد؛ زیرا او بود که نور ولایت را در ناصیهاش کشف کرد.
حکایت ازدواج صبیه مشاورالحضور رهبر جمهوری اسلامی، غلامعلی خان حداد عادل، زهرا خانم، با مجتبی در سال ۱۳۷۷ مطابق روایت حداد عادل، حکایت بامزهای است؛ بهخصوص آن قسمت که ولی فقیه شب عروسی ولیعهدش در خانه نان و پنیر نوش جان کرد وبه غذای عروسی دست نزد. ثمره این وصلت خجسته ولو شدن حداد خان در دستگاه ولایت، نمایندگی و ریاست مجلس و ۳۳ شغل فرهنگی و سیاسی دیگر برای او بود. البته «آقا مجتبی» و همسرش بعد از چند سالی که حسرت فرزند کشیدند، در بیمارستانهای ولینگتون و کرامول لندن به آرزوی خود رسیدند و با کمی هزینه بیمقدار (حدود یک میلیون پوند) صاحب نورچشمی محمد باقر شدند. فاطمه ومحمد امین نیز فرزندان بعدیاند.
از دختران رهبر جمهوری اسلامی بشری، متولد ۱۳۵۹، عروس محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر خامنهای، است و هدی، کوچکترین فرزند خانواده، همسر مصباحالهدی باقری کنی، برادر علی باقری و فرزند محمدباقر باقری کنی، اخوی مهدوی کنی، است. بشری زبان انگلیسی خواند و هدی دلبسته آرایش بود.
اصغر حجازی که میداند اگر پس از غیاب ارباب فقیهش زنده بماند، باید بابت بیش از سه دهه اعمال سیاهش جواب پس بدهد، تنها راه نجات خود و ایلوتبارش را در ولایتعهدی مجتبی میداند. رویای جلوس بر تخت خلافت «آقا مجتبی» را هم بدجور کلافه کرده است. حالا دیگر فقط او است که بر احوالات پدر نظارت کامل دارد. هم به اراده او بود که یحیی رحیم صفوی رفت و محمدعلی جعفری آمد که بدون هیچ شرمی دستهای ولیعهد ولیفقیه را میبوسید و باز به اشاره او، حسین سلامی جای جعفری نشست و عزیز خان به مرکز «نیست در جهان» فرهنگی سپاه پرتاب شد. او بود که مهرداد بذرپاش را که به او ریاضی و کامپیوتر یاد داد، در راس مهمترین واحد صنعتی در گستره اتومبیلسازی نشاند و هم از برکت انفاس قدسی او بود که وزارت کشور یکسره زیر نگین محمدباقر ذوالقدر و علیرضا افشار و امروز سردار احمد وحید رفت.
«آقا مجتبی» حالا اتاق فکر ابوی را اداره میکند و نیمه کابینهای برای خود دارد که زنگ جلساتش را علی اکبر خان ولایتی میزند. با علی آقا لاریجانی که طرف به قول اطرافیانش خیلی باد در دماغ دارد و یکی دو بار گفته که من نوکر سید علیام و لزومی ندارد که نوکری سید مجتبی را هم بکنم، میانهای ندارد و با کشیدن قالی ریاست از زیر پای اخوان لاریجانی، محمد جواد و فاضل و علی و صادق و باقر، روی پرونده آنها مهر «الخاتمه» زد.
«آقا» چند بار به محارم خود در خبرگان گفته است حالا که شرط مرجعیت برای رهبری در کار نیست و صادق لاریجانی هم نه جربزه دارد و نه لیاقت، چرا از حالا روی مجتبی تامل نمیکنید. او خیلی بااستعداد و هوشمند است و ماشاءالله در عرصه فقه و شریعت نیز صدتا امثال مکارم را توی جیب قبا میگذارد. (بعد از آبروریزیهای آبراهیم رئیسی در نخستین سال ریاستجمهوری، پرونده ولایت او ولو بهصورت موقت تقریبا بسته شده است)
۴۳ سال پیش، بچهای با سر از ته ماشینشده، با یک سیم و لاستیک کهنه دوچرخه دایی جان خجسته، در کوچههای تنگ و دراز جنوب مشهد، دنبال لاستیک غلتان میدوید و امروز ملک ایران با انگشت او غلتان است و کسانی دستش را میبوسند که انسان شرم میکند حقارتشان را برشمرد. مصباح یزدی قبل از مرگش پای خامنهای را بوسید و دست مجتبی را. عید فطر امسال هم فرماندهان سپاه دستش را بوسیدند. تاکنون ارتشیها منهای سرلشگر موسوی، فرمانده کل ارتش، از بوسیدن دست او خودداری کردهاند. مصطفی و مجتبی هردو با فرزندان هاشمی رفسنجانی به جبهه رفتند. مصطفی بیسروصدا زخم کوچکی برداشت اما مجتبی در جبهه، به یاد رویاهای کودکی محو یونیفورم بسیجی خود شده بود و گهگاه مشق فرماندهی میکرد.
بارگاه ولیفقیه و شاه سلطان حسین صفوی
در طول تاریخ ما شاید فقط شاه سلطان حسین صفوی را بتوان با سلطان علی ولی فقیه مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان، مشتی دجال شیاد بعضی با عمامه و جمعی با کلاهخود و عدهای نیز با کلاه ۱۲ پر قزلباش، جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و همنشین کردن او با اولیا و انبیا، چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون با ملا زعفران- چیزی شبیه به ملابرادر فعلی- به سرکردگی محمود غلجایی مجنون- چیزی شبیه به حقانی- نصف جهان، پایتخت مرشد کامل را، به آن صورت مفتضحانه تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند.
خامنهای خیال میکند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زندهخواران دربار عدالتگستر میتوانند رهبران جهان و منطقه را یک لقمه چپ کنند. بعد هم که خیالشان راحت است که طهماسب میرزایشان، آقا مجتبی، بر تخت خواهد نشست؛ بیآنکه تامل کنند که در سرزمین جاودانه ما، همیشه در بزنگاههای تاریخی، نادری سربلند کرده و ایران را بار دیگر به اعتبار و اقتدار رسانده است.
اما تاریخ را دیکتاتورها نمینویسند. سرنوشت «آقا مجتبی» را هم ابوی مقرر نخواهد کرد؛ چنانکه صدام حسین با همه جبروتش نتوانست پسر محبوبش را به قدرت برساند و همانطور که قذافی در برکشیدن سیف الاسلام، فرزندش، ناکام ماند و پایان خودش هم در یک لوله نفت و با هفتتیر طلای اهدایی امیر قطر و چند گلوله رقم خورد.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با دکتر محسن سازگارا خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
پنجره ای رو به خانه پدری چهارشنبه 14 اردیبهشت 1401
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به گفتگو با آقای حمید آصفی روزنامه نگار و منتقد سیاسی خواهیم نشست، و در ارتباط با رویدادهای مهم روز با ایشان به تبادل نظر خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل نقش خارجی ها در انقلاب و سیسمونی گیت قالیباف، جنگ اکراین و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.
در برنامه امروز پنجره ای رو به خانه پدری به میزبانی دکتر علیرضا نوری زاده به بررسی و تحلیل اعتراضات معلمین و حمله و دستگیری آنان توسط ماموران رژیم، روز قدس در ایران و دیگر رویدادهای مهم داخلی و منطقه ای خواهیم پرداخت. با ما باشید و برنامه پنجره ای رو به خانه پدری را با دوستان و آشنایان خود به اشتراک بگذارید، منتظر شنیدن نظرات شما پیرامون این برنامه هستیم.