March 18, 2004

ساقي بيا كه عشق ندا ميدهد بلند...

يكهفته با خبر
سه شنبه 9 تا جمعه 12 مارس

پيشدرآمد: سه تصوير از سه نوروز پيش چشم من است، و تا آن زمان كه دم فروشده ديگر بر نيايد، اين سه تصوير و آهنگي را كه هر كدام در گوشم ميريزد از ياد نخواهم برد.
تصوير يكم: پدر بزرگ يك راديوي «ايلموناي» قديمي داشت كه گاه غدير ـ (به قول مشهدي ها خانه شاگردمان)-مرا بلند ميكرد تا از پشت آن لامپهاي بزرگش را از سوراخهاي كوچك تخته اي كه درون راديو را پنهان ميكرد، تماشا كنم. در آن سالهاي خردي چه معجزة شگفتي برانگيزي بود اين راديو كه هر بار صدايش بند ميآمد پدر بزرگ يا پدر پا به زمين مي كوبيدند و بار ديگر صداها از پشت پردة خفته روي بلندگوها ؛بيرون ميزد.

March 11, 2004

...سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت.

سه شنبه 2 تا جمعه 5 مارس

پيشدرآمد: اسكار حق شهره بود، اگر نصيب او نشد بدون قائل شدن به تئوري توطئه بايد گفت حريفانش از حمايت اقطاب هوليوود بيشتري برخوردار بودند. بازي شهره آغداشلو در فيلم «سوته دلان» در آن سالهاي دير و دور مرا چنان شگفتي زده كرد كه دسته گلي به خانه علي حاتمي بردم چون هنوز شهره را نميشناختم و نيز هنوز هوشنگ توزيع دوست هنرمندم در زندگي شهره ظاهر نشده بود. اما در نوشته اي بازي شهره را ستودم.

March 04, 2004

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت...

سه شنبه 24 تا جمعه 27 فوريه
پيشدرآمد: عمويم عطا، عمادجان خراساني و آقاي قرائي، توي درشكه كنار هم نشسته بودند و من كه سه سال بيشتر نداشتم روي نيمكت تاشو درشكه در كنار عموي كوچكتر مهدي محو صداي عماد بودم كه به بانگي خوش شعري را زمزمه ميكرد. به سوي وكيل آباد ميرفتيم. صبح جمعه بود و اهل مشهد سر به ييلاق اطراف ميزدند. هنوز ساعاتي راه باقي بود كه عماد به عمويم گفت آفتاب تند است علي را آزار ميدهد، سايبان را وا كن. و منظورش البته اين بود كه به قول اهل فن نيم سقف درشكه را كه مثل پرههاي آكوردئون جمع و باز ميشد، جلو بكشد تا سايهبان جلوي آفتاب را بگيرد.







advertise at nourizadeh . com